نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

12 بهمن 1399 - شماره 580

 

چشم‌انداز: 580

سینمای ایران
در آستانه‌ی برگزاری عجیب‌ترین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر: جشنواره‌ی ناتمام:
پوریا ذوالفقاری: تا همین‌جا و تا هنگام نوشتن این یادداشت که هنوز جشنواره برگزار نشده، سی‌ونهمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر عنوان عجیب‌ترین دوره را به خود اختصاص داده است. کرونا و تصمیم‌های گنگ و شنیده‌های متناقض عملاً سینمادوستان را به یک اندازه مشتاق و نگران کرده است. در واقع انگار کنجکاوی اصلی بیش‌تر از فیلم‌ها متوجه شکل برگزاری‌ست...

نوری در تاریکی:
عباس یاری: فارغ از دغدغه‌ها و دل‌شوره‌های گروهی از افراد جامعه، به‌ویژه بخش پزشکی و درمانی کشور که متأسفانه در بحبوحه‌ی اوج‌گیری کرونا متحمل زیان‌های انسانی زیادی شده‌اند و آن گروه از مردمی که به خاطر نگرانی یا دل‌سوزی، مخالف هر نوع فعالیت‌های فرهنگی و گردهمایی‌های هنری و سینمایی در این روزها هستند، عده‌ای هم با نگاهی صرفاً معترض و رادیکال با این نوع از فعالیت‌ها مخالف‌اند... و حکم به تعطیلی یا تحریم این فعالیت‌ها به‌ویژه جشنواره‌ی فجر می‌دهند...

سودای سیمرغ
ابلق (نرگس آبیار): زخم:
صحبت کردن از دهه‌ی نود سینمای ایران بدون این‌که بخواهیم از نرگس آبیار نامی به میان بیاوریم، قطعاً چیزهایی کم خواهد داشت. یکی از مهم‌ترین فیلم‌سازان زن سینمای ایران که از دهه‌ی نود کارش را آغاز کرد و با هر فیلمی که ساخت، خودش را به چالش کشید و هر بار تجربه‌ای هیجان‌انگیزتر و سخت‌تر را با موفقیت از سر گذراند...

جهانِ ابلق:
نسیم قاضی‌زاده: نرگس آبیار ابلق را ساخته تا خودش را بیش از همیشه هم‌پای زنانی کند که سالیان سال لب فروبسته بودند و در نهایت ضربه‌ای کاری باعث شده تا یکی دهان گشوده و دیگرانی جرأت حرف زدن پیدا کنند. زنانی که طی ماه‌های اخیر سکوت‌شان را شکستند، نقاب از چهره‌ی بسیاری برداشتند و جریان‌ساز فضای مجازی شدند...

این زن حرف نمی‌زند:
حمیدرضا مدقق: در حالی که در چهار فیلم پیشین آبیار، نمایش خرده‌فرهنگ‏ها بر بستر مناسبات اجتماعی و فرهنگی چند شخصیت محدود صورت می‌گرفت، در ابلق تمرکز بر حاشیه‌نشینان شهری فرصت بیش‌تری برای نمایش هنجارها، باورها، روابط و دل‌مشغولی‌های جامعه‌ای کوچک از زنان و مردانِ متعلق به طبقه‌ی فرودست را فراهم آورده است...

تک‌تیرانداز (علی غفاری): اکشن جنگی:
تک‌تیرانداز فیلمی از سینمای دفاع مقدس است که داستان آن در سال 1362 می‌گذرد. شخصیت اصلی، عبدالرسول زرین، یکی از سرداران شهید دوران جنگ است که به بهترین تک‌تیرانداز آن سال‌ها مشهور بوده و کامبیز دیرباز نقش او را بازی می‌کند...

بی‌همه‌چیز (محسن قرایی): آهسته و پیوسته:
دو سال پس از قصر شیرین (رضا میرکریمی)، قرایی بار دیگر با همکاری داودی فیلم‌نامه‌ی دیگری با نام عجیب بی‌همه‌چیز نوشت؛ فیلمی با یک داستان جالب که شنیدن نام بازیگرانی مانند هدیه تهرانی و پرویز پرستویی بسیار آدم را مشتاق دیدنش می‌کند. قرار بود شهاب حسینی در این فیلم بازی کند و حتی در چند سکانس هم حضور پیدا کرد اما در ادامه انصراف داد و هادی حجازی‌فر جای‌گزین او شد...

چه کسی امیر را کشت:
مازیار فکری‌ارشاد: اقتباس از یک اثر ادبی خارجی و برگرداندن آن به زبان فارسی با مختصات بومی همواره از چالش‌های جدی پیش روی فیلم‌نامه‌نویسان و فیلم‌سازان ایرانی بوده است. قرایی تقریباً به متن وفادار مانده و تنها قصه‌ی دورنمات را به فضایی با ویژگی‌های زیست ایرانی (در ناکجاآبادی که به لحاظ جغرافیایی هویت روشن و دقیقی ندارد) منتقل کرده است.

پدری (حسین دارایی): دیدن این فیلم جرم نیست:
پدری یک درام سیاسی با اشاره‌های مستقیم به برخی چهره‌های مشهور سیاست کشور در ده‌های اخیر است و لابه‌لای دیالوگ‌های فیلم اشاره‌های کنایه‌آمیزی به برخی ماجراها و جریان‌های سیاسی تأثیرگذار در چهل سال گذشته شده است...

تی‌تی (آیدا پناهنده): تبلور جهان ذهنی:
آیدا پناهنده از فیلم‌های کوتاهش تا چهارمین فیلم بلند سینمایی‌اش راه پرفرازونشیبی را طی کرد. او سال‌ها پیش با فیلم‌های کوتاهش در جشنواره‌ی فیلم کوتاه تهران درخشید و همان موقع نشان داد که استعداد تبدیل شدن به یک فیلم‌ساز خوب و مهم را دارد. فیلم‌های بلندی که ساخت، همگی مورد توجه قرار گرفتند و پناهنده تبدیل شد به نسل جوان فیلم‌سازان زنی که قرار است پشتوانه‌ی محکمی برای نسل قدیمی‌تر زنان فیلم‌ساز ایرانی باشد...

خط فرضی (فرنوش صمدی): نگفتن و پنهان کردن:
فرنوش صمدی نزد سینمادوستان ایرانی با فیلم‌های کوتاهش به نامی آشنا تبدیل شد و حتی کسانی که ساخته‌های او را ندیده بودند، نام فیلم‌های کوتاهی مثل سکوت، نگاه، نقش و ناپدید شدن را به عنوان آثار کوتاه موفق در عرصه‌ی بین‌المللی شنیدند. صمدی بر خلاف بسیاری از فیلم‌سازان، در نوجوانی رؤیای سینما نداشته و نخستین موفقیت‌هایش حتی خود او را غافل‌گیر کرده است...

یکی بود یکی نبود:
آرامه اعتمادی: تمرکز داستان روی زن جوانی است که طلاق عاطفی گرفته و به بهانه‌ی تنها دخترش رابطه‌ی زناشویی‌اش را ادامه می‌دهد. سارا (سحر دولت‌شاهی)، یک معلم هنر در دبیرستان دخترانه است و به اقتضای محیط شغلش با مشکلات دختران دانش‌آموز در سن بلوغ سروکله می‌زند...

رمانتیسم عماد و طوبا (کاوه صباغ‌زاده): جستارهایی در باب عشق:
کمدی رمانتیک جدید کاوه صباغ‌زاده کم‌وبیش در همان قالبی تعریف می‌شود که فیلم قبلی‌اش ایتالیا ایتالیا را ساخته بود. یک کمدی عاشقانه‌ی متکی به متن و فانتزی کلامی که انرژی سرخوشانه‌ای دارد و البته به قصد خنداندن تماشاگر ساخته نشده بلکه جنبه‌ی کمیک فیلم در نوع روایت داستان و طراحی موقعیت‌ها خود را نشان می‌دهد...

عاشقانه‌های دیگر:
محمد محمدیان: رمانتیسم عماد و طوبا دومین ساخته‌ی کاوه صباغ‌زاده آن گونه که از نامش نیز پیداست، شباهت‌هایی به فیلم نخست فیلم‌ساز دارد. رمانتیسمی که به‌نوعی از آن فیلم آمده و کارگردان با انتخاب سارا بهرامی بازیگر موفق ایتالیا ایتالیا به عنوان راوی که نریشن‌های فیلم را خوانده بی‌علاقه به نمایان شدن این شباهت‌ها هم نبوده است...

روزی روزگاری آبادان (حمیدرضا آذرنگ): روایت خانواده‌ای جنوبی:
حمیدرضا آذرنگ که در سال‌های اخیر توانسته جایگاهش را در بازیگری با نقش‌های موفق و حضور مداوم در آثار سینمایی و تلویزیونی تثبیت کند و در تئاتر هم همچنان جزو نام‌های معتبر باشد، این بار روی صندلی کارگردانی نشسته تا اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را با داستانی درباره‌ی جنوب و جنگ بسازد...

بین زمین و هوا:
محسن خادمی: روزی روزگاری آبادان همان گونه که از نامش برمی‌آید، حکایت حال‌وروز مردم آبادان در زمانی گذشته است. فیلم برشی کوتاه از زندگی خانواده‌ای آبادانی را نشان می‌دهد که درست پیش از تحویل سال 1382‌، در آستانه‌ی فروپاشی است. زنِ خانه تصمیم گرفته در پایان سفری که در راه دارند از شوهرش جدا شود و دیگر به خانه برنگردد...

روشن (روح‌الله حجازی): ارجاع به سینما:
روح‌الله حجازی با ششمین فیلمش به جشنواره آمده است. آخرین حضور او در جشنواره به دوره‌ی سی‌وششم بازمی‌گردد و چنان‌که خودش می‌گوید از همان زمان ذهنش درگیر روشن بوده است...

به روشنی آتش سیگار
آنتونیا شرکا: حجازی در روشن تلخ است و سیاه... بسیار تلخ! و شاید فقط شاهدی است بر روزگار و اجتماع پردرد ما. او با کار روی رنگ و نور و افکت‌های صوتی و بصری، بلوغ فرمالیستی خود را در تصویر حال درون آدمی به آخر خط رسیده به نمایش می‌گذارد و از این نظر روشن کامل‌ترین و شاید شخصی‌ترین فیلم کارنامه‌ی سینمایی حجازی باشد...

زالاوا (ارسلان امیری): کارگردانی آسان‌تر است:
کارنامه‌ی امیری چنان با فیلم‌نامه‌نویسی عجین است که خبر ساخت نخستین فیلمش توجه‌برانگیز به نظر می‌رسد. اما جالب این‌جاست با این که او را در مقام فیلم‌نامه‌نویسی زبده می‌شناسیم، امیری از ابتدا سودای کارگردانی را در سر می‌پروراند...

ستاره‌بازی (هاتف علی‌مردانی): پرنده‌ی مهاجر:
علی‌مردانی تمام ستاره‌بازی را در کانادا و آمریکا تولید کرده است. پیش‌تولید فیلم از شهریور 98 شروع شد. تولید آن هم از اواخر پاییز 98 کلید خورد و پس از چهل جلسه فیلم‌برداری در پاییز و زمستان به دلیل شیوع کرونا متوقف شد. ادامه‌ی فیلم‌برداری در بهار و تابستان 99 در 20 جلسه انجام گرفت...

در غربت و... آسمانی بی‌ستاره:
جواد طوسی: یک ویژگی قابل‌توجه هاتف علی‌مردانی که ما را به دنبال کردن مسیر فیلم‌سازی‌اش ترغیب می‌کند، نگاه جاه‌طلبانه‌ی او و تمایلش در کار با مضامین و شیوه‌های روایی متنوع در حوزه‌ی «سینمای اجتماعی» است. او در فاصله‌ی زمانی 1391 تا 1395 چند فیلم ملودرام اجتماعی ساخت که با آزمون و خطا توأم بود و در بین‌شان کوچه‌ی بی‌نام بیش از بقیه نزد مخاطبان و منتقدان جدی گرفته شد...

خون‌بازی:
محسن خادمی: بازی‌ها خوب و باورپذیر است، هرچند به دلیل ویژگی‌های بومی سینمای ایران مرز بین بازی ملودرام بازیگران ایرانی (مثل لحظه‌های دراماتیک بازی اصلانی) و نحوه‌ی ادای دیالوگِ بلاک باستری بازیگران هالیوودی (مثل مایکل مدسن و مارشال منش) مشهود است که البته کارگردان تلاش کرده بین آن‌ها تعادلی پیش‌برنده (در جهت روایت) ایجاد کند. در این بین بازی ملیسا ذاکری برجسته است...

شیشلیک (محمدحسین مهدویان): معرکه:
محمدحسین مهدویان زمان اکران ایستاده در غبار در گفت‌وگویی با ماهنامه‌ی «فیلم» از علاقه‌اش به تجربه‌ی ژانرهای مختلف گفته بود... ولی مسیری که در ادامه پیمود، هویتی از او در اذهان ساخت که تغییر دادن دادنش دشوار و پرهزینه به نظر می‌رسد. انگار همه از او انتظار ماجرای نیمروز دارند نه تجربه‌ی هیچ شکل و ژانر دیگری. چه رسد به کمدی که در سینمای ما با واژه‌ی ابتذال هم‌نشین شده...

گیج‌گاه (عادل تبریزی): مسیر یک بچه‌ی سینما:
عادل تبریزی از فیلم‌سازانی‌ست که به‌اصطلاح «بچه‌ی سینما» نامیده می‌شوند. کسانی که تا پیش از رسیدن به فیلم‌سازی ابتدا عاشق سینما و تماشای فیلم می‌شوند و بعد از ورود به دنیای این هنر، زندگی و جوانی و همه چیزشان را به پای آن می‌ریزند...

جایی برای قهرمان پیدا کن!:
جواد طوسی: تبریزی طی این سال‌ها (جدا از مستند لو و قیچی) با ساخت فیلم‌های کوتاه داستانی من قدیمی هستم، اول پاییز و ضدضربه، علاقه‌اش را به مضامین آمیخته با طنز نشان داده است. در عین حال، با دقیق شدن در این فیلم‌ها می‌بینیم که برای او فضاسازی و ایجاد موقعیت‌های انسانی و دست‌یابی به یک فرم بصری و ریتم مناسب در جهت جذب هر چه بیش‌تر مخاطب اهمیت دارد...

منصور (سیاوش سرمدی): فیلم پرتره:
منصور درباره‌ی یک شخصیت واقعی‌ست و به‌اصطلاح یک «فیلم پرتره» است. ما در سینمای‌مان فیلم‌های این‌چنینی زیادی نداریم و از این نظر هر فیلمی که سراغ شخصیتی واقعی برود، می‌تواند غیر از منتقدان و سینمادوستان، توجه مورخان و کارشناسان آن حوزه را هم به خود جلب کند. باید حاصل کار و میزان توفیق منصور را در برانگیختن بحث و نقد را دید.

مامان (آرش انیسی): مسیر پیچیده:
مامان داستان خانواده‌ای جنوبی است که پیش از انقلاب زندگی راحت و مرفهی داشته‌اند و پس از جنگ و از دست دادن شغل پدر و مادر خانواده در شرکت نفت به تهران مهاجرت کرده‌اند. مامان به زندگی آن‌ها و رنجی می‌پردازد که مادر برای گذران زندگی متحمل می‌شود...

فیلم‌ها و آدم‌ها:
دامون قنبرزاده: یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های فیلم حضور رؤیا افشار در نقش مادری عجیب‌وغریب است که طی روایت، کم‌کم با خلق‌وخو و زندگی‌اش آشنا می‌شویم. افشار مهربانی مادرانه را با کمی موذی‌گری و لوس‌بازی مخلوط کرده تا نتیجه‌اش تصویری جالب از یک مادر ایرانی باشد. از آن مادرهایی که نمونه‌اش را در سینمای ایران کم‌تر دیده‌ایم یا در واقع اصلاً ندیده‌ایم...

یدو (مهدی جعفری): احیای سینمای کودک:
یدو یکی از فیلم‌های جنگی این دوره‌ی جشنواره است و سازنده‌اش مهدی جعفری‌ست که با ساخت 23 نفر نشان داد در کشف زوایای نادیده و قصه‌های مهم اما روایت‌نشده‌ی جنگ استعداد دارد...

این سوی آتش:
امید نجوان: یدو چنان‌که پیش‌تر هم گفته شد تلاش برای احیای سینمای کودک و نوجوان از نوع «کانونی» است؛ مرکز ریشه‌دار و بسیار پرسابقه‌ای که در سال‌های اخیر در زمینه‌ی فعالیت فرهنگی و به‌خصوص تولیدات سینمایی چندان پرکار و تأثیرگذار نبوده و حالا دوباره با این فیلم برگشته تا با خانواده‌ها و فرزندان نسل‌های اخیر ارتباط برقرار کند...

میان ماندن و رفتن:
پوریا ذوالفقاری: یدو قطعاً برای مهدی جعفری گامی‌ست به جلو و برای سینمای جنگ و فیلم‌سازان علاقه‌مند به این حوزه نمونه‌ای‌ست که با استناد به آن می‌توان به آن‌ها گفت حتی در سینمای جنگ پر از انفجار و اتفاق هم برای اثرگذاری بر مخاطب، به شخصیت‌هایی ملموس و اجراهایی فکرشده نیاز است. و اگر این دو را داشته باشید شاید چندان هم به انفجار و بمب و موشک احساس نیاز نکنید!

خارج از جشنواره
آهو (هوشنگ گلمکانی): پریدن از خواب خاطره:
سردبیر نام‌آشنای ماهنامه‌ی «فیلم» پس از نزدیک به نیم قرن فعالیت مطبوعاتی مداوم و چهار دهه سردبیری معتبرترین نشریه‌ی سینمایی کشور، بالأخره تصمیم گرفت وسوسه‌ی جادویی فیلم ساختن را با کارگردانی نخستین فیلم سینمایی‌اش عملی کند... حضور علی‌رضا زرین‌دست، فیلم‌بردار کهنه‌کار و محبوب گلمکانی، از شانس‌های او در ساخت این فیلم بوده و گلمکانی می‌گوید ایده‌های خوبی برای لحظه‌های عاطفی فیلم می‌داد...

زدوبند (داود نوروزی): درد جامعه:
زدوبند اولین فیلم سینمایی نوروزی، یک ملودرام اجتماعی با مایه‌های معمایی است... اما موضوع فیلم فقط به این معمای خانوادگی محدود نشده و نوروزی تلاش کرده معضلات اجتماعی روز هم در فیلمش بازتاب داشته باشد...

بچه‌گرگ‌های دره‌ی سیب (فریدون نجفی): رنگ گرم داستانی شاعرانه:
نجفی که همواره دغدغه‌ی پرداختن به زندگی کودکان و نوجوانان را دارد، با همراهی مجید برزگر و شهرام ابراهیمی به سراغ ساخت بچه‌گرگ‌های دره‌ی سیب رفت که در سی‌وسومین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان حضور داشت و در مجموع چهار پروانه‌ی زرین بهترین فیلم، بهترین بازیگر، بهترین فیلم‌نامه و جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران بین‌الملل جشنواره را گرفت...
بعد از اتفاق (پوریا حیدری‌آوره): سم مهلک سینمای کودک:
شهاب حسینی که مدتی‌ست به تهیه‌کنندگی روی آورده و فیلم‌های فیلم‌سازان جوانی را در ژانرهای مختلف از جمله ژانر ترسناک تهیه کرده، حالا با تهیه‌ی بعد از اتفاق نشان می‌دهد که قصد دارد در سینمای کودک و نوجوان هم تجربه‌هایی کسب کند، سینمایی که در جشنواره‌ی امسال، با چند فیلم مختلف، برعکس سال‌های پیش حضور چشم‌گیری دارد...

برای مرجان (حمید زرگرنژاد): هر ثانیه پرشورتر:
برای مرجان فیلمی به معنای واقعی کلمه مستقل است که بدون دریافت وام یا کمک، با هزینه‌ای شخصی ساخته شده. با عواملی حرفه‌ای و باسابقه که حتی در شرایط سخت کرونا هم به کارشان ادامه دادند... صحنه‌های سخت زندان زنان و بند مادران با نوزاد هم اجرای دشواری داشت...

بچه‌های طوفان (محمدصادق صادق‌دقیقی): قهرمانان کوچک:
شخصیت‌های اصلی بچه‌های طوفان دو نوجوان هستند که یکی از آن‌ها در تهران و دیگری در مازندران انتخاب شدند. با توجه به موضوع فیلم به نظر می‌رسد بخش مهمی از کیفیت فیلم به جلوه‌های میدانی (مانند باران) و بصری آن وابسته است...

حرف آخر (ابراهیم شفیعی): قضاوت سخت‌ترین کار دنیاست:
نکته‌ای که در فیلم اول یک فیلم‌ساز بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد، بازیگران هستند. در واقع فیلم‌اولی‌ها ترجیح می‌دهند برای بهتر دیده شدن از بازیگران مطرح استفاده کنند تا در گیشه به اقبال دست یابند اما شفیعی برای اولین فیلمش برعکس بقیه، دنبال بازیگران چهره و ستاره نرفته و به نظر می‌رسد ریسک جالبی انجام داده باشد...

حکم تجدیدنظر (محمدامین کریم‌پور): اینفلوئنسر کارگردان:
ساختن فیلم توسط کریم‌پور یکی از جنجالی‌ترین خبرهای سینمایی شد که خیلی‌ها درباره‌اش حرف زدند. خیلی‌هایی که پشت در بسته‌ی کارگردانی سینما مانده بودند، از این موضوع عصبانی بودند که چه‌طور می‌شود یک فرد معروف اینستاگرامی، بدون پشتوانه‌ای محکم، فیلم بسازد...

راند چهارم (علی‌رضا امینی): راند بعدی:
امینی معتقد است سینمای ایران به سمتی رفته که از علایق او دور است. او با حال‌وهوای کمدی‌پرور این سینما چندان میانه‌ای ندارد. تهیه‌کننده‌ها به‌شدت تمایل دارند چنین فیلم‌هایی بسازند که با دنیای تلخ فیلم‌های امینی فاصله‌ی زیادی دارد. دنیای تلخی که اتفاقاً خیلی وقت‌ها باعث شده فیلم‌های امینی در اکران به مشکل برخورد کنند...

سه روز و سه قتل (مسعود امینی‌تیرانی): قتل‌های بازآفرینی‌شده:
دومین ساخته‌ی بلند مسعود امینی‌تیرانی، مدیر فیلم‌برداری مطرح سینمای ایران مانند فیلم نخستش سه روز بیداری فیلمی تجربه‌گراست که در سه روز فیلم‌برداری شده. فیلم کاملاً بداهه است و شش بازیگر در این سه روز به بازآفرینی سه قتلی می‌پردازند که در گذشته در همان مکان اتفاق افتاده است...

شش غریبه:
آذر مهرابی: طرح فیلم تازه‌ی امینی‌تیرانی هیجان‌انگیز است: فیلم‌ساز، شش بازیگر (سه زن و سه مرد) را با خود به محلی می‌برد که سال‌ها پیش، یک مرد همسر و دو فرزندش را کشته و در آن‌جا دفن کرده است. صحنه و پشت‌صحنه در هم آمیخته و به‌تناوب، بازیگران و کارگردان و گروه پشت دوربین را جدا یا با هم می‌بینیم...

روز ششم (حجت قاسم‌زاده‌اصل): وفای به عهد:
خیلی بعید است یک فیلم معمایی را پس از روشن شدن پاسخ معما دوباره ببینیم، مگر این که لایه‌های دیگری هم در داستان وجود داشته باشد که آن‌ها عمقی به اثر بدهند و نگذارند یک‌بارمصرف شود. در روز ششم هم تلاش کارگردان همین بود. او می‌خواسته فیلمی بسازد که ضمن جذاب بودن و گنگ نبودن در تماشای اول، نکته‌هایی هم برای مواجهه‌های بعدی داشته باشد...

شاه‌ماهی (نادر مقدس): نفسی تازه:
در اطراف روستاهای شمال معمولاً آب‌بندهایی وجود دارد که کشاورزان به وقت بی‌آبی از آن‌ها استفاده می‌کنند. این آب‌بندها پر از ماهی‌هایی هستند که تعدادی از آن‌ها هرگز در طول سال صید نمی‌شوند. در باور پیران وجود این ماهی‌های بزرگ که آن‌ها را شاه‌ماهی می‌گویند باعث افزایش ماهی‌های بیش‌تری در آب‌بندها می‌شود چون هیچ‌کس هرگز نتوانسته آن‌ها را ببیند...

شیرجه‌ی بزرگ (کریم لک‌زاده): در جست‌وجوی سیرک:
شیرجه‌ی بزرگ درباره‌ی زنی است که پس از ده سال باخبر می‌شود بچه‌ای که فکر می‌کرده مرده به دنیا آمده، زنده است... شیرجه‌ی بزرگ یک فیلم جاده‌ای است که در این سفر چند نفر دیگر که از یک سیرک جا مانده‌اند با انگیزه‌های مختلف با زن و برادر همسر سابقش همراه می‌شوند...

صحنه‌زنی (علی‌رضا صمدی): لحنی که دوست داشتم...:
...خطری که فیلم‌سازان جوان را تهدید می‌کند این است که نتیجه‌ی به‌خصوص دومین فیلم‌شان با آن چیزی که در ذهن داشته‌اند، متفاوت باشد. این عامل می‌تواند آن‌ها را در ادامه‌ی مسیر و رسیدن به فیلم سوم به دشواری بیندازد... چیزی که امکان دارد فیلم‌ساز را از لحاظ روانی دچار مشکل کند، این فکر است که آن چیزی که می‌خواسته از کار درنیامده اما خوش‌بختانه این موضوع درباره‌ی صمدی و فیلم دومش صادق نیست...

التهاب:
دامون قنبرزاده: همه‌چیز از نام کنجکاوی‌برانگیز فیلم آغاز می‌شود. شاید خیلی‌ها تا پیش از دیدن فیلم خبر نداشته باشند که «صحنه‌زنی» به موقعیتی اطلاق می‌شود که طی آن آدم‌هایی که دیگر امیدی به بهبود زندگی‌شان ندارد، خودشان را در معرض تصادف‌های ترسناک قرار می‌دهند تا از این طریق، پولی از بیمه بگیرند و زندگی‌شان را بچرخانند...

طلاخون (ابراهیم شیبانی): در مسیر کارگردانی:
اوایل سال هشتاد که زهر عسل با بازیگرانی پرطرف‌دار اکران شد، نام ابراهیم شیبانی به عنوان فیلم‌سازی جوان سر زبان‌ها افتاد... شیبانی به عنوان نخستین ساخته‌اش، تلاش کرده بود با مخلوط کردن ژانرها، حال‌وهوای تازه‌ای به کارش بدهد. شیبانی در تمام این سال‌ها فیلم‌های کمی ساخت و حتی بین هیچ‌کجا، هیچ‌کس که سال 91 ساخته شد تا طلاخون فاصله‌ی زیادی افتاد...

یک تیر و دو نشان:
دامون قنبرزاده: فیلم‌های کمی در سینمای ایران سراغ داریم که تصویری دوپهلو از مادر به نمایش گذاشته باشند. شاید از اولین نمونه‌های یک مادر متفاوت را در ابد و یک روز (سعید روستایی) دیده باشیم. شیبانی در طلاخون بار دیگر سعی می‌کند یک مادر خاص را به مخاطب نشان بدهد؛ یک مادر با تمام خصوصیت‌های مادرانه که با تلاش و بدبختی، بچه‌هایش را به دوش می‌کشد و سعی می‌کند زندگی‌شان را از منجلاب نجات بدهد...

لیپار (حسین ریگی): فیلم‌هایی برای آیندگان:
حال‌وهوای لیپار برمی‌گردد به شرایط سیستان و بلوچستان. متأسفانه در سال‌های گذشته نگاه تلخ و تیره‌ای به این استان انداخته شده است. در این فیلم سعی شده با نگاهی پرشوق‌وشور و همراه با جریان زندگی، آدم‌ها را ببینیم؛ آدم‌هایی که رؤیا دارند و برای هدف‌شان می‌جنگند. لیپار درامی اجتماعی، در وصف سینما و با محوریت بخشش است...

مهران (رقیه توکلی): مهمان‌نوازی یزدی:
جشنواره‌ی امسال بیش از هر سال دیگری رنگ‌وبوی سینمای کودک را به خود گرفته و مهران هم با توجه به این که در حال‌وهوای همین سینماست، بیش از پیش به رونق این چراغ در حال خاموشی سینمای ایران کمک خواهد کرد...

مِیجر (احسان عبدی‌پور): امیدوارم هنوز جوون باشیم اون روز:
میجر یکی از چند فیلم مهم و کنجکاوی‌برانگیز امسال است که از داوری جشنواره بیرون مانده اما کسانی که فیلم را در نمایش خصوصی‌اش دیده‌اند می‌گویند جاذبه‌هایی در قصه‌گویی و طراحی شخصیت دارد که شاید در اکران عمومی بتواند مخاطبانی متفاوت را جذب کند...

درباره‌ی احسانو!:
مازیار فکری‌ارشاد: احسان عبدی‌پور فیلمی ساخته که می‌توان از آن به عنوان یک فیلم خوب و کم‌نقص یاد کرد؛ فیلمی که در قواره‌ی توان قصه‌پردازی و نگاه ویژه‌ی او به جهان و مسائلش باشد... با وجود پیشرفت محسوس در شمایل سینمایی و جفت‌وجور شدن روایت با ساختار فیلم، همچنان سنگینی بارِ مِیجر روی گرده‌ی ادبیات است...

.

فیلم مستند
هجده‌هزار پا (مهدی شامحمدی): شهری از آسمان:
هجده‌هزار پا حاصل تلاشی نود روزه برای فیلم‌سازی در یکی از سخت‌ترین شرایط ممکن است؛ چه از نظر جسمانی و چه از منظر روحی و روانی...

ایساتیس (علی‌رضا دهقان): حافظه‌ی زمانِ خود:
فیلمی که هر گونه تلاش برای توصیف آن در قالب واژگان آن طور که باید نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند؛ و چاره‌ی کار فقط تماشای فیلم است...

خانه (افسانه سالاری): خانه‌ای روی...:
خانه یکی از مهم‌ترین آثار مستند و بهترین فیلم‌های امسال سینمای ایران است که بر اساس نکته‌هایی که اشاره شد، طبیعی است که تولید دشوار و بلندمدتی داشته باشد...

رؤیاهای خال‌کوبی‌شده (مهدی گنجی): می‌خوام شاه باشم!:
رؤیاهای خال‌کوبی‌شده درست مثل بازی فوتبال، به تقابل اشک‌ها و لبخندها هم بدل می‌شود و لحظه‌های انسانی و احساسی مختلفی را در بر می‌گیرد...

کودتای 53 (تقی امیرانی و والتر مرچ): پنهان:
کودتای 53 با توسل به قدرت داستان‌گویی و بیان سینمایی به اثری بدل شده است که نباید فرصت دیدنش را از دست بدهید...


غلبه‌ی فیلم‌های اول بر تولیدات سال کرونا: هفت از شانزده:
هوشنگ گلمکانی: سال کرونا به تعبیری سال فیلم‌های اول است! شرایط استثنایی و پیش‌بینی‌نشده‌ی شیوع ویروس کرونا که بر همه چیز تأثیر گذاشت، سینمای ایران و جشنواره‌ی فجر را هم بی‌نصیب نگذاشت و وضعیتی برای جشنواره به وجود آورد که تا مدتی تکلیف برگزاری‌اش معلوم نبود و پس از اعلام قطعیت برگزاری جشنواره (با محدودیت‌هایی) قدم‌های بعدی هم با احتیاط و با گذشت زمان برداشته شد...


نکوداشت زنده‌یاد چنگیز جلیلوند: آقای قرن بیست‌ویکم:
شادابی صدا و شخصیتش مرگ را باور نداشت اما کرونا، به تارهای حنجره‌طلایی چنگ انداخت و او را از ما گرفت. زنده‌یاد چنگیز جلیلوند در دوم آذر 99 در ظاهر خاموش شد اما خاطره‌ی صدایش برای دوست‌داران سینما، ماندگار خواهد ماند...

نکوداشت زنده‌یاد پرویز پورحسینی: هنرمندی اصیل به معنی دقیق کلمه:
ای کاش کرونا گوشی برای شنیدن داشت تا بگوییم آدم نازنینی مثل پرویز پورحسینی آن قدر مهربان و با نزاکت بود که عزراییل هم شاید از او خجالت می‌کشید و شایسته نبود این طور غریبانه پرواز کند...


نگاهی گذرا بر چند نام موفق جشنواره‌ی فجر طی دهه‌ی 1390: دهه‌ی ورود به قرنِ جدید:
ناگفته پیداست اگر قرار بود به همه‌ی آن‌هایی که در این نُه سال فعالیت‌های شایسته‌ای از خودشان نشان داده‌اند، پرداخته شود جای زیادی می‌گرفت. در این مجموعه، تنها نگاهی گذرا به تعدادی از این هنرمندان انداخته‌ایم. خوب یا بد، هر چه که هست، چیزی‌ست که نتیجه‌اش را روی پرده می‌بینیم. امیدواریم با شروع قرن جدید و با تلاش تمام دست‌اندرکاران سینمایی، اوضاع سینمای ایران سروسامان دوباره‌ای بگیرد...


بیست سال پیش در همین ماه: ویژه‌ی نوزدهمین جشنواره‌ی فیلم فجر (12 بهمن 1379):
در مقدمه‌ی این شماره به نکته‌هایی درباره‌ی این دوره‌ی جشنواره در سه صفحه و یک ستون اشاره شده است. مثلاً در بخشی از این مقدمه در مورد برنامه‌ی مرور بر آثار یک بازیگر چنین آمده است: «پس از آن‌که در جشنواره‌ی گذشته برنامه‌ی مرور بر آثار شون کانری و نیکی کریمی «به دلایلی» لغو شد و جشنواره پس از دو سال که از عمر بخش بازیگرمحور «برای تمام فصول» می‌گذشت فاقد این بخش بود، امسال برنامه‌ریزان جشنواره برای گریز از مسائل سال گذشته قید انتخاب بازیگر زن برای مرور آثارش در این بخش را زدند و باز هم مجلس را مردانه کردند... اما اتفاق جالب این بخش، مرور بر آثار رابرت دنیرو است که هم یک ستاره‌ی بین‌المللی و هم آمریکایی است اما بازیگر بزرگ و صاحب سبکی است و امیدواریم انتخاب او گامی باشد در جهت سیاست‌زدایی و نادیده گرفتن مرزهای جغرافیایی در یک رویداد فرهنگی.»

آرشیو

فراخوان اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون