شماره ویژهی پاییز 1394 - شماره 499
چشمانداز ۴۹۹
گفتوگوی با دکتر رضا براهنی: مردم واقعی؛ نه دیکتههای اخلاقی از آدمهای سفارشی
رضا براهنی: به نظر من اقتباس از «بوف کور» که یک شاهکار ادبی است به فیلم بسیار بدی منجر شد؛ همین طور «شازده احتجاب». اما این در مورد «گاو» و قصههایی که از ساعدی ساخته شد، صدق نمیکند و منجر به فیلمهای خوبی شد.
- تبدیل کردن آثاری چون «ترس و لرز» به حالت نمایشی، مهملترین کار ممکن است. البته «هامون» اصلاً مهمل نیست، اما چیزی را که با چند گونه فلسفه سروکار داشته و ششهفت شخصیت و بهخصوص پلات درخشان دارد نمیتوان به یک اثر عادی ولی بهظاهر سینمایی تبدیل کرد؛ بهخصوص که مدام با گفتن فلسفه بخواهیم بگوییم طرف خیلی فیلسوف است. این شبیه از رو خواندن اثر فلسفی با ترجمهی بد است.
- به نظرم قصههای مسعود کیمیایی و فیلمهایی چون «قیصر»، «گوزنها» و... بسیار «رو دستی» است. همه چیز خیلی رو است. من با ملاک دیگری مقایسه میکنم.
- هیچکاک حرف یاوهای میزند چون از آن دوره تا امروز، اتفاقاتی در فرهنگ جهان رخ داده، بهویژه در فرهنگ رماننویسی، قصهنویسی و نمایشنامهنویسی که آن قدر قدرت یافتهاند که نمیتوان آنها را این طور کلی خلاصه کرد.
پرسهزنی - حضوری غیراتفاقی: «بکویدئو»های کنسرت گروه «چارتار»
امیر پوریا: ...البته که در کنسرتهای دیگران هم تصویرهایی همزمان با اجرا و خواندن بسیاری قطعهها، روی پرده به نمایش درمیآید. اما بسیاری از آنها ویدئوکلیپ قطعهاند و بسیاری دیگر، شبیه Screen Saverهای کامپیوتری. خیلیها هم فقط فتوکلیپهایی با تصاویر خود خواننده و گروه هستند و البته منهای این موارد انگشتشمار، در اغلب کنسرتها تصویر خود سالن و صحنه در همان اجرا، توسط کارگردان مراسم روی پرده میافتد که کاربرد آن به جای مقصودی هنری، کاملاً مشتریمدارانه است.
اظهارنظرهای مشعشع در فضای مجازی: شبکههای مَجازی کموبیش همهگیر در ایران که در حال حاضر بیشتر به اینستاگرام منحصر میشود، در قیاس با چند سال پیش که فیسبوک تنها فضای ارتباطی از این دست به شمار میرفت، تغییرات بسیاری کردهاند. اینجا مهمترین تغییر که به مجله و مسائل ما خطوربط قطعی دارد، تفاوتهای غریب و گاه غیرقابلباور ادبیاتی است که مردم در نظر دادن یا به تعبیر مصطلح در این فضا، «کامنت» گذاشتن برای مشاهیر، بازیگران و فیلمسازان سینما و تلویزیون و فعالان تئاتر به کار میبرند. جملهها و حرفها به طرز شگفتانگیزی از عرف، ادب و گاهی حتی از حیطهی انسانیت به دور است.
حمید لبخنده دربارهی هما روستا: همه او بود...
عصر به دیدارش رفتم تا با او برویم بر سر قرار، به کتابخانهی ملی، برای نمایشنامهخوانی در شب هجدهم آبان. کمجان و بیرمق بر کاناپه لمیده بود. همان کاناپهی لاجوردی رنگ که حمیدش بر آن میلمید؛ و دیوار پسنمایش که تزیین بود با عکسهای اجراهای تئاتریاش از مرغ دریایی تا «باغ آلبالو». او به آثار آنتون چخوف عشق میورزید. زبان روسی را به خاطر خوانش نوشتههای چخوف و ادبیات روس دوست میداشت؛ و کودکی و نوجوانیاش سرشار بود از دیدن اجرای نمایشنامههای چخوف در تئاتر هنر مسکو.
بازخوانیها - ایران از سینمای همسایهاش بیخبر است: فیلمترکی یا کپی از روی کپی
احسان خوشبخت: بیشتر کارگردانهای سینمای عامهپسند ترکیه حساب فیلمهایشان از دستشان در رفته. یکی میگوید تا دویستتا که ساخته حسابش را نگه داشته، اما بعد خسته شده و شمارش را رها کرده است. جونیت آرکین - یا به قول ایرانیها، فخرالدین - که امروز با دیدن پوستر بعضی فیلمهایش اصلاً به خاطر نمیآورد که در آنها بازی کرده، میگوید اگر نگاتیو همهی فیلمهایش را کنار هم بگذاریم، از نظر طولی دو بار دور کرهی زمین چرخیده میشود (IMDb فقط برای سال 1965، نوزده فیلم از او فهرست کرده است).
قیصر در استانبول: گزارش یک بازسازی از پیش اعلام شده:
در سال 1972 آن قدر فیلم در ترکیه ساخته شده بود که کمتر کسی فیلم رنگی تقدیر (اورهان آکسوی) را چندان جدی بگیرد. اما فیلمی با همین داستان و مشخصات، سه سال پیشتر کشور همسایه، ایران، را به تحرک واداشته بود و موافقان و مخالفانش را در مطبوعات رودرروی همدیگر قرار داده بود. تقدیر بازسازی قیصر بود و آکسوی، یکی از فنسالاران سینمای تجاری ترکیه، یازده سال بزرگتر از مسعود کیمیایی، مردی که تا زمان مرگش در سال 2008 بیش از هشتاد فیلم کارگردانی کرد. قیصر دومین فیلم کیمیایی بود و تقدیر چیزی نزدیک به چهلمین ساختهی آکسوی. نام شخصیت قیصر در فیلم ترکی به نام آشناتر حیدر تغییر داده شده بود و نقشش را جونت آرکین (در ایران مشهور به فخرالدین) بازی میکرد. متن زیر، مقایسهی سکانسبهسکانس دو فیلم است.
در تلویزیون - گذشتهستایی و توقف در سنت
بهزاد عشقی: سازندگان فیلمهای ایرانی انگار هرگز از شکست عبرت نمیگیرند و مدام تجربههای شکستخورده را مکرر میکنند؛ از جمله اینکه مدام ستارگان ورزش را به بازی در فیلمها فرامیخوانند. در میان این بازیکنان نیز هرگز بازیگری که موقعیتی ستارهوار پیدا کند و محبوب مردم شود کشف نمیشود. یکی از آخرین اتفاقها در این زمینه بازی هادی ساعی در سریال «آمین» است.
تعبیر وارونهی یک موفقیت: نگاهی به مجموعههای نمایشی تلویزیون از نوروز تا مهر
مازیار معاونی: ناکامی دوم تلویزیون در مجموعههای مناسبتی این رسانه در هفت ماه اول سال رقم خورد و نهتنها مجموعههای ویژهی نوروز در جذب بینندگان موفق نبودند که ماه رمضان هم از این نظر ناکام بود؛ ناکامی چهارگانهای حاصل سه مجموعه طنز بود و یک سریال پلیسی. اگر از شکست سری دوم دردسرهای عظیم (برزو نیکنژاد) بگذریم و این ناکامی را به حساب کمتجربگی کارگردانش در عرصهی مجموعهسازی از یک طرف و عدم موفقیت تقریباً همیشگی دنبالهسازیها بدانیم، اما شکست و نتیجه نگرفتن دو مجموعهساز قدیمیتر سیما که دو وزنه برای این سازمان به حساب میآیند بیشتر به چشم آمد و...
دو سینما با یک بلیت: خاطراتی از دو سینمای قدیمی تهران
پرویز نوری: نهتنها برای من بلکه برای بیشتر رفقای سینمایی، سینما تاج یکی از خاطرهانگیزترین سینماهای تهران بود. هرچند که اکثراً فیلمهای تکراری نمایش میداد اما فیلمهایی بودند که اغلب آنها را در اکران اول ندیده بودیم و بعضی را هم که دیده بودیم دوست داشتیم با گذشت سالها از نمایش آنها دوباره ببینیم. سینما تاج در خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی)، نبش لالهزارنو و در مقابل استخر رامسر قرار داشت و هنوز هم ساختمان متروک آن به همان شکل نیمهویران سر جایش هست. بعدها روبهرویش سینما بب و در کنارش سینما رویال ساخته شدند. صاحبش تا آنجا که میدانم مهندس «رحمان»نامی بود. گیشهی سینما رو به خیابان بود و سالن ورودیاش بسیار کوچک به نظر میرسید و برای ورود به سالن نمایش باید از پلهها بالا میرفتیم و سالن هم به نسبت وسعت کل سینما چندان بزرگ نبود؛ سالن دنج خیلی خوبی داشت؛ پذیرای علافی و تنهاییهای آدم...
سینماهای من: نگاهی به تاریخچهی سینما الوند همدان و رویدادهای پیرامونش
امیرشهاب رضویان: بر اساس طرح کارل فریش آلمانی در ساختمان حد فاصل خیابانهای عباسآباد و بوعلی، سینمایی احداث شد که به احترام قلهی الوند اسمش را «سینما الوند» گذاشتند. پیش از آن سینمایی به نام «مایاک» در خیابان سنگشیر و سینمایی موقت توسط نظامیان انگلیس در حوالی قلعهی «کاظمسلطان» و «چشمه باشاقه» در شهر فیلم نمایش داده بود. سینما مایاک ساختمانی معمولی داشت و تعدادی محدود صندلی که با افتتاح سینما الوند به محاق رانده شد و حدود سالهای 1324-1325 تعطیل شد. قدما میگفتند که در همان سالهای رونق سینما مایاک، سرهنگی با خانوادهاش به تماشای فیلم میرود. در فیلم بانویی با لباس نامناسب بازی میکرده، سرهنگ برای اثبات ناموسپرستی و عرضاندام پیش همسرش از جا برمیخیزد، با تپانچهی کمریاش به بانوی روی پرده شلیک میکند و...
نمای درشت - مد مکس: جادهی خشم (جرج میلر): مکالمهی زخمها
شهزاد رحمتی: جادهی خشم از لحاظ اتکا بر تصویر بر مد مکسهای قبلی هم پیشی میگیرد. این بیش از هر چیز از به اوج رسیدن اعتمادبهنفس حرفهای میلر در مقام کارگردان خبر میدهد که هم حاصل کمال و پختگی حرفهای اوست و هم البته مرهون بودجهی کافی که به او اجازه داده تا برای اولین بار با دست باز، این دنیا را به لحاظ بصری به شکل آرمانیاش بنا کند. جادهی خشم از بین قصههای مصوری که با آنها آشنایی دارم، بهخصوص به لحاظ چشماندازهای جغرافیایی و لوکیشنهای طبیعی و رنگآمیزی خاص غالب، بهشدت مجموعه قصههای مصور پساآخرالزمانی برج تاریک ماروِل کمیکز را تداعی میکند. هم رمانهای کینگ و هم قصههای مصورشان استفادهی پررنگی از عناصر آشنای وسترن کردهاند...
سواران توقفناپذیر صحرای سرخ
جواد رهبر: جرج میلر ساختار روایی بهظاهر سادهای برای جادهیخشم انتخاب کرده که شاید حتی فرمولبندیشده به نظر برسد. داستان از نقطهی الف شروع میشود و مقصد نقطهی ب است اما با توجه به شرایط فعلی نقطهی ب، هیچ راهی جز بازگشت به نقطهی الف نیست. در «جادهی خشم» سکانسهای تعقیبوگریز در لابهلای رویدادهای فیلم به عنوان بخشهای ابتدایی، میانی و پایانی به کار گرفته نمیشوند و در اصل فیلم را شبیه به یک سکانس تعقیبوگریزی بیپایان میکنند که بسط پیدا میکند و به ساختاری مناسب برای روایت داستانی کهنالگویی تبدیل میشود...
آن مادیانِ سرخیال
علیرضا حسنخانی: روز و نماهای صحرای جادهی خشم با آن همه رنگهای تند و گرم، کم از شبهای آبی و دلنشینش ندارند؛ بهخصوص آن سکانس جاودانهی طوفان شن که تا ابد در خاطرمان خواهد ماند. هجوم وصفنشدنی دیواری از شن و خاک در اکستریم لانگشات و ماشینهایی که به سمتش میروند نهتنها تصاویر سونامیهای اخیر را به ذهن متبادر میسازد بلکه حس غریقی در دریای طوفانی را به بیننده میدهد. این تصورِ در کشتی نشسته بودن و گرفتار طوفانی سهمگین شدن، نقاشیهای جوزف مالورد ویلیام ترنر - نقاش رمانتیست بریتانیایی که مایک لی فیلم آقای ترنر را دربارهی او ساخته - را پیش چشممان میگسترد...
گفتوگو با جرج میلر، نویسنده و کارگردان: جنگی که ادامه دارد
نمیخواستم یک فیلم مد مکسی دیگر کار کنم چون یک سهگانه ساخته بودم ولی از سوی دیگر داستانهای زیادی هم برای روایت در این جهان دارم. این داستان دوازده سال پیش به ذهنم خطور کرد و مدام سعی میکردم از آن فاصله بگیرم. البته باور دارم داستانهایی که ذهن شما را مشغول خودشان میکنند همانهایی هستند که باید به آنها توجه کنید. این طور شد که وقتی آن را پذیرفتم با خودم قرار گذاشتم که آن را در قالب استوریبرد پیاده کنم و فیلمنامه ننویسم. میخواستم وجه بصری در اولویت قرار بگیرد.
محاکمهی گذشته و حال با ترسیم تباهی آینده: چرا فیلمهای پساآخرالزمانی بسیار مهم هستند؟
در خیلی از منابع اساساً تفکیک خاصی میان فیلمهای آخرالزمانی و پساآخرالزمانی صورت نمیگیرد و هر دوی آنها در زیرگونهی کلی فیلمهای آخرالزمانی (آپوکالیپتیک) گنجانده میشوند. ولی در مورد نمونههایی که به طور مشخص به یکی از این دو گونه تعلق دارند تفاوت مضمونی آشکار است و این تفاوت را میتوان در عنوان این زیرگونهها هم بهوضوح دید. فیلمهای گروه اول به مقدمات و عوامل وقوع فاجعهی نهایی یا به خود فاجعه (و گاه هر دو) میپردازند و فیلمهای گروه دوم به دنیای ویرانشده و خطرناک پس از وقوع فاجعه و زندگی هولناک بازماندگان انسانی واقعه. طبعاً این تقسیمبندیهای مضمونی همیشه چنین دقیق و مرزبندیشده نیست و...
استیون سودربرگ: دیگر علاقهای به ساختن فیلم ندارم»
سودربرگ گرچه از سال 2013 به بعد از سینمای حرفهای به طور رسمی کنارهگیری کرده ولی در یکیدو مورد عمدتاً غیررسمی به پروژههایی کمک کرده است. مثلاً در همان اوایل دوران «بازنشستگی»اش وقتی نسخهی تدوینشده و نهایی فیلم او (اسپایک جونز) 150 دقیقه شد جونز از سودربرگ خواست تا «شیوهی سریع و غریزی خودش در تدوین» را روی کار اعمال کند. سودربرگ هم این کار را کرد و زمان فیلم را به نود دقیقه رساند. البته این نسخهی نهایی فیلم نشد اما کار سودربرگ به جونز این امکان را داد تا خطوط داستانی اضافی را از فیلمش هرس کند. در ژانویهی 2014 سودربرگ اعلام کرد که قصد دارد تئاتری را (نه در برادوی) روی صحنه ببرد با عنوان...
درگذشتگان - شانتال آکرمن: پایانی همان قدر ناگهانی همان قدر تلخ
شهزاد رحمتی: خانم شانتال آکرمن، فیلمساز بلژیکی، از آن گروه فیلمسازان آوانگاردی بود که فیلمهایش به مذاق اغلب سینمادوستان خوش نمیآید و فقط سلیقههای خاصی را اقناع میکند. اما فارغ از سلیقه و نگاه شخصی، آکرمن به خاطر تأثیر تعیینکنندهاش بر هم سینمای فمینیستی و هم سینمای آوانگارد، اهمیت انکارناپذیری دارد؛ بهخصوص بهواسطهی معروفترین فیلمش ژان دیلمن، شمارهی 23 که دو کومرس، 1080 بروکسل که در 24سالگی ساخت. برخی از سینمادوستان ایرانی سالها پیش از طریق مطالب مفصل مجید اسلامی در ماهنامهی «فیلم» با این فیلمساز آشنا شدند. شانتال آکرمن که سالها با افسردگی شدید دستبهگریبان بود و به همین دلیل بستری هم شده بود در نهایت در پنجم اکتبر امسال، برای همیشه این نبرد طولانی و فرساینده را باخت یا شاید هم...
مورین اوهارا: قوی بود، بلندبالا بود و زیر بار حرف زور نمیرفت
با درگذشت اوهارا، تعداد ستارگان زندهی عصر طلایی هالیوود باز هم کمتر شد. الیویا دی هاویلند 99ساله و کرک داگلاس، زازا گابور و دانیل داریوی 98ساله سالخوردهترین ستارگان زندهی آن دوران هستند. پس از آنها چهرههای معروف دیگری هم با سنوسال کمتر زنده ماندهاند، از جمله دوریس دی، اوا مری سنت، آنجلا لنزبری، سیدنی پواتیه، جینا لولوبریجیدا، ورا مایلز، کلینت ایستوود، کارول بیکر، جون وودوارد، دبی رینولدز، کیم نوواک، شرلی مکلین، سوفیا لورن، جین فاندا و...
صبحانه در تولوشنا: گزارش یازدهمین جشنوارهی زوریخ
محمد محمدیان: شاید فکر میکنید عشاق زوریخ، همانهایی که در گزارش سال پیش از همین جشنواره دربارهشان نوشتم امسال نیز مرا به این شهر کشاندهاند، اشتباه نمیکنید اما دلایل دیگری هم داشته؛ جشنوارهای که با جوانی یازدهسالهاش جذاب است و بازیگری آشنا و محبوب که قرار دارم در روزهای پایانی جشنواره به دیدارش بروم و ملاقاتش برای شما هم جذاب خواهد بود. او که گفته: «بازیگر شدنم یک اتفاق بود، من برایش برنامهای نریخته بودم.» امسال در جشنواره غریبه نیستم. در بخش «چشمانداز دنیای تازه» که سالهای گذشته به ترکیه، سوئد، برزیل و هند اختصاص داشته امسال نام ایران میدرخشد...
جایی برای پیرمردها هست: گزارش سیونهمین جشنوارهی مونترال
هومن داودی: این یک گزارش جشنوارهای آشنا به سیاق آنچه معمولاً در ماهنامهی «فیلم» میخوانید نیست. الگوی تقریباً همیشگی این گزارشها نوعی وقایعنگاری سینمایی از زاویهی دید یک «مسافر» یا به عبارتی دیگر یک «جهانگرد» است که همچون همهی سفرها، بر جنبههای مثبت و دوستداشتنی چیزها و اتفاقها استوار است. اما این مورد خاص، شرح ماوقع از زبان یک مهاجر تازهوارد و خام است که صابون روزهای اولیهی طاقتفرسای مهاجرت به تنش خورده، از «مسافر» به «مقیم» تبدیل شده و زیباییهایی که حتماً در اولین نظرها خیرهکننده به نظر میرسند تا حدودی برایش رنگ باختهاند و به پدیدههایی روزمره تبدیل شدهاند. نه از دردسرهای پیدا کردن اقامتگاه یا هتل خبری هست نه...
در انتظار نمای مطلق: دو گزارش از پنجاهونهمین جشنوارهی فیلم لندن
احسان خوشبخت: فیلمی که به مواجههی مستقیم با بحرانسازان (سیاستمداران و بانکداران) و سیاستهای ریاضتی اروپا میرود، «1001 شب» میگل گومز است که طی شش ساعت و 22 دقیقه و با اقتباسی آزاد از چند شب از داستانهای «1001 شب» ایدهی غیرممکن بودن بقای فیلمسازی مستقل در اروپای فلجشده از بحران را طرح میکند. «1001 شب» تجربهای موفق در تلفیق فرم مستند و مصاحبهها با سینمای فانتزی است...
ضیافت امسال
کیومرث وجدانی: به روال هر سال، اکتبر زمان اوج گرفتن تب فیلم در لندن بود. جشنوارهی لندن هم به همان شکل و روال امتحانپسداده و موفق سالهای قبل برگزار شد. یکی از هدفهای اصلی جشنواره نمایش فیلمهای با کیفیت بالای هنری برای عموم مردم است تا از این راه آنها را به تماشای آثاری از این دست راغب کند. تبلیغات جشنواره در سراسر لندن به چشم میخورد و یک آگهی کوتاه هم در سینماها به نمایش درمیآمد. ضیافتهای فرش قرمز با حضور چهرههای مشهور، مورد اقبال مردم و راهی برای جذب آنها به جشنواره است. ستارهی جشنواره کیت بلانشت بود که برای دریافت «جایزهی فلوشیپ» آمده بود. از چهرههای مشهور دیگر کیت وینسلت، مایکل فاسبندر، کری مولیگان، مریل استریپ، کالین فارل و ریچل وایس بودند. در مجموع 238 فیلم در سالنهای مختلف به نمایش درآمد و...
نقد فیلم - شیفت شب (نیکی کریمی): واهمههای بینامونشان
محسن جعفریراد: نیکی کریمی در آستانهی پختهترین سالهای فعالیت حرفهایاش بهخصوص در مقام فیلمساز با شیفت شب مسیری روبهجلو را میپیماید و این بار دغدغههای اجتماعی را هم به فیلمش اضافه کرده که در آثار قبلیاش چنین مایههایی کمرنگتر بودند. اما دقیقاً به همین دلیل میتوان با خردهگیری و کمالطلبی بیشتری نسبت به نمونههای معمول به نقد فیلم تازهی خانم کریمی نشست. شاید یک دلیل این رویکرد سختگیرانه، اشتیاقی باشد که همهی دوستداران سینمای ایران برای موفقیت فیلمسازان زن دارند و این شاخصه را در فضای کنونی جامعهی ما در ردیف امتیازها و مؤلفههای باروری سینما قرار میدهند...
360 درجه (سام قریبیان): آشکار و پنهان
جواد طوسی: سکانسهای «360درجه» به طور مجرد و مستقل سروشکل درستی دارند و سام قریبیان نشان میدهد که دکوپاژ، ریتم و تعلیق را میشناسد، ولی چه فایده که یکی از اصول اولیهی سینما (یعنی همان باورپذیری دنیای فیلمساز) را نادیده گرفته است. به این اضافه کنید دیالوگنویسی ناموزون و پرافتوخیز فیلم را که تکهپرانیهای جاوید با واژگانی چون شاسکول و... نمونهی تمامعیارش است. «360درجه» از این جهات قافیه را به «گناهکاران» میبازد و پسر در مقابل پدر کم میآورد...
گلکوچیک در حیاط نقلی سینمای ایران
محسن جعفریراد: سام قریبیان در نویسندگی و کارگردانی 360درجه سعی کرده است قواعد روایت کلاسیک و قهرمانمحور را رعایت کند اما مشکل اینجاست که شمایل قهرمان او در فیلمنامه و ایدهی اولیه، گویی فاصلهای زیاد با قهرمان در ساختار و اجرای فیلم دارد. بدون توجه به سابقهی سینمایی قریبیان و پدرش و پیشفرضهایی که دربارهی فیلم از زمان جشنوارهی فجر تا کنون وجود داشته، بهتر است به خود فیلم و جهان مستقلش بپردازیم تا شاید دلایل این فاصله بیشتر مشخص شود...
ارغوان (امید بنکدار، کیوان علیمحمدی): بازی با نور
پوریا ذوالفقاری: لذتبخش است تماشای فیلمی که سازندگانش به رنگ و نور و قاببندی و فرم اهمیت داده باشند. سازندگانی که نخواستهاند فیلم را روی میز مونتاژ «دربیاورند» و کوشیدهاند در مرحلهی فیلمبرداری آن را «بسازند.» در دورانی که تأکید بر اهمیت «دیده نشدن» میزانسن و دوربین و طراحی صحنه و لباس و نورپردازی و... با بیتوجهی به این عناصر و فاکتورها یکی دانسته شده، خیلی دلچسب است دیدن فیلمی که سازندگانش به تکتک این نکات دقت کردهاند و...
راز سازهای ارغوانی
ریحانه عابدینیا: سازندگان ارغوان از روایتهای پیچیدهی فیلمهای پیشین خود فاصله گرفتهاند و به قالبی نزدیک به سینمای کلاسیک رسیدهاند. روایت قصهای عاشقانه که در سه دورهی زمانی میگذرد. داستان لیلی و فرهاد در دههی پنجاه رخ میدهد. ریتم کند بازیها و دیالوگها، نماهای طولانی و رنگها و نورهای گرم صحنه بر قدمت فضا تأکید میکند. بر خلاف آن، داستان آوا و فربد که در دو دههی اخیر روایت شده، ریتمی تند با پرشهای متناوب و رنگ و نوری سرد دارد که بهخوبی تداعیکنندهی...
و احساس خوب کمی خودکشی
سعید قاضینژاد: کسانی که در دو فیلم قبلی امید بنکدار و کیوان علیمحمدی بازیهای فرمی به مذاقشان خوش نیامده، احتمالاً با همان پیشفرض به دیدن ارغوان میروند، اما در نهایت شگفتی در ارغوان خبری از کادرهای نیمه و حرکات سرگیجهآور دوربین نیست و فیلم به شکلی کاملاً کلاسیک آغاز میشود. تصاویر فرمالیستی که در فیلم اول آنها شبانه به مرز انفجار میرسید در اینجا به ساختاری سرراست تبدیل شده که هر قطعهاش...
خرق عادت در سینمای فرمالیست
مازیار فکریارشاد: علیمحمدی و بنکدار عامدانه کوشیدهاند جنس و نوع بازیهای بازیگران را بر مبنای زمان حضور آنها در قصه طراحی کنند. جنس بازی تصنعی و اغراقآلود بازیگرانی چون مرتضی اسماعیلکاشی، آزاده صمدی، نسیم ادبی و الهام کردا در بخش دههی پنجاه با جنس بازیهای مهتاب کرامتی و مهدی احمدی در دههی هشتاد و زمان حال متفاوت است. این تفاوت به منظور...
سینما و پزشکی در «ارغوان»: چشمها و نگاهها
مصطفی جلالیفخر: ... چرا باید خانوادهی مبتلایان را دچار چنین هراسی کنیم و مدام دنبال علائم عصبی در خودشان باشد؛ بهخصوص که بسیاری از علائم حسی و حتی حرکتی این بیماری، در صورت تلقین و انتظار ذهنی، از طریق مکانیسمهای سایکوسوماتیک ایجاد میشوند. تماشاگر ارغوان بدون شک صاحب نگاه ناامیدکنندهای نسبت به مولتیپل اسکلروزیس (MS) میشود و این نتیجهی خوبی نیست. بهتر بود و هست که سینما در مقام فرهنگسازی، نسبت به تأثیرهای خود افکار عمومی، حساستر باشد...
چهارشنبه نوزده اردیبهشت (وحید جلیلوند): دوشنبه 11 مرداد
هوشنگ گلمکانی: چهارشنبه... یک اثر «درست» و تأثیرگذار اجتماعی است؛ از آن نوع که اهل سیاست و مقامهای مسئول معمولاً «سیاهنمایی» میخوانند، اما چنان ساختار محکمی دارد که احترام بیننده را برمیانگیزد و به احتمال زیاد همان مقام مسئول را در خلوتش شرمنده میکند تا پرهیز کند در زدن انگ سیاسی سیاهنما به چنین فیلم شریف و دردمندانهای؛ حتی اگر در جشنوارههای «دنیای استکباری» هم تحسین شده باشد و جایزه گرفته باشد و تماشاگران فراگپوش و دکولتهپوش جشنواره دقایقی طولانی پس از نمایشش برای آن ایستاده ابراز احساسات کرده باشند. «شریف» و «دردمندانه»؟ باز هم ادبیات غیرسینمایی؟ بله خب، اما مگر «سیاهنمایی» واژهای سینمایی است؟
سرشار از چهارشنبه
مصطفی جلالیفحر: چهارشنبه نوزده اردیبهشت فیلم کلوزاپ است و همین چهگونه دیدنهاست که به فضای فیلم بافت حسی/ نمایشی میدهد. این بسته بودن قابها سوای آنکه ماهیت حسی آدمها را تشدید میکند، کارکردی انقباضی دارد و تنشها را هم بیشتر میکند. بیش از نود درصد نماهای همان فصل کلیدی، تصویر درشت صورتها و دست و پای آدمهاست. در فصل ستاره هم، همپای بازیها و درگیریها، سلسلهی همین نماهای بسته تنش را تا حد سرسامآوری پیش میبرد. لانگشات این اتفاقها قطعاً چنین تأثیری نمیداشت. فیلم مدام در تلاش است که...
انگیختههای بیانگیزه
مهرزاد دانش: چهارشنبه نوزده اردیبهشت با رویکردی عوامانه و پوپولیستی به عرصهی اجتماع، عدالت و اخلاق نگریسته و شاید بیشترین تحسینهایی هم که نثار اثر شده، درآمیخته و متأثر از این رویهی سطحی باشد. تصمیم جلال برای انفاق به شکل اعلان عمومی و با بافت ازدحامی، آن قدر ناکارا است که خودش را به اعتراف در باب اینکه «خراب کردم» وامیدارد، اما چند سکانس بعد در دفاع از این عملکرد شاهکار، با سرزنش همسرش در اینکه چرا او را نمیفهمد، شعاری غلیظ میدهد که «من دردم را با این کار فریاد کشیدم.» کار غلط، غلط است و با روکش دیالوگهای بهظاهر شاعرانه و دردمندانه درست نمیشود. اما...
عدل و محرومانش
جواد طوسی: چهارشنبه نوزده اردیبهشت در این حجم تلخی و اندوه و رنج و تنهایی آدمها، فیلم هشداردهنده و در عین حال امیدوارکنندهای است. نگاه پاک و شریف جلال از داخل اتوبوس به شهر و مردمانش و لبخند او به ستاره که این پرسش را میکند: «چرا این کار را میکنید؟» و نگاه دلواپس و منتظر جلال به دفتر کارش برای شنیدن صدای زنگ تلفن، نشان از این دارد که در این شهر خاکستری هنوز یک مرد هست...
قهرمانی با سلاح آنارشی: گفتوگو با وحید جلیلوند کارگردان همراه با علی زرنگار یکی از نویسندگان فیلمنامه
گفتوگو کننده: نیما عباسپور - جلیلوند، زرنگار: برای نقش ستاره بیش از شصت نفر را تست گرفتیم و واقعاً داشتم ناامید میشدم. خواهر همسرم که بیارتباط با سینما است، فیلمنامه را فقط خوانده بود. گفت ستاره خیلی شبیه به دختری است که در دانشگاه ما نقاشی میخواند. از روی استیصال گفتم بیاید. وقتی وارد شد، دم در ترسید و پابهپا کرد. چند خط نوشتم که بخواند. تپق زد و این درست بود. بعدش سه بار دیگر از او تست گرفتیم و بعد شروع کردیم به تمرین.
- میتوانم عکس از جاهایی نشانتان بدهم که مسئولان هرگز ندیدهاند. محصول سرکشی کنجکاوانه و پرسههایی که در گوشهوکنار این شهر تقریباً هفتهای یک بار میزنیم. دربارهشان فکر میکنیم، حرف میزنیم، شاید اینها به درد هیچ جای فیلمنامهی ما نخورند، ولی در حافظهی هیجانیمان ثبت میشوند و روزی به کار میآیند.