احضار2 / The Conjuring 2
کارگردان: جیمز وان، فیلمنامهنویسان: کری هیز، چد هیز، جیمز وان و دیوید لسلی جانسن بر اساس داستانی از وان و برادران هیز، مدیر فیلمبرداری: دان برجِس، تدوین: کرک ام. موری، موسیقی: جوزف بیشارا، بازیگران: پاتریک ویلسن (اد وارن)، ورا فارمیگا (لورین وارن)، فرانسیس اوکانر (پگی هاجسن)، فرانکا پوتنته (آنیتا گرگوری) و... محصول 2016 آمریکا و کانادا، 134 دقیقه.
زن و شوهری به نامهای لورین و اد وارن به شمال لندن سفر میکنند تا به مادر تنهایی کمک کنند که چهار فرزندش را در خانهای بزرگ میکند که ظاهراً روحی اهریمنی بر آن کنترل پیدا کرده است.
بازگشت به جهنم
احضار2 از آن دنبالههای کنجکاویبرانگیز سال 2016 بود که متأسفانه به سرنوشت اغلب دنبالههای سینمایی دچار شد و فیلمی از کار درآمده است که حتی به گرد پای قسمت اولش هم نمیرسد. بزرگترین مشکل فیلم به ساختار فیلمنامهاش در نیمهی دوم برمیگردد که دچار مشکلهایی در روابط علتومعلولی و منطق روایی داستان است (اگر «بپذیریم» که اهریمن داستان قصد فریب وارنها را دارد پس چرا شاهدان قبلی ناگهان به دیدهها و شنیدههایشان شک یا آنها را فراموش میکنند!)؛ و نشان میدهد که مَثَل زیاد شدن تعداد آشپزها و خراب شدن آش در مورد چهار فیلمنامهنویس این دنباله بهخوبی صدق میکند.
شروع احضار2 به گونهی دافعهبرانگیزی تکرار همان آغاز تأثیرگذار فیلم اول است؛ فصل افتتاحیه به همان شیوه، وارنها را معرفی میکند و واقعی بودن فعالیتهای این زوج و آسیب روحی و روانی شخصیت زن را به نمایش میگذارد و دستآخر با ثابت شدن تصویر و سیاهوسفید شدنش، اصل اتفاق به صورت نوشتاری گزارشی بر صفحه نقش میبندد و تصویر با همراهی موسیقی هراسانگیز به دل تاریکی فرو میرود. دوربین هم یک بار دیگر با حرکتهای انتزاعی که برایش تعریف شده است از در و دیوار و میان شیشهها عبور میکند تا بهتر نمای نقطه نظر روحی معلق در پیرامون خانهی جنزده و ساکنان آن، که قرار است هدف حملهی آن قرار بگیرند، حس شود.
با وجود همهی این حرفها، کارگردانی مؤثر جیمز وان در بخش اعظمی از داستان - که مهمترین جلوهاش در همکاری با سایر عوامل و خلق فضایی هراسانگیز و وحشتآفرین است - در کنار بازیهای قابلقبول و شیمی زوج اصلی، فیلم را قابلتماشا کرده است. سختی کار فیلمهایی که به عنوان قسمت دوم اثری موفق ساخته میشوند در این است که معمولاً نمیتوانند به داستان و دنیایی تروتازه (که معمولاً عامل اصلی موفقیت فیلم اول است) دست یابند و در همان محدودههای قسمت نخست به دام میافتند. در این خصوص حقیقت را میتوانیم از زبان راوی همین فیلم و در همان اولین جملههایش بشنویم که میگوید: «پس از همهی اتفاقهایی که شاهدش بودیم، دیگر چندان چیزی برای به وحشت انداختن و تضعیف روحیهی ما باقی نمانده است.» برای همین است که کمی باید تحمل کنیم تا دوباره جیمز وان با هزارویک ترفند بتواند ما را وارد دنیای داستانی آشنای فیلم کند و یک بار دیگر مو بر تنمان سیخ شود.
اما از حواشی جالب این دنبالهی چهل میلیون دلاری این است که کارگردانش جیمز وان (که البته فیلمهای جانکاه1و2/ Insidious را ساخته است که بر خلاف معمول، قسمت دوم از اول بهتر است) پس از کارگردانی فیلم موفق تندوتیز7 (Furious 7) دستمزد نامتعارف و چشمگیر کارگردانی تندوتیز8 (Fast 8) را رد کرد تا بتواند فرصت کارگردانی این فیلم را به دست بیاورد و در اینستاگرامش نوشت: «وقتی قرار شد یک بار دیگر راوی یک داستان ترسناک باشم واقعاً احساس جوانی کردم و نیروی تازهای در من ایجاد شد.» این طور شد که پروژهی احضار2 کلید خورد و در روز اول فیلمبرداری کشیشی سر صحنه حاضر شد تا لوکیشن و عوامل را تبرک کند و با دعایش آنها را از بلاها و مصیبتهای احتمالی دور کند. (امتیاز 7 از 10)
ددپول / Deadpool
کارگردان: تیم میلر، فیلمنامهنویسان: رت ریس و پل ورنیک بر اساس شخصیتهایی از فابیان نیکیزا و راب لیفلد، مدیر فیلمبرداری: کِن سِنگ، تدوین: جولین کلارک، موسیقی: جانکی اکسال، بازیگران: رایان رینولدز (وِید/ ددپول)، مورنا باکارین (ونسا)، اد اسکرین (اِیجکس) و... محصول 2016 آمریکا، 108 دقیقه.
یک مأمور سابق نیروهای ویژه که به یک مزدور بدل شده است، سوژهی یک آزمایش نامعمول قرار میگیرد و در نهایت به قدرتهای فراطبیعی دست مییابد؛ او حالا صاحب هویت دیگری است که آن را ددپول مینامد.
استخر مرده؟!
در ماههای گذشته سایت «ایندیوایر» در گزارشی به این موضوع پرداخت که چرا مارول استودیوز به استفاده از فیلمسازان مستقل علاقه نشان میدهد و نظرهایی از رییس این کمپانی، کوین فیج، را بازتاب داد. همان طور که میدانید مارول در سالهای اخیر دست به تولید مجموعهای از فیلمهای ابرقهرمانی زده است و برای جذابتر شدن کار، فیلمهای مجزایی را به قهرمانان تازهوارد اختصاص داده است تا در نهایت بتواند آنها را در آثار مختلف در کنار هم قرار دهد. در این میان، با ورود شخصیتهای این فیلمها به داستانهای یکدیگر، یک مجموعهی بههمپیوسته در حال شکلگیری است که (حتی اگر برخی مخالفان این کار را با اتهام سریالسازی در سینما محکوم کنند) جذابیتها، طرفداران و ویژگیهای خاص خودش را دارد.
مارول که میتوان گفت در سالهای اخیر یک سبک استودیویی را به رونق رسانده است و تا سال 2019، 23 فیلم از طرح «جهان سینمایی مارول» را به تولید و نمایش عمومی درخواهد آورد، در پس تولید فیلمهای ابرقهرمانی مانند آیرنمن، کاپیتان آمریکا، انتقامجویان و... به استفاده از فیلمسازان مستقل به منظور کارگردانی پروژههای سینماییاش شهرت یافته است. فیج در توضیحهایش به این موضوع اعتراف کرد که سبک مارول نیازمند کارگردانانی است که از لحاظ زیباییشناسی پیرو آثار قبلی این استودیو باشند اما در عین حال گفت که هویت مستقل و توانایی آنها از نظر هنری، کلید انتخابشان است و این فیلمسازان جوان باید با فعالیتها و آثار منحصربهفردشان پیش از این خودی نشان داده باشند. با این مقدمه به همان گفتهی معروف میرسیم که میگوید: «موفقیت تصادفی نیست.»
با این وجود و حتی با توجه به رویکرد خلاقهی مارول در تولید، چه کسی میتوانست چنین موفقیتی را برای ددپول تصور کند؟ آن هم به کارگردانی تیم میلر که اولین تجربهی فیلمسازیاش را پشت سر گذاشته و پیش از این به عنوان انیماتور، مدیر هنری و هنرمند متخصص جلوههای بصری فعالیت کرده است. البته او برای انیمیشن کوتاهش با نام گوفر بروک نامزدی اسکار را در کارنامه دارد، اما واقعاً کسی انتظار فیلمی را نداشت که در نوع روایت (رفتوبرگشتهای زمانی متعدد و جذاب در خط روایی) و شوخیهایش (که حتی دامنگیر خود نظام تولید هالیوود و کمپانی مارول میشود!) کمتر شباهتی به دیگر آثار گاه قراردادی مارول دارد؛ و از سوی دیگر اولین فیلم با درجهی نمایشی «آر» (تماشاگران زیر هفده سال با همراهی بزرگتر میتوانند فیلم را تماشا کنند) در تولیدات مارول است که معمولاً بدش نمیآید گروههای سنی مختلف را به سالنهای سینما بکشاند.
ددپول از همان عنوانبندیاش (که در واقع یک عنوانبندی نیست!) ایدههای پرشمار و بازیگوشی سازندگانش را به رخ میکشد؛ این جزییات به قدری تعدادشان در گوشهوکنار فیلم زیاد است که احتمالاً در بازبینیهای بعدی نیز هر بار چندتایی بیشتر خودشان را نشان میدهند؛ به عنوان مثال در عنوانبندی، پس از آمدن عنوان دو کمپانی سازندهی فیلم بر تصاویر ثابتشده از موقعیتی اکشن (که خیلی مشابه ساختار گرافیکی کتابهای مصور است) اسامی این طور ادامه پیدا میکنند: با حضور ابلهترین موجود پروردگار (که بعد عکسی از بازیگر اصلی فیلم بر جلد مجلهی «People» میآید و تیترهایی زردی که روی آن نقش بسته)، یک دختر جذاب، یک آدمبد انگلیسی (که به شوخی دیگری با شخصیت رینولدز در فیلم ابرقهرمانی ناموفق گرین لنترن (مارتین کمبل، 2011) میانجامد) و... تا اینکه با آمدن «به کارگردانی: بازیچهای که بیش از حد پول گرفته» و نقاشی ابتدایی که بالای آن نوشته شده «سلام! من ددپول هستم!» عنوانبندی به پایان میرسد و تماشاگر با تصویر ماشینی که میان زمین و آسمان معلق مانده، به کمی قبلتر در خط داستانی فرستاده میشود. همین مقدار شوخطبعی و بازیگوشی کل دیالوگهای فیلم را در بر گرفته است و از این نظر فیلمنامه یکی از بهترین و مفرحترین نمونهها در میان آثار ابرقهرمانی مارول است. به این ویژگیها میتوان کارگردانی درخور توجهی که بلافاصله لحن و حالوهوای فیلم را تثبیت میکند، بازیهای قابلقبول و بهخصوص ترکیب و بدهبستان جذاب ددپول و دلدادهاش ونسا، شخصیتهای فرعی متنوعی که حتی تیپیکترینشان بهواسطهی خلاقیت رنگوبویی دیگر یافتهاند و... را به عنوان نقاط قوت این فیلم ابرقهرمانی (که البته فیلم در خصوص این عنوان هم دست از چانهزنی با تماشاگرش برنمیدارد) برشمرد.
در پایان بد نیست به دو موضوع جالب در حاشیهی فیلم هم اشاره شود؛ اول اینکه رت ریس یکی از نویسندگان فیلم، اخیراً در گفتوگویی اشاره کرد که دیوید فینچر و جیمز کامرون پس از خواندن بخشهایی از فیلمنامهی اولیه، نظر موافق و حمایتشان از فیلم را به مدیران استودیو اعلام کردند: «یکی از آنها هم کافی بود تا کمپانی فاکس قرن بیستم قانع شود که هرچه زودتر باید این پروژه را کلید بزند.»؛ و دوم اشاره به ترجمهی عنوان فیلم به «استخر مرده» در شبکهی نمایش خانگی خودمان(!) که از آن ترجمههای تاریخی در این حوزه است. این اتفاق عجیب در شرایطی رخ داده است که حتی اگر قرار بر ترجمهی اسم خاص این ابرقهرمان بود، با مراجعه به کتابهای مرجع میشد، به عنوان مثال، به معادل جذاب فهرست مرگ رسید که در راهنمای فیلم بهزاد رحیمیان برای «The Dead Pool» - عنوان چهارمین فیلم از مجموعهی هری کثیف - در نظر گرفته شده است. (امتیاز 8 از 10)