نمک زمین The Salt of the Earth
کارگردانان: ویم وندرس و جولیانو ریبیرو سالگادو. پژوهشگر: سسیل نیدرمن. مشاور فیلمنامه: کولین آبرت، استفن لوی. نویسندگان: جولیانو ریبیرو سالگادو، ویم وندرس، دیوید روسیر. چهرهپردازی: سارا ماچال، برو سیموئز. مدیران تصویربرداری: هوگو بریر، جولیانو ریبیرو سالگادو. تصویربرداران: دنیس اوکلر، رابرت ایسنی، دوناتا وندرس. موسیقی: لورنت پتیتگند. تدوین: مکسین گئودیک، راب میرز. طراح صدا: گیلام کونتیر. تدوین صدا: لوسین بالیبار. جلوههای بصری: الکس فورج. تهیهکنندگان: دیوید روسیر، لیلیا وانیک سالگادو، آندرئا گامبتا، ویم وندرس. با حضور: سباستیائو سالگادو، ویم وندرس، لیلیا وانیک سالگادو، جولیانو ریبیرو سالگادو، رودریگو ریبیرو سالگادو، هوگو باریر، ژاک بارتلمی و دیگران. 110 دقیقه. محصول برزیل، فرانسه، آمریکا 2014.
ترکیب جالبی است، نه؟ «عکاس اسطورهها» را میگویم. اسطوره اساساً چیزی است که به چشم نیاید. اسطوره به یک مفهوم، هرچند واقعی اشاره دارد؛ بنابراین عکاسی کردن از یک مفهوم همواره کاری غیرممکن به نظر میرسد. اما سباستیائو سالگادو عکاسی است که اسطورهی پدیدهها را به تصویر میکشد و از این بابت عکاس بسیار مهمی است. حالا دو نفر، ویم وندرس و فرزند سالگادو یعنی جولیانو سالگادو آمدهاند کار و زندگی این عکاس را که از دیدگاهی به یک کار غیرممکن اشتغال دارد مستند کردهاند. محصول حتماً دیدنی خواهد بود.
در میان چند مستندپرترهای که از زندگی و کار عکاسان مشهور ساخته شده است و از جملهی آنها میتوان به خبرنگار جنگی (2001) اشاره کرد که توسط کریستین فرای در مورد جیمز نچوی خبرنگار مشهور آمریکایی ساخته شده، نمک زمین شاید بیشترین احترام را به یک عکاس حرفهای نثار کرده باشد. نمک زمین شخصیت، زندگی، کار و اندیشههای عکاس مشهور برزیلی سباستیائو سالگادو را از آغاز تا امروز دنبال میکند. او با عکسهای درخشان سیاهوسفید خود در قلب پراهمیتترین وقایع و فرایندهای زندگی انسانها و جوامع جهان حضور داشته و آنها را به تصویر کشیده و حاصل این حضور دائمی در چشمان عمیق و پر از حرفهای نگفته، صورت پرچروک و حسوحال دردکشیدهاش هویداست.
کارگردانان با بههمپیوستن عکسهای گاه تکاندهندهی سالگادو، آن چهرهی عمیقاً تأثیرگذار که با مایهتاریک نورپردازی شده و این حس را در بیننده ایجاد میکند که گوینده گویی دارد از اعماق تاریخ به بینندهی فیلم نگاه میکند، روایت خود سالگادو، پسرش، همسرش، همکارانش و دیگر کسانی را که با او پیوندهایی داشتهاند به تصویر کشیده و کوشیدهاند پرترهای هرچه کاملتر از این شخصیت خلق کنند.
سالگادو امروز و پس از ازسرگذراندن تجربههای بسیار گوناگون در عرصهی عکاسی در ژانر اجتماعی، روی آورده است به عکاسی از طبیعت و محیط زیست. با این حال هنوز همان حس زندگی و اسطورهای در عکسهایش دیده میشود. در سکانسهای آغازین فیلم سالگادو از تجربهاش در زمان عکاسی معدن طلا در برزیل میگوید و اینکه وقتی با آن صحنهی تکاندهنده مواجه شده و آن عکسهای فوقالعاده را گرفته، «انگار ناگهان با کل تاریخ و کل سیارهی زمین مواجه شده بودم و همه را یک جا میدیدم.» آن موضوع مواجههی ناگهانی با کل تاریخ، همان چیزی است که من به عنوان «اسطورهی پدیدهها» نام نهادهام. دید عکاسانهی سالگادو باعث میشود او اگر مثلاً با موضوع رنج کارگران معدن مواجه میشود، حاصل کارش را زمانمند بکند و از این طریق بتواند به اسطورهی کارگران معدن، اسطورهی جنگ، اسطورهی قربانیان حوادث و غیره، سروشکلی دیدنی بدهد و در قالب عکسهایش مستند کند. این بُعد اسطورهای عکاسی سالگادو را البته نمیتوان به موضوعهای انسانی، اجتماعی و صرفاً به بعد تاریخی پدیدههای در حال عکاسیشدن محدود کرد، کارهای دورهی اخیر سالگادو که در این فیلم یک سکانس جالب و نفسگیر به آن اختصاص داده شده نشان میدهد که اسطورههای شکلگرفته در دوربین عکاسی مستند سالگادو میتواند به اسطورهی حیوانات هم گسترش یابد. در این فیلم سکانس عکاسی از شیرهای دریایی در منطقهی قطبی، سکانس بسیار جذابی است و بیننده را عملاً در فرایند شیوههای خاص عکاسی این هنرمند درگیر میکند. سباستیائو و پسرش (دیگر کارگردان همین فیلم) ساعتها برای شکار این صحنهها وقت صرف میکنند و وقتی زمان چکاندن شاتر دوربین فرامیرسد و این دو عکسهای خود را میگیرند و وقتی نتیجهی کار را میبینیم، مشاهده میکنیم که چه عظمتی بر اثر تجربه و خلاقیت سالگادو در عکسهایش ثبت شده است؛ عظمتی که البته و تنها باید روی پردهی سینما دیدش.
شبی که این فیلم در نهمین جشنوارهی سینماحقیقت در سال گذشته به نمایش گذاشته شد، جمعیت گوش تا گوش و برخی روی کف سالن شمارهی یک سینما فلسطین نشسته بودند و پس از خاتمهی نمایش جمع کثیری از تماشاگران توی پیادهرو و سرخوش از دیدن فیلمی جذاب، ایستاده بودند به گپوگفت. اما در همین روزهای عید نوروزی که گذشت این مستند را شبکهی مستند نمایش داد و اصلاً آن حسوحالی که از تماشای آن در سینما بهم دست داد، احساس نکردم. باید بگویم بیبروبرگرد، این جادوی تصویر پردهی سینما است و نه تصویر صفحهی تلویزیون که وقتی عوامل اصلی جذابیت سینمایی، یعنی یک فیلم پروپیمان و درست فراهم باشد، اتفاقی میافتد که هیچگاه و با تأکید مشدد بگویم «هیچگاه» تلویزیون نخواهد توانست با آن رقابت کند. این است که ضرورت دیدار فیلمهای مستند برتر در سالنهای سینما چیزی نیست که یک نیاز لوکس و نخبهپسند به شمار آید، نیازی عینی است، چیزی است از جنس نیازی که همچنان در سراسر جهان بازار فیلمدیدن در سینما را گرم نگه میدارد.
در متن این نوشته به چهرهی دردکشیدهی سالگادو اشاره کردم، در طی فیلم و در پیجویی مراحل هنری او متوجه میشویم که او بر اثر دههها حضور مداوم، مشاهده و عکاسی از بدترین فجایع اجتماعی و تاریخی، دچار تألمات شدیدی میشود و در سال 1995 سالگادو به پیشنهاد لیلیا، همسر و همراه دههها زندگیاش با او، به سراغ ملک متروکهی 600 هکتاری پدرش میرود و با احیای این ملک جنگلی مخروبه، او به یک ایدهی بزرگ دست مییابد: احیای محیط زیست؛ و بر آن میشود که هم در عمل و هم از طریق عکاسی از محیط زیست به این ایده جامهی عمل بپوشاند. فیلم با همین نگاه دوباره سالگادو به جهان پایان میپذیرد.
با مشاهدهی این پایانبندی، یادم آمد بزرگ فرهیختهای (که متأسفانه اسمش یادم نیست) گفته انقلابی قرن بیستویکم کسی است که برای حفظ و بقای محیط زیست میرزمد.