دی 1395 - شماره 518
چشمانداز ۵۱۸
دهمین جشنوارهی بینالمللی سینماحقیقت (14 تا 21 آذر): ده شاخه پر طاوس
امید نجوان: دهمین دورهی یک جشنواره، مقطع مهمیست که از رسیدن به دورانی تازه حکایت دارد؛ و عبور از تجربههای پیشین. اما برای جشنوارهی سینماحقیقت که در سالهای اخیر به یک آیین برای گردآوری و نمایش تولیدات سالانه در زمینهی سینمای مستند تبدیل شده رسیدن به این مقطع بیش از یک موفقیت ساده است. جشنوارهای که در حال حاضر هدایت و حمایت از مهمترین جریان مستندسازی کشور را بر عهده دارد و معرفی چهرههای مستعد و مستحقِ تشویق، تنها یکی از عملکردهای قابلدفاع آن بوده است...
تجربههای ناتمام
محسن جعفریراد: امسال از مستند اجتماعی مسافران گرفته تا مستند سینمای جنگ صدای سکوت، یا مستند ورزشی صفر تا سکو و مستند فرمالیستی ننا با تنوع عجیبی از ژانرهای مستند روبهرو بودیم. در این میان چند فیلم به سانس فوقالعاده رسیدند و نشان دادند که میتوان با درک نیازهای مخاطب خاص، نظر او را جلب کرد. از جمله مستندهای زنانگی، دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری، مسافران و آوانتاژ که پرمخاطبترین فیلمهای جشنواره شدند و بیش از ۱۵۰۰ نفر در سه سانس این فیلمها را دیدند و میتوان از همین حالا بستر لازم برای اکران عمومی آنها را آماده کرد...
سینمای حقیقت و سینمای دروغین...
احمد طالبینژاد: استقبال کمنظیر تماشاگران بهویژه جوانان از این جشنواره و ازدحام برای دیدن برخی فیلمهای، بیانگر آیندهای روشن برای این شاخهی تنومند از سینمای ایران است و اینکه مردم از دیدن جعلیاتی که به عنوان فیلم بر پردهی سینماها یا صفحهی تلویزیون نقش میبندد، خسته شدهاند و جویای واقعیت/ حقیقت زندگی خود هستند...
احوالپرسی - احترام برومند: سپاسگزار لطف مردمم
عسل عباسیان: احترام برومند پس از چهل سال زندگی مشترک با داود رشیدی، چهار ماه است بیاو روزگار را سپری میکند و وقتی حالش را میپرسیم میگوید: «هرچند دشوار، اما سعی میکنم خوب باشم. جای داود در خانه خالی است و بسیار دلتنگ اویم ولی خب آدم باید این دلتنگی را تحمل کند. چاره چیست؟ خاطرات هرگز فراموش نمیشوند اما باید کاری کرد تا فضای زندگی سنگین و غمانگیز نباشد؛ هم به خاطر اطرافیان و هم به خاطر خودمان.»...
محمد زریندست (1395-1313): تلاش محترمانه برای بهتر بودن
علی شیرازی: محمد زریندست، بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیهکنندهی قدیمی سینمای ایران و برادر بزرگتر علیرضا زریندست، روز هشتم آذر در 82سالگی درگذشت. مهمترین ویژگی او در فیلمسازی تلاش برای نوعی متفاوت بودن به سبک خودش بود که این تلاش (جدا از میزان موفقیتش) در نخستین و مشهورترین ساختهی او هاشمخان بهخوبی دیده میشود. نخستین حضور سعید راد، یکی از دو ستارهی مردِ موج نوی سینمای ایران نیز با بازی در...
چون پرده برافتد...
پرویزنوری: از آمریکا آمده بود. دورهی کارگردانی را در دانشگاه مشهور «یوسیالای» دیده بود. فیلمی به عنوان تز در آنجا ساخته بود به اسم خانهایرویشن که خودش هم در آن نقش اول را داشت. فیلم را به ما نشان داد. به سبک فیلمهای جوانانهی آن زمان و در باب جوانهای عاصی و سرکش - که براندو و جیمز دین مُد کرده بودند - و با تکنیکی خوب ساخته شده بود...
دیدهبان - ما سه تا را کجا میبرید؟!
شاهین شجریکهن: خاصیت اینستاگرام ایرانی در این است که هر کسی خودش را محور عالم امکان تعریف میکند و صفحهاش دربست به خودش اختصاص دارد؛ با تمام عوارض و ظهورهای مختلفش، از عکس و نوشته و خبر گرفته تا ویدئو و دلنوشته. همه در حال پرزنت کردن خودشاناند و انگار کاری جز بازنمایی خویش به جهانیان ندارند. اشتباه نکنید... بازنمایی افکار و علایق و دغدغهها و خیالها خوب است، اما...
سینمای جهان - پانزده مستند برگزیدهی آکادمی اسکار اعلام شدند: رابطهی مغشوش آکادمی با فیلمهای مستند
شهزاد رحمتی: در سالها و دهههای اخیر، مستندهای سینمایی ارزشمند و تحسینشدهی بسیاری، به گونهای غافلگیرکننده حتی نامزد دریافت اسکار مستند هم نشدهاند. از جمله فیلمهای افشاگرانه و تکاندهندهای مثل خط باریک آبی (ارول موریس، 1988)، در انتظار سوپرمن (دیویس گوگنهایم، 2010)، نوستالژی نور (پاتریسیو گوزمان، 2010)، جنایت پس از جنایت (یوآو پوتاش، 2011)، ما اینجا بودیم (دیوید وایسمن، بیل وبر، 2011)، والس با بشیر (آری فولمن، 2008)، ماهیسیاه (گابریل کاوپِرتْوِیت، 2013)، بچهی خود اینترنت: داستان ارون سوارتس (برایان نپنبرگر، 2014)، و...
آیا واقعاً «او» (پل ورهوفن) و «فروشنده» نسبتی دارند؟: گردو نیست
مهرزاد دانش: همزمانی ساخت و نمایش دو فیلم او و فروشنده، و موفقیتهای هر دو در جشنوارهها و رقابتهای سینمایی، این ایده را به ذهن برخی منتقدان القا کرده تا با توجه به عنصر «ورود مرد غریبهای به خانه برای تجاوز به زن حاضر در منزل» این دو فیلم را با جدیت با هم مقایسه و شباهتهایی را بینشان جستوجو کنند. چند سال قبل هم که دربارهی الی... ساخته شد، این انگاره نزد برخی همکاران و دوستان منتقد شکل گرفت که فیلم شباهتهای زیادی به ماجرای آنتونیونی دارد و...
غگم/ غول گندهی مهربان (استیون اسپیلبرگ): در ستایش رؤیا
هوشنگ گلمکانی: استیون اسپیلبرگ غول مهربان و کودک هفتادسالهی هالیوود که هنوز کودک درونش پرجنبوجوش است، این بار برای بازیگوشیهای کودکانهاش مستقیم به سراغ یکی از منابع مهم روایتهای کودکانهی معاصر رفته و داستانی فانتزی از روالد دال (1990-1916) را برای فیلم ساختن انتخاب کرده و فیلمی ساخته در ستایش رؤیا که از عناصر همیشه مورد علاقهی او در فیلمسازی و داستانپردازی بوده است؛ همان که کودک درونش همیشه مطالبه میکند...
غریبههای بهتماممعنا (پائولو جنووِزه): واقعیت تلخ یا دروغ شیرین؟
محسن بیگآقا: غریبههای بهتماممعنا جوایزی از جمله جایزهی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را از مجموعهجوایز دیوید دی دوناتلو (معادل ایتالیایی سزار در فرانسه و اسکار در آمریکا) گرفته است. با اینکه فیلم بازیگران برجستهای ندارد، حسهای شخصیتها قابلباور از کار درآمدهاند. برخی منتقدان ایتالیایی، غریبههای بهتماممعنا را اثری آمریکایی با ظاهر ایتالیایی خواندهاند. آنها معتقدند در فیلم، مسائل آمریکایی را در جامعهی ایتالیایی میبینیم...
اسنودن (الیور استون): وطنپرست یا وطن فروش؟
محسن بیگآقا: در پاسخ به این سؤال که اینترنت چیست، اسنودن در فصلی از فیلم میگوید: «تکنولوژیای است که قدرت این را دارد تا اجازه دهد مردم دنیا بتوانند یکدیگر را درک کنند.» اما عملاً اینترنت در دنیای امروز همین کارکرد را دارد؟ میگویند بعد از فراگیر شدن فیسبوک، کا.گ.ب. دستانش را به نشانهی تسلیم بالا برد و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا را تحسین کرد که...
آنتروپوید/ انساننما (شان اِلیس): همه مقصریم
دامون قنبرزاده: آنتروپوید به عنوان جدیدترین فیلمی که به گوشهای سیاه از دوران رایش سوم نور میتاباند، نشان میدهد که وحشیگریهای بزرگ تاریخ تنها توسط یک نفر شکل نگرفتهاند. راینهارد هایدریش ملقب به قصاب پراگ، هیولای موطلایی و مرد اعدام، یکی از بلندپایهترین افسران ارتش نازی و رییس ادارهی امنیتی رایش، از دوران جوانی به حزب نازی پیوست و بهسرعت مدارج ترقی را تا سِمَت بالاترین مقام گردان حفاظتی آلمان نازی یعنی اساس طی کرد...
بازخوانی - در جستوجوی کارگردانان ازدسترفته: جیمز کروز: زین و پُشت
احسان خوشبخت: جیمز کروز، فرزند خانوادهای از مهاجران دانمارکی و یکی از هجده فرزند زوج مورمونی بود که در دلیجانهای سرپوشیدهی مشهور عازم غرب آمریکا شدند و در یوتا سکنی گزیدند. بر خلاف بسیاری از وسترنسازان - که این شامل جان فورد هم میشود - تجربههای کروز از غرب قدیمْ دستاول و حاصل مشاهدات خودش در اواخر قرن نوزدهم بود. این نکتهی بیوگرافیک شاید ما را به این حدس برساند که او یکی از آن کارگردانانی است که عمری را صرف پروراندن یک فیلم کرد و تمام دار و ندار سینماییاش را در آن ریخت...
ضد نقد - «سرگیجه» آلفرد هیچکاک: خواربارفروشی وودی آلن به جای ترومپت زدن در کافههای نیویورک
هوشنگ گلمکانی: خیالتان را همین ابتدا راحت کنم: سرگیجه در یک دام و توطئه ریشه دارد و استاد هیچکاک ندانسته سر کار گذاشته شده است. این را ابتدا فرانسوا تروفو در گفتوگوی معروفش با هیچکاک که سال 1962 منتشر شد برای استاد برملا کرد. ماجرا هم از این قرار است که پیر بوالو و توماس نارسژاک نویسندههای فرانسوی که شنیده بودند هیچکاک خیلی دوست داشته از روی کتابشان شیطانصفتان فیلمی بسازد اما هموطنشان هانریژرژ کلوزو پیشدستی کرد، چون از علاقهی هیچکاک به داستانهایشان آگاه شده بودند تصمیم گرفتند...
جایگاه مبهم و مشکوک قهرمان در سریالهای عصر طلایی و دنیایی یکسانساز/ بخش سوم: دنیای بدون قهرمان، سریالهای بدون قهرمان
شهزاد رحمتی: گاهی دور شدن پروتاگونیست از خصلتهای مثبت قراردادی و همزمان با آن، گرایشش به خصلتهای منفی قراردادی میتواند به آفرینش نوعی شخصیت منجر شود که از آن با عنوان «ضدقهرمان» نام میبرند. با توجه به آنچه گفته شد نباید عجیب باشد که در سریالهای سالیان اخیر تعداد ضدقهرمانها بیشتر از هر وقت دیگری در تاریخ سریالسازی است. Antihero که گاهی معادل فارسیاش «ضدقهرمان» به لحاظ مفهومی با «شخصیت منفی» (villain) اشتباه گرفته میشود در واقع پروتاگونیستی است که...
بیستونهمین جشنوارهی توکیو (ژاپن، 4 تا 13 آبان): فرش قرمز، زیر باران
هوشنگ راستی: فرش قرمز جشنوارهی امسال توکیو از فیلم فرش قرمز (رضا عطاران) هم بیمزهتر بود. از آن هم بدتر طولانی بودن این مراسم بود که 160 دقیقه طول کشید. آسمان تیره و تاریک بعدازظهر سهشنبه هم خیلی زود تاریک شد و باران هم گرفت. از آن بدتر اینکه با تاریک شدن هوا، سرد هم شد. و باز بدتر اینکه طی این دو ساعت و چهل دقیقه هر چه سرک کشیدم یک چهرهی آشنا هم ندیدم. بر خلاف سالهای پیش که...
جشنوارهی فیلم لندن- 2016: رؤیاهای دم صبح
کیومرث وجدانی: فیلم شب افتتاحیه سرزمین متحد/ A United Kingdom با قصهای دربارهی ارتباط عاشقانهی یک شاه آفریقایی با یک دختر معمولی انگلیسی و پیامدهای سیاسی مشکلسازش، برای تماشاگران عام جذاب و دلپذیر بود. تماشای آتشِ گسترده/ Free Fire فیلم شب پایانی جشنواره نیز لذتبخش بود. فقط بن ویتلی میتواند علاقهی تماشاگرش را پس از نشان دادن پنجاه دقیقه تیراندازی بیوقفه، زنده نگه دارد و او را وادار کند که در مواجهه با شدیدترین شکل خشونت، بخندد. در مجموع 245 فیلم در جشنواره نمایش داده شدند که البته همهی آنها ارزش تماشا نداشتند، ولی...
جشنوارهی انیمیشن اتاوا (31 شهریور تا 4 مهر): چهل سالگی
رامین صادقخانجانی: اتاوا امسال چهلسالگی مهمترین رویداد هنریاش را جشن گرفت، گرچه این چهلسالگی خالی از اما و اگر نبود. جشنواره در ابتدا هر دو سال یک بار برگزار میشد و چند دورهاش در دههی 1980 در تورنتو برگزار شده بود و در دههی نود به زادگاهش برگشت. اما این قضیه تأثیری بر تصمیم برگزارکنندگان جشنواره برای تبلیغ بیشتر با تکیه به عدد ۴۰ نگذاشت، بهخصوص که به گفتهی خود آنان این دوره پیشدرآمدی بر جشنوارهی سال بعد است که همزمان میشود با 150سالگی کانادا و...
نقد فیلم - تمرین برای اجرا (محمدعلی سجادی): درک کارگردان یا لذت تماشای فیلم؟
پوریا ذوالفقاری: سجادی میتواند بگوید این فیلم با کمترین امکانات ساخته شده. انتخابها از سر ناگزیری و آمدن بازیگران از سر رفاقت بوده، ولی آن وقت ما هم حق داریم بپرسیم وقتی فیلمی از سر ناگزیری و بدشانسی دائم و چندسالهی کارگردانش در ساخت فیلمهای داستانی مبتنی بر علاقهاش جلوی دوربین رفته، چرا تماشاگر باید از دیدن آن لذت ببرد؟ چرا باید با شخصیتهایی همراه شود که جای غلطی به کار گرفته شدهاند؟ چرا...
مشکل گیتی (بهرام کاظمی): تلگرام، اینستاگرام، ایمو، تانگو و باباکرم
دامون قنبرزاده: بهرام کاظمی کارگردانی قدیمیست. او دستیار خیلی از کارگردانهای بزرگ سینمای ایران، از عباس کیارستمی تا داریوش مهرجویی، بوده و بعد که خودش دست به ساخت فیلم زده به ژانرهای مختلفی سرک کشیده. هم در ژانر حادثهای فیلم ساخته (پادزهر)، هم در ژانر پلیسی خودش را امتحان کرده (هدف) و هم خواسته کمدی کار کند (همین فیلم). در تمام فیلمهایی که ساخته هدفش تعریف یک داستان سرراست و قابلفهم بوده بدون پیچوتاب...
موج نو (احمد طالبینژاد): موج آرمیده
جهانبخش نورایی: سرانجام احمد طالبینژاد فیلمی ساخت که نیاید بگوید شرمندهام بیش از این کاری ازم برنمیآمد. موج نو طراوتی دارد که گوارای وجود است و به دل مینشیند. فیلم گرم پرجنبوجوشیست که درهم شدن صحنهها و تدوین متقاطعش گاهی تمرکز بیننده را برای دنبال کردن حرفها به هم میزند، اما با این حال جذابیتی دارد که اساساً مدیون ساختار مناسب و بالاتر از همه شیرینزبانی، رفتار نمکین و حرفهای پرنکتهی دوتا از موج نوییهای کهنهکار است: مهرجویی و فرمانآرا، که...
آنسوی دوربین...
پوریا ذوالفقاری: از کدام موج نو سخن میگوییم؟ دههی چهل؟ پس عیاری و مکری در فیلم چه میکنند؟ هدف طرح موضوع اثرگذاری آن نسل بر فیلمسازان دورههای بعدیست؟ خب چرا این موضوع طرح نمیشود؟ صحبت از دوربینی که عیاری نخستین فیلمش را با آن ساخته و پیشبینی آیندهی سینما با دیجیتال در کنار صحبت از دهههای چهل و پنجاه نیازمند بستری مناسب و طرحی دقیق است که کافیست اندکی با چند مهمان این فیلم آشنایی شخصی داشته باشید که دریابید مهیا کردن چنین بستری و وادار کردن این مهمانان برای حرکت در آن مسیر از اساس نشدنیست...
سینما نیمکت (محمد رحمانیان): روی نیمکت خالی
شاهین شجریکهن: فیلم محمد رحمانیان بیش از آنکه ادای دینی به سینما و فرازهای تاریخیاش باشد، نظریهای جدید و بیسابقه را در سینمای ایران مطرح میکند، در این مایهها که «سینما همان تئاتر است.». فیلمنامهی سینما نیمکت فراز و فرود خاصی ندارد؛ یک ایدهی اصلی در موقعیتهای بیشماری با اندکی تفاوت در رنگ و طعم و مکان تکرار میشود: یک گروه نمایش خیابانی تصمیم میگیرند در یک دورهگردی طولانی...
سلام بمبئی (قربان محمدپور): سلطان غم و سوهان قم
پوریا ذوالفقاری: اگر سلام بمبئی نمیفروخت، الان همه سرخوش و سینهستبر داد سخن میدادیم که طبیعیست که در سالی که آثاری مثل فروشنده و ابد و یک روز مورد توجه قرار گرفتهاند، سلام بمبئی با فرمولهای کهنهاش توجهی به خود جلب نکند و دیگر گذشت آن زمانی که مردم دنبال ستارهها راه میافتادند و حالا نوبت قصهی خوب و فیلم جدی است! اما سلام بمبئی فروخته و به این ترتیب تنها راهی که پیش پای ما میماند سر تأسف تکان دادن است و...
ملاحظاتی غیرسینمایی دربارهی «سلام بمبئی»: همای سعادت باز هم پرید
التفات شکریآذر: ... ایکاش حتی با این داستان جدی برخورد میکردند، حتی با اینکه آن را به هیچ عنوان داستان نمیدانم. ایکاش سازندگان فیلم چند ماه را در هند میگذراندند و با ایرانیان مقیم هند، با دانشجویان ایرانی، با فیلمنامهنویسان هندی و البته با فیلمنامهنویسان خوب ایرانی مشورت میکردند. اما گویا تنها کاری که کردند انداختن عکس یادگاری با شاهرخ خان بود. میتوانستند با داستانی زیبا کاری کنند که هندی با دیدنش از این محصول مشترک شاد شود و ضمناً این قدر گاف نداشته باشد...
تبارشناسی سینمای هند در ایران: از هندوستان با عشق و رؤیا
بهزاد عشقی: درست در جایی که انتظار نمیرفت، سینمای هند با فیلم مشترک سلام بمبئی، درست با همان مؤلفهها و فرمولهای مرسوم، دوباره به سینمای ایران بازگشته است. اکنون سالها از دوران سنگام و آواره و شعله گذشته اما انگار زمان برای سینمای هند اصلاً نگذشته است. آدمها در سلام بمبئی بهظاهر خوشپوشتر شدهاند و در خانههای شیکتری زندگی میکنند و از فناوریهای روز بهره میگیرند. اما قصه همان است که بارها در سینمای هند دیدهایم و آدمها همان ویژگیهایی را دارند که در فیلمهای مشابه داشتهاند...
لاک قرمز (سیدجمال سیدحاتمی): تلخ چون قرابهی زهر
سعید قاضینژاد: لاک قرمز شروع گولزنندهای دارد. فرم کلیشهای که با دعوای پدر و مادر شروع میشود مخاطبان را به اشتباه میاندازد. در دقایق ابتدایی مخاطب فکر میکند درگیر داستان فقر و اعتیاد در خانوادهای جنوبشهری است؛ دخترک از این فشارها فرار کرده و آنچه در ادامه خواهیم دید تلاش او برای بقا در خیابان است. این حدس و گمانها البته با سقوط پدر به پایان میرسد. سقوط پدر عملاً به معنای سقوط خانواده است. از این به بعد...
نوراستنی (امید توتونچی): تنهایی و جمع
مسعود ثابتی: درام روانشناسانهی نوراستنی که بر بستر و زمینهای از مسائل و دغدغههای جامعهشناختی روایت میشود، از معدود نمونههای فیلمهای منتسب به «مسائل جوانان» سالهای اخیر سینمای ایران است که دستکم در تعریف روان و بیزحمت و لکنت داستانش موفق است. فیلم که بر یک کشمکش درونی-روانی بنا شده و بر درونیات و مکنونات شخصیت اصلی در قالب روایت اولشخص متمرکز است...
نگاهی دیگر به فیلم «بهمن» (مرتضی فرشباف): دنیای آشنا از کف میرود، دنیای من ساخته میشود
بابک احمدی: بهمن نخستین فیلم در سینمای ایران است که ازخودبیگانگی درونمایهی اصلی آن است. این زن در آخر راه است، نه به این دلیل که راهاش با دیگران در تضاد است، حتا نه به دلیل این که میبیند آخرهای راه است، بل به دلیل این که دیگر راه را نمیشناسد، یعنی نمیداند چرا زنده است، دارد چه میکند یا باید چه بکند. فاجعه نه در خانواده است و نه در مناسبات انسانی، فاجعه در ذات بودن است. در خود زندگی است. و این دلیل آزاری است که تماشاگر از دیدن این فیلم میبیند. این بهمنی است که سر تماشاگری خراب میشود که رفته بود سینما تا به یاری روایت و تصویرها و گفتهها خودش را...
«فروشنده» و «سایههای موازی» از منظر روایت: شیوههای موازی
فرزاد پورخوشبخت: واقعیت این است که عماد برای محورِ ماجرا بودن اصلاً شخصیت قانعکنندهای نیست. دگردیسیِ او از معلمی آرام و همسری متعادل به نمونهی تیپیک مردِ غیرتیِ ایرانی، دستاوردی بسیار اندک و قابلپیشبینیست. قرینهسازیهایی هم که برای همانند کردن برخی از موقعیتهای فیلمنامه با نمایشنامهی آرتور میلر صورت گرفته، بیشتر نوعی توجیه است و فرار به جلو. نه عماد میتواند ویلی لومان باشد و نه پیرمردِ متجاوزِ فیلم. منطق نمایشی حکم میکند در اثری که عمل تجاوز، آن اثر را به دو بخش پیش و پس از خود تقسیم میکند، متجاوز و تجاوزشونده اصلیترین عناصر نمایش باشند؛ مگر...
گفتوگو با رخشان بنیاعتماد به بهانهی نمایش عمومی مستند «آی آدمها»: ما، جامعهی پزشکی و ماجرای نتیجهگرایی
امیر پوریا: این هم گفتوگویی دیگر است با حجم دلمشغولیها و پرسشهای طولانی مطرحشده؛ که با عرف و استاندارد کار مصاحبهگران حرفهای، بیشک نمیخواند. تلاشی است برای دستیابی به جوهرهی این مفهوم که چهگونه میتوانیم در کار هنر، همزمان با نوعی ارزش قائل شدن برای مخاطب و توجه به نتیجهی نهایی کار، در عین حال به مفهوم متعارفش «نتیجهگرا» نباشیم؟ این تلفیق، چه ویژگیها و دستاوردهایی دارد و از طرف دیگر، چه ریسکها و دردسرهایی؟ بانو رخشان بنیاعتماد برای مکث بر این موضوع، هم بهتنهایی طرف صحبت ایدهآلی است و...
گفتوگو با حبیب رضایی: سینمای ایران جهانی است؛ نیازی به اثبات ندارد
مرسده مقیمی: حبیب رضایی از آن دسته هنرمندانی است که بهراحتی تن به هر کاری نمیدهد؛ این را از گزیدهکاریاش هم میتوان فهمید. شاید برای همین است که تعداد گفتوگوهای او در تمام سالهای فعالیتش بسیار اندک است. این بار صحبتها آن قدر گل انداخت که متوجه گذر زمان نشدیم و برای اینکه صحبت ناتمام و ابتر نماند صبح روز بعد گفتوگو را ادامه دادیم. حالا حاصل گفتوگویی را میخوانید که مفصلترین مصاحبهی حبیب رضایی در تمام بیست و اندی سال فعالیتش است...
نسبت «مرگ فروشنده» با «فروشنده» و ارجاعها به آثار بزرگ ادبیات نمایشی در آن: حقایق دربارهی رعنا و عماد و فروشندهها
افشین هاشمی: مرگ فروشنده (آرتور میلر) نخستین ارجاع نمایشی فروشنده (اصغر فرهادی) است. چگونگی این بهرهگیری استفاده از نمایشنامهی دههی 1950 آمریکا در ایران امروز و بسط روابط شخصیتهای آن در تاروپود روابط آدمهای این فیلم به شکلی گسترده، بیتردید برای تماشاگر آشنا با نمایش و ادبیات نمایشی جذاب است؛ و از آن جذابتر، کشف ردپا یا رگههای بنمایههای بعضی دیگر از آثار ادبیات نمایشی جهان و ایران در قصهی اصلی فیلم و اتفاقات و روابطش است که زیر سایهی نمایشنامهی اصلی استفادهشده یعنی مرگ فروشنده، اشارهی مستقیم به آن نشده است. این رویکرد...
چهارراه حوادث: دوغ گوسفندی اعلا با آویشن
هوشنگ گلمکانی: از سوی دیگر واقعاً و با وجود یک ماه غیبت در سر این چهارراه بیپیر، بعید است بتوانیم شبی سر بیحادثه بر بالین بگذاریم. حتی اگر خبری هم نباشد (که همیشه هست) خبر را میسازیم و حادثهای علم میکنیم. رسانههای تراز نوین هم بیش از هر چیزی به همین بخش حادثههای چهارراهی علاقه دارند چون میدانند مخاطبانی که سرشان با نود درجه انحنا توی رسانهی خودشان است و با سرعت شست روی گوشیشان اسکرول میکنند، فقط سر چهارراه حوادث متوقف میشوند. بنابراین اگر هم حادثهای اتفاق نیفتاده باشد، میگردند از یک گوشهی آن چیزی بیرون میکشند و...