اسفند 1393 - شماره 488
چشمانداز ۴۸۸
سیوسومین جشنوارهی فیلم فجر در سیزده پرده: بالأخره ملامت بکشیم یا خوش باشیم؟!
شاهین شجریکهن - پوریا ذوالفقاری: امسال بازار اتهام گرتهبرداری (خودمانیاش میشود همان کش رفتن و کپ زدن!) ایده و طرح و داستان و حتی موسیقی داغ بود. در مواردی این گرتهبرداریها به حدی آشکار بودند که نمیشد اصل موضوع را انکار کرد. دفاع سنتی متهمان در سینمای ایران هم تأکید بر ندیدن یا نشنیدن نمونهی اصلی است؛ یعنی اگر سینماگری را به تقلید از چارلی چاپلین هم متهم کنیم، حاضر است ننگ نشناختن چاپلین را به جان بخرد ولی اتهام کپیبرداری یا حتی الهام گرفتن را تأیید نکند. معمولاً درست و غلط موضوع را هم همه میدانند. حالا یا به روی هم نمیآوریم یا وقتی به رویمان میآورند کم نمیآوریم. ولی این کلاً اتفاق خوبی نیست. نوعی اعتراف عملی به پایان یافتن خلاقیت و توانایی آفرینندگی است. دستکم در خلوتمان با خود روراستتر باشیم...
غفلت روی کاجها!
فرزاد پورخوشبخت: شاید اینکه هیچیک از فیلمهای جشنوارهی امسال، دستکم آنهایی که نگارنده دیده است، آثاری ضعیف نبوده و سطحی از استاندارد را به همراه داشتهاند اتفاق چندان شوقانگیزی نباشد. اما در سینمایی که مدام در معرض وقایع کوچک و بزرگِ اقتصادی و غیراقتصادی است این واقعه دستاورد کمی نیست. اگر به تغییر مسیرهای کوچک و بزرگِ چند تن از فیلمسازان در آثار اخیرشان توجه شود مسأله اهمیت بیشتری پیدا میکند...
کندوکاوی در برخی فیلمها: در آرزوی جسارت
محمدسعید محصصی: چند روز از شروع جشنواره گذشته بود که در تماسی با یکی از مستندسازان اصفهان و صحبت در مورد فیلمهای جشنواره، او به طعنه پرسید تا حالا چندتا شاهکار دیدهای؟! این شوخی او شاید در توجیه نیامدن و تعقیب نکردن سینمای ایران در جشنواره بود، اما جواب جدی من این است: انتظارِ دیدن شاهکار در هر دوره چندان به واقعیت نزدیک نیست. خوبی جشنواره این است که هر سال چشماندازی از بضاعت سینمای ایران است و...
آغازها و پایانها و نامها و نشانههای جشنواره: اعترافات ذهن بیخطر من
مصطفی جلالیفخر: جشنوارهی امسال اتفاق مهم سینمای ایران بود. واقعیت خوبی که سرانجام توانست از پس همهی ناملایمات جلو بیاید و سرانجام دیده شود. نسل تازه توانست سطح کیفی و فنی سینمای ایران را ارتقا دهد و حالا دیگر سطح متوسطمان بهتر از متوسط یک دهه قبل است. فیلمهای خوشساخت و قابلتأمل کم نبودند و به یاد ندارم در هیچ دورهای، از حیث زبان سینما، شاهد این تعداد فیلم باکیفیت بوده باشیم...
ملاحظههایی دربارهی جشنوارهی سیوسوم: چشمهی جوشان استعدادهای جوان
مجید مصطفوی: جشنوارهی امسال را میتوان جشنوارهی سینماگران جوان دانست. در غیاب بزرگان و پیشکسوتان سینما، جشنواره به اشغال فیلمسازان جوان درآمده بود که این میتواند تداوم «موج نو»یی باشد که در سالهای اخیر در سینمای ایران جای پایش را سال به سال محکمتر میکند. اگرچه توفیق دیدن همهی فیلمها را نداشتم اما همان تعدادی را که توانستم ببینم حکایت از بینش سینمایی و تسلط فنی و...
وضعیت فیلمهای امسال: میانمایگی
مهرزاد دانش: اگر قرار باشد صفتی کلی برای فیلمهای امسال جشنوارهی فجر در نظر بگیریم، شاید رساتر از واژهی میانمایه نتوان پیدا کرد. ظاهر اغلب فیلمها به لحاظ فیلمبرداری و تدوین و صحنهآرایی و... مناسب مینمود؛ حتی کارگردانی را هم اگر به معنای چیدمان و هماهنگیهای فنی/ انسانی جاری در فضا بدانیم، اغلب فیلمها از حداقلهای استاندارد بهرهمند بودند؛ اما باز هم چیزی متقاعدکننده نبود....
اول داستاننویس، بعد فیلمنامه
محمد شکیبی: گویا در سیوسومین دورهی جشنواره نسبت عددی فیلمسازان جوان و کارگردانهایی که با اولین کارشان پا به جشنواره گذاشته بودند، بیشترین و بالاترین نسبت در تمامی دورهها بوده است. این تناسب نامعمول اگرچه در آغاز نگرانیهایی بابت کموکیف کلی فیلمهای راهیافته به این دوره از جشنواره ایجاد میکرد اما...
جشنواره در چند نگاه: در مسیر تندباد
علی شیرازی: یک راه منطقی برای رسیدن به درکی دقیقتر از جشنوارهی سیوسوم، مقایسهاش با پیشینهی خود این جشنواره است. جشنوارهای دولتی که با هدف تکمیل ابزارها و اهرمهای نظارتی/ حمایتی سینمای دههی شصت در ابتدای شکلگیری سینمای جدید ایران به راه افتاد. طبعاً در مقابل تشویقهایی که مدیران دولتی از «فیلمها–سینماگرانِ» برگزیده و...
جشنوارهی سرد خاکستری...
پرویز نوری: رخ دیوانه، فیلم دلهرهآور ابوالحسن داودی در مایههای طنز سیاه، با آغاز یک بازی جوانانه و پایانی بیهوده مرگبار هوشمندانه پرداخت شده اما طرح این بازی شلوغ و درهم - که به طور مقطع و از طریق یکایک شخصیتها اجرا میشود - مخاطب را از مسیر اصلیاش منحرف میسازد. فیلمساز اصل ماجرا را که با یک شوخی میان جوانها شروع و به هیجان و...
نگاهی به برخی زنان جشنواره: در دنیای تو ساعت چند است؟
ریحانه عابدنیا: ر جشنوارهی امسال، فیلمهای زنانه و شخصیتهای محوری زن و حتی نامهای زن بر فیلمها، بهمراتب پررنگتر از سالهای پیش بود؛ زنانی که از قالبهای سیاهوسفید عبور کرده و بر نقش منفعل و حضور سایهوارشان غلبه کردهاند و دیگر تنها نقش قربانیان همدردیبرانگیز را ایفا نمیکنند، بلکه کاملاً قوی و مستقل، از حقوق و احساسشان دفاع میکنند و...
موسیقی فیلمها: خوب از روی ناچاری!
سمیه قاضیزاده: ظاهراً قرار نیست به این زودیها یک تم جاندار و ماندگار در موسیقی فیلم ایران شنیده شود. آبباریکههای تم، نهرهای نحیف ملودی، طنابهای سست و کمجان یک موتیف اصلی... اینها شدهاند تمام آنچه از یک قطعه موسیقی فیلم برایمان به جا ماندهاند. هرچند کلیت فیلمهای امسال چنگی به دل نمیزدند و موسیقی فیلم هم از تصویر جدا نیست اما...
نگاهی به عنوان فیلمهای جشنواره: نامها و نشانهها
محسن جعفریراد: طبق معمول سالهای قبل، در شمارهی پس از جشنوارهی ماهنامهی «فیلم» ضعفها و قوتهای فیلمهای جشنوارهی فجر از زوایای مختلف بررسی میشود؛ از جمله عنوانبندی فیلمها. اما در این مطلب سعی شده به نام و عنوان فیلمها پرداخته شود؛ فارغ از چگونگی عرضه و نمایش این نامها و نشانهها (از قبیل لوگو و تیتراژ و غیره). عنوان فیلمها اولین گام در جهت ارتباط با مخاطب هستند و...
بحرانشناسی خانواده
حمیدرضا مدقق: خانواده و مؤلفههای مرتبط با آن مانند عشق، ازدواج، فرزندآوری، مناسبات زن و مرد، والدین و فرزندان، محور اصلی (و گاه فرعی) بسیاری از فیلمهای حاضر در جشنواره بود. در یک پیرنگ کلان، در این فیلمها خانواده دستخوش بحران میشد (یا بود)، در ادامه شاهد تلاشهای قهرمان (یا قهرمانان) برای حل بحران و برطرف کردن وضعیت بیثبات بودیم و در نهایت،
مروری بر بهترین تیتراژهای جشنواره: لوگوهای زیبا، تیتراژهای سردستی
علیرضا حسنخانی: جشنوارهی سیوسوم از منظر تیتراژ یکی از بدترین و بیکیفیتترین دورههای چند سال اخیر بود. بسیاری از فیلمها حتی تیتراژ آغاز نداشتند، و طبعاً برای تیتراژ پایانیشان هم طراحی خاص و متفاوتی در نظر گرفته نشده بود. بجز معدود نمونههایی اتفاق مهمی در عنوانبندی فیلمهای امسال نیفتاد. اما تعداد لوگوهای دیدنی و جذاب فیلمهای امسال...
داوریها: آنچه در زیر پنهان ماند...
اصغر نعیمی: کمتوجهی داوران بخش نگاه نو به فیلم صفی یزدانیان عجیب بود. فارغ از اینکه فیلم را دوست داشته باشیم یا نه، و حتی اگر با سلیقهی شخصیمان جور نباشد نمیتوان در ارزشهای آن تردید کرد. به هر حال داوران سوای سلیقهی شخصی قطعاً باید با معیارهای مشخصی فیلمها را داوری کنند و...
قصهی تماشای فیلمهای اول...: اولین همسفر من
محمد محمدیان: با حضور گستردهتر فیلمسازان اول به نسبت سالهای گذشته و با غیبت چهرههای بسیاری از سینماگران محبوب و مشهور، جشنوارهی امسال را باید بیشک سال جوانها نامگذاری کرد و برای نگارنده که فقط این فیلمها را میبیند بسیار هم دلپذیر بود، اما با حضور بزرگان، جشنوارهها اعتبار مییابند...
چند نکته در حاشیهی جشنواره: روزگار جوانی
محدثه واعظیپور: جشنوارهای به پایان رسید که میشد پیشبینی کرد در غیبت چهرههای شاخص فیلمسازی، آبرویش را فیلمسازان جوان حفظ خواهند کرد. با درصدی خطا، این اتفاق افتاد و سیوسومین جشنوارهی فیلم فجر عرصهای برای درخشش سینماگرانی از نسلهای مختلف شد که با بهترین آثار سالهای اخیرشان پا به این رقابت گذاشته بودند...
پیادهروی میانستارهای
محسن سیف: اشتیاق و کنجکاوی را در هم دارم. تازهترین فیلم مجید مجیدی پس از یک دوران فترت چندساله چه ارمغانی برای صنعت سینمای ایران خواهد داشت؟ فیلمساز باهوش و مسلطی که چند نمونه از شاخصترین آثار سینمای ایران را در کارنامه دارد، با این پروژهی سنگین و حساس، کدام مسیر تازه و نرفته را خواهد گشود؟...
ده سینماگری که قدر ندیدند: صدفهایی در اعماق
آرامه اعتمادی: در جشنوارهای که رنگوبوی ویژهای ندارد یا قرار نیست یک فیلم عالی و درجه یک نمایش داده شود آنچه میماند تعدادی فیلم خوب و چند چهرهی توجهبرانگیز است که باید جای خالی پدیدههای بزرگ را پر کنند. دربارهی چنین مجموعهای داوری و قضاوت سخت است. وقتی قرار باشد...
در دنیای تو ساعت چند است؟: فیلم برگزیدهی منتقدان و نویسندگان ماهنامهی «فیلم»
در سالی که تقریباً هیچ فیلمی برتری آشکاری نسبت به فیلمهای دیگر نداشت، یک فیلم اول به کارگردانی یک چهرهی نامآشنای اهل قلم توانست در اتفاقی نادر در بالاترین ردهی انتخابهای منتقدان قرار بگیرد. در دنیای تو ساعت چند است؟ سومین محصول سینمایی گروه سهنفرهی صفی یزدانیان، علی مصفا و فردین صاحبالزمانی است که پیش از این دو فیلم قابلتوجه چیزهایی هست که نمیدانی و پلهی آخر را تولید کردهاند. جالب است که فیلم یزدانیان در بخش نگاه نو جشنواره حتی نامزد دریافت جایزهای هم نشد...
جشنوارهی فیلم فجر نقش مهمی در پر کردن آنتن صداوسیما در بهمن داشت: زیر سایهی سیمرغ
احسان ناظمبکایی: دههی فجر، مهمترین مناسبت بهمن است؛ ده روزی که اولین مواجههی صداوسیمای دوران محمد سرافراز با یک واقعهی مناسبتی به شمار میرفت. صداوسیما در این روزها یا باید با ساخت سریال و برنامههای گوناگون جریانسازی کند یا بر موج اتفاقهایی سوار شود که حول محور جشنهای پیروزی انقلاب روی میدهد؛ مانند جشنوارهی فیلم فجر و...
گفتوگوی اختصاصی با ریدلی اسکات: خطر کردن را دوست دارم
امیر گنجوی: میگویند اسکات سالهاست نظرهای منتقدان آثارش را دنبال نمیکند. این تصمیم به دلخوری او بابت نقدهایی که در سال 1982 بر بلید رانر صورت گرفت مربوط میشود. نقد تندوتیز و آتشینی مثل نقد پالین کیل بر بلید رانر چیزی نیست که بتوان بهراحتی فراموش کرد. اسکات در جاهای مختلف عصبانیتش بابت این نقدها را بروز داده است. شاید برای شناخت چنین کارگردانی، صحبت رودررو با خودش بهتر از هر نقد و تحلیلی بر آثارش باشد. خوشبختانه بهواسطهی یکی از کارهای دانشگاهیام این فرصت پیدا شد تا صحبتی کوتاه با اسکات در باب سینمای او و فیلم اخیرش خروج: خدایان و شاهان داشته باشم...
گزارشی تکاندهنده: نوآوری تکنولوژیکی که میتواند زبان سینما را بهکلی دگرگون کند: در انتظار ظهور هنر هشتم؟
در حالی که هنوز هم سینماگرانی مثل کوئنتین تارانتینو با تعصب از موجودیت سینمای سلولوییدی در برابر سینمای دیجیتال دفاع میکنند و برخی از سینماگران و دستاندرکاران دیگر همچنان روی خوشی به سینمای سهبعدی نشان نمیدهند تکنیکهای نوظهوری در حال شکلگیری و تکامل هستند که تا چند سال دیگر شاید حتی تکنیکهای دیجیتالی موجود را هم از میدان خارج کنند. با این حساب برای آرامش خاطر خودمان هم که شده بهتر است به جای نگرانی در این زمینه، با این حقیقت انکارناپذیر کنار بیاییم...
وقتی آکادمی اسکار دلجویی میکند: ستایشهای دیرهنگام
در تاریخچهی اسکار بارها پیش آمده که آکادمی هنرها و علوم سینمایی با پی بردن به کملطفی و کمتوجهیاش نسبت به کارهای ستودنی برخی از سینماگران با سراسیمگی تمام به فکر جبران افتاده و چون شتابزدگی بهندرت نتیجهی خوبی به بار میآورد در موارد متعددی چهرهای را که از او غفلت کرده بود در نهایت به خاطر کاری نامزد یا برندهی اسکار کرده که...
جادو در مهتاب (وودی آلن): پایان خوش
آرمین ابراهیمی: جادو در مهتاب مصداق مناسب چنین رویهای است: فیلمی کوچک که بخش عمدهاش در مکانهای ثابت داخلی میگذرد (عموماً عمارت خانم گریس و خانهی عمه وَنِسا)، گروه بازیگران جمعوجوری دارد و تمرکز اصلیاش را بر داستان، شیوههای قصهگویی، شخصیتپردازی و دیالوگها معطوف میکند. خط داستانیاش ساده و سرراست است اما آلن چنان آن را شیرین در بستری از رومانس و فانتزی و کمدی میگنجاند که...
لاک (استیون نایت): مردی از تبار بزرگان
علیرضا حسنخانی: نوشتن دربارهی ویژگیهای فرمی والای لاک شاید حالا که مدت زیادی از دیده شدنش میگذرد دیگر لطفی نداشته باشد اما مضمونی در فیلم هست که از اولین لحظهی تماشایش دست از سرمان برنمیدارد: ایمان به تصمیم درست و اخلاقگرایانه و ایستادن بر سر آن، مسئولیتپذیری، پذیرش اشتباه و گریز از فرافکنی. اینها مضمونها و...
بابادوک (جنیفر کِنت): کشیدن دندان لق
شاهد طاهری: با وجود معنای استعاری آشکار هیولای فیلم، نمیتوان ماهیت و چیستی آن را تماماً ذهنی دانست. به نظر میرسد محتملترین فرضیه این باشد که بابادوک زادهی ذهن و محصول مغناطیس دوپارهی رابطهی مادر و فرزند است. با این حال فیلم عامدانه در فضایی از عدم قطعیت روایت میشود. با توجه به ترس مؤکد ساموئل، پدیدار شدن ناگهانی کتاب مصور «آقای بابادوک» و سلسله رویدادهای متعاقب آن را میتوان ابتدا زادهی ذهن او پنداشت...
بیگانه (بهرام توکلی): توقف در سطح
بهزاد عشقی: تماشاگرانی که اتوبوسی به نام هوس را نخوانده باشند یا اجرای سینمایی آن را به کارگردانی الیا کازان ندیده باشند، بیگانه را فیلم سرد و پرملالی خواهند دید. چرا که داستان فیلم خوب بنا نمیشود، بحرانهای دراماتیکش بهخوبی شکل نمیگیرند و آدمهایش بهدرستی پرورده نمیشوند. اما تماشاگرانی که نمایشنامهی تنسی ویلیامز را خوانده باشند و...
همه چیز برای فروش (امیر ثقفی): ته دنیا
یاشار نورایی: همه چیز برای فروش بر خلاف عنوان صریحش، فیلم سادهای نیست و درکش با توجه به اشارهها و ارجاعهای زیادی که به فیلمهای دیگر تاریخ سینما دارد برای بینندهای که فیلم زیاد دیده باشد راحت است. جهانی دارد پر از تصاویر وام گرفته از فیلمهای مهم که یک طرفش تصاویر و فضاهای سرد فیلمهای مدرن روسی قرار دارند و طرف دیگرش سینمای آمریکا و مشخصههای ژانر وسترن و...
مکانی در سایه
فرزاد پورخوشبخت: وقتی همه چیز برای فروش با لحنی ثابت و بیانعطاف از ابتدا تا پایان، جهانی میسازد که نمیشود جز آن را تصور کرد و خود به دست خود امکان هر گونه تغییر فضا و لحن را در طول فیلم از خود میگیرد، چهگونه است که تماشاگر، این جهان یکنواخت را تا آخر تاب میآورد؟ اکبر (صابر ابر) نه قرار است شهری را از دست میلر و دارودستهاش نجات دهد و نه در طول فیلم دچار تحول و تغییر شخصیت میشود...
گفتوگو با امیرحسین ثقفی: خداجویی در رنج
جواد طوسی: فیلمسازان جوانی مثل امیرحسین ثقفی سعی کردهاند جنس متفاوتی از سینمای مستقل را ارائه دهند. ویژگی بارز او با همهی جوانی و سابقهی کمش، داشتن دیدگاه و انضباط بصری و برخوردی غریزی و حسی با آدمهای گمنام و تکافتاده و آسیبپذیرش است. راهیافتن او به خلوت افرادی نیازمند، قافیهباخته و جامانده از عدالت و در عین حال سازشناپذیر، مبتنی بر اجرا و بیانی مؤثر و هنرمندانه است. اما آنچه میتواند ثقفی را در ادامهی این مسیر خطیر دچار مشکل کند، شخصی کردن دنیایش و...
لامپ صد (سعید آقاخانی): قطاربازی
نیما عباسپور: لامپ صد در مجموع فیلم آبرومندی است که نشان از توجه سعید آقاخانی به محیط پیرامون خود و جامعهای دارد که در آن زندگی میکند. شاید اگر تجربهی آقاخانی در سینما به اندازهی تجربهی او در سریالسازی بود با فیلم بهتر و محکمتری روبهرو بودیم. با این حال لامپ صد در همین حد هم از خیلی از فیلمهای سینمای ما بهتر است...
یا مرگ یا آزادی
آرامه اعتمادی: کسانی که پدیدهی ویرانگر اعتیاد را از نزدیک لمس کردهاند لابد با دیدن لامپ صد تداعی آزاردهندهای از تصویرها و لحظههای تلخ را تجربه خواهند کرد که در نهایت نقطهی پایانشان نابودی و سقوط انسان به موجودی فروتر از انسان است. اینجا دیگر با تصویر استیلیزه و کلیشهای اعتیاد مواجه نیستیم که...
نگاهی دیگر به «پرویز»: فیلم چاق
رفیق نصرتی: پرویز فقط داستان مردی چاق باقی میماند که در پنجاهسالگی از خانهی پدری و محلهای که سی سال در آن زیسته رانده میشود و در تلافی این طردشدگی دست به کارهایی احمقانه میزند. جستوجو برای هر ایدهای در پس این خط داستانی، چاقتر کردن این فیلم چاق است مانند همهی آنچه بعدها برخی منتقدها بارِ فیلم کردند...
کهریزک (رخشان بنیاعتماد، محسن امیریوسفی، پیروز کلانتری و بهمن کیارستمی): گذر از رنجها
محمد جعفری: فیلم حاصل چهار نگاه به زندگی غمزده و ملالتبار سالخوردگان و معلولان مؤسسهی خیریهی کهریزک است که گاه رنگ شوق و امید میگیرد و گاه محنت، اما بیش از همه میکوشد از یک مستند سفارشی فاصله بگیرد. اپیزود اول را رخشان بنیاعتماد ساخته؛ فیلمسازی که به شهادت فیلمهایش در گذر از رنجها همیشه یک پایش در چنین مکانهایی بوده و به هر بهانه گهگاه به آنجا سر کشیده است...
خاطراتی برای تمام فصول (مصطفی رزاق کریمی): تکههای جنگ در وین
نسیم نجفی: در عنوانبندی آغاز فیلم چنین میآید: «خاطراتی برای تمام فصول، به روایت مصطفی رزاقکریمی.» روایت این مستندِ بلند نقش مهمی در آن دارد، چون فیلم روایت یک بخش از واقعهی عظیم جنگ ایران و عراق است که به وین مربوط میشود؛ بخشی از جنگ که مستقیماً در زندگی فیلمساز گذشته است. این گونه روایتهای شخصی تکهای از جنگ را نشان میدهند که...
صفر بیستویک (محمد شیروانی): مردمان اعماق
سعید قاضینژاد: «تهران را دوست ندارم چون زیبا نیست.» فکر کنید این جمله از زبان چه کسی گفته میشود؟ یک شاعر؟ هنرمند؟ نقاش؟ فیلمساز؟ آرشیتکت؟ اگر بشنویم این جمله را یک جوان بیستسالهی کارگر ساختمانی رو به دوربین در مستند صفر بیستویک میگوید چه؟ این جمله، کاملاً صادقانه و در لحظه، از زبان این جوان گفته میشود...
از ایران: یک جدایی (کوروش عطایی): اشکها و لبخندها
امید نجوان: ایران: یک جدایی روایتی از شب بیپایان عاشقان سینمای ایران در بامداد دوشنبه هشتم اسفند 1390 است؛ شبی که سینمای ایران موفق شد تنها جایزهی باقیمانده از مجموع معتبرترین جوایز سینمایی جهان را نیز به گنجینهی خود اضافه کند و بار دیگر جادوی تأثیرگذاریِ عنصر درام بر تماشاگران سینما را به اثبات برساند...
معرفی و نقد کتاب: هفت فیلمنامه از اصغر فرهادی
اصغر یوسفینژاد: سهم «بداههپردازی» در سینمای اصغر فرهادی یکی از کنجکاویهای کمتر پاسخدادهشده است که علاقهمندان انتظار دارند با مقایسهی فیلم و فیلمنامه از آن آگاه شوند. دستیابی به چنین ساختار سیال، پویا و زندهای بدون بداههپردازی قابلتصور نیست، در حالی که روایتهای عوامل از پشت صحنهی فیلمها، چندان استفاده از چنین روشی را تأیید نمیکند. «دیالوگنویسی» در آثار فرهادی از دیگر ویژگیهای منحصربهفرد اوست و...