20 اردیبهشت (شماره ویژه بهار 1394) - شماره 491
چشمانداز ۴۹۱
چند توضیح و دیگر هیچ
علیرضا محمودی: 1. خشت و آینه و گنج قارون دو حقیقت سینمایی اثباتشده هستند که دیگر نیازی نیست برای اثبات اهمیتشان کسی را متقاعد کرد. اگر کسانی هستند که هنوز برای اهمیت تاریخی این دو اثر و جایگاه بینظیرشان در روند تاریخ سینمای ایران شک و شبههای دارند بهتر است دستبهکار شوند و به آرشیوها و کتابخانهها و حافظهی آدمهای صاحب ذهن سری بزنند تا ببینند از آن اتفاقی که یکی در شش سینما و دیگری در یک سینمای این شهر به راه افتاد هنوز پس از پنجاه سال چه چشمههایی که نمیجوشد و چه رودخانههایی که به راه نمیافتد. نیم قرن زمان برای اعتبارسنجی هر پدیدهای کفایت میکند و این دو فیلم در این مدت به اندازهی کافی بحثانگیز و همچنین مناقشهانگیز بودهاند. موافقت و مخالفت اهمیت ندارد. آنچه مهم است میزان بحثی است که هنوز میتوان در پس این سالها دربارهی دو تلقی از سینما در ایران با این دو فیلم به راه انداخت. بهترین دلیل برای این مدعا نیز همین مطالبی است که نویسندگان مختلف از نسلهایی متفاوت دربارهی این دو فیلم نوشته و گفتهاند. هنوز خشت و آینه و گنج قارون زندهاند و هنوز جان دارند که بتوانند ما را برای یک مناقشهی جدی سر ذوق بیاورند. با همین اعتبار انتشار این پرونده لازم و ضروری است. هنوز تکلیف ما با گذشت این پنج دهه با بسیاری از مفاهیم کلیدی سینما حل نشده است. هنوز...
گفتوگو با ابراهیم گلستان: شرح یک تجربه
این تکههاییست از یک گفتوگو دربارهی «خشت و آینه» میان زندهیاد کریم امامی برای روزنامهی انگلیسیزبان «کیهان اینترنشنال» و ابراهیم گلستان، که متن فارسی آن همان زمان در جزوهای چاپ و منتشر شد.
برای شما که هم فیلم کوتاه ساختهاید و هم فیلم بلند آیا میان این دو تفاوتی وجود دارد؟
این تقسیمبندی واقعا یک تقسیمبندی تحمیلی است. درست مثل اینکه بپرسم در شعر آیا فرقی هست میان قصیده یا غزل؟ مسئله اینست که خواه غزل باشد خواه قصیده، آیا اساساً شعر هست یا نه. درباره فیلم هم صرفنظر از بلندی یا کوتاهیش باید دید آیا مطابق احتیاجی که فکر برای بیان شدن داشته از آب درآمده است یا نه...
گفتوگو با زکریا هاشمی : همیشه به خودم اعتماد داشتهام
گفتوگو کننده: حامد صرافیزاده - هاشمی: گلستان این وظیفه را به من داده بود که از بازیگرها بخواهم نقشهایشان را حفظ کنند و از من نظر میخواست چون دستیارش بودم. من همه کار میکردم و حتی کارهای فنی را انجام میدادم چون دوست داشتم. گلستان میگفت که این کار باید بشود و نشد ندارد. مثلاً اولش کرین نداشت و خودش آن را با هزینهی زیادی ساخت. گفت اگر کرین نباشد، این قسمت را نمیگیرم، باید این کار بشود. این را من از گلستان یاد گرفتم. استاد من گلستان است و...
گفتوگو با جمشید مشایخی : میلیونها چشم تو را میبینند
گفتوگو کنندگان: بهداد آوندامینی/ حافظ روحانی - مشایخی: دو چیز یادم هست که آقای گلستان به ما گفت و بعدها هم هیچوقت ندیدم در فیلمهای دیگر رعایت شوند. یکی اینکه: «تپق بزن! مگر در زندگی معمولی تپق نمیزنی؟» من همان زمان فهمیدم تپق زدن یعنی اینکه دیالوگ را مال خود کنی و راحت بگویی؛ و دوم اینکه...
گفتوگو با محمدعلی کشاورز: آدمی خیلی جدی با دیالوگهای آهنگین
گفتوگو کنندگان: فردین صاحبالزمانی/ مجید اسلامی - کشاورز: ما قبل از شروع فیلمبرداری مدت یک ماه به خانهی ایشان میرفتیم و تمرین میکردیم. روی تکتک جملهها بحث و گفتوگو میشد. در دورهای که متن را روخوانی میکردیم، گلستان ایرادهای ما و نقطهنظرهای خودش را میگفت. بعد از این دوره تمرین با حرکت شروع شد و میزانسنها را...
گفتوگو با پری صابری: پلنگ دروس
گفتوگو کنندگان: علیرضا محمودی/ حافظ روحانی - صابری: سال 1342. وقتی با گلستان آشنا شدم، او برایم برادری کرد، پدری کرد. من در خانهی گلستان با قشر فرهنگی و فاخر ایران آشنا شدم، از جمله فروغ فرخزاد، مهدی اخوانثالث، جلال آلاحمد و خیلیهای دیگر، تمام شاعران آن دوره هر جمعه در خانهی گلستان جمع میشدند. من هم به آنجا رفتوآمد داشتم و...
حرفهایی درباره «خشت و آینه»
پیام (پرویز دوایی): خشت و آینه فیلم این «مردم» نیستِ، که دلهره نیست، که دزد بانک و شمسی پهلوون نیستند. البته مقایسه بین این «آثار» و فیلم آقای ابراهیم گلستان، مقایسه درستی نیست ولی در یک قیاس کلی فیلم خشت و آینه جماعت «روشنفکر» را همانقدر نزد تماشاچی عادی فیلم فارسی بدنام میکند که گنج قارون تماشاچی عادی را نزد روشنفکران...
دربارهی یک تجربهی سینمایی
شمیم بهار: خشت و آینه (داستان، تهیه، کارگردانی و برش از ابراهیم گلستان) فیلم بسیار بدیست – با همهی عیبها و تظاهرهای هنرمندانهیی که اکثرن در فیلم اول یک فیلمساز متوسط به چشم میخورد. یک کل نیست. تواناییی گفتن حرفهاش را ندارد...
یک مشت ادای روشنفکرانه
بهرام ریپور: دیدن این فیلم برای تماشاگر کنجکاو یک نتیجه قطعی دارد و آن این است که برای ساختن فیلم خوب تنها روشنفکر بودن، تکنیک خوب داشتن و سابقهای در کار فیلم کوتاه کافی نیست...
نخستین بارقهی درخشان سینمای ایران: فیلمی که میتوان به آن مباهات کرد
کریم امامی: خشت و آینه از چند جهت شایستهی عنوان «نخستین بارقهی درخشان سینمای ایران» است. در واقع اگر هر یک از فیلمسازان داخلی، از جمله آقایان کوشان، یاسمی یا میثاقیه میتوانستند فیلمی بسازند که در شکل و ظاهر و از نظر فنی آراسته و منسجم باشد حتی اگر این فیلم لمحهای از محتوای روشنفکرانهی فیلم گلستان را نمیداشت من کاملاً مشتاق بودم تا فیلم آنها را فیلم درخشان سینمای ایران بنامم...
ردپای زنان در «خشت و آینه»: زنی که مردانه به زندگی امید بسته است
وجیهه امیرخانی: زنان خشت و آینه همه بدون ادعا و ژستهای برتریطلبی و رفتارهای گلدرشت مردانه و بدون اینکه بخواهند با مظلومنمایی، موضوعیت زنانهشان را به یک اعلامیهی فمینیستی بدل کنند در متن زندگی، سکان حرکت و پیشبرد ماجرا را به دست گرفتهاند. از همان اولین زنی (فروغ فرخزاد) که تنها یک صداست و تصویر مبهمی پوشیده در چادر...
نویسنده و جفتش
شاهرخ دولکو: خشت و آینه فیلمِ بدیست. فیلمِ تلفشدهایست. یک فیلمِ اولِ خام و پُرگو که ایدهی خوبش را فدایِ اجرایِ خامدستانهی پرتکلفش میکند و با تظاهر به دانستن، قصد دارد تماشاگرش را مرعوب کند و به او بگویدکه بالاتر از او ایستاده است...
عکسِ ساعتهای بیعقربه
سهند عبیدی: در آثار ابراهیم گلستان، هر گاه شب چیره میشود فکر میآید و هول. نمونهها بسیار است و مجال مثال آوردن کم: از همان قصه اول، بهدزدیرفتهها (1326) تا قصههای شب دراز و بیگانهای که به تماشا رفته بود، از انتهای محتومِ عشق سالهای سبز تا تمامیِ گسترهی پایانناپذیر شبِ جهان در مد و مه و... تا خشت و آینه..
سکوت موسیقی در «خشت و آینه»: آگاهی عصیانگرانه یا عصبیت مارکسیستی
امیر بهاری: پرندگان هیچکاک تقریباً همزمان با خشت و آینه ابراهیم گلستان تولید شد ولی یکیدو سال زودتر اکران شد. هیچکاک در سه فیلم قبلی خود - سرگیجه، شمال از شمال غربی و روانی - همکاری درخشانی با برنارد هرمن آهنگساز نابغهی آن دوران داشت. ولی در پرندگان خبری از موسیقی نیست. در همین زمان گلستان خشت و آینه را ساخت؛ فیلمی که برای آن آهنگسازی نشد و در چند صحنه رادیو و صداهایی در محیط، موسیقی را به فیلم ضمیمه کردند...
خشت و بازی آینه
آتیلا پسیانی: بازی هیستریک گلی بزرگمهر در مقابل بازی بیاحساس (نه به مفهوم بد) پری صابری مانند انفجاری است در یک دریاچه. این صحنه کمی شعارزده به نظر میآید. برعکس، صحنهی دادگستری که...
دلهره در سردیِ سیاه شب
عباس بهارلو: گلستان گفته است موقع ساختن خشت و آینه فیلمنامهی مدون نداشته، بلکه «طرح کلی فیلم و اپیزودهای آن را در ذهن داشته و هر جا لازم بوده با بازیگران و عوامل فیلمش تمرین میکرده است»؛ یعنی میتوان در نظر آورد که او فیلمش را بر اساس شکلی از پندارههای داستانی ساخته است؛ برای بیان «دلهرههای» انسانی که در سردی سیاه شب شکل میگیرند و گسترش مییابند...
گفتوگوی نغمه ثمینی و مجید اسلامی دربارهی «خشت و آینه»
ثمینی: در خشت و آینه چیدهشدگی غلبه دارد. مثلاً کافه کاملاً جهانی چیده شده است. یک جور هجو واقعیت بیرونی.
اسلامی: خشت و آینه قرار بود یک همشهری کین باشد که به نظرم بود.
گفتوگو با امید روحانی: شاید داریم درست نمیبینیم
گفتوگو کننده: حافظ روحانی - امید روحانی: ما آن موقع نگران نبودیم که نگاه این فیلم غربی است، بعدها کسانی که به مفاهیمی چون غربزدگی و شرقزدگی پرداختند هم من نخواندم که در جایی چنین اتهامی را به گلستان بزنند. ما هم آن موقع فکر نمیکردیم که نوع نگاه گلستان در خشت و آینه میتواند باعث تغییراتی در سینمای ایران شود...
*
چهگونه «گنج قارون» مجوز نمایش گرفت؟: گنجی که زیرخاک نماند
پرویز نوری: ...خبر شگفتآور این بود که گنج قارون اجازهی نمایش گرفته است. همگی به حیرت افتادیم. آقای کاوسی هم ماتومبهوت بیآنکه دلیلش را بداند، فقط گفت: «گفتهاند پروانهاش را بدهید.» گفتم: «صحنهی آبگوشتخوری چی؟ درش آوردند؟» و جواب البته معلوم بود: نه...
حرفهای سیامک یاسمی: من از منافع «گنج قارون» ثروتمند نشدم
...گفته آمد که خانوادهها بر اثر آبگوشت خوردن و پیاز با مشت شکستن فردین درصدد تقلید برآمدند و آبگوشت با دست خوردند و پیاز با مشت شکستند. اشتباه همینجاست. آبگوشت غذای سنتی این ملت است. آبگوشت خوردن با دست و پیاز شکستن با مشت نهتنها از قرنها قبل بوده بلکه هنوز هم هست...
این مردم فوقالعادهاند
سعید مطلبی: از اولین روز نمایش گنج قارون همهی تصورها بههم ریخت. فیلم هر سانس بیشتر از سانس قبل فروخت، طوری که در سانسهای پایانی همهی سینما مملو از تماشاچی بود. سینماچیها از شوک استقبال مردم در روز اول بیرون نیامده بودند که روز دوم با استقبالی بیشتر از راه رسید...
گفتوگو با بیژن محتشم، چهرهپرداز «گنج قارون»: جای گنج قارون خالی است
گفتوگو کننده: فرامرز روشنایی - محتشم: در سینمای امروز ما جای این جور فیلمها خالی است، جای هنرپیشههایش خالی است، جای استقبالهای مردمی خالی است. در آن دوران حق عوامل را میدادند، تقدیر هم میکردند و هوای آدم را هم داشتند. احترام هم به جای خود بود...
مهندسیِ کهنالگوها در «گنج قارون»: دنیاپرست حسرت جاوید میخورد؟
محمد تهامینژاد: گنج قارون سرسلسهی گونهای از فیلم است که در طبقهبندی انواع فیلمهای دهههای سی و چهل، تفاوت و تمایز به وجود آورد. به نحوی که دیگر نمیتوان آنها را در یک رده گنجاند. این فیلم سیاهوسفید که دارای یک صحنه (مرکب از پنج نمای) رنگی است، هم در اوج فیلمهایی قرار گرفت که به موضوع ثروت و فقر پرداختند و هم سرآغاز مجموعهی جدیدی از تولیدات سینمای ایران شد که...
دربارهی موسیقیِ ترانههای جعفر پورهاشمی در «گنج قارون»
امیر بهاری: پورهاشمی در گنج قارون ترانهی «آی جغجغه» را خودش خوانده. ترانههای بسیار دیگری را هم خودش خوانده که به اسم ایرج تمام شده است. البته این اتفاق تقصیر کسی نبوده. خودش علاقهای نداشته که کسی بداند...
دربارهی «شیرین زرپرست»: وصلهی ناهمرنگ
وجیهه امیرخانی: گنج قارون در واقع اولین فیلم مهمیست که در آن شخصیت زن بدون فرو رفتن در نقش مادر معصومِ فداکار یا زن اغواگر فریبکار که در کابارهها رقاصی و آوازخوانی میکند به دنبال همسر و تشکیل خانواده است...
سینما و سلیقه با بررسی موردی «گنج قارون»: آیا میشود برای تماشاگر سلیقه ساخت؟
علی قلیپور: گنج قارون جدا از همهی تأثیرهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیاش به تحکیم تضاد و تقابلی یاری رساند که میتوان آن را دوگانهی «مخاطب خاص و مخاطب عام» نامید که از بطن دوگانهی «فیلمفارسی و فیلم هنری» بیرون آمده و به اشکال گوناگون تکثیر میشود...
«گنج قارون» از نگاه روانشناسانهی جامعهی امروز
امیرحسین جلالی/ روانپزشک: میگویند روشنفکران چپ از اقبال مردم به گنج قارون دلگیر شده بودند. شاید به این دلیل که در انتهای فیلم به جای غلبهی خون بر شمشیر شاهد آشتی فرادست و فرودست و یکی شدن آنان هستیم. فرادست گنج قارون به سعادت میرسد وقتی سر از خانهی فرودستان درمیآورد. اما پارادایم زمانه...
قهرمان پابرهنه، شمایلی برای انکار تضاد طبقاتی: گنج و رنج
یاشار نورایی: ...آدمهای عامی محروم که گنج قارون برایشان تصویر یک تسویهحساب تاریخی است و در شمایل علی بیغم قهرمانی را میبینند که به خونخواهی محرومان برمیخیزد بیآنکه رسالتی سیاسی داشته باشد. تا زمانی که اختلاف طبقاتی هست، علی بیغم هم در خاطرهی این مردم معمولی زنده و باقی خواهد ماند...
نگاهی به روایت فقر و تنگدستی در سینمای ایران: فقر با ارزش افزوده
تهماسب صلحجو: «دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است...» این سخن حکیمانه را احمد شاملو در شعر محلهی کوچک، روزگاری سرود که قهرمان گنج قارون فقر را فضیلت میدانست و سرخوشانه میخواند؛ «بهر ما یک گوشهی کوچیک این دنیا بسه... لقمهای نون و گلیم پارهای ما را بسه...» و این فیلم انبوه تماشاگران را به سینما کشاند...
1344: شکوه جوانمردی، شکست روشنفکری
جواد طوسی: هنوز خیلیها بر مزار «علی بیغم» گل میگذارند و آن را با گلاب میشویند و با قهرمان محبوبشان خلوتی دارند. اگر این رابطهی عاطفی و نوستالژیبازی بد و مبتذل و ارتجاعی است و حامیان و علاقهمندانش مشتی پوپولیست بیهویت هستند، روشنفکران جناح مقابل در این روند پرتبوتاب تاریخی چه تاجی سر ما گذاشتهاند...
مقدمهای بر بحث ریختشناسانهی «خشت و آینه» و «گنج قارون»: تشخص رؤیاهای یک طبقه
داود مسلمی: گفتیم که گنج قارون و خشت و آینه دو سویهی یک خط امتدادیافته هستند. تکلیف هستی تاریخی گنج قارون روشن است، اما خشت و آینه آکنده از ابهام و ایهام است. خشت و آینه از نقطهنظر بیان سینمایی و امتداد خط نقطهنظر روایی عاری از فرودوفراز روایتی است و...
کندوکاو «گنج قارون» با خسرو دهقان: اول ساندویچ، بعد سینما!
گفتوگو کننده: پیام مستوفی - دهقان: گنج قارون راجع به خصلتهای مردانگی و مشکلات عام زندگی صحبت میکند و برای همین ماندگار است. به همین دلیل چسب زمان و مکان روز به آن نمیخورد و یک مقدار فراتر از آن میرود. نمیشود به مختصات زمان روز ربطش داد...
گفتاری از حسن حسینی دربارهی «گنج قارون»: رمانتیزه کردن فقر
...دربارهی علت موفقیت فیلم، نمیتوان پاسخ تکعاملی داد، اما فکر میکنم یکی از نکتههایی که از منظر مطالعات فرهنگی دربارهی چگونگی تأثیر فیلم بر تماشاگران میتوان گفت، این است که گنج قارون پاسخی میدهد به نیاز عمومی تودهی سینمارو که در بین مجموعه پاسخهایی که فیلمهای دیگر در آن دوره به این نیاز میدهند، نمونه و نخبه است؛ یعنی این پاسخ کاملاً متفاوت است. برای اینکه ببینیم این پاسخ چیست، اول باید ببینیم آن نیاز چه بوده، یعنی اینکه آن فیلمها قرار بوده به چه نیازی پاسخ بگویند...
فیلمخانهی ملی ایران، و تلاش برای نگهداری و حفاظت بادوامتر فیلمها: در گذر ایام
نسخهای که در فیلمخانهی ملی ایران در قطع 35 میلیمتری با زمان 131 دقیقه و 17 ثانیه (11812 متر) با زیرنویس فرانسه نگهداری میشود کاملترین نسخهی موجود از خشت و آینه است. صحنههای داخلی پرورشگاه و نماهای متعدد و مکرر از کودکان کامل و بدون چسبخوردگی است، و در انتهای نمای تراولینگ در راهروی پرورشگاه، دوربین برای لحظهای ثابت میشود و سپس به تصویر هاشم در بیرون از پرورشگاه بُرش میخورد...