فارغالتحصیلی/ Graduation
نویسنده و کارگردان: کریستین مونجیو، بازیگران: آدریان تیتیئنی (رومئو)، ماریا ویکتوریا دراگوس (الیزا)، رارس آندریچی (ماریوس) و... محصول مشترک رومانی، فرانسه و بلژیک، 128 دقیقه.
رومئو پزشک 49سالهای است که با خانوادهاش در شهر کوهستانی کوچکی با نام ترانسیلوانی زندگی میکند. او دخترش الیزا را با این آرزو بزرگ کرده است که وقتی هجدهساله شد، برای تحصیل به خارج از کشور برود. الیزا بورسیه تحصیلی شده است و قرار است در انگلیس روانشناسی بخواند اما برای کامل شدن این رؤیا باید امتحانهای نهایی را با موفقیت پشت سر بگذارد. در این میان روزی الیزا در راه رفتن به یکی از آزمونها مورد حملهی غریبهای قرار میگیرد و...
سینمادوستان، کریستین مونجیو - فیلمساز موج نوی سینمای رومانی - را با فیلم چهار ماه و سه هفته و دو روز (2007) میشناسند؛ فیلمی که برندهی نخل طلای جشنواره کن شد و موجبات شهرت مونجیو را فراهم کرد. اما مونجیو بدون توجه به الگوی موفق فیلم اولش، در گام بعدی سراغ فساد اخلاقی در کلیسا رفت و در آن سوی تپهها بیپرده قصهای را در بطن پلشتیهای سیستم مذهبی و نقصهای آن بیان کرد. او با شناخت جامع از شرایط خاص جامعهی امروز رومانی، در هر فیلمش بخشی از معضلات انسانی پیرامونش را نشانه میرود و با پرداختن به شخصیتهایی در آستانهی فروپاشی و رنجدیده، نگاه روانشناسانه و در عین حال اخلاقگرایانهاش را به رخ میکشد. چالشهای اخلاقی در جامعهای در حال گذار از سنت به مدرنیسم، بستر مناسبی برای به آزمایش کشیدن شخصیتهای قصه است که مونجیو هوشمندانه از این بستر استفاده کرده است و شخصیت مرکزیاش، دکتر رومئو در فارغالتحصیلی را در تلاطمی دائمی قرار میدهد. مونجیو در این مسیر از نمایش فساد اداری حاکم بر ارکان دولتی رومانی بهره میگیرد تا بتواند دوراهیهای اخلاقی را سر راه شخصیتهایش قرار دهد.
در این میان، هدف مونجیو تقبیح حجم عظیم فساد بروکراتیک یا سر دادن شعارهای اجتماعی و دغدغهمحور نیست. او صرفاً از این موضوع کلیشهای برای روایت رنج بشر استفاده میکند؛ رنجی که حاصل مناسبات ساده و روزمرهی انسانهاست و تماشای این مشقت انسانی، بیننده را ملزم به دنبال کردن مفاهیم غامض فلسفی و هستیشناسانه نمیکند. فیلمساز سلسله حوادث را طوری طراحی میکند که لحظهای آرامش برای پدر باقی نمیماند و چرخهی اضمحلال او هر لحظه سریعتر از قبل طی میشود. پلانسکانس سرگردانی پدر در میان تاریکی شهر، چنان فضاسازی شده است که مخاطب فروپاشی عاطفی پدر را در این سرگشتگی زمانی و مکانی درمییابد. تنهایی او در اغلب میزانسنها، بحران حاکم بر زندگیاش را تداعی میکند.
مونجیو از برداشتهای بلند استفاده میکند تا بیننده با تداوم دستوپازدنهای بیفرجام دکتر رومئو آشنا شود. جنجالهای کلامی در اوج آرامش و صدایی کمفروغ پیش میروند و شخصیتها اغلب از نزاعهای طولانی پرهیز میکنند. این نکته، عمق باتلاق ذهنی شخصیتها و بنبست آنها در تصمیمگیری را نشان میدهد، بدون آنکه فیلم لحظهای درگیر سانتیمانتالیسم و احساسات سطحی شود. مونجیو در انتخاب محل قرار گرفتن دوربین و زاویهی فیلمبرداری هم تلاش کرده است کمترین توجه را جلب کند و خدشهای به درگیری روانی تماشاچی با نماها وارد نکند و نظارهگری ساده باشد.
منفعتطلبی در درام مونجیو حرف اول و آخر را میزند؛ به گونهای که نیات مثلث پدر، دختر و مادر بهمرور برملا میشود. تماشاچی در روند ارائهی قطرهچکانی اطلاعات، متوجه رازهای زندگی هر یک از شخصیتها میشود؛ رازهایی تکاندهنده که مسیر درام را هر لحظه با بحرانی تازه مواجه میکنند و تهنشینی هر یک از آنها در ذهن بیننده، سرآغاز مبحث اخلاقی جدیدی است. مونجیو، دومینوی حوادث و شوکهای ناگهانی را تا آنجا پیش میبرد که پدر در ورطهی انحطاط فرو میرود و چارهای جز پذیرش شرایط جدید و تن دادن به تصمیمهای دخترش ندارد. سیر تحول پدر هرچند سرعتی چشمگیر و ریتمی تند ندارد اما فاجعه را هر ثانیه در کمین خانواده ترسیم میکند و هالهای از ترس را در دل شخصیتها ایجاد میکند؛ ترسی که در نماها نهادینه شده است و نیازی به عنصری خارج از قاب همچون موسیقی ندارد. در پردهی دوم و سوم قصه، فیلمساز از باندهای صوتی طبیعت برای ترسیم ترس و تنهایی استفاده میکند که نیاز به موسیقی برای فضاسازی را حذف میکند.
رسوا کردن فساد حکومتی، در بسیاری از فیلمهای اروپای شرقی و آمریکای جنوبی رواج دارد. تمرکز این فیلمهای تریلر اغلب بر خلق شخصیتی از دل مردم عادی در بستری از حوادث جناییپلیسی و قهرمانبازیهای اوست. اما دکتر رومئو در فارغالتحصیلی نهتنها قهرمان نیست بلکه با تصمیمهای اشتباه و خودخواهیهای مکررش، صرفاً بر حجم اتفاقهای ناخوشایند میافزاید، تا جایی که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و اعتبارش را در جامعه، محل کار و خانواده بهکل از دست میدهد. مونجیو برای نمایش این مفاهیم پیچیدهی ذهنی از زبان تصویر بهخوبی استفاده کرده است. شکستن پنجرهی خانه با سنگ، تجاوز به الیزا، صدمه به ماشین دکتر و... نمونههایی از این تصویرسازیهاست که بیننده را هر ثانیه در انتظار تهاجمی تازه قرار میدهد و نبض تشویش مخاطب را در دست میگیرد. مونجیو در همان ابتدای فیلم، امنترین کانون دنیا، یعنی خانه را آسیبپذیر و در آستانهی فروپاشی نشان میدهد و همچنین تلاشهای دکتر رومئو برای محافظت از حریم خانهاش را بیسرانجام تصویر میکند. در نمایی در ابتدای فیلم پدر سراسیمه به خیابان میدود و دوربین از نمایی لانگ، نظارهگر ناتوانی پدر در صیانت از داشتههایش است. اوج استیصال پدر جاییست که با رییسپلیس شهر و در واقع دوست قدیمیاش بر فراز تپهای مشغول صحبت است و از او میخواهد تا آرامش را به حریم او برگرداند اما رییسپلیس نیز راهکاری جز نصب دوربین مداربسته در دست ندارد؛ دوربینهایی که نتوانستند او را در یافتن فرد متجاوز یاری کنند. این نقطه جاییست که پدر از تکنولوژی هم سودی نمیبیند و بیش از پیش بحران را لمس میکند.
فیلمساز میکوشد تا نشان دهد هر جا خبری از توافقی پشت پرده و تبانی است، پایههای اخلاق فرو میریزد و سیل بیاخلاقیها دامن همهی انسانها را میگیرد. مونجیو شخصیت صاحب نفوذ شهر را هم از گزند تقدیر بیامان نمیگذارد و او را نیز سرنگون میکند تا ثابت کند که حیلهگری و سیاستبازی برای حل مسائل روزمره چه تاوان سنگینی برای همهی اعضای یک جامعهی ظاهراً مدرن دارد؛ جامعهای که گویا شرط اولیهی ورود به آن، همرنگی با جماعت غرق در فساد است.