آبان ۱۳۹۷ - شماره 549
چشمانداز ۵۴۹
فیلمهای جدی مبتذل!
پوریا ذوالفقاری: در سالی که بحثهای مربوط به کمدیهای مبتذل داغ شده و این دسته آثار سینمای ایران را قرق کردهاند، نمایش همزمان دو فیلم عرق سرد و مغزهای کوچک زنگزده پرسشهایی به ذهن میآورد و یادآوری گزارههایی را ضروری میسازد. نخست این که عبارت «کمدی مبتذل» نباید ما را به اشتباه مترادف بودن این دو واژه بیندازد. ابتذال صفتیست که میتواند بر فیلمی جدی هم بار شود. همین امسال و همین الان هم همچنان فیلم جدی مبتذل روی پرده داریم. یعنی سازندگان آثار جدی نباید تصور کنند صرف این که کمدی نساختهاند، کار فرهنگی ارزشمندی تولید کرده و...
چند کلمه با جواد طوسی: عاشقی محنت بسیار کشید
احمد طالبینژاد: جواد عزیز، مثل این که من و تو قرار نیست بزرگ شویم و همچنان در کودک درون خود غوطهوریم. عمداً خودم را به تو تشبیه کردم تا احساس تنهایی نکنی. آخر مرد حسابی «موی سپیدت را توی آینه دیدهای و آه بلندی هم کشیدهای؟» پس چرا در عمل مثل عشاق قرون وسطی، مرغت یک پا دارد و از مشعوق قدیمیات، دست برنمیداری؟ مگر خوانندهی محبوبت نفرموده است که «عشق یکسره مایهی دردسر» است؟ چنان در این شیدایی مستغرقی که حاضری بابتش به یکی از شریفترین منتقدان روزگار ما تهمت سیاسی بزنی و...
احوالپرسی - جمال اجلالی: صدای زخمی سکوت
شاهین شجریکهن: اجلالی سال 95 دچار سکتهی مغزی شد و وضعیت جسمیاش برای مدتی طولانی به هم ریخت. به همین دلیل مدتی از بازیگری دور بود. حالا هم که مدتیست حال عمومیاش بهتر شده، نیاز به استراحت دارد و در کنار همسرش، مشغول گذراندن دوران نقاهت است. آن صدای باصلابت و دلنشین را اکنون اگر بشنوید محال است حدس بزنید که صاحبش کیست. بازیگری با فن بیان عالی و لحنی خاص و پرورده، اکنون با صدایی زخمی حرف میزند...
درگذشتگان - یدالله صمدی (1397-1331): دو نیمهی یک رؤیا
علی شیرازی: یدالله صمدی، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکنندهی باسابقهی سینمای ایران، متولد مراغه بود. او نیز مانند بسیاری از عاشقان سینما، تهران را محل رسیدن به رؤیاهای بیشمارش دید و از دههی 1350 با دستیاری نصرت کریمی در تختخواب سهنفره (1351) اولین گام را برداشت. نظیر این تجربه با همین کارگردان در خانهخراب (1354) نیز تکرار شد و البته صمدی با پشتکار و خوشنامی و وقتشناسی و داشتن حس همکاری و وجدان و انضباط کاری، بهسرعت با فیلمسازان دیگری همراه شد...
برشی از واپسین گفتوگو با یدالله صمدی: افتخار آذربایجان
امید نجوان: جایی خواندم رُمان پدر آن دیگری توسط آقای نصرت کریمی به شما معرفی شده است.
صمدی: بله. من برای دیدن آقای کریمی به منزلشان رفته بودم که ایشان پیشنهاد داد این کتاب و کتاب دیگر همین نویسنده (یعنی سهم من) را بخوانم. نصرت کریمی جزو معدود افرادی است که حتی در این سنوسال هیچوقت از مطالعه دست نمیکشد. ایشان نسبت به این موضوع خیلی حساسیت دارد و همیشه به من تأکید میکند کتاب بخوانم. اغراق نیست اگر بگویم ایشان فقط شش سال اول عمر خود را که هنوز مدرسه نمیرفته بدون مطالعه سپری کرده! به همین خاطر همیشه یک یا چند کتاب کنار تختخواب او هست و همیشه در طول روز یا قبل از خواب، عادت دارد آن کتابها را بخواند...
مهدی آریننژاد (1397-1318): فانتزی صدا
علی باقرلی: مهدی آریننژاد در تهران متولد شد. فعالیت در عرصهی دوبله را پس از یک سال کارآموزی، از 1341 با گویندگی در فیلم دوراهی مرگ به مدیریت هوشنگ کاظمی آغاز کرد و به دلیل داشتن تجربهی بازیگری در تئاتر، در سریالهایی تلویزیونی از جمله چنگک (1356) و فیلمهای سینمایی از جمله شانس زندگی (1370) هم شانس حضور یافت. او صدای نیمهبم و خشداری داشت. درجهی بمی صدایش خیلی وسیع و به اندازهی بزرگانی چون نصرالله مدقالچی یا ایرج ناظریان نبود ولی خشِ آوایی خاصی داشت که آریننژاد را برای حرف زدن جای شخصیتهای مسن مناسب میکرد...
بهرام شفیع (1397-1335): خاموشی آقای گزارشگر
بهرام شفیع اولین بار با ورزش و مردم به چشم آمد. با چهرهای که - در قیاس با استانداردهای تلویزیون رسمی آن روزگار و مجریان عبوساش - قدری هم شیرین و دوستداشتنی مینمود و محاسناش هم بر خلاف چهرههای فارغ از نمک و شیرینی آن گروه از مجریان، روی صورتش خوش مینشست. صدایش هم گرم و صمیمی بود. شفیع هم در گزارشگری اصطلاحهای خاص خودش را داشت مثل سرهنگ علیفر که عمرش دراز باد و همیشه جای تجربهی مربیان را در «چمدان» میداند...
صادق عبداللهی (1397-1327): صادقانه
صادق عبداللهی، زادهی بیستوهفتم دی 1327، طنزپرداز و نویسندهی رادیو و تلویزیون، پس از پنج دهه فعالیت مستمر، به دلیل سکتهی مغزی، روز بیستوچهارم مهر در بیمارستان درگذشت. عبداللهی تا یک هفته پیش از درگذشتش بخش صبحگاهی روزهای سهشنبهی «رادیو پیام» را - که منوچهر والیزاده اجرا میکند - مینوشت. عبداللهی همراه با محمد اِوزی از نویسندگان برنامههای طنز رادیو، بهخصوص صبح جمعه با شما و رادیو جمعه بود که زمانی در ردیف پرمخاطبترین محصولات فرهنگی قرار میگرفت...
پرویز تأییدی (1397-1316):آموزگار هنر
پرویز تأییدی کارگردان، نویسنده، مدرس، مترجم، بازیگر، دوبلور و یکی از پیشکسوتان تئاتر، متولد تهران بود. کار هنری را در دبیرستان محل تحصیلش با تئاترهای مدرسهای آغاز کرد. بعدها این مسیر را به صورت آکادمیک ادامه داد و مدرک کارشناسی ارشد سینما را از آلمان کسب کرد. در ادامه، فعالیت هنری را با کارگردانی، بازیگری و نویسندگی تئاترهای تلویزیونی آغاز کرد...
به استقبال «سینماگرام»: به رهگذار تو، چشمانتظار بهبودم
شهرام جعفرینژاد: چند هفتهای است که برنامهی سینمایی جدیدی به نام سینماگرام از کانال چهارم سیما پخش میشود و دوستان گرانقدرم فرزاد مؤتمن، شاهرخ دولکو و امیرحسن ندایی در بخشهای مختلف آن به اجرا و کارشناسی میپردازند. شاید الان و با دیدن دو برنامه از این مجموعه، اظهارنظر دربارهی آن زود به نظر بیاید اما به عنوان علاقهمند جدی همهی برنامههای سینمایی تلویزیون و کسی که خودش طی سه دههی گذشته در تولید بسیاری از این برنامهها نقش داشته... نکاتی به نظرم رسید که اتفاقاً تا دیر نشده و امکان تصحیحاش هست، باید گفته شود...
سینمای جهان - «بوجک هورسمن» و تجربهای غافلگیرکننده: آنچه از تلویزیون آموختیم
شهزاد رحمتی: فصل پنجم سریال انیمیشن بزرگسالانهی بوجک هورسمن قطعاً یکی از درخشانترین جلوههای این جسارت و نوآوری توأمان در عرصهی سریالسازی است؛ نکتهای که البته در مورد کلیت این سریال درخشان صدق میکند ولی در مواردی مثل این به اوجی حتی تازه میرسد. دوازده اپیزود فصل پنجم این سریال تقریباً یک ماه پیش، یعنی چهاردهم سپتامبر، عرضه شد. خوشبختانه سریال محصول نتفلیکس است و این به معنای آن است که بینندهی علاقهمند مجبور نیست عذاب انتظار هفتگی (و گاه طولانیتر) برای تماشای هر اپیزود را تاب بیاورد. در واقع میتواند مثل من با تماشای بیوقفهی این اپیزودها یک Binge Watching حسابی راه بیندازد!...
کشتن ایو (هری بردبیر، جان ایست، دیمن توماس): برهها برای که به صدا درمیآیند!؟
نیوشا صدر: شخصیتهای فیلم درست مانند بازیگرانش ترکیبی هستند از نژادها و ملیتها و گرایشهای مختلف. البته که در قصه، جنگ قدرت میان انسانها سر جایش است اما مجموعه با هنجارسازی متفاوت از زنانه/ مردانه کردن این جنگ یا روشن کردن آتش آن با تفاوتهای نژادی آشکارا پرهیز میکند. گسترهی اعمال مجرمانه میتواند کل کرهی زمین و نژادهایش را در بر بگیرد. ویلنل به تعداد زیادی از زبانهای زندهی دنیا صحبت میکند. قتلها و ماجراهای مختلف در سرزمینهای مختلف میگذرد و در عین حال این هنجارسازیهای تازهی جنسیتی و نژادی کاملاً منعطف است...
فارنهایت 451 (رامین بحرانی): دمای سوختن
رضا حسینی: اثر کلاسیک فرانسوا تروفو به همین نام (محصول 1966) بهقدری دیدنی و ارزشمند است که اگر کسی با سینما و آثار رامین بحرانی آشنا نباشد، ممکن است دربارهی ضرورت تولید اقتباس جدیدی بر اساس رمان ری بردبری دچار تردید شود. اتفاقی که اگر معیار قضاوت دربارهی آن، نظر طرفداران دوآتشهی رمان فارنهایت 451 و عموم منتقدان باشد، پیش از این رخ داده است و مثلاً امتیازهای میانگین فیلم در سایتهای «متاکریتیک» و «راتن تومیتوز» در حد متوسط است! یعنی دستکم نیمی از نقدهای فیلم منفی نوشته شدهاند. با این وجود، فیلم بحرانی بهقدری مهم بود که اولین نمایش جهانیاش را در جشنوارهی کن 2018 پشت سر گذاشت و...
آسمانخراش (راسنمارشالتربر): جهنم دیجیتال
هوشنگ گلمکانی: فیلمسازی که تا پیش از این پنج کمدی ساخته که فقط یکی از آنها اکشن هم بوده، حالا کارگردان پروژهای بلندپروازانه شده که یک اکشن قهرمانپردازانه است؛ فیلمی که بهسرعت آسمانخراش جهنمی (جان گیلرمین، 1974) و مجموعه فیلمهای جانسخت (با بازی بروس ویلیس) را به یاد میآورد. اما سازندگان فیلم، حواسشان به گذر چند دهه بوده و آسمانخراش چه در طراحی داستان، و چه در توجه به ابعاد تکنولوژیک (ساختمان آسمانخراش و جلوههای ویژهی سینمایی) و چه حتی ابعاد قهرمانسازی هالیوودی به مدارج تازهای رسیده است...
یک مکان آرام (جان کرازینسکی): داستان سکوت
علیرضا حسنخانی: اولین ویژگی توجهبرانگیز یک مکان آرام همین خودداری آگاهانه از ریختوپاش اضافی است. کمینهگرایی جان کرازینسکی در ساخت فیلم ایجازی را با خود به همراه داشته که تشخصی ویژه به اثر میبخشد. این مینیمالیسم خودخواسته فقط محصول تحمیل شرایط استودیو و مناسبات تولید به یک کارگردان جوان نیست. انتخابی آگاهانه است در واکنش به تعدد ابرقهرمانیهای شلوغ و پرشخصیت و بعضاً بیکیفیت و پوچ چند سال اخیر. ساخته شدن و توجه منتقدان به اگر از آسمان سنگ ببارد (دیوید مکنزی، 2016)، منچستر کنار دریا (کنت لونرگان، 2016) و...
ویکرام وِدها (گایاتری، پوشکار): شیطان در جزییات است
دامون قنبرزاده: آغاز فیلم، «تارانتینویی»ست؛ ویکرام، در حالی که با چند مرد به سمت خانهای حرکت میکند، یکریز حرفهای متفرقه میزند و خیلی سرحال و شاداب، پرسشهایی میپرسد. خبر نداریم که تا چند لحظهی دیگر قرار است شاهد یک درگیری خونین باشیم. طی این درگیری، ویکرام و گروهش، چند نفر از گروه وِدهای تبهکار را سربهنیست میکنند. اما از آنجایی که عدهای از آدمهای بدون اسلحه را هم میکشند، ویکرام طوری صحنهسازی میکند که انگار دشمن قصد داشته به آنها شلیک کند و آنها در دفاع از خود، مجبور به کشتن رقیب شدهاند. این شروع غافلگیرکننده، آغاز بازی خوب/ بد، سیاه/ سفید، پلیس/ مجرمیست که فیلم تا نمای انتهاییاش پی میگیرد...
سوختن (لیچانگ-دونگ): آتش درون
علی فرهمند: مثل اغلب درامهای مدرن که شخصیتهای داستان - طی یک بحران نامحسوس - در انتها به تحول درونی دست مییابند، سوختن نیز میکوشد درونیترین معضلاتِ یک نویسندهی آرام و تا حدی منزوی، بروز بیرونی یابد و نشان میدهد که دغدغهها، سرخوردگیها، و کاویدن خاطرههایی مبهم تا چه اندازه میتواند از فردی خلوتنشین و خاموشگزین، یک قاتل خطرناک بسازد. راهبرد فیلمنامه برای دستیابی شخصیت به این تحول، راهبردی است آشنا: نمایش فقدانها، حسرتها و دستنایافتنیهای شخصیت در مقابل چشمانش، و بعد شکلگیری تقابلی میان فرد با خودش...
گزارش هفتادوپنجمین جشنوارهی ونیز:و شیر طلا میرسد به...
محمد حقیقت: پس از دعوای بزرگی که کمپانی آمریکایی نتفلیکس با جشنوارهی کن داشت و تعدادی از فیلمهای مهم خود را به این جشنواره نداد، اغلب آنها راهی بخشهای مختلف ونیز شدند. امسال شش فیلم این کمپانی در ونیز بود. از همان زمان بعد از کن، بحث بین حرفهایهای سینمای اروپا بالا گرفت. آنها انتظار داشتند برای حمایت از سالنهای سینما، مدیر جشنوارهی ونیز، آلبرتو باربرا، هم همان سیاست جشنوارهی کن را در پیش بگیرد و نتفلکیس را وادار کند تا ابتدا فیلمهایش به پردهی سینماها بیاید و بعد، از طریق اینترنت برای مشترکان خود پخش شود. این کمپانی زیر بار نرفت. سرانجام چند فیلم خیلی خوب این کمپانی، نهتنها در ونیز جلوهگری کرد، بلکهنتفلکیس برندهی واقعی شیر طلا شد. از حالا به بعد، مدیران جشنوارههای مهم باید خود را با مدیران این کمپانی هماهنگ کنند، وگرنه این جنگ ادامه خواهد داشت...
نقد فیلم - مغزهای کوچک زنگزده (هومن سیدی): متافیزیک فریاد، خشونت و تباهی
بهزاد عشقی: در انتهای فیلم، صدای شاهین (نوید محمدزاده) را میشنویم که میگوید: گوسفند احتیاج به چوپان دارد تا گم نشود، یا به دام گرگ نیفتد. مغزهای کوچک زنگزده هم بدون چوپان تلف میشوند. (نقل به معنا). آیا این یک کنایه است؟ نیش زدن به کانونهای قدرت است؟ درافتادن با استبداد و به زیر سؤال بردن مناسبات نابههنجار شبان/ رمِگی است؟ در اینجا سه سؤال یا سه مشکل پیش میآید: 1) آیا درست است که مناسبات شبان/ رمِگی را، که پدیدهای تاریخی و اجتماعی است، به ساختار یک خانواده گره بزنیم؟ 2) آیا محقیم که این مناسبات را به غرایز و سائقهای طبیعی انسان نسبت بدهیم؟ 3) و آیا فرو کاستن انسان تا حد موجودی غریزی و شبهحیوان برحق است؟...
روایت ناتمام یک فصل معلق
مصطفی جلالیفخر: هومن سیدی در ادامهی مسیر تکامل جذاب سینماییاش، میکوشد با گذر از تلفیق سوررئالیسم و رئالیسم فیلمهای سیزده و اعترافات ذهن خطرناک من به ردیابی آدمهای نامتعارفش در دل جامعه و ارتباطات متقابل آنها برسد. خشم و هیاهو به خوبی آثار قبل و بعدش نیست اما نقش یک پاساژ را دارد. کوششی برای نگاه به یک ماجرای آشنا که در عین فردیت، نشانههای یک جامعهی در معرض خطر نیز بود. مغزهای کوچک زنگزده کاملترین فیلم اوست؛ چه از حیث روایت و موضوع و چه از لحاظ همگونی در اجزای فرمیاش...
کیوکیو بنگبنگ
جواد طوسی: آنچه باعث شده مغزهای کوچک زنگزده را بهترین فیلم هومن سیدی بدانم، تلاش این بار او برای هر چه بیشتر کمرنگ کردن حضورش در مقام کارگردان است. در فیلمهای قبلی سیدی بازی با فرم و میزانسن - لااقل برای نگارنده - حالت متظاهرانه داشت و جلوتر از آنکه بخواهم یا بتوانم با آدمها و مناسباتشان ارتباط برقرار کنم، این فرم و شیوهی نمایش و چیدمان صحنه بود که خودش را به من تحمیل میکرد. اما از خشم و هیاهو رفتهرفته سیدی سعی کرد با توجه بیشتر به قصه و بازیها و ایجاد روابط و موقعیتهای دراماتیک، بیننده را درگیر کند...
گوسفنسان، به روایت گودرزی، افشار و کولغانی!
حمیرا افشار: در روزگاری که بسیاری از به کار بردن موسیقی در فیلم پرهیز دارند، و نهایتاً به استفاده از موسیقیهای انتخابی اکتفا میکنند، هومن سیدی همچنان موسیقی را بخش مهمی از فیلمهایش قلمداد میکند؛ بهخصوص پس از آنکه سبک قطعههای موسیقی ساختهشده در خشم و هیاهو بهخوبی روی فیلم مینشیند، گویی وسوسهی قطعاتی که به موازات فیلم قرار بگیرند دیگر سیدی را رها نکرده است. در این یادداشت تلاش شده به جای نقد مستقیم اثر، فیلم از منظر آهنگ تیتراژ آن، که در متن و موسیقی، کاملاً همگام با فیلم درآمده، دیده شود...
دربارهی روش فیلمسازی هومن سیدی و فیلم آخرش: بازی تقلید
پوریا ذوالفقاری: هومن سیدی دیالوگهایی طولانی نوشته و برای تند کردن ریتم فیلمش از بازیگرها خواسته آنها را تند بگویند. نتیجه این شده که دایرهی لغات حاشیهنشینان این فیلم از تحصیلکردههای مملکت گستردهتر به نظر میرسد. تقریباً هیچیک از شخصیتها در پیدا کردن واژهی مورد نظرش به مشکل نمیخورد. اینجا باز مشکل نوسان بین واقعگرایی و فیکشن پیش میآید. سیدی این را از فیلمهای مشابه خودمان گرفته. از گوزنها تا ابد و یک روز. راستش این داد و ستد کلامی در گوزنها درستتر است. چون در آن مقطع تاریخی، جنوب شهر پر بود از قهوهخانه و رونق بساط تعزیه و نقالی و کلکلهای کلامی...
گفتوگو با فرهاد اصلانی: رنجِ زیر پوست
گفتوگو کننده: محسن جعفریراد/ اصلانی: من کارها و شغلهای متفاوتی را در جوانی تجربه کردم. قطعاً خیلی چیزها در پرسهگردیها و تجربههای شخصیام ریشه دارد. من دلیلی برای پنهان کردن سختیهایم نمیبینم. بله، آن دشواریها را تحمل کردم و از تکتک آن تجربهها و رنجها بهرههایی بردهام که در ایفای بهتر نقش به من کمک کردهاند. من منکر ارزشهای فیلمی مثل «تنگهی ابوقریب» نیستم. این که فیلمسازی که خودش جنگ را تجربه نکرده، رفته و تحقیق کرده و توانسته داستان رشادتها را بر پردهی سینما بیاورد، قابلستایش است اما حرف فیلمش شنیده نمیشود. حتی اگر در فیلمی نگاه نقادانهای باشد، آن نقد هم شنیده نخواهد شد...
جاده قدیم (منیژه حکمت): به شیوهی قدیم
هوشنگ گلمکانی: هفده سال پس از فیلم جسورانهی زندان زنان (1379) و یازده سال پس از فیلم متفاوت سه زن (1385)، منیژه حکمت سومین فیلمش جاده قدیم را ساخته است. او البته در همهی این سالها در زمینهی تولید و پخش فیلم فعال بوده اما گزیدهکاریاش در زمینهی کارگردانی میتوانست امتیازی مثبت برای کارنامهی او باشد که متأسفانه این بار در جاده قدیم حاصل قابلدفاعی برای او نداشته؛ بجز این که همچنان به عهد ناگفتهاش برای پرداختن به مسائل و مشکلات اجتماعی زنان پایبند مانده است...
جادهی سردرگم
مازیار معاونی: منیژه حکمت اگرچه با فاصله و ناپیوسته اما با حفظ همان ایدهآلهای ذهنی همیشگی در گونهی سینمای اجتماعی با تمرکز بر مشکلات زنان، گام به گام پیش میرود و بعد از زندان زنان و سه زن که بهترتیب موضوع «زنان بزهکار» و «خطرات تهدیدکنندهی فعالان اجتماعی زن» دستمایهی اصلیشان بود حالا سراغ سوژهی ملتهبتری رفته و بحث «تعرض به زنان» و عوارض آن را به عنوان درونمایهی فیلم تازهاش برگزیده است...
اتفاق خودش نمیافتد!
شهرزاد امیرشاهکرمی: در جاده قدیم مقدمهچینی و پیرنگ فرعی برای وقوع تجاوز، کارکرد مناسبی ندارد. بخشی از مقدمهچینی میتواند کاشت و برداشتهای نشانهای برای آگاهی دادن به بیننده و باخبر ساختن او از وقوع یک حادثه در ادامه باشد. به معنای ایجاد کردن یک تعلیق همراه با ترس و دلهره در مخاطب تا رسیدن به رخداد اصلی. در فروشنده اتصال برق در حمام هشداری برای وقوع یک حادثه در این مکان است...
سوفی و دیوانه (مهدی کرمپور): این فروشگاه مجهز به دوربین مدار بسته میباشد!
دامون قنبرزاده: سوفی و دیوانه را در جشنوارهی سیوپنجم ندیدم اما حرفها و نقدهای تند دربارهی فیلم و حتی ماجرای تصاحب تمشک طلایی روزنامهی «همشهری جوان» به عنوان بدترین فیلم آن جشنواره را خوانده و شنیدم. از یک طرف، منتقدها و مردم عادی بهشدت به آن تاختند و از طرف دیگر، مثل همیشه، فیلمساز با لحنهای مختلف از کارش دفاع کرد و دیگران را به ندانستن و نفهمیدن متهم و حتی تهدید تلویحی کرد که در اوضاع آشفتهی فیلمهای سطح پایین سینمای ایران، سوفی و دیوانهاش را اکران نخواهد کرد...
ترومای سرخ (اسماعیل میهندوست): هنرِ سادگی پازلِ پیچیدگی است
رضا حسینی: ترومای سرخ فیلمی سهل و ممتنع است به معنی واقعی کلمه. سهل از این نظر که در ظاهر ساده به نظر میرسد و بیتکلف شخصیت اصلیاش نگار (پریوش نظریه) را تماموقت دنبال میکند و داستان زندگی او در یک نیمروز زمستانی در سفری شهری از مرکز تا شمال کلانشهر تهران را به گونهای بازگو میکند که انگار او هم یکی از زنان این روزگارست با تمام مشکلهای مختص خودش...
عرق سرد (سهیل بیرقی): خروج از سایه
مهرزاد دانش: آنچه به عرق سرد امتیاز اصلی داده، تناسب درست روایی و حسی به این مسیر دشوار دراماتیک است. بیرقی ارزش سکوت و صدا، نور و سایه، چیدمان میزانسنی قاب صحنه، سکون و حرکت، و ریتم و ضرباهنگ دیالوگها و کنشها را میشناسد و کموبیش در فیلمش از آنها بهرهی مناسبی گرفته است. این که سکوت و آرامش نمای اول به ازدحام و هیاهوی فصل مسابقه و سپس سرود و غریو شادی جمعیت قطع میشود و دوباره از آن به سکوت و سیاهی تیتراژ قطع میخورد و...
سه ستاره با ارفاق!
محسن جعفریراد: سهیل بیرقی با طراحی یک قهرمان متفاوت و تازه در فیلم اولش، من، نشان داد که واجد نوعی جسارت برای ورود به سینماست. او البته سالها دستیار کارگردان بوده اما برای کارگردانی فیلم اول کم پیش میآید این ریسک را کنید که نقش یک زن کارچاقکن مشکوک را به لیلا حاتمی بسپارید و روایت فیلم را هم سرشار از سکوت و معما و دیالوگهای پرحجم کنید و خردهروایتهای متعدد و بیسرانجام طراحی کنید و... اما بیرقی از پس کار برآمد و نظر مثبت اغلب منتقدان را برانگیخت...
صفر بیسکو
ریحانه عابدنیا: سهیل بیرقیبا ساخت فیلم من نشان داده بود که دید روشنی از زمانه دارد و میتواند مسائل را بدون آن که به دام جنجال و هیاهو بیفتد و به شعارزدگی دچار شود و اصل مطلب را از دست بدهد، بیان کند. سوژهی آن فیلم، با وجود ایرادهای فیلمنامهاش، به دلیل نو و جذاب بودنش و نیز طرح پرسش و به فکر انداختن تماشاگر، در یادها مانده است. او این بار هم در عرق سرد همان رویه را پیش گرفته و البته گام بزرگی به جلو برداشته است. شخصیت اصلی این فیلم هم یک زن است...
مواجهه (سعید ابراهیمیفر): احضارِ گذشته
رضا زمانی: مواجهه برداشت آزادی است از داستان کوتاهِ مواجهه اثر خورخه لوییس بورخس که در سال 1383 ساخته شد و سرانجام پس از چهارده سال در گروه هنر و تجربه اکران شده است. ساختار روایی فیلم که یک خیال در خیال مکرر است و سعی میکند به جوهرهی رئالیسم جادویی آمریکای لاتین نزدیک شود، هنوز در سینمای ایران متفاوت است. اقتباس از آثار ادبی آن هم از نویسندهای مانند بورخس در این برهوت عدم توجه فیلمسازان ایرانی به آثار ادبی، هم جسارت میخواهد و هم توانایی. ابراهیمیفر فاکتور اول را داشته است اما...
فرشاد آقای گل (جعفر صادقی): آخرین گل
محمد محمدیان: با توجه به محبوبیت بازیکنان فوتبال در میان تماشاگران چرا کمتر به زندگی ورزشی و پس از ورزشی ایشان پرداخته شده در حالی که تماشاگران و علاقهمندانشان کنجکاو بودهاند بیشتر دربارهی زندگی آنها بدانند؟ این همه بازیکن تراز اول ورزشی از گذشته تا حال و تعداد اندکی فیلم، عجیب نیست؟! و تازه از بین آنهایی هم که ساخته شدهاند هیچ فیلمی حق مطلب را کامل ادا نکرده است. مانند همین فرشاد آقای گل که از این قاعده مستثنی نیست...