خولیتا / Julieta
نویسنده و کارگردان: پدرو آلمودووار، بر اساس داستانهای کوتاه آلیس مونرو، مدیر فیلمبرداری: ژانکلود لاریو، تدوین: خوزه سالسیدو، موسیقی: آلبرتو ایگلسیاس، بازیگران: اما سوآرز (خولیتا)، آدریانا اوگارته (جوانی خولیتا)، دانیل گراو (خوان)، اینما کوئستا (اوا) و... محصول 2016 اسپانیا، 99 دقیقه.
خولیتا زن میانسالی است که با لورنزو در مادرید زندگی میکند. آنها میخواهند به پرتغال نقل مکان کنند که روزی خولیتا در خیابان تصادفی با بئا ملاقات میکند که دوست صمیمی دخترش آنتیا است. بئا به خولیتا میگوید که دخترش ازدواج کرده است و با سه فرزند در سوییس زندگی میکند. خولیتا که پس از دوازده سال سرنخی از دخترش پیدا کرده است، با قلبی شکسته سفرش به پرتغال را لغو میکند و به خانهی قدیمیاش میرود به این امید که آنتیا روزی برای او نامهای بفرستد. خولیتا در تنهاییاش شروع به نوشتن سرگذشت زندگیاش میکند تا یک بار دیگر با رنج و عذاب اتفاقهایی روبهرو شود که از زمان آشناییاش با خوان، ماهیگیر گالیسیایی، برای او رخ داده است.
بازگشت سست
ذوقزدگی نسبی برخی منتقدان خارجی از این فیلم زیر متوسط احتمالاً به دلیل بازگشت پدرو آلمودووار به حالوهوا و مایههای فیلمهای مربوط به دوران اوجش (مانند همه چیز درباره مادرم یا با او حرف بزن) بعد از ساخت چند فیلم بسیار بد (مانند پوستی که در آن زندگی میکنم و خیلی هیجانزدهام) است که این البته در جای خود خرسندکننده است، ولی نه تا این حد که فیلمی همچون خولیتا مورد تحسین فراوان واقع شود. روایت بهشدت ازهمگسستهی داستان درباره یک تم کلی نیمخطی (مادری که فرزندش رهایش کرده است!) جایی برای تأمل و تعمق باقی نمیگذارد و بزنگاههای دراماتیک اثر چنان سست و کلیشهای هستند که فراز و نشیب انگیزهبخشی برای مخاطب به همراه نمیآورد.
به طرحوارهی کلی اثر دقت کنید: زنی در قطار عاشق مردی مسافر میشود و با او زندگی میکند. دهدوازده سال بعد متوجه خیانت مرد میشود و بداخلاقی میکند. مرد به دریا میرود و غرق میشود. دخترشان که موضوع را میفهمد مادر را ترک میکند. بعد از سالها که دختر بیماری صعبالعلاجی میگیرد، مادر را فرامیخواند که به دیدنش برود. همین! و بامزه اینجا است که یک تعلیق نیمبند هم در میانهی داستان درباره اینکه دختر چهگونه فهمیده است پدرش به دلیل حس ناراحتی از لو رفتن خیانتش به دریا رفته، جاسازی شده است تا لابد همان طور که در نمایی گذرا از فیلم با نمایش پوستر فیلم جدایی نادر از سیمین قرار است ادای احترام به فرهادی شود، با این تعلیق هم نوعی الگوبرداری از سبک روایی فرهادی به عمل آید؛ غافل از آن که گرههای داستانی باید عمق اثربخشی در تاروپود قصه داشته باشند و نه آنکه داستانکی زائد و الصاقی بخواهد نقش مایهی تعلیقی ماجرا را به شکل تصنعی ایفا کند. فیلم البته واجد تصویرسازیهای خوبی است (سکانس خلوت خولیتا و مسافر در قطار که البته بهشدت صحنهی عاشقانهی فیلم جسم زنده محصول 1997 خود آلمودووار را تداعی میکند) که به هر حال نمیتواند جای خالی درام را پر کند.
قصهی عشق و تاریکی / A Tale of Love and Darkness
نویسنده و کارگردان: ناتالی پورتمن بر اساس خاطرات عاموس عوز، مدیر فیلمبرداری: اسواوومیر ایجاک، تدوین: اندرو ماندشاین و هروی اشناید، موسیقی: نیکلاس بریتل، بازیگران: ناتالی پورتمن (فانیا عوز)، شیرا هاس (کایرا)، مور کوهن (زرتا آبرامسکی) و... محصول 2015 آمریکا، 95 دقیقه.
عاموس عوز زندگیاش در سالهای کودکی را مرور میکند، زمانی که با مادرش فانیا و پدرش در دورهی استعمار بریتانیا بر فلسطین در سالهای 1920 تا 1948 زندگی میکرد. والدین او مهاجران اروپایی هستند که در اورشلیم زندگی میکنند و مادر که خواهران و خانوادهاش در تلآویو زندگی میکنند بهسختی میتواند با آنها ارتباط برقرار کند. عاموس رابطهی نزدیکی با مادرش دارد و دائم پای داستانهای او از دوران کودکی خودش مینشیند، داستانهایی که اغلب پایانهای تلخ یا خشنی دارند.
فضای خوب، اقتباس بد
اولین فیلم ناتالی پورتمن در مقام کارگردان، تجربهی چندان ناگواری نیست. او بر خلاف بسیاری از بازیگران که در تجربهی فیلمسازیشان حاصل درخوری ارائه نمیکنند (نمونهی جدیدش فیلم بد رودخانهی گمشده رایان گاسلینگ است) توانسته فضاسازی خوبی را در موقعیت افسردگی یک زن، تنشهای سیاسی، جنگ، آوارگی و از همه مهمتر خلوتهای پسربچهای انجام دهد که ناظر همهی این نابهسامانیها است.
اما مشکل اصلی فیلمنامه است که پورتمن نتوانسته اقتباس مناسبی را از کتاب نویسندهی مشهور اسراییلی، عاموس عوز، به عمل آورد. عوز که یک یهودی مخالف دولت اسراییل و زیادهخواهیهایش در کرانهی باختری و شهرکسازیهای غیرقانونی است (و به همین دلیل پورتمن هم از طرف برخی صهیونیستهای افراطی مورد سرزنش قرار گرفته که چرا از این نویسنده اقتباس کرده است) در این کتاب خاطرهها، قصهها و یادمانهایی از مادرش (که در جوانی بعد از ابتلا به ناراحتیهای روانی و عصبی جان سپرد) را منعکس کرده است و عملاً کتاب شامل پارهها و قطعههای حکایتوار تقریباً جدا از هم است (برخی آثار این نویسنده در ایران هم ترجمه شده است، همچون ناگهان در دل جنگل با ترجمهی شهروز رشید توسط انتشارات فرهنگ جاوید) و پورتمن در انتقال این حکایتها نتوانسته است روح پنهان بههمپیوستهشان را در مسیر درام حفظ کند و در نتیجه، سکانسهای فیلم ارتباط وثیق و دراماتیک قوی با هم پیدا نمیکنند؛ مثلاً سکانس مواجههی پسرک با دختر فلسطینی و ماجرای تاببازیای که به فاجعه میانجامد، اگرچه فینفسه و به شکل نمادین، ماجرای تنشهای اعراب و اسراییل را بازگو میکند اما فصلی است مجزا از فصلهای ماقبل و مابعد؛ و این نقص در ارتباط با اغلب سکانسبندیهای اثر وجود دارد.
با این حال، قصهی عشق و تاریکی تسلط نسبی پورتمن را در کارگردانی نشان میدهد و همین هم به عنوان فیلم اول قابلتوجه است.