۲۰ آذر ۱۳۹۷ - شماره 551
ابراهیم حاتمیکیا: مصایب فرزند زمانهی خود بودن
جواد طوسی: نوشتن دربارهی فیلمسازی که از سال 1364 تا کنون در سینمای ایران حضور مستمر و تأثیرگذار داشته و بیست فیلم و دو سریال تلویزیونی ساخته و اخیراً وارد 57سالگی عمرش شده، کار دشواریست. این قدمت و اعتبار تاریخی، به هنرمند هویت و شناسنامهای میدهد که نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود و واقعیت عینیاش را منکر شد....
نرگس آبیار: تثبیت سریع؛ آدم که زیاد کتاب بخونه دیوونه میشه!
فاضل ترکمن: نه فمینیست است و نه دوست دارد فیلمساز ارزشی یا سفارشی باشد. در مقایسه با دیگر فیلمسازان زن همنسل خودش، نگاه و جهانبینی متفاوتی دارد. او قبل از هر چیز، علاقهمند به روایت تصویری قصههاییست که سالها مشغول نوشتن آنها بوده و حالا با آمیزهای از واقعیت و خیال، دلش میخواهد قصههای خودش را در سینما روایت کند...
از زاویهای دیگر: به پاسداشت هشتادسالگی بهرام بیضایی؛ خطابهپرداز پرسشگر
جهانبخش نورایی: بهرام بیضایی، که دیماه امسال به هشتادسالگی میرسد، نوآوریها و ویژگیهای بسیار در کارنامهی خود دارد و من در این نوشته به نیروی خطابهگریاش و رفتار کمهمتایی که با زبان میکند میپردازم. فیلمهای بیضایی چون خود او سخن میگویند: محکم، متین، و سنجیده. بیان فاخر بیضایی از بهترین نمونههای خطابه در هنر معاصر است که اگر کمجانتر میبود رنگ و بوی شعار میگرفت...
گفتوگویی قدیمی با ساموئل خاچیکیان: تحت تأثیر هیچکاک بودهام اما نه مقلدش
پرویز نوری: اولین فیلمتان بازگشت را در سال 1332 برای استودیوی دیانافیلم کارگردانی کردید. ممکن است بگویید قبلاً چه فعالیتهایی داشتید؟
خاچیکیان: مدتهای مدید در رشتههای ادبیات و تئاتر و روزنامهنگاری فعالیت داشتم و در رشتههای موسیقی و نقاشی مطالعات زیادی کردهام. بسیاری از اشعار و داستانها و نمایشنامههای من چاپ شده و بعضی از نمایشنامههایم در خارج از ایران، مثل آمریکا و یونان، برای عموم اجرا شده است...
از آنونس تا خطابه: تکگویی در فیلمهای ساموئل خاچیکیان
رسول نظرزاده: از 35 فیلم ساموئل خاچیکیان در 21 فیلم تکگوییهای آشکار قابلمطالعهای وجود دارد. در برخی از فیلمهایش تکگوییها چندان قابلتوجه نیست یا ماجراهای پیدرپی آن و پخش شدن گفتوگوها میان نقشها و توجه اندک به شخصیتپردازی، مجال اندکی برای نزدیک شدن به تکگویی قهرمان یا ضدقهرمان و سایر شخصیتها فراهم ساخته است...
در جستوجوی عینیت: مدخلی بر پژوهشی سینمایی در متون ادبی
احمد طالبینژاد: این اواخر در حال گشتوگذار در لابهلای متون فارسی هستم برای تألیف کتابی دربارهی یا با عنوان «میزانسن در ادبیات فارسی»؛ راهی که زندهیاد فرخ غفاری حدود پنج دهه پیش آغاز کرد اما ادامه نیافت، چرا که این مرد باسواد و بافرهنگ، نان پست و مقام را بر - به قول شاملو - «نواله ناگزیر» هنرمند و پژوهشگر بودن ترجیح داد. البته این قیاس معالفارق است وگرنه من کجا و آن بزرگوار کجا؟ باری... در این گشتوگذارها، چندی پیش گذارم به بدعتها و بدایع نیما یوشیج تألیف شاعر بزرگ معاصر مهدی اخوانثالث افتاد...
آرمان: نمونهی بازیگری جدی در آغاز؛ چشمهی خشکیدهی قارون
جواد طوسی: شروع بازیگری آرمان در «انجمن تئاتر ارامنه» بود و اعضای آن از جمله ساموئل خاچیکیان تعدادی نمایش را به صورت گروهی در کلوب ارامنه و تئاتر فردوسی کارگردانی و اجرا میکردند. از نمایشهایی که آرمان در آنها بازی داشته میتوان به کیگور، ناموس، سارا، گناهکارانِ بیگناه، جنون، دیوانه و برای شرف اشاره کرد. ورود آرمان به سینما با بازگشت (1332) به کارگردانی ساموئل خاچیکیان بود و در همان نخستین فیلمش، نقش اصلی را داشت...
جمشید هاشمپور: شش دهه، صد فیلم و یک عمر خاطره؛ دست سرنوشت
امید نجوان: هاشمپور میگوید قبل از این که در فراری بازی کند فیلمهای روز را دنبال میکرده اما هرگز با خود فکر نمیکرده روزی روی پردهی سینما دیده شود: «طبعاً به همین دلیل دنبال کلاسهای آموزش هنرپیشگی و ادامهی تحصیل در دانشگاه نبودم. ضمن این که پدرم با کار در سینما مخالف و ذهنیتش نسبت به این حرفه منفی بود. اما دست روزگار من را مقابل دوربین فراری قرار داد و از آنجا به فیلمهای ساموئل خاچیکیان کشاند و باعث شد به این حرفه علاقهمند شوم.»...
سوسن تسلیمی: خویشکاری و پویایی؛ در میان این توفان، ایستاده منم
شهرام جعفرینژاد: سوسن تسلیمی در سحرگاه برفی هجدهم بهمن 1328 در رشت به دنیا آمد؛ فرزندِ دومِ خسرو تسلیمی (1387-1304) و منیره آخوندنیا (1334-1305) که هر دو از بازیگران تئاتر گیلان بودند و نوهی علیاکبر آخونداُف، نویسنده و مترجم ایرانی مقیم باکو که پس از انقلاب اکتبر به بندر انزلی مهاجرت کرده بود و هفت زبان بلد بود و نمایشنامههای روسی و فرانسوی را به فارسی ترجمه میکرد (از اخلاف میرزا فتحعلیخان آخوندزاده، نمایشنامهنویس آذری دورهی قاجار). فرزند اول، برادرش سیروس تسلیمی، فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی سینماست و فرزند سوم، خواهرش سهیلا تسلیمی. دوساله بود که با خانوادهاش به تهران مهاجرت کردند و پدر و مادرش زیر نظر عبدالحسین نوشین در تئاتر «فردوسی» مشغول به کار شدند...
فاطمه معتمدآریا: بانوی بازیگر؛ صدایی در گوش زمان
آرامه اعتمادی: فاطمه معتمدآریا مثل خیلی از نامهای محترم و دوستداشتنی سینما و تئاتر این سرزمین، که بعدها با برخی از آنها در بالاترین سطح همکاری داشت، پروردهی همین فضا بود. حرفهایش دربارهی شکلگیری ریشههای هنریاش و نحوهی مواجههاش با نخستین تجربههای نمایشی، بسیار شبیه روایتهاییست که در این سالها از زبان چهرههایی چون حمید جبلی، پرویز پرستویی، اکبر عبدی و ایرج طهماسب شنیدهایم: «نُه سالم بود که با برادرم به کتابخانهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرفتم. مادرم این قانون را گذاشته بود که تابستانها از نُه صبح تا دوازده ظهر باید در کتابخانهی کانون باشیم...
عنایتالله فمین: فیلمبرداری در آغاز؛ چشم و قلب استودیوها
عباس بهارلو: عنایتالله فمین از فیلمبرداران باتجربه و زبردست سینمای ایران بود که در دو دههی 1330 و 1340 با نورپردازیهای خیرهکنندهاش جلوه و جلای نظرگیری به فیلمها میداد. در تعریف او صحنه عبارت بود از بازی، و این بازی یا درام است یا کمدی یا تراژدی، و در هر یک از اینها برای نمایاندن بازی بازیگران سایهروشنهای خاصی لازم است. به تعبیر خودش: «برای آنکه بازی هنرپیشه قویتر و بهتر از کار دربیاید، باید نور خاصی به صحنه داد. سایهروشن در دکور و بازی هنرپیشه روح صحنه است...
هومن بهمنش: تصویرگری با نور؛ سینما بدون نور بیمعنی است
امید نجوان: هومن بهمنش، مدیر فیلمبرداری 35ساله و پرکار سینمای ایران بیشک یکی از این گونه افراد است. او میگوید نخستین نشانههای عشق به سینما، در دوران کودکی و زمانی که به مهدکودک میرفته در دلش جوانه زده: «آن وقتها در زادگاه من (لاهیجان) یکی از دو سالن نمایش این شهر یعنی سینما “استخر” تعطیل شده بود و صاحب آن (اکبر پدیدارنظر) که مالکیت سالنهای دیگری را هم در گیلان بر عهده داشت با همکاری همسرش تصمیم گرفته بود با تغییر کاربری، جان تازهای به این سینمای باشکوه و قدیمی بدهد. سینمای نسبتاً بزرگی که سالن تابستانی خاطرهانگیزی هم داشت...
حسین واثقی: یک کارنامهی پرضرب؛ پرچمدارِ «ژانرِ» موسیقی فیلمجاهلی
علی شیرازی: حسین واثقی یک شهرستانی عاشق موسیقی بود که با ورود به تهران و راه یافتن به استودیوها کوشید خوانندگی پیشه کند. حتی چند ترانه نیز خواند اما باهوش هم بود و با وجود رقیبانی سرسخت که بازار در تسخیر صدایشان بود (مانند ایرج که در سینما نیز یکهتاز بود، اکبر گلپایگانی و بسیاری دیگر) سریع تغییر فاز داد و به آهنگسازی روی آورد. در حالی که حتی نت هم نمیدانست!...
فراز و فرودهایی از زندگی حسین بتهوون
علی عظیمینژادان: حسین واثقی در سال 1314 در تبریز به دنیا آمد. او دومین فرزند از هشت فرزند خانواده بود؛ خانوادهای که چهار پسر و چهار دختر را شامل میشد. واثقی زمانی که بیش از یازده سال نداشت پی میبرد که در زمینهی موسیقی کموبیش دارای استعداد است، بهخصوص علاقهی خاصی به خواندن آواز داشت و بنا به گفتهی خودش هنگامی که در مدرسه یا کوچهها آواز میخواند بسیاری از همسنوسالهایش به دور او جمع میشدند. نکتهی جالب توجه این بود که با وجود زندگی در محیط آذریزبان، واثقی از همان ابتدا بیشتر علاقهمند بود که ترانه و تصنیفهای فارسی بخواند تا ترانههای آذربایجانی...
محمدرضا علیقلی: کمحرف، گزیدهکار، صاحب سبک؛ مثل سلینجر و ترنس مالیک
نسیم قاضیزاده: کمحرف، گزیدهکار، صاحب سبک و برندهی چهار سیمرغ بلورین، از برترین آهنگسازان کودک، از نسل آهنگسازان بعد از انقلاب که دهها ملودی ناب را به سینمای ایران تقدیم کرده: محمدرضا علیقلی. در کارنامهاش هم کلاهقرمزی و پسرخاله دارد، هم روبان قرمز، هم مرد عوضی دارد هم خیلی دور، خیلی نزدیک. اکثر کارگردانانی که با او کار کردهاند همکاریشان بیش از یک بار اتفاق افتاده و برخی سالهاست که فقط با او کار میکنند. کارش امضای او را دارد و بدون دیدن نامش روی تیتراژ میتوان فهمید که آن موسیقی ساختهی علیقلی هست یا نه...
مستانه مهاجر: تدوینگری در سه نما؛ شکافتن و دوباره از نو دوختن در اتاقی نیمهتاریک
آیدا پناهنده: مستانه مهاجر متولد 1353 در تهران در خانوادهای آذری (خوی، آذربایجان غربی) است. همزمان با آغاز تحصیلاتش در رشتهی تدوینِ دانشگاه سوره، خیلی زود (از نوزدهسالگی) وارد سینمای حرفهای شد و از همان سِن کم، با بهترین فیلمسازهای ایران همکاری کرد؛ از مخملبافها گرفته تا عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی و بعدها مانی حقیقی و جعفر پناهی و... خودش که از گذشتهها و سالهای به قول خودش طلایی کارش تعریف میکند، همیشه با اندوه آمیخته به حسرت از آن دوران یاد میکند...
عزتالله مقبلی: در سیامین سالگرد خاموشیاش؛ صدای جیوهای
نیروان غنیپور: عزتالله مقبلی زادهی 1311 (به نقل از بسیاری از منابع مکتوب، در حالی که بر سنگ مزارش سال 1312 ثبت شده) در تهران است. در کودکی در نمایش پرندهی آبی (موریس مترلینگ) به کارگردانی عبدالحسین نوشین روی صحنه رفت و نیز گویندگی در رادیو را تجربه کرد و این روند کار هنری با ثبتنام در باشگاه کودکان به عنوان بازیگر در سال 1324 ادامه یافت. سپس از سال 1335 به دعوت استفن نایمن در استودیو دی.سی.آی وارد کار دوبله شد و همزمان با فیلم طلسم شیطان (محسن فرید) بازیگری در سینما را آغاز کرد...
مینو غزنوی: دوبلوری ماندگار در گذر سالها؛ صدای جوان، مهربان و محجوب
علی باقرلی: فاطمه غزنوی، ملقب به مینو، متولد 1331 در تهران است. وی از خانوادهای هنرمند است و برادر بزرگترش منصور از گویندگان بسیار خوب حرفهی دوبله بود که زودتر از خواهر وارد این عرصه شد. مینو غزنوی از هشتسالگی و با تشویق برادرش منصور وارد این عرصه شد و با استعدادی که از خود نشان داد در همان سن کم در انیمیشن 101 سگِ خالدار پشت میکروفن رفت و گویندگی کرد. مینو غزنوی به دلیل داشتن چهرهی مناسب، از دوازدهسالگی تجربهی بازیگری در فیلمهای تلویزیونی را هم آغاز کرد...
یدالله نجفی: کارنامهی جادویی؛ بیش از یک صدابردار
علی شیرازی: یدالله نجفی (زادهی 1334 بابلسر) پس از پایان تحصیلات در دبیرستان به «مدرسهی عالی تلویزیون و سینما» راه یافت، سال 1355 در رشتهی صدابرداری فارغالتحصیل شد و فعالیت در تلویزیون ملی ایران را از همان سال آغاز کرد. سال 1357 در بسیاری از صحنههای پرخطر انقلاب حضور یافت و گزارشهای تصویری تهیه کرد. از سال 1369 با صدابرداری به خاطر همه چیز به سینما آمد و با وجود کمبودهای فنی جدی در صدابرداری حرفهای - در زمانی که سینمای ایران در این زمینه کمتجربه بود - از همان آغاز حضورش در این عرصه همواره میکوشید کار خود را با مهارت و بینقص انجام دهد. او تا زمان مرگ، صدابرداری بیش از شصت فیلم را انجام داد...
عباس شباویز: دو چهرهی متفاوت؛ از همراهان موج نو
عباس بهارلو: زندگی عباس شباویز بلند و پرحادثه بود. او در سال 1308 در تهران متولد شد، و در بیستودوم آبان 1388، پس از یک دورهی بیماری سخت و طولانی، در همین شهر درگذشت. سرنوشت شباویز در دومین دههی عمرش با فعالیتهای سیاسی گره خورد، و در چهارمین دههی زندگیاش به دلیل حضور در تولید یکی از مهمترین فیلمهای موسوم به «موج نو» نام خود را در تاریخ سینمای ایران ماندگار کرد...
ایرج صابری: آن سوی قلم بر پردهی نقرهای؛ از خیلی دور و خیلی نزدیک
شاهپور منصف: ایرج صابری، نویسنده و منتقد پیشکسوت دلباختهی افسون سینما، متولد 1318 در رشت است. بازیگوشی و خیالپردازیاش از قصهها و تخیل مادر آغاز شد که با داستانپردازی از هر چیزی حتی خطوط سقفهای چوبی و نقشهایی که از چیده شدن تکههای سنگ و آجر خانه، بعدها به پاورقیهای مشهور مطبوعات پیوند خورد! پدرش هم که عشق سینما بود، رؤیاهای ایرج کوچولو را با سینما بردنش و تماشای فیلمهای سریالی آن دوران همچون شزم و یکهسوار و زورو و تارزان به هم آمیخت...
فتو کارلو: عکاسی فیلم در آغاز؛ «علیکارلو» و افههای تصویری
عباس بهارلو: در تیتراژ بسیاری از فیلمهای دو دههی 1330 و 40 جلوی عنوان «عکاس» و «عکس از» نام «فتو کارلو» آمده است. عکاسی کارلو متعلق به علی نعیمی بود که برای تبلیغ عکاسیاش ترجیح میداد به جای اسم خودش یا همکارش، اسم عکاسخانهاش ثبت شود. علی نعیمیباقرزاده، مشهور به علی کارلو، سال 1307 در مشهد متولد شد. وی در بیستوپنجم اردیبهشت 1334 به عنوان «متصدی عکاسی جدید» با مجوز «اتحادیهی عکاسان ایران»، «فتو کارلو» را در خیابان لالهزار، روبهروی پاساژ ایران تأسیس کرد...
رویدادی که لابهلای خبرها گم شد: بازسازی لابراتوار قدیمی «فیلمساز»
علیرضا رضاداد: وداع سریع سینمای ایران با نگاتیو و پزتیو و لابراتوار فیلمسازی از اولین اتفاقها و تصمیمهای مدیریت سینما در دولت دهم است. در اولین هفتههای حضور در سازمان سینمایی و پس از درخواست اعتبار ارزی مدیریت وقت بنیاد سینمایی فارابی برای خرید نگاتیو و پزتیو که رقم زیادی را شامل میشد، این ایده به صورت جدی مطرح شد و مهندس مجید مسچی زمانبندی و منابع و اعتبارات مورد نیاز برای تحقیق این ایده در همهی سینماهای سراسر کشور را ارائه کرد. وقتی او حرفی بزند و راهی را شدنی بداند میتوان با خیال راحت خود را به او سپرد...
73 سال سینما دیانا؛ معظم و محتشم
عباس بهارلو: در سال 1324 پنج سینمای «کریستال»، «فری»، «دیانا»، «رکس» و «پارک» شروع به کار کردند. «کریستال» و «دیانا» و «رکس» مهمترین سینماهایی بودند که در این سال با فاصلهی زمانی کوتاهی از هم افتتاح شدند.«سینما دیانا» (خیابان شاهرضا/ انقلاب، نزدیک خیابان وصال شیرازی) تا این زمان قدیمیترین سینمای دایر پایتخت است. سینماهایی مثل «فری» و «خیام» و «خورشید» اعتبار زیادی نداشتند اما سینماهایی مثل «دیانا» و «کریستال» و «رکس» چهرهی پایتخت را تغییر دادند...
خانهی فرهنگ: تکملهای بر «کانونهای فیلم در ایران»؛ مهمترین کانون فیلم دههی 1360
شهرام جعفرینژاد: دوست و همکار ارجمندم عباس بهارلو در مطلب پژوهشی و خواندنیاش در شمارهی فوقالعادهی زمستان سال گذشته (بیستم دی 1396) با عنوان «کانونهای فیلم در ایران» به مروری مختصر و مفید بر فعالیتهای کانون فیلم ایران (از 1328 تا 1358)، کانون فیلم تهران (از 1358 تا 1361) و کانون فیلم فیلمخانهی ملی ایران (از 1370 تا 1389) پرداخت؛ اما سهواً یا غفلتاً از مهمترین کانون فیلم دههی 1360 با نام «خانهی فرهنگ» (از 1362 تا 1370) گذر کرد. از این رو، به عنوان یکی از سه تفنگدار ثابت این کانون از نخستین جلسه تا واپسین (دو یار دیگر: جوادجان طوسی و زندهیاد علی معلم)، این مطلب را برای تکمیل آن پژوهش، ارائه کردهام.