اردیبهشت ۱۳۹۹ - شماره 570
چشمانداز ۵۷۰
بهاریه:
باغ آلبالو - پرویز دوایی: ...دیشب در دستگاه رفتم باز به سراغ چندتا از آن آواز/ آهنگهای عهد شوت؛ ترانههایی که میخورد به دهدوازدهسالگی من، نه از این آوازهای چهچهای ابوعطایی. آوازهایی که بهش میگفتند ترانههای نشاطانگیز که گاهی از رادیو پخش میشد و هنوز در سرم مانده. گاهی که در آشپزخانه تنها هستم و دارم مثلا جمعوجور میکنم، زیر لب برای خودم میخوانم. دور و برم یک جور خیلی محوی یاد یکچیزهایی از آن سنوسال، از در و دیوار خانه و حیاط و حوض و گربهمان، و اهل خانواده و بهخصوص خواهر جوانم که...
روزهای کرونایی:
روزنوشتهای یک فیلمنامهنویس
فرهاد توحیدی: چهارشنبه 16 بهمن 1398 خیلی عجله ندارم. این است که رفتن صبح زود را بیخیال میشوم. کلاسهای سهشنبه نُه ساعت است و شباش جنازه برمیگردم. لباس هم زیاد برنمیدارم. حوصلهی بارکشی ندارم. فقط ساک آلمانی را پر کتابهایی میکنم که باید ببرم رشت. هما یک ظرف دردار را پر کرده از میوههای پوستگرفته و آماده... حولوحوش ده راه میافتم. هوا ابریست. دوسه روز است هی توی اینترنت میخوانم یک تودهی هوای سرد دارد از سیبری راه میافتد و برفی خواهد آمد که آن سرش ناپیدا. برف که سهل است، بهمن هم بیاد...
نوستالژی در سال کرونا
ملکمنصور اقصی: در این چند دهه که مجلهی «فیلم» منتشر میشود، غالباً در شمارههای ویژهی نوروز، نویسندگان از گذشتههایشان مینویسند که خوانندگان آنها را به عنوان «نوستالژی» میشناسند که درست هم هست. واژههای فارسی متعددی برای نوستالژی ساخته شده است: غم غربت، آشیان درد، حسرت گذشته، گذشتهگرایی و قس علی هذا. تازگی به عباراتی برمیخوریم که بار طنزی هم دارند مثل نوستالژیبازی! گذشتهبازی! گویی که عدهای بیکار، محض تفریح، از گذشتهها حرف میزنند و...
روزهای تاجگذاری!
رضا کیانیان: روزی دوسه بار به پشتبام میروم و قدم میزنم. تنم کمی آفتاب میخورد و باد بهاری به تنم میوزد. سرمایی لابهلای باد است که دلچسب است. به آسمان نگاه میکنم و به ابرها که میآیند و میروند. خوشبختانه ابرها در بهار زیاد رفتوآمد دارند؛ و وقتی باد زیاد باشد میشود از پشت و لابهلای ساختمانها کوه را تماشا کرد. همهشان را که نمیبینیم. تکههایی از رشتهکوههای شمال تهران را که هنوز دیده میشوند. دلم پر میکشد برای رفتن به کوه و در میان برفها. از وقتی زانوهایم مشکل پیدا کرده، به کوه نرفتهام. قبلا هر هفته میرفتم و حالا مثل خاطرهای دور میماند. چه حیف...
دیوانه شدم اما...
حسین مهکام: اواخر بهمن 1398 با خوشحالی وصفناپذیری از دفتر آقای منوچهر شاهسواری، مدیرعامل خانه سینما، که همیشه به این کمترین لطف دارند و حق استادی به معنای اخص بر گردنم دارند، خارج شدم. به من اجازه داده بودند تهیهکنندهی فیلم چهارمم، خودم باشم. نامهای هم داده بودند که فردا صبحش بروم وزارت ارشاد و اقدامات درخواست پروانهی ساخت را شروع کنم. از خانهی سینما که خارج شدم، به سمانه، همسرم و تدوینگر فیلمهایم، زنگ زدم و گفتم...
غرنتینه!
کیومرث پوراحمد: بچه که بودیم وقتی بزرگترها میخواستند میزان سوادمان را ارزیابی کنند میگفتند بنویس قسطنطنیه؛ و آن قدر آن را غصتنتنیه، غستنطنیه، قسطنتنیه و جورهای دیگر نوشتیم و شماتت شدیم و ایبسا مداد لای انگشتمان گذاشتند و انگشتها را با مداد چنان چلاندند که اشکمان درآمد تا بالأخره یاد گرفتیم درستش را بنویسیم. گور پدر درست و غلطش... شهری را که به افتخار کنستانتین (قیصر روم شرقی) کنستانتینوپولیس (یک تریلی اسمه)! نامگذاری شده بود عربها عشقشان کشید بگویند و بنویسند قسطنطنیه و بعد که مسلمانان عثمانی شهر را فتح کردند اسمش را بگذارند اسلامبول (شهر اسلام) و آتاتورک که رهبری لاییک بود اسلامبول را به استانبول بدل کند و البته آنقوره هم بشود آنکارا...
بحران کرونا در فرانسه؛ فرانسویها در قرنطینهی تلویزیون
جمشید گرگانی: برای تلویزیون، بازار بهتر از این نمیشد تصور کرد: فقط خبر بد و داشتن بیشترین تعداد بیننده! خبر شیوع ویروس کرونا در چین خبر خیلی مهمی شد که چند کانال خبری فرانسه آن را بیوقفه پوشش دهند. بلافاصله موتور کلیشههای فرانسوی به کار افتاد: «چینیها همه جور حیوان اهلی و وحشی میخورند و باعث به وجود آمدن این ویروس مرگبار شدهاند. حقشان است. باید از چینیها فاصله گرفت...
خلوتگزینی عادتمان است
بهروز غریبپور: برای ما که نیازمند خلوتیم برای آموختن، برای تجدید حیات، برای آفریدن اثری تازه برای آماده شدن برای عرض اندامی تازه و رستن از تکرار و روزمرگی «خلوت کردن» با خود، نیازمند دستوری از حکومت نیستیم. عرفا چلهنشینی میکردند. در خوردن و پوشیدن و غور در خود، و از دیگران که اهل خورد و خوراک و خواب بودند جدا میشدند و از چله که بیرون میآمدند، قابل اندازهگیری نیست که...
شادمانیهای کوچک
سجاد افشاریان: ما نمیدانیم چه گذشتهای در انتظارمان است و این روزها با تصور اینکه حتی این ویروس دستساز باشد، شاید عاقبت بیرحم روزهای پشت سر است، بیرحمیای که برای من معادل قدرنشناسی یا ناسپاسی فهم میشود. قدر آغوشها، رفاقتها، هوایی بارانی و خورشیدی و طبیعتی که روزبهروز ما بیجانترش کردیم. از اینها که نگذریم این اتفاق ترمز دستیمان را بهجا کشید و بهخیر در لبهی پرتگاه نگهمان داشت تا...
سینمای ایران:
رویداد: مرور خبرهای فروردین: سینماویروس!
پوریا ذوالفقاری: سینماها تعطیل شد. نه اکران مردمیای در کار بود و نه جدالی بر سر سانس و تعداد سالنها. نه از گفتوگو با عوامل فیلمهای روی پرده خبری بود و نه رکورد فروشی شکسته شد. با این همه سینمای ایران رکورد زد و ثابت کرد برای تولید خبر و حاشیه چندان هم نیازی به فیلم ندارد! یعنی حاشیهها و جنجالهایی که به اتکای اوضاع و احوال تولید و نمایش آثار سینمایی در این سالها جان گرفتند و بالیدند، کمکم میتوانند روی پای خودشان بایستند و ما را مفتخر به داشتن سینمایی کنند که...
درگذشتگان:
مرگ یک استاد؛ منوچهر شمسایی، که دیر شناختم (1318-1399)
بهرام بیضایی: هرچه مینویسم بیمعنی است و رفته برنمیگردد. منوچهر شمسایی رفت، و از روزی که با کارش قهر کرد و خانه نشست افسردگی آرامآرام او را برده بود. من غافل، او را از مژده شناختم و خیلی دیر - و تازه یادم افتاد نامش را بارها گذری شنیده و بر صفحه تلویزیون پیش از ملّی، و سپس ملّی که بعدها آن جعبه تَعَب در طرب صداوسیما شد، دیده بودم، و در دفترهای چاپی برنامههای جشن هنر، و در فهرست استادان مدرسه عالی تلویزیون و سینما و بعد دانشکده صداوسیما. روزی که شناختم پُرکار بود و سرپرست فنی و تصویری ضبط چند پیدار[سریال] بعدها نامدار که سازمان صداوسیمای جمهوری عزیزمان با جرح و تعدیل نشان میداد یا نمیداد...
فرزانه تأییدی (1324-1399):
غریبانه
علی شیرازی: فرزانه تأییدی که روز پنجم فروردین درگذشت، از بازیگران بهنسبت جوانتر نسل طلایی تئاتر ایران بود. با دومین فیلمش هشتمین روز هفته (حسین رجاییان، 1352) به موج نوی سینمای ایران پیوست و جایزهی سپاس بهترین بازیگر زن نقش اصلی را گرفت. پیش از آن با «جهنم + من» (محمدعلی فردین) به مردم شناسانده شده بود و با «خاک» (مسعود کیمیایی) خود را بیشتر به عامهی مردم شناساند و جایزهی سپاس دیگری را...
گریز ناگزیر و جوانمرگی هنری
بهزاد عشقی: وقتی هستند نباید باشند، وقتی نیستند مخیریم که بگوییم بودند. فرزانه تأییدی در 75سالگی درگذشت. او پس از انقلاب به غربتی ناگزیر تن داد و در سایه قرار گرفت. انقلاب «ضدطاغوت» بود و میخواست ستارگان فیلمفارسی بهمثابه نمادهای ابتذال و بیفرهنگی و طاغوت را حذف کند. اکنون بیش از چهل سال از آن تاریخ گذشته و هنوز عدهای همان نغمهی قدیمی را ساز میکنند. نه، بازیگران طاغوتی نباید بیایند و خاطرههای قدیمی را زنده کنند. در سالهای پس از انقلاب تحولات زیادی در جهان رخ میدهد. شوروی فرومیپاشد، کشورهای اردوگاه سوسیالیسم به استقلال میرسند، یازدهم سپتامبر اتفاق میافتد، جنگهای خونینی در خاورمیانه به راه میافتد، داعش خلافت اسلامی اعلام میکند، و مهمتر از همه آن که انقلاب دیجیتال دنیا را به واقع به دهکدهای کوچک بدل میکند. آیا در این دوران باز هم میتوانیم بگوییم کی باشد و کی نباشد؟...
همایون خسروی (1332-1399)؛ با ویولنسل در سینمای موج نو
علی شیرازی: همایون خسروی از چهرههای تأثیرگذار موسیقی فیلم ایرانی، پانزدهم فروردین پس از مدتی دستوپنجه نرم کردن با سرطان در آمریکا از دنیا رفت. شاید کمتر کسی میدانست که نوازندهی ویولنسل در چند قطعهی مشهور و پرطرفدار (همراه با نوازندگانی پرتعداد) در موسیقی قیصر، زمان ضبط این موسیقی به آهنگسازی اسفندیار منفردزاده، نوجوانی شانزدهساله بود. او همچنین در اجرای موسیقی گاو نیز همکاری کرد؛ هرچند در عنوانبندی گاو که هنوز هم یکی از معدود آثار تاریخ سینمای ایران است که نام نوازندگان موسیقی فیلم در آن آمده...
سیامک شایقی (1333-1399):
ارزش سکوت
رضا کیانیان: سرنوشت بر سیامک شایقی سخت گرفت. یکی از پسرانش را سال پیش بر اثر یک تصادف از دست داد و خودش هم با درد از دنیا رفت. اما سرنوشت بر همسر محترم او افسانه، سختتر گرفت. هم فرزند از دست داد و هم شوهر، و کنار سیامک در این سالهای آخر درد کشید. مرگ نزدیکترین همسایهی ماست. میآید و با ما میرود. آن که میرود راحت میشود ولی دیگرانی که ماندهاند بهویژه خانواده و دوستان نزدیک چه؟ باید درد رفتن دیگری را همراه خود داشته باشند...
مرگی آن قدر غریبانه که نتوانستیم همراهیاش کنیم
فاطمه معتمدآریا: انگار همین چند روز پیش بود که برای اولین فیلمم جدال (محمدعلی سجادی) قرارداد بستم و سر فیلمبرداری رفتم. در همان دوسه روز اول، با سیامک شایقی مشترکات حرفهای پیدا کردیم؛ از کسانی که در موردشان حرف میزدیم، فیلمهایی که میدیدیم، نگاهی که به سینما داشتیم و... برای ما زندگی سر صحنه فقط فرصتی برای همکاری و کار حرفهای نبود، تمام ساعتهای مشترکمان را به گپوگفت و کشف و مرور هم میگذراندیم...
شرحی از تکاپوهای یک عشق فیلم
خسرو دهقان: از کودکی و دوران دبستانش چیزی نمیدانم. متولد 1333 آبادان بود ولی خانوادهاش خیلی زود از خوزستان به تهران مهاجرت کردند و ساکن شدند. سیامک از آغاز نوجوانی، با بهزاد رحیمیان به مدرسهی آذر میرفتند و رفاقتشان پابرجا ماند تا مرگ جدایشان کرد. بنابراین دربارهی نخستین سالهای شکلگیری شخصیت سیامک و خلقوخوی فردیاش، بهزاد رحیمیان بیش از همه صلاحیت دارد که حرف بزند. داود مسلمی هم از کسانی است که با سیامک کار کرده و او را خوب میشناسد. اصل قصه را باید از زبان اینها شنید. روایت من از جایی شروع میشود که...
سینمای سحرانگیز، قاتل سیامک شایقی بود
ابوالحسن داودی: دیدن آن گورستان خاموش و خالی و چند تنی به شمارهی انگشتان دست که ماسکزده و عینک و دستکش پوشیده و غالباً در سکوت و دور از هم ایستادهاند، برای من بیشتر از آن که سوگوارانه باشد، حسی از هراس و عجله آدمیانی را در خود داشت که انگار باور کرده بودند خطری بزرگ در «اجتماع» و «جمع شدن» هست و باید هرچه زودتر «یادبودی» را از جمع ببرند و به دامن تنهاییهای خودساختهشان بگریزند. مراسم تشییع و خاکسپاری غریبانهی سیامک شایقی بود، و برای من نظارهی این آخرین لحظات وداع جسم سیامک با دنیا، جدا از آشنایی و رفاقت چنددهسالهام با او، تلنگری بزرگ بود به روح و روانم که از خود بپرسم...
تلویزیون:
نگاهی به مجموعهی «دورهمی»: هوای تازه و هیچستان مدیری
بهزاد عشقی: میگویند دورهمی یکی از پرمخاطبترین برنامههای تلویزیون است. شکی نیست و تقریباً بیشتر برنامههای مهران مدیری با اقبال عمومی مواجه میشود. اما سؤال این است: این استقبال به خاطر کیفیت برنامه است، یا نفس حضور مدیری میتواند هر برنامهای را پرمخاطب کند؟ فرض کنید که مجری دیگری جایگزین مدیری میشد؛ آیا دورهمی باز هم میتوانست اعتنای عمومی را جلب کند؟
بحثی نظری به مناسبت پخش فصل ششم «پایتخت»: به کام سینما به نام «پایتخت»
اکتای براهنی: اولین بار که پایتخت را دیدم از آن خوشم نیامد. با دوستانم به شمال رفته بودیم و همه اهل سینما و هنر بودیم. یکی از دوستان گفت شنیده که از بین سریالهای عید امسال پایتخت سریال خوبی است؛ نشستیم به دیدن قسمت اول سریال. محسن تنابنده و احمد مهرانفر را بیشتر در فیلمهای مستقل و جدی سینما دیده بودیم و با سریالهای سیروس مقدم هم کموبیش آشنایی داشتیم. فضای طنز سریال شبیه به فضای همیشگی بخشی از سریالهای طنز همان دوران بود که البته ما بهشدت منتقد برخی از آنها بودیم. این بود که از همان اول با دیدی کلی و از پیش تعیینشده تماشا کردیم...
سینمای جهان:
نمای دور
نیوشا صدر: رقیب بندانگشتی نتفلیکس/ مستندی تازه دربارهی زندگی حرفهای کوبریک/ قرنطینه از نگاه دیوید لینچ و اسپایک لی/ فیلمسازی و برنامهسازی پس از کرونا/ چشمانداز سینمای پس از کرونا/ خبرهایی از فیلم تازهی اسکورسیزی
فیلمهای علمیخیالی و فانتزیهای ضدآرمانشهری در دوران کرونا
احسان خوشبخت: فیلمهای علمیخیالی و فانتزیهای ضدآرمانشهری امروز بیش از هر زمانی طنینی نزدیک به واقعیت دارند؛ بعضیشان حتی به مستند پهلو میزنند. در روزهای قرنطینهی کرونا سراغ یادداشتها و فهرستی رفتم که از سال 2017 پس از تماشای فیلمهایی دربارهی سینمای علمیخیالی Future Imperfect در جشنوارهی برلین نوشته بودم. در این برنامه، «فیلمهای علمیخیالی فاقد هیولا» نمایش داده شد؛ فیلمهایی که صاحب تخیل بودند اما تخیلشان فانتزی محض نبود و تا حدی ریشه در واقعیت یا احتمالات علمی داشت. خیلی از فیلمهای نمایشدادهشده را میشد آثار محیطزیستی خواند که نگرانی جدیشان از آیندهی کرهی زمین را پنهان نمیکردند...
فیلمهای روز:
مستأجر (دیوید و آلکس پاستور)
دامون قنبرزاده: خاویِر یکی از آدمهای این دور و زمانه است که فکر زندگی «لاکچری» دست از سرشان برنمیدارد. یکی از همان آدمهایی که نمیتوانند بدون اتومبیل و خانه و متعلقات پرطمطراق زندگی کنند. شغلش در صنعت تبلیغات هم تأکید مضاعفی روی این جنبه از افکار و دغدغههایش است. فیلم با صحنهای شروع میشود که ابتدا گمان میکنیم شخصیتهای داستان هستند اما لحظهای بعد متوجه میشویم...
جنتلمن (گای ریچی)
خشایار سنجری: گای ریچی با قاپزنی به شهرتی جهانی رسید. او پس از ساخت چند فیلم تجاری، با جنتلمن به مسیری بازگشت که در ترسیم جزییات بیشمار آن مهارت دارد. در دنیای جنتلمن جایگاهی برای پلیسها و کارآگاههای دولتی وجود ندارد. دادگاه، قانون و اخلاق نیز رنگ باخته است. در این جنگل پرهرجومرج، میکی پیرسن، یک شیر درنده که مافیای ماریجوآنای بریتانیا است، حکمرانی میکند. پیروزی نهایی گنگسترهای فیلم، واکنشی همدلیبرانگیز به بزهکاران جامعهی مدرن بریتانیاست که با دهنکجی به قانون، فساد سیستماتیک را طبیعی و به عنوان عنصری جاافتاده در اجتماع قلمداد میکنند. نجیبزادگانی که...
زنان کوچک (گرتا گرویگ)
شهرزاد امیرشاهکرمی: موضوع وفاداری به اصل اثر در اقتباس ادبی از یک رمان برای سینما، مؤلفهای برای قضاوت میزان موفقیت فیلمهای اقتباسی است. اما وفاداری به معنای اقتباس دقیق و موبهمو از یک رمان نیست. ویلیام گلدمن (فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس آمریکایی) مهمترین قانون اقتباس را وفاداری به نیت و مقصود منبع اصلی میداند. میتوان گفت آنچه در فرآیند اقتباس اهمیت مییابد؛ دریافت روح اثر و انتقال آن است. یا به عبارتی دیگر...
نگاهی دیگر به انگل (جونهو بونگ)
کیومرث وجدانی: تصور اولیهای که انگل به ما میدهد، فیلمی فوقالعاده سرگرمکننده با اندکی طنز است. اما هرچه فیلم پیش میرود و لایههای عمیقترش فاش میشود، متوجه وجه تاریک آن با پیام بسیار تلخی میشویم. این فیلم انتقادی شدید از شکاف بزرگ در طبقات اجتماعی با رنج و تحقیر طبقهی پایین توسط ثروتمندان جامعه است. برای نشان دادن فاصلهی بزرگ بین طبقات اجتماعی، زندگی خانوادهای فقیر با خانوادهای از طبقهی بالا مقایسه میشود. اولین تصویر این فیلم از پنجرهی خانهی خانوادهی طبقهی پایین، در زیرزمین ساختمانی نشان داده شده است. در مقابل، خانهی خانوادهی ثروتمند در زمینی مرتفع ساخته شده و...
نمای متوسرضا حسینی:
امواج (تری ادوارد شولتس)
سومین فیلم بلند تری ادوارد شولتس پس از اثر درخشان کریشا (2015) و فیلم ترسناک و پساآخرالزمانی دیدنی شبها میآید (2017) همان طور که انتظار میرفت و آن را در فهرستهای مختلف برترین آثار سال 2019 دیده بودیم، اثری منحصربهفرد، میخکوبکننده و پرجزییات است، بهخصوص برای سینمادوستانی که در جستوجوی تجربههای نوی فرمی هستند...
روز دیگری از زندگی (رائول دلا فوئنته و دامیان نینو)
روز دیگری از زندگی از همان ابتدا قرارداد رفتوبرگشت میان تصاویر انیمیشن و مستند را با پیوند تصاویر انیمیشنی از تایپ گزارشی خبری-تاریخی با فیلمهای خبری آرشیوی میگذارد. شاید به همین دلیل است که وقتی شخصیت اصلی، کاپوشینسکی خبرنگار، لوآندا را شهر پارانویا و هرجومرج و شهر محبوبش توصیف میکند و میگوید...
پادشاهی (شینسوکه ساتو)
پادشاهی جدیدترین فیلم اکشن و تاریخی سینمای ژاپن است که داستان جنگجویان و شمشیرزنان قهار و در ظاهر شکستناپذیر را روایت میکند و میتواند هم تماشاگران را به سالنهای سینما بکشاند و هم منتقدان را تا حدودی راضی کند... نمونههای موفق این فیلمها، دستکم در یکیدو دههی گذشته با همکاری واحدهای بومی استودیوهای هالیوودی در ژاپن ساخته شدهاند که...
سرزمین عسل (تامارا کوتوسکا و یوبومیر استفانوو)
این فیلم یکی از تحسینشدهترین مستندهای 2019 است که ساختش سه سال طول کشید و اولین نمایش جهانیاش در جشنوارهی ساندنس بود که سه جایزهی مهم را نصیب سازندگانش کرد؛ البته موفقیتهای چشمگیرش ادامه یافت و با کسب نامزدی جایزهی اسکار بهترین فیلم بینالمللی (خارجیزبان سابق) و بهترین مستند بلند به نخستین فیلمی بدل شد که توأمان نامزد این جوایز شد. کارگردانها ابتدا قرار نبود فیلم بلندی بسازند و فقط میخواستند ویدئوی کوتاهی برای پروژهی حفاظت از محیط زیست مقدونیه تهیه کنند اما...
پروندهی یک سریال: «پایتخت6»: آدمهایی معمولی در وضعیتی غیرعادی
رسم این روزگار
تهماسب صلحجو: چرا آدمهای پایتخت6 با هم روراست نیستند؟ پشت سر همدیگر بد میگویند، به هم حسادت میکنند، نارو میزنند، خلاصه حرمت رفاقت و خویشاوندی را نگه نمیدارند. چرا این جوری شدهاند؟! قبلاً این جور نبودند. هرچند گاهی برای هم کرکری میخواندند و خط و نشان میکشیدند اما بیشتر وفا و صفا داشتند تا دورویی و ریا... سالهاست با اهالی پایتخت آشنا هستم؛ از همان سالی که...
این آدمهای معمولی
آنتونیا شرکا: در نوروز 1399 سریال پایتخت6 همدم شبهای کرونایی ما بود و کمتر کسی بود که تلویزیون تماشا کند و هر شب در انتظار قسمتی دیگر از این مجموعه نباشد. پایتخت چند سالیست که مهمان تعطیلات نوروزی ایرانیان است و شاید باید خوشحال بود که با همهی فرازونشیبهایی که این سریال ملودرام/ کمدی در این سالها داشته، از میزان محبوبیتش کم نشده است و امسال نیز پربینندهترین برنامهی سیما بود. تلویزیون پایتخت را میسازد، مردم میخندند، بسیاری از منتقدان تحسین میکنند، عوامل سریال معروف و محبوب میشوند و... پس مشکل کجاست؟
سینرژی
محسن بیگآقا: پایتخت یک محصول متفاوت است از یک ترکیب عجیب: سیروس مقدم و محسن تنابنده. مقدم یک کارگردان فرمالیست است با نماهای باز غیرتلویزیونی و علاقهمند به تصاویر خاص و دشوار مثل نماهایی که از داخل آینه، انعکاس تصویر روی بدنهی اتومبیل، با تصاویر کج یا دارای اعوجاج که تازه بعد از پایان نما بینندهی تلویزیونی درمییابد که...
تهماندهای از یک نام
ناصر صفاریان: نهفقط بینندگانی که نوروز سال 1390 به تماشای سریالی از سیروس مقدم، سریالساز پرکار، نشسته بودند، که خود او هم فکرش را نمیکرد پایتخت نزدیک به یک دهه دوام بیاورد و به شش فصل برسد و چنان محبوبیتی به دست آورد که حتی مخالفان تماشای تلویزیون ایران هم سالی یک بار نظرشان را عوض کنند. پایتخت در فصلهای بعدی، با حذف بازیگرانی از جنس بازی رضا بنفشهخواه، نعیمه نظامدوست و آزیتا لاچینی در نقشهای فرعی، به سمتوسوی دیگری مبتنی بر واقعگرایی بیشتر و حتی متفاوت از دیگر کارهای مقدم پیش رفت و...
جذاب به ساعت اکنون
بهزاد عشقی: یک خانوادهی معمولی و شهرستانی از لایههای میانی جامعه. کمی مدرن، کمی سنتی، کمی شهری، کمی روستایی، کمی اخلاقی، کمی بیپروا، کمی راستگو، کمی فریبکار. خانوادهای که با معیارهای ممیزی پرداخت نشده و شکل پاستوریزهای به خود نگرفته است. خانوادهای که بهراحتی میتوانند دروغ بگویند، فریبکاری کنند، چاپلوس و خودنما باشند. خانوادهای که روزمرگیهای آدمهای میانمایه را دارند. گاه بیکار، گاه بیپول، گاه بازنده، گاه عاشق، گاه خوششانس، گاه بداقبال! سازندگان پایتخت با همین آدمهای معمولی سریال انتقادی و طنازی ساختهاند که...
نگاهی به موسیقی «پایتخت»؛ با هویت
نسیم قاضیزاده: در تاریخ سینما و تلویزیون کم نبودهاند موسیقیهایی که با الهام از موسیقی فولکلور/ مقامی/ نواحی ساخته شدهاند؛ موسیقیهایی که به واسطهی پسزمینهی قوی فرهنگی گوش مخاطب آشنایی بیشتری با آنها داشته و با استفاده از عناصر بومی، توانستهاند راه سریعتری را در ارتباط با مخاطب طی کنند. در رأیگیریها و استقبال عمومی هم آثاری بر پایهی موسیقیهای قومی و فولکلور جایگاه خوب و جوایز ارزشمندی را کسب کردهاند. دلاور (شجاع دل)، ای برادر کجایی؟، بابل و انبوهی دیگر از فیلمهای شاخص سینمای جهان...
سازندگان «پایتخت» به کدام ریزهکاریهای زندگی مردم شمال دقت کردهاند؟
دامون قنبرزاده: ایران از قومیتهای مختلفی تشکیل شده و طبعاً هر کدام از این قوم و قبیلهها اخلاق و خصوصیات و ریزهکاریهای مختص به خودشان را دارند. تنوع آبوهوایی از شمال تا جنوب ایران، ریشههای متفاوت این قومها و دهها عامل دیگر باعث شده آدمهای ساکن یک استان با آدمهای ساکن استان مجاور، نهتنها از لحاظ نوع پوشش و خوراک، بلکه از جهت نوع نگاه به زندگی و گذران روزمره نیز با هم فرقهای عمدهای داشته باشند. به عنوان مثال...
جغرافیای آشنا، نقشهای آشناتر
محمدرضا باباگلی: پیام روشن و ساده بود: «به عنوان یک مازندرانی نمیخواهی چیزی دربارهی پایتخت بنویسی؟» و البته جواب من شاید برای شما هم جالب باشد: «شاید باور نکنی اما احتمالاً جزو معدود کسانی هستم که این سریال را ندیدهام؛ شاید در حد دقایقی از بعضی از قسمتهای چند فصل را دیده باشم!» البته این جواب چیزی از وسوسهی نوشتن دربارهی پایتخت کم نمیکند. وقتی پدیدهای فراگیر میشود، همه - خواسته یا ناخواسته - مایلیم دربارهاش اظهار نظر کنیم و در واقع موقعیت و نسبت خود را با آن پدیده روشن کنیم. چون واکنش به آن پدیدهی فراگیر و اندازهگیری فاصلهمان از آن، نوعی بازآفرینی هویت خود ما محسوب خواهد شد و...
آستانهی تحمل ما مخاطبان «پایتخت»
شاهپور عظیمی: پایتخت یکی از دیرپاترین سریالهای تلویزیون است که محبوبیت بسیاری نزد مخاطبان دارد. این شرطی لازم برای ادامهی موجودیت یک سریال است اما کافی به نظر نمیرسد. واپسین فصل این سریال که ضعیفترین فصل آن نیز هست، نشان میدهد که فیلمنامه و داستان، مهمترین عنصر برای قصهگویی است و فیلمنامهی آشفته و درهموبرهم پایتخت نشان داد که چنین مجموعهای تا چه حدی میتواند از فیلمنامه آسیبها ببیند و حتی...
یک خانوادهی کاملاً معمولی
مازیار رضایی: نزدیک به ده سال از ساخت و پخش نخستین فصل پایتخت میگذرد. در این مدت، دهها نقد و یادداشت دربارهی سریال - فعلا - ششفصلی نوشته شده، بارها و بارها رسانههای کوچک و بزرگ با عواملش گفتوگو کردهاند و چند میز نقد درباره پایتخت برگزار شده است. علت این همه توجه، محبوبیت سریال در بین مردم و البته در بین مدیران ارشد سیماست وگرنه پایتخت به فصل ششم نمیرسید و در بهترین حالت، خوراک برنامههای نوستالژیک و جوریِ جنس کنداکتور کانالهای «تماشا» و «نمایش» میشد...
پاشنهای که نمیچرخد
محمد شکیبی: از همان اولین روزهای نمایش پایتخت6 کمتر روزی بود که نویسنده، کارگردان و بازیگرانش در رسانهها و فضای مجازی بر سانسور و حذفها و تغییرهای صحنهها یا گفتارهای اعمالشده در هر قسمت پخششده، اعتراض و دلخوری ابراز نکنند و حتی در موردی گفته شد: «این سریالی که از تلویزیون دیدیم، ربطی به آنچه ما ساختیم ندارد.» گاهی هم چند نمونه از گفتارهای شخصیتها را که حذف شده یا تغییر داده شده بود شاهد مثال میآوردند و...
اشک و لبخند و سفرههای بیبهار
امید نجوان: بیش از سی سال پیش، زمانی که سریال امیرکبیر (سعید نیکپور) از تلویزیون پخش میشد، کاریکاتور بسیار معناداری در یکی از نشریههای آن روزگار چاپ شد که نشان میداد یکی از تماشاگران، در حالی که لغتنامهی قطور «دهخدا» را زیر بغل زده، در حال حرکت به سوی تلویزیون است تا آن سریال را تماشا کند. از قول آن شخص هم در زیر کارتون نوشته بودند: «فقط با دهخدا میشه فهمید آدمها توی این سریال چی به هم میگن!» اینک از آن کاریکاتور، از آن تلویزیون، و از آن فیلمها و سریالهای درجهیک و خاطرهانگیز...
مجلسی آدمی که به هر مجلسی راه برد...
امیرعطا جولایی: پایتخت در مقام یک پدیده از زوایای مختلف جای بررسی دارد. بازیگری و متن و کارگردانی و دلالتهای اجتماعی و نمایش روند تغییرات جهان و زیستبوم شخصیتها و رفتارشناسیشان و انطباقی که با بافت محیط دارد و غیره (شد شبیه استدلالهای پلهپلهی نقی)! تلاش نگارنده این است که از نگاه یک مازنی به حدود توفیق این پدیده طی نُه سال بپردازد...
یک خانواده غیرمعمولی
محمد جعفری: از زمانی که اولین فصل پایتخت با ایدهی یکخطی تورج اصلانی تبدیل به فیلمنامهی جذاب چندقسمتی برای تولید پرطرفدارترین سریال تلویزیونی این سالها شد نُه سال میگذرد و حتی سازندگان این مجموعه هم به چنین موفقیتی فکر نمیکردند. پنج فصل گذشتهی پایتخت توقعها را به اندازهای بالا برده که نمایش اولین قسمتهای فصل ششم پردهی ضخیمی روی تمام خاطرات خوش گذشته میکشد...
ما همه با هم نیستیم!
فاضل ترکمن: بررسی سریال پایتخت مثل هر پدیدهی ایرانی دیگری خواسته یا ناخواسته با انواع حواشی سیاسی و اجتماعی و در نهایت حقیقی و مجازی گره میخورد؛ بهخصوص که سوءظن نسبت به محصولات صداوسیما به دلایل مختلف بالا رفته و گاهی تفکیک کیفیت نمایشی یک مجموعه فارغ از مسائل سفارشی آن پیچیده میشود. پایتخت را با عنوان «سریال مردمی» میشناختند. حالا باید پرسید تعریف و تعبیر عوام و خواص از سریال مردمی چیست؟ سریالی که برای چندینوچند دقیقهای مردم را بخنداند و آنها را از انبوه اندوهشان بیرون بکشد؟ سریالی که به دغدغههای مردم میپردازد؟ یا سریالی که...
از سیاحت تا سیرت!
رضا صائمی: وقتی از سریال پایتخت حرف میزنیم از یک کل سخن میگوییم که حالا در فصل ششمش صورتبندی شده که واکاوی آن بدون ارجاع به اجزای قبلی و عقبهی دراماتیک آن، عقیم خواهد بود. از این منظر دو عنصر مهمی که از حیث تماتیک و درونمایه، ماهیت پایتخت را شکل داده یکی عنصر سفر است و دیگری عنصر خانواده. سفری که...
آموزش شترسواری دولادولا
الهه خسروییگانه: دست بیقرار بهبود، چهرهی مستأصل هما با لبهای بوتاکسشده که درست مثل شست از جوراب بیرون افتاده با مقنعه قاب گرفته شده، پیشانی نشانشدهی نقی با مهر، سبیلهای ارسطو که کاریکاتور جاهلهاست و مضحکهی عشقی رحمت... پایتخت6 سیرکی بود که...
رسانهها و خوانش «پایتخت»؛ عوامل درونمتنی و برونمتنی
نژلا پیکانیان: سریال پایتخت فارغ از نقاط ضعف و قوت و فارغ از مخالفان و موافقانی که دارد، یکی از رسانهایترین سریالهای تلویزیون است؛ به این معنا که بهشدت مورد توجه رسانههای مختلف مکتوب، اینترنتی و مجازی قرار گرفته و در قالبهای نقد و یادداشت و اظهار نظر منتقدان و گزارش و مصاحبه با عوامل و حتی شوخیهای کلامی و تصویری بازتاب یافته است. در همین مدتی که پایتخت6 روی آنتن بود، شاهد...
آن دست نامرئی...
نیوشا صدر: پایتخت را ندیدهام، نه این فصل را و نه فصلهای پیشین را. صرفاً بریدههایی از آن را این طرف و آن طرف در اینترنت تماشا کردهام و طبیعی است که با توجه به این که نه شخصیتها را میشناسم و نه حالوهوای کار را، آن بخشهای منتخب نیز خندهای بر لبم نمینشانند و در عین حال دیدن آنها نیز ترغیبم نکرده که از کل ماجرا سر دربیاورم. اما دلیل نوشتن این متن این نیست که...
در جستوجوی زمان ازدسترفته
اصغر یوسفینژاد: این که «چرا پایتخت نمیبینم؟» هیچ ربطی به خود این سریال ندارد، پس بهتر است بنویسم: «چرا تلویزیون نمیبینم؟» که این سریال هم داخل آن است. جایی شاید از استاد داریوش مهرجویی خواندم که زیاد تلویزیون دیدن آدم را احمق بار میآورد. خوشبختانه تا کنون نظر مشابهی از ایشان در مورد «فعالیت در تلویزیون» منتشر نشده اما به هر حال غم نان باعث شد تا «نوزده سال و یک روز» تمام کارمند تلویزیون باشم، هرچند اکنون پنجونیم سال است که دیگر پاکِ پاکم و هیچ ارتباطی با تلویزیون...
شخصیتهای «پایتخت»: این آدمهای کجوکوله دوستداشتنی
سپیده آرمان: نوروز 1390 که سریال پایتخت با بازیگران نهچندان معروفش به عنوان گل کنداکتور نوروزی تلویزیون (ساعت ده شب کانال یک) در نظر گرفته شد، کسی فکرش را هم نمیکرد که دامنهی استقبال مردم به این سریال به جایی برسد که نٌه سال بعد و در نوروز 99 یکی از بحثهای اصلی فضای مجازی دربارهی ششمین فصل آن باشد...
هیچچیز بینقص نیست
گفتوگو با الهام غفوری، تهیهکننده
ریتم تدوین را تصویرهای گرفتهشده تعیین میکند
گفتوگو با خشایار موحدیان، تدوینگر
خیال راحتتر، کیفیت بهتر
گفتوگو با امیر معقولی و فرشاد گلسفیدی، مدیران تصویربرداری
هما قدیس نیست!
گفتوگو با ریما رامینفر
دیگر هیچوقت نقش یک زن شمالی را نخواهم پذیرفت
گفتوگو با نسرین نصرتی
زندگیام را روی «پایتخت» گذاشتهام
گفتوگو با هومن حاجیعبداللهی
بازگشت باشکوه و تراژیک بهبود!
گفتوگو با مهران احمدی
نقد فیلم:
خروج (ابراهیم حاتمیکیا)
مصطفی جلالیفخر: خروج یک فیلم کهنه است که سفارشی به نظر میرسد. داستانی واقعی که ده سال پیش رخ داده است و عدهای کشاورز در اعتراض به ضرر و زیانی که به آنها وارد شده، با تراکتورهای خود راهی پایتخت میشوند تا با رییسجمهور صحبت کنند و در میانهی راه، متوقف میشوند. پس از سالها، این رویداد ناکام و سطحی به عنوان یک سوژهی اعتراضی انتخاب میشود. اما ابراهیم حاتمیکیا نمیتواند از ایدهی تکخطیاش فراتر برود. داستانی برای محور روایت وجود ندارد و خردهروایتهایی که به آن اضافه میشوند نیز تأثیری جز تشدید خنثاییاش ندارند. اشتباه اساسی این است که...
طلاقم بده به خاطر گربهها (محمدعلی سجادی)
جواد طوسی: من یک رفاقت دیرین 41ساله با محمدعلی سجادی دارم؛ از همان زمانی که او در خانهای کارگری در ایستگاه حسینی محلهی نظامآباد تهران زندگی میکرد. آن دوران این بخت خوش را داشتم که با مادر مهربان و سختیکشیده و پدر شریفش که کارگری زحمتکش بود، همکلام شوم. همان صفا و سادگی و صمیمیت پدر و مادرم را در آنها میدیدم. اما پسر چنین خانوادهای، دنیای متفاوت خودش را داشت. نقاشی میکشید، فیلم هشت و شانزده میلیمتری میساخت و یک نگاه آرمانی رادیکال نسبت به طبقهی کارگر داشت. یادم میآید...
دوئت (نوید دانش)
مصطفی جلالیفخر: «دوئت» یک واژهی موسیقایی به معنای دونوازیست و انتخاب این نام برای فیلمی که شامل زوجهاییست که هر کدام درگیریهای عاطفی خارج از قالب رسمی خانواده دارند، در عین حال که یک توصیهی اخلاقی اجتماعی برای حفظ کانون خانواده است، به یک واقعیت عاطفی رایج در جوامع امروزی نیز اشاره دارد، اینکه...