مرداد 1397 - شماره 545
احکام کلینگر: سینمای فیلمفارسی و فراروایتهای سینمایی
بهزاد عشقی: نگاه تکساحتی که بر اساس کلیشههای فراروایتگرایانه شکل گرفته، همچنان در ادبیات سینمایی ایران دنبال میشود. به عنوان نمونه همکار گرامیام جواد طوسی، در مطلبی به مناسبت درگذشت ناصر ملکمطیعی در شمارهی 544 همین ماهنامه، فیلمسازان سینمای ایران را به دو گروه تقسیم کرده است: اکثریتی که فیلمفارسی میسازند و اقلیتی که در گروه فیلمسازان نخبه و خلاق قرار میگیرند. امان منطقی در گروه اول است و بدیهیست که شخصیتپردازی و بازیگری در فیلمهایش میباید سطحی و کلیشهای باشد: «امان منطقی غلامژاندارم را میسازد و نقش اصلی یک تفنگچی چیرهدست به نام داشغلام را به ملکمطیعی میدهد. فیلم فروش خوبی میکند ولی در روند بازیگری ملکمطیعی اتفاق خاصی نمیافتد. فیلمساز فقط میخواهد حادثهپردازی و تیپسازی کند و اصلاً دغدغه شخصیتپردازی ندارد.» آیا طوسی گرامی برای نوشتن این مطلب دوباره غلامژاندارم را دیده، یا...
گزارش ویژه: دیزلیهای عصر دیجیتال: تجهیزات سینماها و کیفیت نمایش فیلم در ایران
محسن خادمی: سیستم پخش لیزری سینما فرهنگ به گفتهی مدیر این سینما حدود پانصد میلیون تومان (با دلار 1200تومانی) هزینه داشته و گروه مهندسی مخصوصی وظیفهی نظارت و تعمیر آن را بر عهده دارند. فیلمسازانی که آثارشان را همزمان در چند سالن میبینند، معتقدند کیفیت تصویر سینما فرهنگ با سینماهای دیگر، از زمین تا آسمان فرق دارد. / پردیس کورش جدا از مخاطبان تئاترش، سالانه حدود دو میلیون و نهصدهزار تماشاگر فیلم دارد. در حالی که سال گذشته سینما دوبیمال با سه میلیون تماشاگر در برخی مجلههای سینمایی معتبر دنیا به عنوان پرمخاطبترین سینمای جهان شناخته شده. این مجموعه هشت سالن بیشتر از پردیس کورش دارد و تازه تنوع اکران آن قابلقیاس با کورش نیست. / معمولاً میزان رضایت فیلمسازان از کیفیت پخش آثارشان در چارسو بالاست. به طور مثال کیایی میگوید جلوههای بصری فیلمش بر پردهی این سینما قابلرؤیت است و رضا درمیشیان کارگردان «عصبانی نیستم!» نیز پردیس چارسو و مگامال را بهترین سالنهای نمایش فیلمش میداند...
توسعهی پرشتاب سالنهای سینما در کشور: باورکردنی نیست، اما واقعیت دارد
شهرام جعفرینژاد: از سال 1392 و در پی افزایش تدریجی فروش فیلمها و تعداد مخاطبان سینمای ایران - پس از سالها ریزش - و موفقیت پردیسهای سینمایی نوین (با سالنهای کوچکتر و تعداد بیشتر) در جذب تماشاگران پرشمارتر، بسیاری از مجموعههای تجاری در دستِ طراحی و احداث در تهران و شهرستانها، خواستار اختصاص بخشهایی از فضاهای خود به سالنهای سینما شدهاند که کیفیت طراحی و اجرای آنها فعلاً موضوع این مطلب نیست؛ اما نکتهی خوشایند، آن است که بالأخره طلسم ناباوری نسبت به سرمایهگذاری در احداث سالنهای سینما از سوی بخش خصوصی شکسته شده...
سیروس شقاقی (97-1327): نقاش از قفس پرید
سعید زاشکانی: سیروس شقاقی از پیشکسوتان صنعت سینما در عرصهی نقاشی پلاکارد و پوسترهای سینمایی پنجشنبه هفتم تیرماه حین اجرای نقاشی دیواری در یکی از بزرگراههای تهران بر اثر سقوط از داربست جان به جان آفرین تسلیم کرد. استاد شقاقی متولد ارومیه بود و فعالیتهای هنری خود را با خلق پردههای اعلان سردر سینماها از سال 1349 آغاز کرد و از سال 1368 در اجرای آثار دیوارنگاری شهری با سازمان زیباسازی شهرداری همکاری داشت. او حدود پنجهزار اثر را در گرایشهای مختلف خلق و اجرا کرده است. برای بسیاری از سینمادوستان و دستاندرکاران سینما عبور از راهروهای باریک ساختمان آلومینیوم در دهههای پنجاه و شصت بسیار جذاب بود؛ سردرهای بزرگ سینما با ستارگان و تصاویر مهیجشان که...
یادداشتهایی دربارهی جام جهانی فوتبال
جام جهانی و قاب شیشهای: اصل ماجرا کدام است؟
مازیار معاونی: طرح منتگذاری: هر بار درست در هفتههای نزدیک به شروع جام جهانی معاون سیما در مصاحبهای پرآبوتاب از دشواری طاقتفرسای مذاکره با طرف خارجی پخشکننده مسابقهها داد سخن داده و کمی هم نگرانمان میکند که «هنوز گفتوگوها به نتیجهی نهایی نرسیده است (قریب به مضمون) ولی انشاالله با مبلغی بسیار پایینتر از قیمت واقعی خرید حق پخش مسابقهها، امتیاز را خریداری خواهیم کرد.» کاش یک بار هم که شده این مدیران محترم به این سؤال پاسخ دهند که اولاً مگر یکی از بدیهیترین وظایف تنها رسانهی مجاز تلویزیونی کشور تلاش برای عقب نماندن از قافلهی مناسبات جهانی در حوزههای مختلف نیست؟
روایتی سینمایی از جام جهانی: شبهای سفید
فریدون شفقی: ...برای بازی با مراکش ساعت یک نیمهشب به سنپترزبورگ رسیدیم. از فرودگاه که آمدیم بیرون هوا تاریک و روشن بود اما در مسیر نیمساعته تا هتل کاملاً روشن شد. همه در مورد شبهای بسیار کوتاه تابستان در مناطق نزدیک به قطب شنیدهاند اما دیدن آن از نزدیک تجربهی نادری است... هواداران مراکشی بسیار پرشورند و بر خلاف ما که شعارهای محدودی برای تیم ملی ایران داریم، سرودهایی بسیار آهنگین برای تیمشان دارند. تعدادی از جوانهایی که همراه ما بودند هر گاه به گروهی از مراکشیهای پرهیاهو میرسیدیم صدای بوقهایشان را به اوج میرساندند که آوازهای آنها شنیده نشود. در نقاطی هم با رودررویی گروه بسیاری از ایرانیها و مراکشیها این مقابله به یک جنگ تمامعیار شعارها تبدیل میشد...
مگر آدم وقت زیادی دارد...!؟
عباس یاری: یادم هست یک بار زمان برگزاری مسابقههای جام جهانی، بروبچههای تحریریه و اداری دور هم جمع شده بودیم و فوتبال میدیدیم. همان روز مهران مدیری برای گرفتن عکس آمده بود دفتر مجله. تا شور و شوق ما را برای دیدنِ بازی دید با تعجب پرسید: «مگر شما فوتبال هم تماشا میکنید!؟ چه چیزِ این داستان برایتان جذابیت دارد...!؟» پرسیدم شما مگر فوتبال نمیبینید؟ پوزخندی زد و گفت: «مگر آدم وقت زیادی دارد...!؟»
زشت و زیبا
سروش صحت: چند سال است تلویزیونها قبل و بعد بازیها را هم نشان میدهند. من از طرفداران پروپاقرص صحنههای بعد از بازی هستم. دلم میخواهد واکنش بازیکنان تیمها را پس از بردن و باختن ببینم. ببینم که بعد از ماهها و سالها تمرین و بعد از یک مبارزهی نوددقیقهای و تا پای جان، وقتی معلوم شده که بردهاند یا باختهاند، چهطور با بردن و باختنشان روبهرو میشوند. شادی فاتحان و اندوه مغلوبان طبیعی است ولی...
به خاطر یک مشت دلار
نادر داودی: همهی تغییرها که امروز در جزییات فوتبال به وجود آمدهاند، حاصل سلطهی کمپانیهای سرمایهداری بر فوتبال و ورود پولهای هنگفت به فوتبال است. منطقِ این هجوم در توسعهی بازار و مدیریتِ کاریست که سرگرمکننده و جذاب است. شیوع فوتبال به آسیا، آفریقا و آمریکای شمالی، برپایی مسابقههای پی در پی و جامهای گوناگون، تدوین یک تقویم جهانی، برپایی مسابقهها در ردههای گوناگونِ سنی، جامهای منطقهای و قارهای و توسعهی بازیهای باشگاهی به خاطرِ عشقِ به فوتبال صورت نگرفت. در واقع همهی اینها برای گسترشِ بازار و مصرفِ سرسامآوری بود که گروهِ کوچکی را در مقابل جمعیت کثیری به ثروتهای افسانهای رساند و...
مجری/ بازاریاب
محمد شکیبی: مخاطب با بازاریابی و تبلیغات قبل و حین و بعد از مسابقهها و شو و نمایش و سریال و... تلویزیونی مشکل چندانی ندارد، به شرطی که هم احترام و هم اعصاب شما هم نادیده گرفته نشود. تبلیغ به شکل زیرنویس یا آگهی مستقل از متن برنامه و اجرای زنده اشکال چندانی ندارد و حتی تکرار و تعددش هم شاید چندان آزاردهنده و اعصاب خردکن نباشد؛ به شرطی که از زبان مجری و گردانندهی برنامه به مخاطب تحمیل نشود. مجری هم وظیفهاش با بازاریاب و چانه زدن برای کاسبی یکی نیست...
سینمای جهان - نگاهی به چند مینیسریال مستند برتر سال 2018: پرتعلیقتر و جذابتر از فیلمها و سریالهای داستانی
شهزاد رحمتی: موقعیت متمایز سریالهای مستند در قلمروی خاصی که این نوشته برگزیده و در مقیاسی گستردهتر اساساً رونق کمسابقهی سریالهای مستند جذاب با مضمونهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و... تا حد بسیار زیادی مرهون فعالیتهای پردامنه و بیسابقهی نتفلیکس در سالیان اخیر بوده است. نشان به آن نشان که تمام مینیسریالهای دیدنی مورد اشاره در این مقاله محصول نتفلیکس هستند! نتفلیکس که کارش را با فروش و اجارهی پستی دیویدی شروع کرده بود با ظهور امکان تازهای با عنوان پخش و نمایش آنلاین، در ساحت تازهای پا گذاشت که در نهایت گسترهی فعالیت و نفوذ آن را تا حد قلمروهایی عملاً افسانهای ارتقا داد...
نمای متوسط: قطار پانزدهوهفده به پاریس (کلینت ایستوود): قهرمانان معمولی
رضا حسینی: جدیدترین فیلم کلینت ایستوود در مقام کارگردان، بر اساس کتاب خودزندگینامهای قطار پانزده و هفده به پاریس: داستان حقیقی یک تروریست، یک قطار و سه قهرمان آمریکایی نوشتهی جفری ای. استرن، اسپنسر استون، آنتونی سدلر و الک اسکارلاتوس شکل گرفته و متأسفانه درست به اندازهی عنوان طولانی و دمدستی کتاب منبع اقتباسش، فیلمی کمرمق و بدون شور و حال از کار درآمده است. زمانی که خبر رسید ایستوود میخواهد سه نقش اصلی فیلمش را به سه جوان تکاوری بسپارد که در بطن ماجراهای حقیقی بودهاند و...
فیلمهای روز: دیوانه (استیون سودربرگ): دیوانه به قفس پرید!
مهرزاد دانش: شاید مهمترین تشخص فیلم جدید سودربرگ، نوع تصویربرداری آن باشد: ضبط شدن همهی نماهای اثر به وسیلهی آیفون 7 پلاس شخصی او. در یک نگاه کلی، این ایده واجد چند کارکرد است: نخست آنکه روندی تجربی است و از آنجا که سودربرگ هم علاقهی خود را به تجربهپردازی در سینمای حرفهای چند بار بروز داده است، این هم روالیست در ادامهی همین روند که مستقل از جریان مسلط و تجاری سینما، ایدههایی نوین را با استفاده از تکنولوژیهای جدید به آزمون میگذارد...
آسایش گمشده
شاهین شجریکهن: فیلم تجربهگرا و متفاوت سودربرگ تمام داشتههایش را مدیون سبک بصری نو و فیلمبرداری نامتعارفش است، وگرنه ایده و قصهپردازیاش در حد یک اثر متوسط تجاری است و دلهره و تردید عمیقی هم در تماشاگر ایجاد نمیکند. الگوی دراماتیک «گیر افتادن در آسایشگاه روانی» یکی از قطعات پیشساختهی محبوب فیلمسازان ژانر وحشت و نویسندگان درامهای روانی است. یک آدم معمولی ناخواسته در محیطی مخوف گرفتار میشود و ناگهان جامهی دیوانگان را بر تناش میکنند و آزمایشها یا حتی تنبیههایی سخت بر او روا میدارند. به این الگو میتوان شاخوبرگهایی مثل وحشت از مکان بسته، اسارت، قرار گرفتن در معرض بیماریهای ناشناخته و در نهایت بازیچه شدن در دست نیروهایی شکنجهگر و سادیست را هم افزود و با
کالیبر (مت پالمر): به همین سادکی به همین بیرحمی
دامون قنبرزاده: قصد فیلمساز این نیست که بهراحتی دست از سر مخاطب بردارد و همین، کالیبر را تبدیل به فیلمی هراسانگیز میکند. پس از گیر افتادن وان و مارکوس (که البته گرفتار شدن مارکوس به دست روستاییان چندان منطقی نیست و خیلی بهتر از اینها میتوانست اتفاق بیفتد)، تکاندهندهترین قسمت داستان اتفاق میافتد، یعنی جایی که مردان روستایی تصمیم میگیرند برای انتقام، تفنگ را به دست وان بدهند تا مارکوس را بکشد و در صورتی که این کار را با موفقیت به اتمام برساند، آزاد شود؛ بدون اینکه...
باابهت (میشل آزناویسیوس): هجویهای بر میراث یک فیلمساز بزرگ
مازیار فکریارشاد: گدار در این فیلم - با بازی جذاب لویی گارل - هنرمندی برج عاجنشین و دورمانده از تحولات واقعی اجتماعی را به نمایش میگذارد که نه انتقادها را برمیتابد و نه از ستایشها لذت میبرد. استاد میخواهد فیلمساز و اندیشمندی متعهد باشد اما در این روند، شوخطبعیها و طنز گزندهی منحصربهفردش بیشتر مؤثر است تا عمق اندیشهها و بهروز بودنش. این زاویهی دید تعهد او به آرمانهای مائوئیستی را عامل اصلی این فاصله میداند. در این مسیر حتی به تعطیلی کشاندن جشنوارهی کن با تروفو و دیگران را...
عشق آن باشد که مسموماش کنی؛ لیک اندکاندک و بر قاعده!: رشتهی خیال (پل تامس اندرسن)
امیر پوریا: در شمارههای تیر و خرداد مجله، با پرداختن به سه فیلم شکل آب، فرار کن/ Get Outو مادر! به نمونههایی از آنچه در جهان یا ایران، بیهوده تأیید و تحسین میشود، پرداختیم و از سه فیلم پست، دانکرک و رشتهی خیال نوشتیم که در فصل جوایز سینمایی، کم فهمیده شدند. تحلیل ساختهی اخیر پل تامس اندرسن به این شماره موکول شد و اینجا تقدیم میشود. وقتی به بداعت و ظرافت کار فیلمی چون رشتهی خیال در کار با قابلیتهای بیانی سینما و بهویژه تبدیل نقاط مبهم به عامل پیشبرندهی درام و دنیای فیلم میرسیم، صحبت از واهیاتی چون «این فیلم در محدودهی سلیقه و پسند من نمیگنجد»، شبیه همان نظرات رهگذران مثال پیادهرو خواهد بود. البته که حق دارید در آنچه اکنون گفته شد، تردید بفرمایید و آنچه را که در پی میآید، ملاک بگیرید.
نقد سریال: آقای ربات (سام اسماعیل): پناه بردن به دیو درون در دنیایی از دروغ
علی ملکپور: پیچیدهترین ابعاد سریال در دنیای درونی الیوت و مستر ربات و در تعامل میان آن دو شکل میگیرد. سریال در چند اپیزود اولش به گونهای کمابیش بینقص و جذاب به ارزیابی دنیای درون الیوت دست میزند و در اواخر فصل اول، مستر ربات در دگردیسی نامتعارف و جنونآمیزی به بخشی از وجود خود الیوت تبدیل میشود. اسلیتر در نقش مستر ربات بهترین بازی عمرش را ارائه داده است. آنچه میان الیوت و مستر ربات و در کل سریال در نگاه ما مخاطبان اهمیت شایان توجهی مییابد، در اپیزودهای دوم و سوم و در آخرین اپیزود فصل اول در واقع به گونهای قطرهچکانی اما هیجانانگیز متجلی میشود...
برداشت اول از صحنهی 53: گزارش پنجاهوسومین جشنوارهی کارلووی واری
محمد حقیقت: در محوطهی سرپوشیدهی فرودگاه پراگ، دفتر موقت کوچکی هست که کارمندان جوان جشنواره مهمانان رسیده را گروهگروه کرده و تحویل رانندههای اتومبیلهای ویژهی جشنواره میدهند تا به شهر کارلووی واری ببرند. در بین سرنشینان اتومبیل ما خانمی از طرف کمپانی نتفلیکس، کمپانی غولآسایی برای کشف کارگردانان مستعد و تازهنفس، راهی این جشنواره است. این کمپانی چند سال است که بخش عمدهی سینمای جهان را بلعیده، بسیار پول خرج میکند و فیلمهایش را مستقیم از طریق شبکههای اینترنتی برای مشتریان خود به نمایش درمیآورد. امتیازش این است که خوب پول خرج میکند اما جنبهی منفیاش اینکه بر مبنای یک تحقیق به طور متوسط از هر فیلم پخششده حدود ده تا پانزده دقیقهی آن توسط مشترکان دیده میشود و...
فیلم دلهرهآوری که مرز نمیشناسد: گفتوگوی اختصاصی با علی عباسی، کارگردان مرز
چیزهای زیادی در زندگیام خواندهام. از این دانشگاه به ان دانشگاه رفتم. از فلسفه، علوم اجتماعی، تاریخ هنر تا اقتصاد و معماری را دنبال کردم. دائم رشته عوض کردم. قبلاً فکر میکردم که این یک مشکل است که من دارم اما حالا به این نتیجه رسیدهام که در کار فیلم ساختن بد نیست آدم در همهی زمینهها مطالعه داشته باشد
ای کاش آدمی وطنش را...ک فیلمهایی که پیش از مهاجرت باید دید!
نیوشا صدر: مهاجرت از موضوعهایی است که در تاریخ سینما فیلمسازان فراوان به سراغ ابعاد مختلف و گاهی بسیار پیچیدهاش رفتهاند. با هر جنگ، قحطی، انقلاب یا کودتایی، تصویب هر قانون مهاجرتی یا اعلام هر فرمان تازهای، همان طور که سیل مهاجران از سویی به سوی میروند، انتظار میکشند، خشونت میبینند، میمیرند یا بالأخره در سرزمینی آرام میگیرند قصههایی تازه خلق میشود از سرگردانی انسان مستأصل که روزی سیاه، چشم باز میکند و میبیند وطنش دیگر پناهش نیست...
نقد فیلم - هزارپا (ابوالحسن داودی): یا پا از هزار پا
هوشنگ گلمکانی: هزارپا هم نشان میدهد که فرمول محبوب و کارآمد سینمای کمدی ایران، «عبور از خط قرمز» است. هر چه این «عبور» به عرصههای ملتهبتری مربوط باشد، احتمال موفقیت بیشتر و البته خطر سانسور هم بیشتر است. بنابراین استفاده از این فرمول موفق نیاز به شناخت شرایط و تجربهی لازم بهویژه برای ایجاد تعادل در لحن را دارد تا هم تماشاگر را جلب کند و هم از دریچهی تنگ سانسور بگذرد. البته اثبات برادری هم لازم است و به کار میآید اما گاهی (مانند تجربهی عملی به جای مدرک تحصیلی)، اهلیت و سابقهی حرفهای میتواند به جای اثبات برادری به کار آید. مثل همین مورد هزارپا. اما این تازه یک طرف قضیه است که به سازوکار بوروکراتیک فیلمسازی در مرحلهی دریافت پروانهی ساخت و نمایش مربوط میشود....
جیببرها به کجا میروند؟
پوریا ذوالفقاری: هزارپا نمونهی قابلمطالعهای از مشکلات فیلمنامهنویسی و فیلمسازی در سینمای ماست. مقداری مقدمه و نتیجه دارد. بین اینها هم هیچ سیری طراحی نشده است. مثلاً بناست فصل اکشن ماجرا با دستگیری همهی خرابکاران و منافقین به پایان برسد. بعد از انفجار اتومبیل، دستگیری همهی آنها را میبینیم. فیلم هم هیچ احساس تعهدی ندارد که به ما بگوید خب چه شد؟ تا دمی پیش از انفجار که از سه طرف صدای گلوله میآمد. انفجار هم که آن وسط و دور از همه رخ داد و صف طولانی دستگیرشدهها هم که به ما میگوید کسی نمرده است. یعنی بعد از انفجار ناگهان همه تصمیم گرفتند خود را تسلیم کنند؟ وقتی میگوییم برخی فیلمها توهین به شعور مخاطباند، منظورمان همینهاست...
گفتوگو با ابوالحسن داودی: هجده سال و چند ماه و چند روز
گفتوگو کننده: سروش صحت/ داودی: خیلی خوب است که تو با من مصاحبه میکنی به این دلیل که ما تجربهی موفق نان و عشق و موتور هزار را با هم داشتیم که سه یا چهار دقیقه از این فیلم بلندتر (125 دقیقه) بود. اعتراف میکنم که یکی از بیماریهای سینمایی من که هنوز نتوانستهام در خودم درمانش کنم این است که دستم به کم نمیرود و تصور فیلم هشتاددقیقهای برایم معنا ندارد. در نان و عشق... با پیمان قاسمخانی همکاری میکردم که او هم در این زمینه از من بدتر است. در فیلمنامهی هزارپا هم این عادت با من بود و به همین دلیل نسخهی اولیه 180 دقیقه شد
دارکوب (بهروز شعیبی): اجتماعیزدگی
مهرزاد دانش: از دو سکانس اول دارکوب که بگذریم، اتفاقاً سکانسها و روندهای بعدی، چینش و پرداخت خوبی دارند. روایت متن، بر اساس یک جور تعلیق خزنده رو به گسترش حرکت میکند و یقهی احساس تماشاگر را محکم در دست میگیرد. مرد خوشبخت داستان (روزبه) پس از جشن تولد بچهاش در حال مدیریت بر شعبهای از فروشگاهی بزرگ است و طرز برخوردش با زن باردار و فقیری که اجناسی را از فروشگاه کش رفته، حس مثبت و همدلانهی مخاطب را به او بیشتر برمیانگیزاند. همه چیز در حال شکل دادن اوضاعی بهسامان است که حضور ناگهانی زن معتاد (مهسا) در پارکینگ و ادعایش دربارهی نسبت همسری با روزبه و طلب مهریهاش، نخستین تلنگر تهدیدآمیز را در درام رقم میزند. این تهدید...
خنک بنوشید
ریحانه عابدنیا: دارکوب روایت قصهی مهسا (سارا بهرامی) است؛ زنی معتاد که پس از سالها جدایی از همسر، بازگشته تا فرزندش را از او پس بگیرد. بر خلاف داستانها و شخصیتهای فرعی فیلم که هر کدام در نوع خود جذاباند و حتی توان تبدیل شدن به فیلمی مستقل را دارند، داستان مهسا به عنوان ایدهی مرکزی، ناقص و الکن مانده است. و بر خلاف آنچه در خلاصهی داستان فیلم آمده، از هر امکانی برای ترسیم گسترهی تنهایی به عنوان یک درد مشترک بشری، بیبهره است...
گفتوگو با سارا بهرامی به بهانهی بازی در دارکوب و هزارپا: زامبیهای باغ انگوری!
گفتوگو کننده: هوشنگ گلمکانی/ بهرامی: با این که غیر از یک صحنهی فلاشبک، در جای دیگری از فیلم قرار نبود پایپ دستم باشد اما پیش یکی از این معتادها رفتم و از او خواستم جلوی من شیشه بکشد تا ببینم. او سرم داد زد و گفت اگر بلد نیستی شیشه بکشی چرا به اینجا آمدی؟ مگر ادعا نمیکنی که قبلاً معتاد بودی و الان پاک شدهای؟ / یک آدم نازنینی که ترک کرده بود به من گفت بهترین راه برای درست بازی کردن این نقش این است که خودت را در این موقعیت قرار بدهی. یعنی باید میدیدم اگر سارا با این عواطف درگیر بشود چهکار میکند. به همین دلیل بخشی از حالوهوای این نقش را از فیلتر شخصیت خودم عبور دادم. یعنی نقش مهسا را به کودکی، ترسها و گرههای خودم پیوند زدم و خودم را در موقعیت مهسا قرار دادم...
به وقت خماری (محمدحسین لطیفی): اجرای شعارزده ولی شیرین یک ایدهی درخشان
امیر پوریا: تردیدی نیست که بیشتر خوانندگان مجله با دیدن موضع کموبیش تأییدآمیز نگارنده نسبت به این فیلم، متعجب شدهاند و حتی بعید نیست برخی بابت این که وقتی را صرف تماشای آن کردهام، متعجبتر شده باشند. دلیل این تعجب چیست؟ از معضلات متأسفانه حلناشدنی نقد در احوال ناخوش کنونی سینمای ما، نادیده ماندن فیلمهایی است که چوب برخورد «فلّهای» را میخورند. بدین معنا که مثلاً همین به وقت خماری با نوع تیزرها و تبلیغات خود، نشانی نادرست میدهد و شبیه بهاصطلاح کمدیهای بیلطف و بینمک موجود به چشم میآید...
مکان (سیدمهدی احمدپناه): چهار پسر با دوربین فیلمبرداری
شهرزاد امیرشاهکرمی: شخصیتپردازی در فیلمنامهی مکان غالباً وجوهی تیپیکال دارد و در میان گروه چهارنفره، تنها محمدرضا است که از تیپ فاصله میگیرد و زوایایی ویژه از شخصیتش آشکار میشود. او یک رابطهی عاطفی را از سر گذرانده، سر قولش ایستاده و سر آخرین قرار در شب تولدش حاضر شده اما ناکام مانده، در کنکور موفق نبوده اما اهل مطالعه است. ویژگیهایی که برای این شخصیت تعریف شده، هویت فردی او را شکل میدهد و او را از دایرهی بستهی تیپ خارج میکند. اما سایر شخصیتها فاقد جزییات و شناسههای فردیاند...
در وجه حامل (بهمن کامیار): نیروی گریز از مرکز
شاهین شجریکهن: از نظر ساختاری، یکی از برجستگیهای فیلم، فضاسازیهای بصری است. هم از دوربین روی دست استفاده شده و هم از دوربین ثابت اما در طراحی هر دو، طوری رفتار شده که دوربین کمتر مزاحمت ایجاد میکند، کمتر حس میشود، کمتر خودنمایی میکند و در بسیاری از نماها نگاه طبیعی چشم ناظر را به یاد میآورد. در تدوین نیز سعی شده توازن لازم میان این نماها رعایت شود. مثلاً در ابتدای داستان، لابهلای عناوین تیتراژ، دوربین ثابت است و مهری در محیط دادگاه قدم برمیدارد...
گفتگو با بهمن کامیار: برای نفس کشیدن در این سینما
گفتوگو کننده: محسن جعفریراد/ کامیار: در« مرداد» طبیعی بود که به خاطر کار اولم، تحت تأثیر بازیگران و عوامل دیگر قرار میگرفتم اما هنگام ساخت« در وجه حامل» این ضعف را سعی کردم برطرف کنم و دیگر مبهوت حضور بازیگر نشوم و یکی از دلایلی که سراغ بازیگران غیرچهره رفتم همین بود که بتوانم تعامل مناسب با آنها داشته باشم...
سفر سهراب (امید عبداللهی): نامهای به سهراب
رضا زمانی: فیلم با بندر ترکمنِ امروز آغاز میشود که لوکیشن دو فیلم بلند شهیدثالث بود؛ یعنی یک اتفاق ساده (1352) و طبیعت بیجان (1354). سفر سهراب از این مسیر وارد زندگی شهیدثالث میشود و از طریق مصاحبههای بهجامانده از او و همچنین نقلقولهایش دلمشغولیها و آثار شهیدثالث را میکاود. به کودکیاش سر میزند و از زمانی میگوید که پس از منصرف شدن خانواده از رفتن به سینما خودکشی کرده، از مهاجرتش برای یادگیری سینما، از بیماریاش در پاریس و بازگشتش به ایران و مشکلاتش برای ساخت فیلم...
گزارش اکران: فوتبال، پیروز به رختکن رفت
به نظر میرسد در ماهی که گذشت تماشاگران، درامهای فوتبالی را به فیلمهای سینمای خودمان ترجیح دادند. این موضوع را آمار فروش بلیتها بهخوبی نشان میدهد. در خبرها آمد که سینماها با پخش سه بازی تیم ملی فوتبال ایران، نزدیک به یکونیم میلیارد تومان درآمد کسب کردند و این یعنی بیش از نودهزار بلیت. فقط برای بازی ایران و پرتغال، بیش از سیهزار بلیت فروخته شد که این خودش چیزی نزدیک به پانصد میلیون تومان میشود. و تمام این اتفاقها در کمتر از دو هفته افتاد؛ در جدال بین فوتبال و سینما، فوتبال، پیروز به رختکن رفت...