فروردین 1393 - شماره 472
چشمانداز ۴۷۲
بهاریه
«تا سَحَرگه...»
پرویز دوایی: ... رفتم خیابان درختآذین و رنگآکند را تا انتهایش، با قدمهای کند و چشمهای تشنه، روح را، مثل ردایی یا شنلی که دکمههایش را میگشایی با تمامی نیازی که پشتش سالهای دراز قشنگی بوده، به روی این بساط، مه و رنگ و برگ و پرواز این پروانههای رنگین گشوده، یک جوری آن تهها، موسیقی متن آن فیلم جادویی در سرم بیدار شده، رفتم در این خیابان برگبرگ زرد و سرخ را، آفتابهای کوچک رنگین، چشمکزنان بالای سر آدم آویخته، این را به التماس روحم، رنگهایش را بر چشم و سر و سرشانهی لباس کهنه کشیدم، و شفا و شفاعت طلب کردم و در یک جاهایی، ضربههای قلب که تنتر شد، که به آدم یک حس هولناک زیبایی میداد از بریده شدن از واقعیت، و یک لحظه تردید که نکند که خواب باشد...
بوی عیدی... بوی سینما
رضا کیانیان: خیلی وقت بود از بس پول تو دستوبالمان ریخته بود، دیگر قدر عیدی را فراموش کرده بودیم. برایمان فرقی نمیکرد کسی چند تومان پول به عنوان عیدی به ما بدهد یا ندهد، و چون پول برایمان مهم نبود، اصلاً عیدیهامان را جمع نمیکردیم. ولی حالا... هم برای ما که عیدی میدهیم و هم برای بچههامان که عیدی میگیرند، عیدی اهمیت پیدا کرده! مثل همان روزگاران بچگی...
عروس دریایی
کیومرث پوراحمد: در آن برهوت، سرگرمی را باید جای دیگری میجستم، و چیزی فراتر از سرگرمی، که مثل دامن عروس دریایی نهتنها به پایت که به همهی وجودت چنبره بزند و رهایت نکند. و لذت ببری از سوزش و تاول و دردش. که نمیدانم اسمش چیست این دردِ لذتآفرینِ که به جان میخریاش! نمیدانم عشق است این یا احساسی به ناپایداری نوجوانیات!...
هفتسینی که سینهایش گم شده بود...!
عباس یاری: این اولین باری بود که برای مراسم سالتحویل قرار بود هفتهشتتا فشفشه برود به هوا، و این لحظه برای ما سرشار از شور و هیجان بود. مادر از غروب آن روز چندین بار به پدر پیشنهاد کرد که زودتر این بساط آتشبازی را تمام کند تا هیجان بچهها بخوابد. اما پدر اصرار داشت که «هوا باید کاملاً تاریک بشه تا اوج گرفتن فشفشهها کاملاً دیده بشه.» بالاخره لحظهی موعود از راه رسید. پدر کار چیدمان شیرینیهایش را تمام کرد و از اتاق مهمان آمد بیرون. بعد نشست توی بالکن و با خیال راحت سفارش چای داد. ما هم چهارچشمی زل زده بودیم به نرمنرمک چای ریختنش توی نعلبکی، فوت کردن و هورت کشیدنش! چای که تمام شد نگاهش رفت به سمت فشفشههای روی طاقچه...
خواهم شدن به بستان...
بهروز تورانی: شیراز. سینما پارامونت. شب طوفانی اسفند ماه. غرش طوفانی نهچندان دوردست و مسیر تندر که آسمان سرمهای چهلوچند سال پیش را شیار میزند و ما را به سالن گرم و پر از جمعیت میکشاند که مشامش از بوی دلاویز جعفری تازه لابهلای نان سفید و کالباس سیردار خوش است. فیلم سیاهوسفید تازه با سایهروشنهای چشمگیر. بهترین بازیگران روز در بهترین روزهایشان. باند صدای شفاف و یک موسیقی نو و کلامی که هنوز هم پس از چهلوچند سال به همان اندازهی روز اول زهر و گزند جدایی را به جان آدم میریزد: «یاد تو هر جا که هستم با منه.»...
خاک سرد و... بهار نورسیده
جواد طوسی: بهار و عید و سبزی را چه به مرگ؟ میخواهم عید را بر سر مزارت بگریم تا بگویم خاکْ سردی نمیآورد. خاک گرم تو بوی دیوارهای کاهگلی و زمین خیس ابن بابویه و امامزاده عبدالله و باغ طوطی را میدهد که هر موقع با تو و آقاجون «شابدولعظیم» میرفتیم، زیارت اهل قبور هم کنارش بود. از همان موقع باورم شد که آرامش را میشود در دیار مردگان جستوجو کرد...
نامههای نوروزی
محمد شهرزاد: پدربزرگم خطاط و خوشنویس بود و دستخط بسیار زیبایی داشت. در گوشهی اتاقش مینشست و ساز میزد. یک ساز قدیمی داشت و به خاطر علاقهاش به موسیقی از بستگان مادریام سرزنشهای فراوانی شنیده بود. شعرهای شاعران قدیم را دوست داشت و آنها را با قلمنی و مرکب سیاه در دفترهایی با خط زیبا مینوشت. همرنگ جماعت نبود. گوشهگیری و انزوا را دوست داشت. وقتی هم که با دلآزردگی از دنیا رفت، کتابهای دستخطی او از شعرهای شاعران را، همانهایی که تمام عمر او را سرزنش میکردند و مطرب نامیدند، به یغما بردند...
کیف چرمی دخترانه
مصطفی جلالیفخر: آن سال قرار بود همگی عید بروند مشهد به خانهی دایی و دیدار بستگان و زیارت. میخواستند سالتحویل آنجا باشند. اول قرار بود با ماشین بروند، اما بابا میترسید که در جاده بماند. بلیت هواپیما هم که گران بود و دستآخر قرار شد یک کوپه بگیرند و با قطار بروند. اسفند شروع شده بود و همهی فکر و حواس امیر فقط این بود که یک فیلم عاشقانهی درستوحسابی پیدا کند. اول فکر کرد بربادرفته را بنویسد، اما چون در آخر فیلم، هیچ عاشقی به هیچ معشوقی نمیرسد، پشیمان شد...
همای سعادت
محمد شکیبی: کوچکتر که بودم اخوی چند باری در خلال سفرهایش به ولایت، مرا هم به دیدن فیلمها برده بود. بار اولش از حرکت ماشینها به سمت خودم و کتککاری بازیگران سخت ترسیده بودم. یکیدو مرتبهی بعدی هم چیز چندانی از ماجرا و داستان فیلم نمیفهمیدم و فقط تعجب میکردم. شگفتزده بودم که این همه آدم و ماشین و خیابان و کوه و دریا و خانه چهگونه از میان دیوارِ صاف سفیدی که روبهرویمان است بیرون میآیند...
نوروز، اسپرسو، حافظ
سیروس سلیمی: انگار نه انگار شب عید است. اینجا خبری از بساط سبزه و ماهی قرمز و دستفروشها و همهمهی دلنشین روزهای آخر سال و تکاپوی شب سال نو نیست. حق هم دارند. آخر این جماعت را با نوروز ما چه کار؟ سالِ اینها دوسه ماه هست که نو شده. دلم برای میدان تجریش و خیابان نادری و فردوسی تنگ میشود، دلم میخواست در این ساعتهای آخر سال آنجا بودم ولی حالا تکوتنها در پاریس سرد و ابری باید غربت نوروز را دلتنگی کنم...
نظریهی ایزوستازی
سروش صحت: این نوشته را به دوستم دادم که بخواند، خواند و گفت: «تهش بده.» گفتم: «چرا؟» گفت: «چون داری میگی بدی و زشتی خوبه.» گفتم: «نمیگم خوبه میگم بد نیست.» گفت: «یعنی چی بد نیست؟» گفتم: «یعنی همینه که هست و همین که هست اگه خوب نیست، بد هم نیست.» دوستم نگاهم کرد، گفتم: «چیه؟» گفت: «خدا شفات بده.»...
با گندمها مهربان باشیم
مریم زندی: هر سال نزدیک عید که ننهجون مراسم گندم خیس کردن را به جا میآورد من و خواهرهای کوچکترم، سه گندممان را در آب میانداختیم و آرزو میکردیم؛ آرزوها از داشتن عروسک و آبنبات و سهچرخه شروع شد و رسید به آرزوی اینکه مامان و باباجون با هم دعوا نکنند و قبولی در کنکور و اینکه او مرا دوست داشته باشد! و...
یادهاوخاطرهها: عیدهایی که سینما پُربهار بود...
پرویز نوری: آن روزها فقط به سینما میاندیشیدیم و فیلمها را با وجودمان میدیدیم و حس میکردیم. عید آن سالها، وقتی از سینما بیرون میآمدیم فیلمها مدتها با ما بود. فیلمهای عید آکنده از سحر و جادو و خواب و خیال بود، رؤیاهایمان در روزهای شاد و سرمستکنندهی سال نو...
چهرههای سال
صابر ابر: کجاست این مجلههای من؟!
محمد محمدیان: توانایی ابر در از آنِ خود کردن نقشها تا آنجاست که نمیتوان نقشهایش را بدون حضورش تصور کرد و این ویژگی در اندکی از بازیگران سینمای ایران قابلتشخیص است...
فرهاد اصلانی: همهفنحریف
شاهین شجریکهن: سال گذشته برای فرهاد اصلانی سال خوب و پرباری بود و احتمالاً روند روبهرشدش در سال 93 هم ادامه خواهد داشت؛ مگر اینکه تصمیمش برای قبول نکردن نقشهای کوتاه و تمرکز روی نقشهای اصلی به کمکار شدنش بینجامد که البته کمکاری همیشه هم برای بازیگران سینما بد نیست...
مهناز افشار: جهش
محسن جعفریراد: سال ۹۲ او هم کار با نسل پیشکسوت سینما را به کارنامهاش اضافه کرد و هم به تجربهگراییاش در کار با فیلمسازان جوان ادامه داد. حالا دیگر او به سبب تنوع نقشها و مهارت تثبیتشدهاش، بلوغ بازیگری را پشت سر گذاشته و...
رخشان بنیاعتماد: شهرزاد قصههای پُرغصه
جواد طوسی: بنیاعتماد با درک درست شرایط و شناخت هوشمندانهی خطوط قرمز، هیچگاه نخواسته با برچسب «تعهد اجتماعی» پز اپوزیسیون بودن بدهد. روی همین اصل، هیچکدام از فیلمهای بلندش تا کنون (بجز همین قصهها) مشکل اکران نداشتهاند...
پانتهآ بهرام: خیلی بیحاشیه...
شاهپور عظیمی: و از جمله بازیگران سینمای ایران است که وجههی مستقلش را حفظ کرده و کارش را بدون حاشیههای مختلف پیش میبرد: «برای آدمی که میخواهد مستقل بماند کار کردن در هر شرایطی سخت است و با این مسیری که سینمای ایران در پیش گرفته روز به روز سختتر هم میشود...
ساره بیات: ستارهای در دوردست
محسن بیگآقا: ارنامهی بیات نشان میدهد همواره مورد توجه داوران جشنوارها بهویژه جشنوارهی فجر بوده است. هر سالی که او فیلمی در جشنواره داشته، به عنوان نقش دوم یا نقش اول یا جایزه گرفته یا نامزد دریافت جایزه بوده است...
پوران درخشنده: دردآشنا
پوریا ذوالفقاری: موفقیت هیس... نگاهها را متوجه یکی از کارکردهای مهم و نادیدهی سینما در ایران کرد. درخشنده با بیان یک درد مهم و دست گذاشتن روی زخمی که به گفتهی خودش «به اندازهی تمام بدن عمق و وسعت دارد» با واکنشهای بیسابقهای روبهرو شد...
مریلا زارعی: هانا و خواهرش الفت
هوشنگ گلمکانی: امسال به تعبیری سال مریلا زارعی بود. فیلم بسیار پرفروش هیس! دخترها فریاد نمیزنند را روی پرده داشت که البته «ستارهی» اصلی این فیلم، موضوع خطقرمزیاش بود. اما زارعی سه فیلم هم در جشنوارهی فجر داشت که برگهای برندهی کارنامهی او هستند...
کیانوش عیاری: پاداش سکوت
مهرزاد دانش: علاقهمندان به عیاری و سینمایش، میتوانند در سال جاری منتظر خبرهای خوبی از فعالیت این سینماگر توانا و متواضع باشند. جدا از احتمال زیاد اکران عمومی خانهی پدری، با تکمیل فیلمنامهی یک مجموعهی جدید تلویزیونی به نام هشتادوهشت متر و نیز اتمام نگارش یک فیلمنامهی سینمایی، حضور دوبارهی عیاری در عرصهی سینما و تلویزیون رقم خواهد خورد...
اصغر فرهادی: تاریخ ثابت کرده است...
آرامه اعتمادی: اصغر فرهادی بیدلیل الگوی سینماگران جوان ایرانی نشده است. او خیلی باهوش است؛ خوب میداند کجا چهگونه رفتار کند، کجا ظاهر شود، کجا غیبش بزند، چه عکسالعملی داشته باشد، کی خبری از خود بدهد و کجا بیتوجه از کنار مسائل رد شود...
علی مصفا: یک پله بالاتر
علیرضا حسنخانی: علی مصفای بازیگر با پشت سر گذاشتن تجربهی دوبله و تجربهی موفق کارگردانی و تهیهکنندگی، به یک سینماگر چندوجهی و پرکار تبدیل شده؛ و جالب است که به روحیهی آرام و کمحرفش هیچ نمیآید که اهل این همه کار و فعالیت باشد...
شهرام مکری: روزهای خوش
نیما عباسپور: شهرام مکری فیلمساز قابلاحترامی است، چون پیش از هر چیز عاشق سینماست و برای آن احترام قائل است. حتی در تیزرهایی هم که ساخته سرگرم تجربه کردن سینماست و ژانرهای مختلفی چون وسترن، نوآر و گنگستری را که بهشان عشق میورزد و در رؤیایشان است تجربه میکند...
حمید نعمتالله: زمزمههایی که فیلم میشوند
پوریا ذوالفقاری: نعمتالله کاری که دلش میخواست و درست میدانست را در آرایش غلیظ کرد. فیلمی ساخت که شاید در این روزهای بیرونق سینما، بتواند بخشی از مخاطبان معمولی را با سالنهای سینما آشتی دهد و خاطرهای خوب برایشان به جا بگذارد...
مسعود کیمیایی و «متروپل»: این نظام روزگاره!
جواد طوسی: ممکن است بعضیها با خواندن این مطلب بیشتر از مسعود کیمیایی و دوستدارانش بدشان بیاید و ادبیات نگارنده را غیرادیبانه و لاتمنشانه بدانند. اصلاً خیالی نیست؛ به قول قیصر «من این طوریام دیگه، واسه اینکه هر کی بزنه توی گوشم، میزنم تو گوشش...»
کیومرث پوراحمد و «پنجاه قدم آخر»: در ستایش یک برادر بزرگتر
احمد طالبینژاد: به این برادر بزرگتر پیشنهاد میکنم، از این پس بیخیال دوستان. کار خودت را بکن. هر کس دنیای خودش را دارد. دنیای تو، دستکم برای ما که همیشه دوستداشتنی و جذاب بوده. هر وقت به خودت نزدیکتر شدهای، هر وقت بخشی از وجود شخصیات را در اثری مایه گذاشتهای، جواب هم گرفتهای...
*
«سرزمین کهن» مهمترین چالش تلویزیون در اسفند 92: جنجال آخر سال
احسان ناظمبکایی: تلویزیون در حالی به آخرین ماه سال رسید که نگاه اهل رسانه به سال آینده است که به نظر میرسد سال تغییر و تحول بزرگ در صداوسیما باشد. از هماکنون بازار گمانهزنی و پیشبینی داغ است. چه کسی سکاندار عظیمترین نهاد فرهنگی کشور با بودجهی هزار میلیارد تومانیاش میشود؟...
مروری بر رویدادهای سینمای ایران در سال 1392: سینمایی که بود، سینمایی که هست
پوریا ذوالفقاری: سینمای ایران در سال 92 دو نیمهی متفاوت داشت و آنچه این دو نیمه را از هم جدا میکرد انتخابات ریاستجمهوری بود؛ رخدادی که به دلیل اهمیتش هر چهار سال یک بار کل فضای فرهنگ و هنر و ورزش و سیاست و اقتصاد را تحت تأثیر قرار میدهد. سینماگران در شرایطی به استقبال این رخداد رفتند که تقریباً هیچیک از مشکلات آنها حل نشده بود...
جشنواره کوچک من: سه نسل و یک مشکل
احمد طالبینژاد: با دیدن چند فیلم از نسلهای مختلف سینماگران امروز ایران، به چند نتیجهی مهم رسیدم. اینکه برخی از نسل اولیها (کیمیایی و مهرجویی)، نسل دومیها (پوراحمد، عیاری) و نسل جوان (امیرحسین ثقفی و...)، به رغم تفاوتهایی که در نگاه، سبک و گرایشهای مختلفی که به فرمهای مألوف و غیرمألوف سینمایی دارند، در یک چیز مشترکند؛ و آن بیاعتنایی به درام است که لاجرم میشود ضعف فیلمنامه...
یادی از یک سریال محبوب: اوشین واقعی و بازیگران و نسخههای سینمایی
هوشنگ راستی: اوشین یکی از پُربینندهترین سریالهای تاریخ تلویزیون ژاپن است که هر قسمت آن بین 52 تا 62 درصد بیننده داشت. این سریال در بیش از 58 کشور به صورت دوبله یا با زیرنویس پخش شده است. در 1984 و پس از پایان سریال یک فیلم انیمیشنی از روی آن ساخته شد که تمرکزش بر کودکی اوشین بود و...
*
اسکار هشتادوششم: سنتهایی که حفظ شد
بهروز دانشفر: همان طور که انتظار میرفت دوازده سال بردگی و جاذبه بیشتر جایزهها را گرفتند. در چند نظرسنجی، هر دوی این فیلمها تقریباً با امتیاز برابر، بخت بردن اسکار بهترین فیلم را داشتند و این نشان میدهد که هنوز سینمادوستان از انتخابهای پیشین آکادمی با وجود تغییر و تعدیل نقطهنظرهایشان این درس را نگرفتهاند...
بردهها، فضانوردها و ایدز
کیومرث وجدانی: این روزها وقتی صحبت از سینمای جدی و فیلمهایی با ارزشهای هنری والا به میان میآید برخی به جانب جشنوارههایی مثل کن، ونیز و برلین مینگرند. آنها اسکار را فرآوردهی جانبی سیستم هالیوودی فیلمسازی و حد اعلای سویهی هنری کسبوکار تجاری آنان به حساب میآورند. شخصاً با این تلقی موافقت کامل ندارم. گرچه اعتبار این جشنوارهها در صحنهی بینالمللی را ارج مینهم...
سبد نوروزی: برخی از برترینهای سال 2013: از هر باغی گلی
شهزاد رحمتی: پرداختن به برترین فیلمهای سال در قالب مجموعهای از تکنگاریها چند سال است که تبدیل به سنت ما شده و امسال هم سعی کردهایم هم برای آنکه حق و انصاف را زیر پا نگذاشته باشیم و هم برای اقناع سلیقههای مختلف، بهاصطلاح از هر باغی گلی در این سبد نوروزی داشته باشیم. فیلمهای آمریکایی، اروپایی، آسیایی، داستانی، مستند، انیمیشن و...
احضار (جیمز وَن): خاطره علیه شیطان
هومن داودی: چندتا از موفقترین فیلمهای امسال آنهایی بودند که در کمال غافلگیری، تمرکز و تکیهای تمامعیار بر «انسان» و «انسانیت» نشان دادند و از این مسیر به ژانرهایی که در آنها ساخته شده بودند اعتبار و کیفیتی یگانه افزودند (مانند جاذبه و Her). احضار هم یکی از این فیلمهاست که...
جاذبه (آلفونسو کوآرون): یکهسوارِ فضا
جواد رهبر: قالب سهبُعدی فیلم تنها بخش کوچکی از زیبایی عظیم جاذبه را به نمایش میگذارد و کوآرون و لوبزکی برای پیش بردن روایت داستانی سادهی فیلم یا فضاسازی آن از جلوههای بصری نوآورانهای هم استفاده میکنند. فضای طراحی و خلقشدهی فیلم با استفاده از تصویرسازی کامپیوتری، حرکتهای سیال بیپایان دوربین و...
این آخرشه (ست روگن، اوان گلدبرگ): رسالهی دلگشا
مهرزاد دانش: این آخرشه در ظاهر ممکن است نمونهای از خیل آن دسته از فیلمهای بنجل آمریکایی به نظر برسد که داستان تعدادی جوان مشنگ را تصویر میکنند که گرد هم آمدهاند و انواع و اقسام شوخیهای مجردی را با یکدیگر انجام میدهند. اما واقعاً چنین نیست و...
استاد اعظم (ونگ کار-وای): روزی روزگاری کونگفو...
آرمین ابراهیمی: طراحی حرکات در صحنههای نبرد را میتوان در نوع خود خیرهکننده دانست. هر نبرد استاد اعظم به تانگویی میماند؛ تانگوهایی خشن، ملایم یا از سر صبر. موسیقی حرکتها، حرکت دستوپای آدمها و حرکت دوربین، یعنی پرداختن به کونگفو، ستایش هنرهای رزمی...
شکار (توماس وینتربرگ): آشناییزدایی از اخلاق
هوشنگ گلمکانی: شکار فیلمی غافلگیرکننده و تکاندهنده است که از کلیشههای اخلاقی و باورهای صُلب و ظاهراً بیخدشه آشناییزدایی میکند. و این «آشناییزدایی» جانمایهی هم مضمون و هم ساختار فیلم است...
دوازده سال بردگی (استیو مککویین): شرم
رضا حسینی: استیو مککویین با دوازده سال بردگی خیلی زود به نقطهی اوج پختگی کارنامهاش رسیده است. او نهتنها یک درام خوشساخت و تمامعیار ساخته بلکه فیلمش را از لحظههای حیرتآور و جزییات تمامنشدنیای پُر کرده...
فصلی از زندگی یک اوراقچی (دانیس تانوویچ): ضدِفیلم
فریدون شفقی: پس از نمایش فیلم در جشنوارهی تورنتو با دانیس تانوویچ گپ کوتاهی زدم. ابتدا بهشوخی به او گفتم که برای دانیس تانوویچ بودن خیلی جوان است! و او هم پاسخ داد: «کجایم جوان است؟ من پنجتا بچه دارم!» از او پرسیدم که چرا به رغم حساسیتی که همواره در مورد پایان فیلمهایش نشان میدهد این فیلم را تنها با سکانس سادهی هیزم بردن نظیف به داخل خانه تمام کرده است؟...
نشانی از گناه (جیاژا نگکه): ضدحماسه
رامین صادقخانجانی: جیا ژانگکه با این اقتباس ژانریِ نامتعارف، سویهی انتقادی سینمای خود را هرچه بیشتر به معرض نمایش میگذارد. رویهی مرسوم این سالها در ساخت فیلمهای «وو زیا» به تصویر کشیدن داستانهایی از زمان گذشته بوده که به خودی خود فضا را برای ارائهی محصولی عظیم و نسخهای شرقی از بلاکباسترهای هالیوودی باز میگذارد...
Her (اسپایک جونز): ایدهی تازه، اجرای تازه
محسن بیگآقا: میگویند همهی موضوعها و قصههای سینما در همان دههی اول گفته شده و باقی سالها در حال تکرار شنیدن و تماشای همانها بودهایم! اما گاه مانند فیلم مورد عجیب بنجامین باتن (دیوید فینچر، 2008) و همین فیلم Her به مضمونهایی برمیخوریم که تکراری به نظر نمیرسند...
عمل کشتن(جاشوا اوپنهایمر، کریستین سین، ناشناس): جلادها
نیما عباسپور: عمل کشتن فیلم غریبی است. غریب نه در ساختار، بلکه در انتخاب موضوع، و فیلم از این نظر واقعاً جسورانه است. فیلمهای زیادی - داستانی و مستند - دیدهایم که به وقایعی تاریخی و اجتماعی میپرداختند و پیش از آنکه فیلمی سینمایی باشند سندی از یک دوران محسوب میشدند، اما...
هیاهوی بسیار بر سر هیچ (جاس ودون): اگر با من نبودش هیچ میلی...
شاهد طاهری: اقتباس جاس ودون از نمایشنامهی هیاهوی بسیار بر سر هیچ شکسپیر را میتوان تا حد زیادی اقتباسی وفادارانه به حساب آورد. پیرنگ فیلم عیناً مطابق با پنچ پردهی نمایشنامه پیش میرود، دیالوگها تقریباً بیکموکاست از متن اصلی برداشته شدهاند و...
گوشبری آمریکایی (دیوید اُ. راسل): شیرینی شیادی!
یاشار نورایی: گوشبری آمریکایی در سالی که فیلمهای خوب زیادی در سینمای آمریکا تولید شده و به نمایش درآمدهاند، هم به عنوان فیلمی که ساخته شدن بلافاصلهاش بعد از فیلم بسیار موفق قبلی اُ. راسل، نوعی مخاطرهی حرفهای برای او به حساب میآمد و هم اثری که در میان رقیبانی مثل جاذبه یا دوازده سال بردگی، مورد استقبال توأمان تماشاگران و منتقدان بوده...
نجات دادن آقای بنکس (ان لی هنکاک): مریپاپینز در دیزنیلند
محمد شکیبی: نجات... از چهار عنصر اصلی و غالب امروزی سینمای جهان یعنی خشونت، سکس، حادثههای نفسگیر و جلوههای ویژهی مبهوتکننده کاملاً خالی است و حتی از عنصر عشق هم به معنای معمولش بهرهبرداری نکرده. کل ساختار فیلم بر محور تجلی شخصیتها و تضاد و تفاوتشان بنا شده و البته بر موتیفهای موازی و توضیحدهندهای از فلاشبک به کودکی پاملا که...
نگاهی گذرا به مستندهای سینمایی برتر سال 2013: سر کشیدن به درون مغاکها
شهزاد رحمتی: سال 2013 فقط برای سینمای داستانی سالی پربرکت و پربار نبود بلکه سینمای مستند هم یکی از بهترین سالهای خود را گذراند. اصولاً به نظرم در سالهای اخیر سینمای مستند دوران بسیار باشکوهی را تجربه کرده و تعداد آثار مستند بلند و سینمایی درجهیک، هوشمندانه و تماشایی احتمالاً بیشتر از هر وقت دیگری در شاید تاریخ سینما بوده است...
*
گفتوگو با کمال تبریزی: مرگ پایان نیست، هجران است
شاهین شجریکهن: کمال تبریزی فیلمساز بیحاشیهای است که با وجود دردسرهایی که گاه به گاه برای ساختههایش پیش میآید روند پرکاریاش را در چند سال اخیر حفظ کرده است. در سال 92 پس از مدتها سکوت، در پی تغییر دولت چند مصاحبه انجام داد و صراحتاً گفت که گروه مدیریت سینمایی دولت دهم با او رابطهی خوبی نداشته است. پس از ماجرای توقیف طولانی پاداش و خیابانهای آرام، تنها واکنش تبریزی این بود که...
گفتوگو با حسین شهابی کارگردان: در دل اجتماع خشمگین
پوریا ذوالفقاری: حسین شهابی فیلمهای ویدئویی و تلویزیونی زیادی ساخته ولی تا پیش از نمایش روز روشن کمتر کسی شناخت دقیقی از علاقههایش داشت. به همین دلیل توقعی هم از فیلمش نمیرفت. خلاصهی داستان روز روشن هم شبیه بسیاری از تلهفیلمهای ناموفق سالهای اخیر بود. اما پس از نمایشش در جشنوارهی سیویکم، همه متوجه ظهور فیلمسازی بیادعا و صاحب دغدغه شدند...
گفتوگوی جمعی دربارهی «دو ساعت بعد، مهرآباد»: با علیرضا فرید، نویسنده و کارگردان، محمد احمدی، تهیهکننده و مدیر فیلمبرداری، اندیشه فولادوند، بازیگر: هویت یک زن
هوشنگ گلمکانی: دو ساعت بعد، مهرآباد یکی از غافلگیریهای جشنوارهی سیودوم فجر در میان فیلمهای اول بود؛ فیلمی محکم و سنجیده و حرفهای از فیلمسازی که کسی او را نمیشناخت و بعد معلوم شدتجربههایی در ساخت مجموعههای مستند تلویزیونی داشته که اما در یاد کسی نمانده و همچنان یک نوآمده تلقی میشود...