تیر 1394 - شماره 493
چشمانداز ۴۹۳
«سینماهای من»: نمایشی از محمد رحمانیان در ستایش سینما
امیر پوریا: بدیهیست آنچه بیش از همه در یاد تماشاگران این نمایش میماند و دلشان را میبرد، ارجاعهای گوناگون آن به سینمای ایران، چه در دوران قبل از انقلاب و چه دههی شصت و اوایل دههی هفتاد است؛ یعنی دورههایی که جز در مباحث تاریخی و گاه تحلیلی مجلهها و کتابهای سینمایی، مردم دیگر سروکاری با آنها ندارند و به معنای مشخص، دورههای «سپریشده» به شمار میرود. در این زمینه، رحمانیان چه با ثبت دقیق روز و نوع حادثهی منجر به سوختن یا تعطیلی سینماهایی مثل کاپری (بهمن فعلی)، شهرفرنگ (آزادی)، رادیوسیتی، متروپل و...
مرور رویدادها: از پیشگویی تا پسگویی
پوریا ذوالفقاری: یک چیزهایی در سینمای ایران هست که به قول قدیمیها «خوبیت» ندارد. مثلاً خوبیت ندارد که وقتی مشکلی حل میشود، سینما مدت زیادی بدون مشکل بماند. از طرفی باز هم «خوبیت» ندارد که مشکل در حد مشکل بماند و تبدیل به بحران نشود. باز از همان طرف «خوبیت» ندارد که وقتی بحرانی حل شد یکی آن وسط کل ماجرا را به اولش برنگرداند و بحران را تجدید نکند. عالم هنر و ادبیات پر از رخدادهای متکی به تصادف و تقدیر و شانس است، ولی در سینمای ایران استفاده از این واژگان برای کارشناسان «خوبیت» ندارد...
دیدهبان: یا بیستون یا چهلستون
شاهین شجریکهن: سینمای ایران تنها جایی است که توقیف شدن یک فیلم، به اعتبار سازندهاش میانجامد. کارگردان جوان و مدعی دیگری، کلاً دو فیلم در کارنامه دارد که جفتشان هم توقیف شدهاند. اما طوری باد به غبغب میاندازد که انگار فیلم دیدهنشدهاش بیبروبرگرد شاهکار بوده و اگر اکران میشد غوغا به پا میکرد. بعد هم نانِ همین توقیف را میخورد و ژست چهگوارایی میگیرد که من و سایر نوابغ تحت فشاریم! و جالب است که تحت همین فشار، فیلم سوم را هم شروع میکند...
مجموعههای تلویزیونی از نوروز تا رمضان: خندهای که دوا نبود
مازیار معاونی: بهار امسال یکی از کمبارترین بهارهای سیما به لحاظ پرداختن به زیرژانر محبوب و همهگیر ملودرام بود. در سالها و دهههای پیش دستاندرکاران مقولهی نمایش سیما ولو به شکل تجربی و غیرعلمی به این موضوع توجه داشتند که پس از بمباران بیننده با برنامههای طنز در ایام نوروز با تغییر گونهی نمایشی به ملودرام، به ذائقهی او و کنداکتور خودشان تنوعی بدهند. اما...
آیا «بازی خوب» تعریفی روشن و واحد دارد؟: گر دیگری به شیوهی حافظ زدی رقم...
امیر پوریا: داریوش ارجمند در سگکشی (بهرام بیضایی، 1380) شخصیت حاج نقدی را بازی کرده است؛ حاجی پابهسنگذاشتهای که در حجرهاش با دیدن گلرخ (مژده شمسایی) همسر یک بدهکارِ به زندان افتاده (مجید مظفری) وا میرود و اختیار از کف میدهد و زن را به «باغچه»اش در شمال و به سفری که در آن «خودی هستیم و غیری نیست» دعوت میکند. بازیاش هم با حرکتی ظریف بر روی مرز تیپسازی کاریکاتوری و واقعنمایی اجتماعی پیش میرود. شخصیتی که تنها...
روزهای خوش برای سریالدوستان: بازگشت چند سریال پرطرفدار
چند ماه اخیر برای سریالدوستان پر از خبرهای خوب و خوش بوده است. علاوه بر خبر به سرانجام رسیدن ادامهی تویین پیکس خبرهایی نیز رسید حاکی از اینکه شبکهی فاکس قصد دارد سه سریال محبوب و تحسینشدهاش را دوباره در جریان تولید بیندازد: سریال پروندههای ایکس کریس کارتر که همچنان اغلب بزرگترین سریال در نوع خودش به حساب میآید؛ سریال اکشن و مهیج 24 که قهرمانش جک بائر (کیفر ساترلند) را به یکی از...
عروج واچاوسکیها؟: سریال موفق پس از سالها ناکامی در سینما
اندی و لانا واچاوسکی در چند سال اخیر بهندرت توانستهاند کارهایی در حد انتظار عرضه کنند و اگر هم مثل فیلم اطلس ابر (2012) کار بزرگی ارائه دادند به دلایل مختلف در حد شایستگیاش ستایش نشد. اسپید رِیسر (2008) و عروج ژوپیتر (2015) گرچه ارزشهای خاص خود را داشتهاند ولی مسلماً برازندهی آفرینندگان سهگانهی ماتریس نبودند. خلاصه اینکه اوضاع حرفهای واچاوسکیها در سالهای اخیر باعث نگرانی طرفداران ثابتقدمشان شده بود...
یادی از بروس لی در سالگرد مرگش: قهرمان، ستاره، شاعر و فیلسوف
یکی دیگر از نشانههای بارز شخصیت چندوجهی لی که کمتر از آن خبر دارند، شعرها و کتابهای فلسفیای است که از او به یادگار مانده و بهخوبی ثابت میکند که محدود کردن لی در قالب صرفاً رزمیکاری برجسته و قدرتمند، حق مطلب را در مورد او ادا نمیکند. شعرهای لی ساده و توأمان زیبا و عمیق هستند با نشانههایی آشکار از روشنشدگی و بهرهمندی از معرفت حقیقی. نگاه تیزبینانه به جزییات زیباییهای طبیعت و...
داستانهای وحشیانه (دامیان زیفرون): راهنمای بیحساب شدن
پوریا ذوالفقاری: داستانهای وحشیانه پر است از دیالوگهای شنیدنی، قاببندیهای بامعنا و قراردادهای بصری درستی که تا پایان هم به آنها وفادار میماند. مثلاً در سه اپیزود رستوران و جاده و زدوبند در پی تصادف، مرگ رخ میدهد. در هر سه، دوربین پیش از وقوع قتل روی چهرهها مکث میکند. با هولناکترین سکانسهای فیلم، موسیقیای همراه میشود که بهشدت تأویلپذیر است. میتواند پوزخندی به انتقام باشد یا به دنیایی که...
تیمبوکتو (عبدالرحمان سیساکو): داستان، قربانی فضا
مهرزاد دانش: عبدالرحمان سیساکو، سینماگر موریتانیایی، در این فیلم سراغ مواجهههای میان مردم و بنیادگرایان در این شهر رفته است. فیلم با نمایی از تعقیب آهویی گریزان توسط مردان مسلح شورشی شروع میشود که بیش از آنکه قصد شکار و کشتنش باشد، اصرار بر خسته کردنش است. همین مقدمهی نمادین که در سکانس پایانی هم به نوعی دیگر تکرار میشود و کنایهای است از...
میانستارهای (کریستوفر نولان): بله، بله، البته
رضا کاظمی: حالا و پس از سهگانهی بتمن با کمترین تردید میتوان گفت که کریستوفر نولان، سازندهی فیلمهای کمهزینه و مستقلی مثل تعقیب و یادگاری، نهفقط دیگر نشانی از مختصات سینمای مستقل و جمعوجور هنری ندارد بلکه یکی از پرچمداران و به تعبیری مهمترین پرچمدار صنعت فیلمسازی هالیوود است. برای برداشت منفی از چنین گزارههایی خیلی زود است و باید به وجوه مختلف این وضعیت نگاهی انداخت. وجه متمایز نولان...
فیلمی که کلاسیک خواهد شد
محسن بیگآقا: پس از تماشای فیلم، وقتی از سینما بیرون میآیی، انگار از ستارهی دیگری آمدهای. میانستارهای از جمله آثاری است که بعدها کلاسیک خواهد شد. صحنههای شاعرانهی آن در فضا و عبارتهای سنگین امروزش مثل «افق رویداد» و «فضای پنجبعدی» جای خود را در ادبیات سینمایی پیدا خواهند کرد...
مأموریت: شناسایی راز گل سرخ
جواد رهبر: عصارهی ماجراجویی میانستارهای یادآور آثار و ساختار کلاسیک این گونه از جمله آثار ژول ورن است، اما شرح دقیق نکتههای علمی مربوط به داستان است که آن را به سفری بسیار جذابتر و هیجانانگیزتر تبدیل میکند. فیلم از شفافسازی آنچه تماشاگر قرار است در ادامهی داستان با آن روبهرو شود، طفره نمیرود و تا جایی که لازم است برای آن وقت میگذارد...
گفتوگو با کریستوفر نولان: درگیرکنندگی قصه مهم است، نه بزرگی یا کوچکیاش
برای من قصه یعنی همه چیز. وقتی از جلوههای ویژه حرف میزنید بد نیست بدانید که در میانستارهای فقط ششصد نمای همراه با افکت داریم. احتمالاً این تعداد افکت از افکت نیمی از فیلمهای جشنوارهی ساندنس هم کمتر است (میخندد)؛ و وقتی از بازیگرمحور حرف میزنید گمان نمیکنم بشود فیلمی یافت که از این حیث فراتر از میانستارهای باشد چون در این فیلم نقشآفرینی بازیگر یعنی همه چیز. برای من قصه و درونمایهی آن مهم است و نه ابعاد آن. مهم آن چیزی است که درگیرم کند؛ چه بزرگ باشد و چه کوچک...
گزارش شصتوهشتمین جشنوارهی بینالمللی فیلم کن: پس «نخل طلا» کو؟
محمد حقیقت: روزبهروز به بزرگتر شدن، تجارتیتر شدن و جنجالیتر شدن این جشنواره افزوده میشود و به نظر میآید که در اثر حضور اسپانسرهای نامدار و پرپول که وضعیت مالی جشنواره تا حدی به آنها وابسته است، کمکم کنترل جشنواره دارد از دست برگزارکنندگان آن خارج میشود و تبدیل به بازار مکارهی غریبی میشود که هر شرکتی میخواهد از دیگری جلو بزند و در این شلوغیهاست که آدم گم میشود! پول است که میچرخد و میچرخاند. کمپانیهایی مثل کرینگ که از امسال اسپانسر جشنواره شده، اورآل (سازندهی لوازم آرایش)، شرکت اتومبیلسازی رنو (که بیش از دویست ماشین لوکس در اختیار جشنواره میگذارد و ستارگان را از هتلشان تا کاخ جشنواره جابهجا میکند) و آرم جشنواره روی بدنهی ماشینهایشان نقش بسته و... در رقابت شدید با هم به دنبال خودنمایی هستند...
واقعیتهایی برای درک بیشتر فیلمهای سامورایی: کاکل سامورایی
هوشنگ راستی: بسیاری از ما وقتی اسم سامورایی را میشنویم تصوری که ازشان در ذهن داریم یک جنگجوی پایبند به اصول، درستکار، باصداقت، سربلند، مغرور، پرافتخار، وفادار به اعتقادات و خلاصه نمونهی کامل یک قهرمان جوانمرد است. این تصور قبل از اینکه ریشهی تاریخی داشته باشد ناشی از فیلمهایی است که دیدهایم. اما با کمی دقت و غور در متون تاریخی متوجه میشویم که این تصور دور از واقعیت است. مثلاً کاکل سامورایی را که در ژاپنی به آن «ساکایاکی» میگویند، در نظر بگیریم که یکی از جنبههای تشخص سامورایی است. جلو و وسط سر تراشیده و کاکل دماسبیشده که روی فرق سر نشسته، این تصور را به وجود میآورد که...
ژاک کلمبیه، طراح صحنهی عصر طلایی سینمای فرانسه: املاکِ متروک تخیل
احسان خوشبخت: از بین همهی چیزهایی که در سینما مورد غفلت قرار گرفتهاند، معماری فیلم یکی از مهمترینهاست. دلایلش کمابیش میتواند روشن باشد: برای بسیاری نوشتن دربارهی کارگردانان، فیلمها (به عنوان متن و روایت) و بازیگران هنوز اهمیت بیشتر – و به همان نسبت سادگی بیشتر – در مقایسه با نوشتن دربارهی فیلمنامهنویسان، طراحان صحنه یا فیلمبرداران دارد. نوشتن دربارهی اینها به تخصصهایی بیشتر از نوشتن راجع به فیلمها احتیاج دارد که نه همیشه در دسترس است و نه اگر باشد همیشه مورد توجه عامهی خوانندگان...
در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان):
عاشق بیحسرت و سرحالی که وقتی خبر مرگ میدهد، خندهاش میگیرد!
امیر پوریا: بر خلاف نگاه حسرتخوارانهی متأسفانه رایج امروز که عشق را با ویرانی و هلاکت، یکسان میانگارد و جلوههای بیرونی آن را در حسادت و تمامیتطلبی میبیند و در کمال تعجب، میپندارد در دنیای تو ساعت چند است؟ سوگنامهای همسو با صاحبان این نوع نگاه است، اما این فیلمی است که هیچ میانهای با این گونه حقارتها ندارد. از سوی دیگر، بر خلاف نگاه متفاوتنمایانهای که میخواهد فیلم را به آن بخش آکنده از ادا و دور از لذتهای داستانسرایی سینمای مدعی تجربی بودن پیوند بزند، گمان میکنم بسیار روشن است که فیلم اول صفی یزدانیان...
صبحانه به وقت فرانسه
فرزاد پورخوشبخت: از میان پرشمار تعاریف منتسب به عشق، شیوهی عاشقی فرهاد (علی مصفا) نه استحاله در معشوق است و نه فنا شدن در هجرانِ ابدیِ یار و نه عزلتگزینی و استهلاک در روزمرگی برای فراموشیِ فراق. او یک عاشقِ غریب و خلاق است که نیروی درونیاش را صرف آموختن زبان فرانسه و قابسازی و تهیهی پنیر فرانسوی و صدها دلمشغولی و آموزهی باربط و بیربطِ دیگر کرده است. با اینکه به گفتهی خود هیچ خاطرهای را به یاد نمیآورد که گلی (لیلا حاتمی) در آن نباشد اما...
گیلهگل در سرزمین عجایب
آرامه اعتمادی: در دنیای تو ساعت چند است؟ یک فیلم فرانسوی است که در ایران روایت شده. فرق چندانی ندارد که این فیلم در رشت یا انزلی روایت شود یا در روستای کوچکی مثل روستای تولوز فرانسه. درونمایهی اصلی فیلم آن را جهانی میکند. عشق مضمونی است که برای خود محدودهای تعریف نمیکند و عشق به روایت در دنیای تو... هم وابسته به اجتماع و سیاست و تاریخ نیست و میتواند در هر برههای از تاریخ و در هر سرزمینی روایت شود...
همه حالشان خوب است
هوشنگ گلمکانی: لحن دلپذیر و خویشتندارانهی یزدانیان در قایقهای من، حالا در دنیای تو... به پختگی و عمق بیشتری رسیده است. چیزهایی در هر دو فیلم هست که شاید سهمی در روایت نداشته باشد اما این فضای عاشقانه را میسازد. ارجاع او به فیلمها و فیلمسازان محبوبش هرچند سرراست، اما از جنس خود فیلم، و آن هم خویشتندارانه است. مانند نماهای تارکوفسکیوار به سبک تابلوهای «طبیعت بیجان» در هر دو فیلم...
آیین «قرار» گرفتن
پوریا ذوالفقاری: در دنیای تو... قصهی پایان جوانی و آغاز میانسالی است. حدیث روزگار فرونشستن گرد و خاک آرزوها و دوندگی برای به دست آوردنشان. دورانی که باید ایستاد و از اسب سرکش آرمانگرایی و خیالبافی فرود آمد. دوست داشتهای هنرمند شوی، دست در دست معشوقی که زیباترین دختر جهان است برای تو مرزهای هنر را درنوردی...
گفتوگوی شهرام مکری با صفی یزدانیان: اگر زیباست واقعیست
مکری: استراتژی کارگردانیتان این بود که روی جزییات تأکید نکنید.
یزدانیان: نه، استراتژی که ندارم. هنوز آن قدرها کارگردان نشدهام! چیزهایی در ذهنم بود که دوست داشتم در عین ناهمگون بودن به هم نزدیک شوند و طیف متنوع اما یکپارچهای از تصویرها و مفاهیم را بسازند. بیشتر به سلیقه و خواستهی طبیعی خودم وفادار بودم تا عقل مصلحتاندیش. خیلی از دوستان میگفتند بعد از خواب فرهاد، مسألهی اصلی فیلم گفته شده و دیگر ضرورتی ندارد که فرهاد و گلی با هم وارد خانه شوند، چون مخاطب خسته میشود. اما برای خودم جذاب بود که این دو شخصیت اگر با هم تنها شوند چه میگویند. تازه این تنها صحنهای از فیلم بود که دربارهاش از خواستهی اصلیام قدری کوتاه آمدم و ملاحظاتی را در نظر گرفتم، وگرنه ترجیحم این بود که این گشتوگذار پایانی طولانیتر شود.
گفتوگو با فردین صاحبالزمانی تدوینگر و همایون پایور فیلمبردار: مثل تکهای از یک رؤیا
گفتوگو کننده: محسن جعفریراد: صاحبالزمانی: بیشتر مایل به فیلمبرداری رئال هستید یا غیررئال؟ میدانم که بستگی به موضوع و فضا و داستان و دید کارگردان دارد، اما به طور کلی میخواهم سلیقهی شما را بدانم. دوست دارید فیلمنامهای که پیشنهاد میشود، رئال باشد یا غیررئال، به تعبیر من «ضدرئال»؟
پایور: گاهی از من میپرسند که سبک شما در فیلمبرداری چیست؟ خب فیلمبردار که سبک ندارد. اصلاً سبک یعنی چی؟ هر قصهای و هر کارگردانی فضای خاص خودش را دارد.
گفتوگو با کریستف رضاعی، آهنگساز: همهی مردم دنیا به یک زبان حرف میزنند
گفتوگو کننده: شروینه شجریکهن: رضاعی: موفقیت فیلم از جوانب مختلف فیلمنامه، تصویر و در کنار آن موسیقی، حاصل فعالیت مشترک یک گروه است که سابقهی دوستیشان بسیار عمیق و طولانی است./ موسیقی فیلم را دوست دارم چون میتوان در قالب محدودیتهای تصویر، آزادی در خلاقیت را پیدا کرد./ همیشه اول سعی میکنم تمام چیزهایی که در دل کارگردان هست و سلیقههای موزیکالش مطرح شود، بعد در چارچوب قواعد، راه خودم را پیدا میکنم...
گفتوگو با زهرا خوشکام: پیر شدند این جوانها از دوری تو!
علیرضا حسنخانی: صفییزدانیان نقش حوا خانم را برای شما نوشته بود و از ابتدا برای این نقش، شما مد نظرش بودید؟
خوشکام: فکر نمیکنم این طور باشد. روزی منزل دخترم بودیم و آقای یزدانیان هم آنجا بودند. به من گفتند میخواهند فیلمی بسازند. من همین طوری به شوخی و خنده گفتم: «تو رو خدا برای من هم نقش داری؟» که جواب درستی به من ندادند. وقتی تولید فیلم شروع شد من رفته بودم دفترشان که فیلمنامه را دادند و خواندم و خیلی خوشم آمد. نه به عنوان کسی که...
نهنگ عنبر (سامان مقدم): «خواستگار» حاتمی و دهان بلعندهی نهنگ
بهزاد عشقی: نهنگ عنبر در درجهی نخست تماشاگر عام را نشانه رفته است؛ تماشاگری که به سینما میآید تا بخندد و تفریح کند. بنابراین فیلمساز محبوبترین ستارگان را به خدمت میگیرد و حتی از موسیقی بهاصطلاح لسآنجلسی نیز بهره میگیرد تا هرچه بیشتر توجه عمومی را جلب کند. اما فیلمساز نمیخواهد ناخواسته به قالب پسند عامه درآید و با لودگی و سهلانگاری و...
جٌنگ هفته
مهرزاد دانش: نهنگ عنبر استفادههای گشادهدستانهای از عناصر دمدستی کرده، به نحوی که شاید چهارپنجم فیلم و شوخیهایش کاملاً بیارتباط با درام اصلی متن و وابسته به ایدههایی سادهانگارانه خارج از محور داستان باشد..
صد سال به این سالهاش!
محمد محمدیان: بخش نخست نهنگ عنبر همان قدر که برای سامان مقدم موفقیت بوده، حاصل هنرنمایی رضا عطاران هم هست. او سکانسهای دههی شصت را آن قدر خوب بازی کرده که گویی هماکنون یک راست از آن دهه آمده است...
نگاهی دیگر به «قصهها»ی رخشان بنیاعتماد: سایههای بیامان
جواد طوسی: اپیزود پایانی (سایهها) به عنوان یکی دیگر از اپیزودهای موفق و خوب اجراشدهی قصهها بیشتر از نظر شخصیتپردازی حامد و سارا و دیالوگنویسی دقیق و سنجیدهی این دو که میتواند تصویری شفاف از یک نسل واخورده و معلق و خصایص و علایق و تردیدهایشان باشد، قابلیت بحث و بررسی دارد...
مروری بر کارنامهی رخشان بنیاعتماد به بهانهی نمایش «قصهها»:
واقعگرایی بینقاب و شاخهای در سیاهی جنگل
بهزاد عشقی: رخشان بنیاعتماد در قصهها شیوههای اجرایی جدیدی را میآزماید و از این آزمون با سرافرازی بیرون میآید. از نظر نوع نگرش نیز همچنان به عهدی که با خود بسته است وفادار میماند و فیلمی چونوچراکننده دربارهی نارساییها و آسیبهای اجتماعی ارائه میدهد. مؤلف در قصهها به شیوهی آثار پستمدرنیستی خود بخشی از فیلم است و وارد اثرش میشود و...
نگاهی به «سایهها»؛ اپیزود آخر «قصهها» : مدرسهی عالی درامپردازی، دیالوگنویسی و بازیگری
امیر پوریا: اپیزود آخر قصهها اثر رخشان بنیاعتماد با فیلمنامهی مشترک او و فرید مصطفوی، یکی از بهترین فیلمها و فیلمنامههای کوتاه تاریخ سینمای ایران و لحظه به لحظهاش نمونهای متعالی برای مطالعهی موردی و تدریس واحدهای کلی و جزیی فیلمنامهنویسی، معرفی و تبیین شخصیتها، دیالوگنویسی، خلق کشمکش دراماتیک و...
گفتوگو با رخشان بنیاعتماد: نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد
گفتوگو کننده: مسعود مهرابی: بنیاعتماد: برچسبهایی مثل سیاهنما یا روشنفکر غربزده، صرفاً دستمایههایی برای مشروعیت دادن به جدال با سینمای اجتماعی است./ هیچ فیلمی آینهی تمامنمای جامعه نیست و «قصهها» هم دربارهی همهی نسل امروز نیست./ در جشنوارههای جهانی معمولاً فیلمهای اجتماعی بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند ولی همهی این فیلمها که ساختهی کشور ما نیست. خیلی از کشورها با فیلمهای تند و گزنده و انتقادی در جشنواره شرکت میکنند و در داخل هم مورد توجه و پذیرش مخاطبان همان کشور قرار میگیرند...
اسب سفید پادشاه (محمدحسین لطیفی): این پای لنگ...
سعید قاضینژاد: اسب سفید پادشاه فیلم سرگشتهای است که بعید به نظر میرسد تماشاگر بعد از خروج از سینما تماشایش را به کسی پیشنهاد کند. حفرههای فیلمنامه به قدری گلوگشادند که پادشاه و اسبش با هم از آن میگذرند! حاصل تماشای فیلم سر بر آوردن پرسشها و ابهامهای زیادی است که در اغلب موارد پاسخی منطقی برای آنها وجود ندارد...
چهارراه حوادث: جنگ کازرون بود یا ممسنی؟
هوشنگ گلمکانی: مهمترین و خبرسازترین اتفاق چهارراه در ماه گذشته، حادثهی موسوم به «غائلهی افخمی- قادری» بود و آن از این قرار بود که بهروز افخمی در پاسخ به یادداشتهای ستونی که امیر قادری در روزنامهی «هفت صبح» دارد مطلبی در همین روزنامه نوشت که از حیث لحن و ادبیات یکی از تندترین نمونههای اینچنینی در حوزهی خاورمیانه و بلکه هم سالهای اخیر است. خوشبختانه افخمی هم مانند مسعود فراستی میتواند از پانسیونرهای این صفحه و صاحب کرسی در چهارراه باشد؛ امیر قادری هم که جای خود دارد...