تیر 1395 - شماره 510
چشمانداز ۵۱۰
مرور خبرهای خرداد: شبیه بهار
پوریا ذوالفقاری: خرداد سینمای ایران ابتدا خرداد خوبی بود. روز دومش اصغر فرهادی و شهاب حسینی با دریافت جایزهی بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد جشنوارهی کن سینمادوستان و سینماگران ایرانی سراسر دنیا را خوشحال کردند از آن روز تا اواخر خرداد خبرهای متعددی از استقبال مردم از سازندگان فروشنده در فرودگاه، نشست خبری عوامل فروشنده و تجلیل کانون فیلمنامهنویسان خانهی سینما از فرهادی به تیتر نخست نشریات و خبرگزاریها بدل شود. اما دقیقاً مثل فیلمهای خود فرهادی که...
به بهانهی انتشار مجموعهای دربارهی موسیقیدانان ایرانی در شبکهی خانگی: هزار زخمه بر پرده
سمیه قاضیزاده: ... تعداد مستندهای موسیقایی در شبکهی خانگی کم بوده اما بیشک گپ اولین نمونهی آن نیست. چند سال پیش هم اتفاقاً مجموعهی دیویدی با محوریت خوانندگان پاپ ایرانی منتشر شد که با فروش نسبتاً خوبی مواجه بود و در آن چهرههایی چون رضا صادقی، علی لهراسبی، احسان خواجهامیری و... حضور داشتند. به بهانهی انتشار این مجموعه مروری کردهایم به مستندهای موسیقایی که بر اساس چهرههای موسیقی ایران ساخته شدهاند و البته با اطمینان میشود گفت که...
پرسهزنی: پرسه در فضای مَجازی: وعده و وعیدهای مشعشع
امیر پوریا: در امتداد مسیر نهچندان دلپسند گشتوگذارمان در فضای مَجازی، این بار به بیماری عمدهای در گروهها و بهویژه کانالهای تلگرامی اشاره میکنیم که البته پیشتر میتوانست در وایبر یا واتسآپ جلوههای مشابهی داشته باشد و بعدتر ممکن است در هر اپلیکیشن ارتباطی دیگر، سر برآوَرَد. چون به طور بدیهی، مشکل نه از خود این ابزار، بلکه از نوع بهکارگیری عجیب و بیمارگونهای است که توصیف خواهیم کرد. در همین بخش «پرسهزنی» شمارههای پیشین، به اینکه تقاضا و حتی تمنای مخاطب و فالوئر و اعضای هر صفحه، تا چه اندازه مضحک و...
احوالپرسی - بهناز جعفری: زیستن با اماس
عسل عباسیان: چند روز پیش خبر ابتلای بازیگری دیگر به اماس، علاقهمندان سینما را ناراحت و نگران کرد. بهناز جعفری، بازیگر سینما و تئاتر ایران، که چند سالیست به اماس مبتلا شده، مدتها دربارهی بیماریاش سکوت کرده و بهتازگی با انتشار پستی در اینستاگرامش، ابتلایش به این بیماری را اعلام کرد. احوالش را که میپرسم، با همان سرزندگی همیشگی پاسخش این است: «مشغول خواندن فیلمنامهی یک سریال و چند متن نمایشی هستم تا ببینم انتخابم برای همکاری کدام خواهد بود. باید زمانم را مدیریت و وقتم را بین چند کار تقسیم کنم و..
در تلویزیون: فرار از دره با دندهعقب
احسان ناظمبکایی: التهابهای مدیریتی در بزرگترین نهاد رسانهای کشور وارد بیستمین ماه خود شد. صداوسیما که در کمتر از دو سال، سه رییس بر مسند ریاست خود دیده (ضرغامی تا آبان 93، سرافراز از آبان 93 تا اردیبهشت 95 و علیعسکری از اردیبهشت 95 به بعد) حالا دوران تازهای را آغاز کرده است. دوران بازگشت مدیران قدیمی به این نهاد که در رأس آنها مرتضی میرباقری پس از شش سال به معاونت سیما بازگشت. او در اولین گام...
نگاهی به مسابقهی «جادوی صدا»: سرگردانی جادویی
نیروان غنیپور: ...جادوی صدا دستاورد شاخصی داشت و با ظرافت نشان داد که صِرفاً با داشتن صدای خاص و تحسینبرانگیز در میان جمع محدود دوستان و خانواده، نمیتوان دوبلور شد. در فرآیند دوبله برای یک نقش چند حس همزمان درگیر میشوند. دوبلور باید چشمش به متن (دیالوگ) مقابل و نگاهش به چهره و نوع بازی بازیگر باشد و از سوی دیگر از طریق گوشی به لحن و نوع دیالوگگویی بازیگر در نسخهی صدای اصلی نیز توجه کند و بعد از همهی اینها صدا و نوع گفتارش را مطابق متن و بازی، شخصیتپردازی صدایی کند. بنابراین...
گفتوگو با رسول صدرعاملی دربارهی فیلمدیدنها و فیلمهای مورد علاقهاش: وقتی داشتم بزرگ میشدم...
هوشنگ گلمکانی: این سومین گفتوگو از سری گفتوگوها با سینماگران ایرانی دربارهی فیلمدیدنها و فیلمهای مورد علاقهشان در طول دورههای مختلف در زندگی آنها و تأثیریست که این فیلمها بر زندگی و افکار و آثار آنها گذاشته است. رسول صدرعاملی یک مورد خاص در این زمینه است که نحوهی آشنایی و ارتباطش با سینما تفاوتهایی با بقیه دارد، زیرا پدرش روحانی بوده و سینما و تلویزیون، در خانهشان ممنوع. از این رو، آشنایی و ارتباطش با سینما، به شکل طبیعی در کودکی و نوجوانی اتفاق نیفتاد و ارتباطش با سینما در جوانی پس از استقلال از خانواده رخ داد. او که کارنامهی حرفهایاش را با روزنامهنگاری آغاز کرد، سودای سینماگر شدن هم نداشت و در واقع اتفاقی و برای کمک به یک دوست وارد عرصهی سینما شد. پس از آن...
سینمای جهان - متوسل شدن رقیبان انتخاباتی به سینما در فرصتهای آخر
شهزاد رحمتی: با نزدیک شدن انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به حساسترین روزها، نامزدها از آخرین تیرهای ترکششان برای تحکیم موقعیت خود استفاده کردند. یکی از برگهای برندهی همیشگی سیاستمداران، دادن انواع وعدههای شیرین و وسوسهانگیز به قشرهای مختلف بوده است. این تمهید فرصتطلبانه با گذشت زمان به طور مداوم شکل و قالب فریبکارانهتری پیدا کرده است. اگر چند دهه پیش سر باز زدن سیاستمداران از عمل کردن به وعدهها...
فیلمهای روز - کلاورفیلد لین شمارهی 10 (دَن ترَچتنبرگ): ترس، اعتراف، انگیزه
مهرزاد دانش: یکی از مهمترین امتیازهای کلاورفیلد لین شماره 10 همین گذر و گریز از یکی از ژانرهای آشنا به دیگری، بدون مخدوش ساختن ریتم و لحن و فضا است؛ و جالب اینجاست که اغلب هم بعد از وقوع یک حادثهی بیرونی، سمت و سوی ژانر تغییر میکند: سانحهی رانندگی، زلزله، هجوم زن غریبه به در پناهگاه و... این شیوه، امکان حدس و پیشبینی را از مخاطب سلب میکند و هر چند سکانس یک بار، غافلگیریهای تکاندهندهای را برایش رقم میزند؛ غافلگیریهایی که در عین دلهرهآمیز بودن، گاه طنزی غریب هم همراهیشان میکند؛ مانند زمانی که...
من و ارل و دختر رو به مرگ (آلفونسو گومز-ریهون): فاصلهگذاریِ عشق و دوست داشتن
فرزاد پورخوشبخت: من و اِرل و دختر رو به مرگ ترکیب جذابیست از منطق داستانیِ سینمای آمریکا با فرم داستانگوییِ سینمای اروپا. به این معنا که آلفونسو گومز ریهون تا جایی که به خودِ داستان، چگونگیِ مواجههی شخصیتها با وقایع و فرهنگ رفتاریِ آدمها مربوط میشود نمونههای آشنای سینمای آمریکا را نمایش میدهد؛ اما فیلم او در شیوهی روایت و منطق بصری، قرابت چندانی با سینمای آمریکا ندارد. البته...
ایمی (عاصف کاپادیا): ٢٧سالگی
نیما عباسپور: ایمی بار دیگر ثابت میکند که هیچ قالب دیگری در سینما به اندازهی مستند، قدرت تأثیرگذاری بر بیننده را ندارد و نمیتواند جدا از آگاهیای که میدهد او را به تعمل و واکنش وادارد. کاپادیا در این فیلم از همان شیوهای استفاده میکند که در مستند سنا دربارهی زندگی آیرتون سنا، قهرمان سابق و مشهور مسابقههای فرمول یک، به کار برده بود: یعنی...
پله: تولد یک حماسه (جف زیمبالیست): گنجینهی ملی
هوشنگ گلمکانی: فارغ از اینکه چه نکتهها و بخشهایی در این فیلم واقعیت دارد و کدامها حاصل تخیل سازندگان فیلم هستند، این داستان دراماتیک، پرداخت و روندی نازل و معمولی دارد که از نمونههای آشنای فیلمهای ورزشی و قهرمانی سینمای آمریکا وام گرفته شده بدون اینکه ظرافتی در بازتولید آن به کار رفته باشد...
غرور و تعصب و زامبیها (بِِر استیرز): هیولاهای خوشلباس
شاهین شجریکهن: غرور و تعصب و زامبیها نیز در واقع یکی از متعلقات این الگوست و از نمونههای متأخر Mash-up محسوب میشود؛ قصهای که با اضافه کردن عناصری تازه (معمولاً یکی از مؤلفههای ژانر وحشت) به یک داستان آشنای قدیمی، روایتی تازه از آن ارائه میدهد، با لحن و فضا و ژانری جدید و گاه با افزودن شخصیتها یا موقعیتهایی یکسره متفاوت. گراهام اسمیت رمان مشهور غرور و تعصب جین آستین را با مؤلفههای ادبی ژانر وحشت درهم آمیخته و...
نگاهی به سهگانهی هال هارتلی به مناسبت نمایش «ند رایفل»: ارواح شهر شیشهای
پوریا ذوالفقاری: داستانهای هارتلی روی کاغذ مناسب تبدیل شدن به فیلمهای ژانری هستند. هنری فول (1997) انگار وامدار سینمای وسترن است؛ ورود غریبهای به شهر و اثرگذاری و بعد، رفتنش. فی گریم (2006) که اصلاً درام جاسوسی هارتلیواری است که بیش از بسیاری از فیلمهای جریان اصلی از تعقیب و گریز و زدوخورد و غافلگیری سرشار است. و ند رایفل – بخش سوم و آخر سهگانهای که با هنری فول شروع شد و با فی گریم ادامه یافت - مبتنی بر مضمون انتقام یادآور دهها فیلم خوب و بدی است که دیدهایم و به یاد میآوریم...
ساحره (رابرت ایگِرز): جزر و مد
مسعود ثابتی: ساختهی مشوشکننده و آزارندهی رابرت ایگرز، فراتر از نمایش دلبستگی سازندهاش به مؤلفهها و کهنالگوهای سینمای وحشت و بهکارگیری خلاقانهی آن سرمشقها در مسیر دستیابی به یک زبان سینمایی «استاندارد» و آشنا، تجلیگاه تغییر شکل و استحالهی همزمان آن دستمایهها و خلق جهانی است که در آن موتیفها و قراردادهای بصری و تماتیک ژانر در یک همآمیزی و تلفیق شگرف و دشوار، اثر را به حیطههایی کمتر پیمودهشده و مرزهایی دور از دسترس رهنمون میشوند...
سه نگاه به یک فیلم: داستان باورکردنی توماسین نازنین و مادر سنگدلش
شهزاد رحمتی: فیلمسازان گونهی وحشت را میتوان از جنبههای مختلف تقسیمبندی کرد؛ از جمله به لحاظ چگونگی پرداخت صحنههای ترسناک و شیوهی ارائهی عوامل و عناصر وحشت به مخاطب. بعضی فیلمسازان علاقهی عجیب و مشکوکی به از جا پراندن تماشاگرانشان دارند (ظاهراً خیلیها این عادت را از هیچکاک به ارث بردهاند!) و بیش از هر چیز در کارشان متکی بر ایجاد شوکهای ناگهانی با استفاده از تکنیکها و شگردهای (البته حالا دیگر اغلب لورفته!) فرمی و روایی هستند. گروه دوم...
گزارش شصتونهمین جشنوارهی بینالمللی فیلم کن: برای آخرین بار...
محمد حقیقت: از سینمای ایران بر مبنای شنیدههایی از مسئولان همهی بخشها بیش از پنجاه فیلم ارائه شده بود و تعدادی نیز از سوی ایرانیان خارج از کشور، که تعدادی از آنها را هم دیدم. در جلسهی کنفرانس مطبوعاتی تنها اسم فیلم بلند وارونگی (بهنام بهزادی) که در بخش «نوعی نگاه» پذیرفته شده بود اعلام شد. نبودن نام فروشنده (اصغر فرهادی) در این فهرست سؤالبرانگیز شد. با اینکه بهطور قطع تمام فیلمهای ایرانی ارائهشده، بدون استثنا قبلاً توسط کمیتهی انتخاب دیده شده بود و حتی نام فیلم محمد رسولاف در صدر آنها برای راهیابی به مسابقه در محافل حرفهای در پاریس پیچیده بود. اما...
لحظههایی بهیادماندنی از کن 2016
سوفیا مسافر: «جنون احساسات را به عقلانیتِ بیتفاوتی ترجیح میدهم.» این جمله را اگزویه دولان به نقل از آناتول فرانس در مراسم اختتامیه گفت؛ هرچند که فیلم تازهاش تا آخر دنیا بیشتر جنونی از نوع هیستریک را به نمایش میگذاشت تا احساسات رمانتیک و پرشور از نوعی که در این نقل قول مدنظر است. از مجموعهی آنچه در کن امسال دیدم، چند لحظه که به خاطر در دست گرفتن نبض احساسات تماشاگر فراموشنشدنیاند انتخاب کردهام، با یادداشت کوتاهی دربارهی هر کدام.
حضور و موفقیت سینمای ایران در شصتونهمین جشنوارهی کن
گفتوگو با کتایون شهابی یکی از داوران جشنوارهی کن: این جایزه ها را به حساب خودم نمیگذارم
عباس یاری: آیا تلاش کرده بودید که فیلمی از ایران جایزه بگیرد؟
شهابی : مطلقاً سعی نکردم ایرانیبودنم روی انتخابهایم تأثیر بگذارد. در این جمع زمان انتخاب بهترینها هر کسی عقیدهی خودش را داشت، نه تحت تأثیر کسی بود، نه از جایی سفارش قبول میکرد. هر کدام از این نُه نفر آزادانه عقیدهی خودشان را بیان میکردند. هیچ وقت هم فکر نکردم چون من ایرانی هستم باید اعمال نفوذهایی کنم تا فروشنده جایزه بگیرد. اصلاً هم نمیخواهم این طور دیده شود، چون به نظرم مهمترین قضیه در داوری این بود که کارم را بهخوبی و کاملاً بیطرفانه انجام بدهم. این مسأله برای سینمای ایران بسیار مهم و مفید است چون باعث میشود مدیران جشنواره این تجربه را دوباره تکرار و به ایرانیها به عنوان داور اعتماد کنند...
تولدی دیگر
بهزاد عشقی: شهاب حسینی در جدایی نادر از سیمین یک گام بلند دیگر از خود فراتر رفت و عهدهدار نقش مردی شد که از نظر طبقاتی و فرهنگی شباهتی به خود واقعیاش نداشت، اما بدون آنکه به اغراق و جلوهنمایی نمایشی درغلتد، چنان نقش را به قوارهی خود درآورد که دیگر هیچ تفاوتی بین نقش و نقشآفرین دیده نمیشد. انگار این شهاب نبود که حجت را بازی میکرد، این حجت بود که در کالبد شهاب به زندگی خود ادامه میداد. اکنون شهاب حسینی به اوج کارنامهی حرفهای خود رسیده بود. اما...
آنچه فرهادی برای کشورش آورد
علی عباسی: درست پس از شب پایانی جشنوارهی کن که فیلمی از چهرهی فرهمند سینمای ایران اصغر فرهادی موفق به دریافت دو جایزهی اصلی شد، آشنایان به من تبریک گفتند. ابتدا آن را به حساب پیشینهی حرفهای و آشنایی مختصر و علاقهام به فرهادی گذاشتم ولی تکرار آن از طرف دوستان فرانسوی روشن کرد که شادباشها فقط به ایرانی بودن من برمیگردد. به عبارتی توفیق فرهادی یعنی موفقیت ایران و اینکه هر ایرانی در آن سهیم شده است...
جنس خوب، روی دست هیچ فروشندهای نمیماند
سیفالله صمدیان: فرهادی، علاوه بر اینکه این قانون نانوشته را خوب بلد است، بسیار خوب هم یاد گرفته که مواد کاملاً ایرانی را با مذاق انسانهای بیشتری در این کرهی خاکی سازگار و حتی گوارا کند. و من به جای کالبدشکافی قصه و نحوهی اجرای فیلم، میخواهم به مهمترین حسی که در دل و جانم نشسته اشاره کنم: و آن اینکه فرهادی با این موقعیت فکری و تکنیکی دیگر نیازی به آنسوی آبها ندارد و...
سوشی همیشه ماهی نیست
حمیدرضا مدقق: پوشش خبری نادرست دو جایزهی اخیر فرهادی و حسینی در رسانهها، نشانهای دستبهنقد از خطری است که ژورنالیسم حرفهای در مواجهه با همهگیر شدنِ «ژورنالیسم شهروندی» با آن روبهروست. بر خلاف ژورنالیسم حرفهای که با هدف دستیابی به بیشترین صحت، پیش از انتشار هر مطلبی بر ایفای نقش «دروازهبانی» (Gatekeeper) تأکید میکند، ژورنالیسم شهروندی فاقد این نقش است...
«فروشنده/ مشتری» از نگاه نشریههای فرانسویزبان: سهگانهی خانوادگی فرهادی
جمشید گرگانی: جشنوارهی کن در فرانسه برگزار میشود و بنابراین نشریههای فرانسویزبان بیشتر از دیگر کشورها به این رویداد میپردازند. مطبوعاتی که به فروشنده به عنوان فیلمی ایرانی پرداختهاند، مثل همیشه و مانند دیگر رسانهها همان کلیشههای آشنا را تکرار و نشانههای کشوری با حکومت اسلامی را یادآوری میکنند. تقریباً همگی داستان فیلم را به جامعهی امروز ایران تعمیم میدهند که...
نقد فیلم - یک دزدی عاشقانه (امیرشهاب رضویان):دو برداشت خیلی متفاوت از یک کمدی خیلی معمولی
شاهین شجریکهن: برای تعریف «فیلم دلی» یا حتی «فیلم دلایدلی» نمونهای بهتر از یک دزدی عاشقانه پیدا نمیشود. امیرشهاب رضویان در تازهترین ساختهاش سراغ شخصیتها و فضایی رفته که گویی یکراست از دل رؤیاهای پیش از بیداریاش بیرون آمدهاند؛ آدمهایی بیزمان و بیمکان که معلوم نیست به کدام طبقهی اجتماعی و زمانه و تاریخی تعلق دارند و رفتارشان نمایندهی چه روحیه و سبک زندگی و خلقوخویی است...
گفتوگو با امیرشهاب رضویان دربارهی «یک دزدی عاشقانه»: سادگیِ مفخم
فرزاد پورخوشبخت: ...اتفاقاً این بلاهت در فیلم خیلی خوب جا افتاده و مشخص است.
رضویان: من به کمدیهای بیلی وایلدر که در عین حال به موضوع، نگاه تراژیک دارد خیلی معتقدم و اسم قهوهخانهی سیبیل را به احترام ایرما خوشگله انتخاب کردم. از فیلمهایش لذت میبرم و اگر دنبال رگههای تقلید در فیلمهایم هستید باید فیلمهای بیلی وایلدر را ببینید. البته اگر تقلیدی هم باشد کاملاً ناخودآگاه است. گاهی هر کار کنید نمیتوانید از نگاه تراژیک خودتان به مسألهی انسان رها شوید...
نگاهی به موضوع واقعیت در فیلمهای «خشم و هیاهو»، «کفشهایم کو؟»، «تابو» و «اژدها وارد میشود»
بهزاد عشقی: آیا فیلمساز میتواند واقعیتهای جهان را چنان که واقعاً هست، درآثارش ثبت کند؟ آیا به طور کلی هنرمند واقعگرا میتواند تصویری واقعی از رخدادهای عصر خود ارائه دهد؟ در دوران نخست واقعگرایی، این خوشبینی وجود داشت که آری، میتواند. به عنوان نمونه پارهای از مفسران میگفتند که: پاریس قرن نوزدهم و مناسبات سرمایهداری آن دوران را چنان که واقعاً بود میشد در رمانهای بالزاک بازجست... آیا واقعاً نویسنده میتواند وجوه مشترک آدمها را آن هم در موقعیتهای نمونهای به شکل همهجانبه و واقعبینانهای بازشناسی کند؟
پات (امیر تودهروستا): «چخه!» یعنی get lost
هوشنگ گلمکانی: پات بلافاصله یادآور سگ ولگرد صادق هدایت است، بدون آنکه ربط چندانی به آن داشته باشد، بجز حضور سگی خانگی که در هر دو داستان از سر اتفاق، آواره میشود و البته اسم سگ این فیلم را نمیدانیم. در داستان هدایت، سگ به سودای یار خانه و کاشانه را ترک میکند و در این جا به دلیل نیش چاقوی یار جفاکار و کینهجوی صاحبش، بیصاحب و آواره میشود. آوارگی سگ هم بهانهای میشود برای روایت داستانی اپیزودیک...
مرگ ماهی (روحالله حجازی): همنشینی ناموزون هستی و عدم
مازیار فکریارشاد: مرگ ماهی شباهتهای تماتیک اندکی با فیلمهای پیشین روحالله حجازی دارد. این گونه به نظر میرسد که حجازی پس از پرداختن به موضوع وسوسههای بشری، این بار از دستمایهی تازهتری استفاده کرده است: روابط پیچیدهی انسانی در خانوادههای پرجمعیت که نوعی هویت سنتی دارند اما در ظاهر بسیار مدرن زندگی میکنند. روابط ازهمگسیخته...
عادت نمیکنیم (ابراهیم ابراهیمیان): گره و دندان
سعید قاضینژاد: ابراهیم ابراهیمیان در دومین اثر سینماییاش قدم بلندتری برداشته و در تلاش است که جای پایش را در سینمای ایران محکم کند. فیلم از لحاظ دقت در جزییات و فیلمنامه نسبت به اثر اول او ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه فیلم کارشدهتری است. شخصیتها هویت فردی و جهان شخصیتری دارند و مشخص است که فیلمنامهنویسان برای طراحی آنها مدتها فکر کردهاند. ویژگیهای شخصی و شکل روابط شخصیتها در مسیر دادن به درام و طراحی موقعیتهای داستانی اهمیت داشته و...
ایستاده در غبار (محمدحسین مهدویان): روزهای واقعه
پوریا ذوالفقاری: ایستاده در غبار چه میکند و از چه راهی میرود که به هدف میزند؟ اینکه پس از سالها تلاش و آزمون و خطا در سینما و تلویزیون بالأخره تجربهای موفق در تصویر کردن یکی از سرداران جنگ رقم خورده، رخداد خجستهایست، اما این اتفاق چهگونه میافتد؟ بحثهای مربوط به تلاش فیلمساز برای زمینی کردن قهرمان و پرده برداشتن از زوایای مختلف زندگی و روحیهی او نخستین پاسخی است که به ذهن میرسد. ولی رمز موفقت کمی پیشتر است...
ایستاده بر سر مرز دو سینما
محمدسعید محصصی: ایستاده در غبار را، هم میتوان به عنوان یک مستند تماشایی داستانی دید و هم آن را یک فیلم سینمایی داستانی به شمار آورد. ساعاتی پیش در جلسهای با یکی از مستندسازان همدل و همکار گفتوگویی داشتم در مورد شباهتهای این دو سینما و او به جلسهای ارجاعم داد با حضور فیلمساز و شاعر برجسته محمدرضا اصلانی که در آن اصلانی در پاسخ یکی از دوستان اهل این مباحث که سینمای داستانی را به جادهای آسفالته تشبیه کرده بود و...
مردی که ایستاد...
دامون قنبرزاده: در این ساختار درست است که ذرهذره شخصیت حاجاحمد متوسلیان نه البته با نگاهی یکطرفه و جانبدارانه (آنچنان که تلویزیون ما به این دسته شخصیتها میپردازد) شکل میگیرد؛ شخصیتی محکم، نفوذناپذیر، باهوش و در عین حال رقیقالقلب و مهربان که بیش از آنکه به منافع خود فکر کند، مردم و مسیری که برای خودش مشخص کرده اهمیت دارند. صحنهای در میانهی فیلم هست که...
گفتوگو با محمدحسین مهدویان: سینما هنوز خودش را به رخ میکشد
پوریا ذوالفقاری: ...از کجا احساس کردی این تصویرها درست یا دستکم کامل نیست؟
مهدویان: پس از دوران دانشجویی وقتی مستند ساختم دیدم آن تصویرها خیلی درست نیست. دیدم جامعه دارد سینمای جنگ ما را پس میزند. خب جامعه تغییر طبیعی و ارگانیک کرده. شما هم در مقام فیلمساز باید تغییر کنید. گاهی تغییر کردن، رفتار طبیعی است. ایراد میگیرند چرا همه چیز عوض شده. خب عوض نشدن غیرطبیعی است. شما عوض نمیشوید و دوست دارید همان مدل قدیمی حرف بزنید و مردم تحت تأثیر قرار بگیرند. البته فکر میکنم نسل جدید تفاوت مهمی با نسل پیش دارد. ما جنگ را تجربه نکردهایم. پس میتوانیم
رسوایی2 (مسعود دهنمکی): صورتکهای سخنگو
محسن جعفریراد: در سالهای اخیر به اندازهی کافی دربارهی فیلمهای مسعود دهنمکی و نگاه ابزاری که به سینما دارد و از آن برای بیانیههای سیاسی و اخلاقی استفاده میکند بحث شده، اما کمتر فرصت پیش آمده که بتوان به کاری از او به عنوان فیلمی مستقل از دیگر فیلمهایش نگاه کرد و به جزییاتش پرداخت. این نوشته بنا دارد بدون پیشزمینهها و پیشفرضها از فیلمهای قبلی دهنمکی و بدون توجه به روندی که تا حالا طی کرده، به رسوایی2 به عنوان یک فیلم مستقل و مجزا نگاه کند...
نگاهی دیگر به «ابد و یک روز»: پیوندهای گسسته، پارههای ناپیوسته
مسعود ثابتی: آنچه معمولاً در تحلیل و ارزیابی نمونهای چون ابد و یک روز و دیگر نمونههای طیف پرشمار و مسلط منسوب به جریان «رئالیسم اجتماعی»، بهناگزیر، مغفول واقع میشود، در کنار توجه به جنبههای واقعگرایانه و وجوه اجتماعی، میزان قرابت و نزدیکی این جنبهها با مؤلفههای زیباییشناختی، و به یک معنا آن مؤلفههای هنری و فرمالی است که به آن خامی و واقعگرایی مشهود مورد بحث، ظرافت و معنا میبخشد. نمونههای متعالی و...
دو نگاه دیگر به «اژدها وارد می شود»: های گوبلز!
جواد طوسی: ...در واقع، مانی حقیقی در این آش هفتجوشی که پخته به شیوهای عمل کرده که شیفتگان ناشی و تازهکار سبک تأویل و نشانهشناسی به فراخور بضاعت و دانستههای تئوریکی که در ذهنشان نشست نکرده، همهگونه برداشت و تحلیل سوررئال و پستمدرن و... از فیلمش داشته باشند و این تفسیرپذیرهای جورواجور جواب هم بدهد! در جایی از فیلم، از یکی از شخصیتهای فیلم (بهنام شکوهی/ همایون غنیزاده)، به عنوان استاد چاخان نام برده میشود. اما در حقیقت، خود مانی حقیقی سردستهی چاخانگوهاست. او...
چهگونه یاد بگیریم از «اژدها...» لذت ببریم
نیما عباسپور: اژدها وارد میشود معرکه است. شاید این توصیف به نظر بسیار کلی، احساسی و حاصل ذوقزدگی بیاید، اما این طور نیست! فیلم هیجانانگیزی است. عالی و بینقص نیست ولی بازیگوش است و بدجوری به بینندهای که وجه صنعتی و سرگرمی سینما را دوست دارد میچسبد، چون تفریح و سینمای محض است. تازه برای سینمادوستان و نویسندگان سختگیر هم آن قدر نشانه و حقه و زیرکی دارد که...
نقش منتقدان
کیومرث پوراحمد: در صفحهی «فلاشبک» شمارهی قبل دو نفر دربارهی مصاحبهی هوشنگ گلمکانی با من نوشته بودند. خانم مهناز نعمتی از مشهد تواضع و فروتنی مرا ستوده بود و (احتمالاً) آقایی به اسم مولوی صراحت و جسارت طرفین مصاحبه را، که باعث دلگرمی است. باعث دلگرمی من که هست؛ همین که خوانندگان نکتهبیناند و این جزییات را درک میکنند و تفاوت روراست بودن و نبودن را متوجه میشوند. مطمئن هستم که...
چهارراه حوادث: رنگ زردم را ببین، برگ خزان را یاد کن
هوشنگ گلمکانی : مهمترین حادثهی چهارراهی در دوران تدبیر و کلید، اظهار نظر آقای وزیر ارشاد در چند زمینه و بهخصوص 50 کیلو آلبالو بود که پس از دیداری فرمودند من نبودم، من ندیدم، من موافق نیستم و دوباره همهی فیلمها بازبینی شوند. در حالی که بعید است معترضان به فیلمها هم آنها را دیده باشند. کلاً مخالفت و اعتراض و اظهار نارضایتی حال خوبی به آدم میدهد، بهخصوص در مورد چیزهای موفق که تاریخ هم ثابت کرده که به زرث غاته باید مانع آن موفقیت شد تا...