ویژه بهار - 20 اردیبهشت 1393 - شماره 474
چشمانداز ۴۷۴
پرونده یک موضوع: جلوههای عاشقانه در سینمای ایران
شاهین شجریکهن: از حضرت حافظ به گوش جان شنیده بودیم که قصهی عشق از هر زبان که روایت شود نامکرر است، اما در تکاپوی تدارک پروندهی «جلوههای عاشقانه در سینمای ایران» نکتهی دیگری هم دستگیرمان شد؛ اینکه قصهی عشق، بیپایان هم هست و نمیتوان نهایتی برای گفتن و شنیدن دربارهاش تصور کرد. کتاب سال 1392 ماهنامهی «فیلم» با موضوع فیلمهای عاشقانهی سینمای ایران، فرصتی بود برای پرداختن به جلوههای گوناگون عشق در فیلمهای ایرانی و مروری بر عاشقانههای مهم و خاطرهانگیز این سینما. اما آن دفتر به پایان رسید و حکایت همچنان باقی ماند. در یکیدو ماه گذشته، بخشی از مطالبی که برای پروندهی موضوعی کتاب سال آماده شده بود، در سایت ماهنامهی «فیلم» منتشر شد، بخش دیگری برای شمارهی ویژهی بهار کنار گذاشته شد و مطالب تازهای هم تدارک دیده شد که اکنون مجموعهی این مطالب و گفتوگوها را در قالب تکملهای بر پروندهی «جلوههای عاشقانه در سینمای ایران» میخوانید.
گفتوگو با علیرضا داودنژاد و کامبوزیا پرتوی: عشق در سینمای سفارشی تنهاست
(گفتوگو کننده: هدی ایزدی)، داودنژاد: از میان فیلمهای من فیلمهای بیپناه، مصایب شیرین و عاشقانه عاشقانه بودند. بچههای بد به نحوی به مسائل عاشقانه میپرداخت. ملاقات با طوطی، هشتپا، حتی تیغزن، مرهم و کلاس هنرپیشگی هم روابط عاشقانه داشتند. یعنی با وجود مشکلات ممیزی، در همۀ فیلمهایم روابط عاشقانه وجود داشتهاند.
پرتوی: موفقیت بعضی فیلمها به این دلیل بود که نشأتگرفته از ادبیات شفاهی ما محسوب میشدند. وقتی به خودمان متکی بودیم خیلی خوب بود اما وقتی به چاشنی عشق در سینمای هند متکی بودیم، هیچ پیشرفتی نداشتیم.
عشق و جنگ: به بلندای ابدیت
مسعود ثابتی: سؤال این است: آیا برای بررسی مضمون همجواری عشق و جنگ در سینما و چگونگی آن، باید نخست آن دسته از فیلمها را که منتسب به ژانر جنگی هستند در نظر گرفت و سپس مضمون عشق را در بین آنها جستوجو کرد؟ یا نه، از فیلمهایی گفت که بیش و پیش از هر چیز، آنها را به عنوان درامهای عاشقانهای میشناسیم که ضمناً بر پسزمینهشان جنگی در جریان است، و یا پیامدها و عوارض یک جنگ تمامشده هنوز بر محیط و رفتار کاراکترهایشان تأثیر دارد؟ چهگونه میتوان این دو را از هم تشخیص داد؟...
گفتوگو با رسول صدرعاملی: عبور از خط خطر
(گفتوگو کننده: مسعود ثابتی)، صدرعاملی: مسأله این است که مسئولان فرهنگی ما اگر میخواستند مستقیم به عشق نگاه کنند، احساس ناخوشایندی داشتند و اگر میخواستند تأملاتی در حاشیهی عشق داشته باشند، جرأتش را نداشتند. در چنین فضایی، چراغ سینمای عاشقانه به کمک جرقههایی روشن مانده بود که جدا از جریان اصلی سینما، به راهشان ادامه میدادند. مثلاً خود من پس از رهایی بلافاصله گلهای داودی را ساختم. یعنی کوتاه نیامدم...
نگاهی به طرح و نمایش عشق در سینمای دههی 1370: ... و ناگهان «عشق»!
علی شیرازی: به «سینما» شدم عشق باریده بود!این همهی توصیفی است که از طلیعهی سینمای دههی 1370 در مواجهه با قصهی نامکرر عشق میتوان کرد؛ سالهایی که تقریباً در هر ماه فیلمی بر پرده میآمد که بخشی از نامش کلمهی شیرین عشق یا مشتقات آن را یدک میکشید: نقش عشق (شهریار پارسیپور)، عشق من شهر من (علی قویتن)، عاشق فقیر (حسینعلی لیالستانی)... یا دستکم رنگی از عشق داشت: در آرزوی ازدواج (اصغر هاشمی)، چشمهایم برای تو (خسرو شجاعی)، روسریآبی (رخشان بنیاعتماد)، وصل نیکان (ابراهیم حاتمیکیا)، بی تو هرگز (هوشنگ درویشپور)، سالهای بیقراری (مسعود نوابی)... اما...
گفتوگو با کیومرث پوراحمد: ریشههای خشکیدهی عشق و فصل بیباران
(گفتوگو کننده: شاهین شجریکهن)، پوراحمد: شب یلدا بیش از فیلمهای دیگرم به تجربههای شخصی متکی بود. مثلاً آوازی که در فیلم خوانده میشود، ترانهای است که خودم برای دخترهایم خوانده بودم و همان زمان با کمک ناصر چشمآذر و قاسم عابدینی ضبطش کردیم. از این نوع مصالح شخصی در ساختمان فیلم زیاد گنجاندهام. از همان اول میدانستم که ساختن فیلمی بلند با یک شخصیت و در یک آپارتمان کوچک، کار سادهای نیست، اما فکر میکردم که دوست دارم این فیلم را بسازم.
گفتوگو با تهمینه میلانی: رسم عاشقانهکشی
(گفتوگو کننده: نیکان نصاریان)، میلانی: نسل من و نسل قبل از من به دلیل خاطرات خوشی که از فیلمهای عاشقانهی سینمای آمریکا و حتی گاه اروپا و هند دارند، بیشتر به عاشقانههای سینمایی دل میدهند. هنوز هم وقتی پای صحبتشان بنشینید شکوه علفزار، این ملک متروکشده، شبی در رم، دکتر ژیواگو، عشق در بعدازظهر و قصهی عشق و... را به یاد دارند. اتفاقاً برای نسلهای میانی ساختن فیلمهای عاشقانه میتواند بسیار خاطرهانگیز باشد و شاید همین خاطرات خوش، موجب شده که نسل ما نسل اخلاقیتر و عاطفیتری نسبت به نسل جوان امروز جامعه باشد که...
آواهای عاشقانهی سینمای ایران: دلشدگان...
سمیه قاضیزاده: سینمای ایران پر از آواهای عاشقانهای است که اهل موسیقی رقم زدهاند و با شنیدن و یادآوری آنها سکانسهای مشهور تاریخ سینما در چشم ذهن لبریز میشوند. کاش امکانی وجود داشت که این قطعهها را میشد همراه با خواندن مطلب، شنید. حالا به لطف اینترنت، خاطرهبازی با قطعههای موسیقی فیلمهای عاشقانه چندان دشوار نیست. شاید این مرور کوتاه، فرصتی باشد برای یادآوری و مرور برخی از این عاشقانههای شنیداری.
با هانیه توسلی دربارهی «شبهای روشن» و سینمای عاشقانه: عشقهای روشن
(گفتوگو کننده: پوریا ذوالفقاری)، توسلی: نشان دادن روابط زن و مرد در سینمای ایران همیشه سخت بوده ولی در برخی فیلمها از جمله شبهای روشن راهحلهای خلاقانهای برای حل این مشکل به کار رفته است. فکر نمیکنم معضل اصلی این نکته باشد. مسلماً محدودیتهایی وجود دارد که کار فیلمنامهنویس و فیلمساز و بازیگر را سخت میکند، اما اگر همه چیز فقط به این بستگی داشت هرگز نباید عاشقانهی جدی و قابلتوجهی در سینمای ایران ساخته میشد...
تجربههایی از ساخت فیلم عاشقانه: الحب عذاب
روحالله حجازی: روایتهای عاشقانه در سینمای ایران چنان محدودیتهایی دارد که در نهایت آنچه از مرحلهی ایده تا اجرا بر پرده میبینیم، فاصلهای نجومی دارد. اما اعتقادم این است که همیشه محدودیت باعث خلاقیت میشود. البته اعتقادی به ولنگاری نداشته و ندارم، بلکه مقصودم اختلاف سلیقهی مدیران فرهنگی با فیلمسازان است. اینکه فیلمساز چه مابهازایی برای روایت داستان طراحی کند و مدیران چه برداشتهای غلطی از آن داشته باشند، مسأله مهمی است که تا به حال بلاتکلیف و مغفول مانده است.
گفتوگو با اصغر نعیمی:خط باریک قرمز
(گفتوگو کننده: پوریا محسن جعفریراد)، نعیمی: سینمای عاشقانه یکی از انواع کلاسیک سینماست و هر فیلم عاشقانهی موفق تاریخ سینما، یکی از ارکان اصلیاش دو بازیگر اصلی زن و مرد بودهاند. نمیتوانید یک فیلم عاشقانۀ خیلی خوب را بدون دو بازیگر قدرتمند زن و مرد که ارتباط مناسبی را به نمایش بگذارند تصور کنید. این است که بر خلاف آنچه میگویید، ستاره شدن بازیگران را ناشی از قصهها میدانم. مثلاً آن زمان من پیشنهاد بازی خانم هدیه تهرانی را در فیلمهای غریبانه و قرمز دادم...
مباحثهی احمد طالبینژاد با مسعود کیمیایی: جهانبینیام سالخورده شده
کیمیایی: سینمایی که من در دوران بلوغ عاشقش شدم، دیگر نیست. طبیعی است که من در این سنوسال و این حالوهوایی که بر سینما حاکم شده، به یاد عاشقانههایم بیفتم. من در هفده سالگی سناریویی نوشتم به نام «واخوردهها» و بردم برای ساموئل خاچیکیان که بسازد. نتیجهاش میشود آغاز همکاری من با سینما. اولین کارم در فیلم ضربت بود که در سالن صداگذاری، افکت میدادم. از همان آغاز، نگاهی دیگر به سینما پیدا کردم. این عین همان مهر و عشقی است که نسبت به پدر و مادرم داشتم. آن وقتها معلم زن میآمد سر کلاس ما. آنهایی که سن من هستند، همه عاشق معلمهایشان بودند. آیا باید آن دوران را فراموش کرد؟ این نگاه عاشقانه است که در فیلمهایم متجلی میشود، نه حسرتخواری صرف. البته که حسرت هم درش هست. کسی نباید من را بازخواست کند چرا به عشق فکر میکنی. معشوق من همیشه و همیشه، سینما بوده و خواهد بود...
گفتوگو با رضا رفیع و شهرام شکیبا دربارهی برنامهی «قندپهلو»: نقل و نبات، قند و نمک
هوشنگ گلمکانی: در میان برنامههای ریزودرشت تلویزیونی که بیشترشان مسابقهای هستند و تازه یک مسابقهی پیامکی هم به شکل زیرنویس در پایین تصویرشان رژه میرود، ناگهان برنامهای با مجریان و داوران و شرکتکنندههای متفاوت، با صحنهآرایی متفاوت (بهخصوص سری نوروزی آن که به شکل یک کارگاه ساختمانی طراحی شده) و کاریکاتورهای بزرگی از دهخدا و کیومرث صابری و عمران صلاحی و ابوالقاسم حالت و منوچهر احترامی و دیگران در پسزمینه، چشم را میگیرد و بیننده را وادار به مکث میکند. بعد بیننده متوجه میشود که موضوع برنامه و مسابقهاش هم با بقیه فرق دارد. برنامهای در قالب طنز منظوم، که شرکت و موفقیت در آن نه ربطی به شانس و احتمالاً پارتی دارد و نه اطلاعات تخصصی یا معلومات عمومی... این گفتوگو به مناسبت پخش سری نوروزی «قندپهلو» جدا از شنیدن نکتههایی دربارهی این برنامهی دیدنی از زبان دستاندرکارانش، ادای دین به کسانی است که حال عدهای را خوب میکنند.
کهنالگوهای سینمای ایران، تیپ مرد سنتی: زاهدان ریایی
بهزاد عشقی: ...اما بهترین نمونهی این تیپ در سینمای بعد از انقلاب را محمدرضا شریفینیا بازمیآفریند و در دنیا (منوچهر مصیری)، سهگانهی اخراجیها (مسعود دهنمکی) و همچنین فیلم اخیرش رسوایی، چهرهی مکار و زاهد ریایی را به شکل تأثیرگذاری به نمایش میگذارد. شریفینیا این تیپ را با موفقیت به قوارهی خود درمیآورد، بهخصوص نقش او در فیلم دنیا، با دیرینهشناسی این تیپ در حوزههای اسطورهای و تاریخی و ادبی و فرهنگ شفاهی مردم، کاملاً همخوانی دارد...
سایه خیال - برادرانکوئن: دو مرد جدی
رضا کاظمی: آنچه میخوانید پروندهای دربارهی برادران کوئن است که به مناسبت نمایش فیلم تازهشان درون لویین دیویس تدارک دیده شده و علاوه بر دو مطلب کلی و عمومی دربارهی جنبههایی از آثار آنها، فیلم به فیلم جلو رفتهایم، بهاضافهی جدول نظرخواهی از منتقدان دربارهی آثارشان و نقل قولهایی از دو برادر. مدخل مربوط به هر فیلم شامل یادداشتی اریژینال دربارهی فیلمها، و حاشیههای فیلم و بازتابهای انتقادی آن نزد منتقدان جهانی است. (گردآوری و ترجمهی نوشتههای خارجی: رضا حسینی)
گروتسک و لحن شوخ و تلخ در آثار کوئنها: مسخره است ولی جای همدلی دارد
امیر پوریا: یک نکتهی کلیدی این است که لحن گروتسک بابت نوع خونسردی یا شوخیپردازیاش در برخورد با آنچه عادت کردهایم سینما تصویر چندشآور یا دستکم دلهرهانگیزی از آن ارائه دهد، از قضا هول و هراس بیشتری در ما پدید میآورد. این ترسناک است و گاهی لرزه بر انداممان میافکند که کوئنها با پیچوخمهای وقایع لبوفسکی، انداختن اجساد در آن دستگاه در اواخر فارگو یا به آتش کشیدن هتل در فضای کابوسزدۀ بارتون فینک، تفریح میکنند؛ بیآنکه هرگز به خشونت بیپروای تصاویر تارانتینو، تونی اسکات یا الیور استون روی بیاورند...
دستمایههای تکرارشونده در سینمای برادران کوئن: زیر این آفتاب چیز تازهای نیست
سوفیا مسافر: هرآنچه به این نشانههای فرهنگی مرتبط باشد برای کوئنها اهمیت دارد. و تمامیشان با جدی نگرفتن و از ورای فیلتری از رنگولعاب سینمایی دیده میشوند، انگار که منابع الهامشان نه واقعیت، که جهانِ تبدیلشده به فیلم است، جهانی فانتزی که منطق سینمایی آن را به پیش میبرد. و آنها نهتنها کوچکترین اصراری برای پنهان کردن این موضوع ندارند، که برعکس، با گشادهدستیِ تمام و تأکیدهای مکرر و اغراقآمیز آن را به مخاطب نشان میدهند...
برادران کوئن، فیلم به فیلم
سنگدل: اعجاز تصویری
شاهد طاهری: فیلم اول یک کارگردان از جهاتی شبیه نخستین ضربهای است که یک بازیکن تازهوارد تعویضی به توپ میزند. ابتداییترین دغدغهی چنین بازیکنی این است که توپ نخست را لو ندهد و احتمالاً با یک پاس محافظهکارانه به یار کناری، تصویر مثبتی از حضورش ارائه دهد تا بهتدریج در جریان بازی قرار گیرد. اما فیلم نخست برادران کوئن حکم زدن گل طلایی در فینال جام جهانی توسط یک بازیکن تازهوارد را دارد...
زرگ کردن آریزونا: تیرهبختان
پوریا ذوالفقاری: شخصیتهای اصلی بزرگ کردن آریزونا هم دو برگزیدهی بدبختیاند. دوران آشنایی، عشقورزی و ازدواجشان زود میگذرد. فیلم همان ابتدا از ما میخواهد دوامی برای این دوره متصور نباشیم. خوشیهای نکبتزدگان کوتاهتر از آنند که در داستان کلی زندگیشان زمان خاصی را به خود اختصاص دهند. قصه از جایی آغاز میشود که بیحاصلی زندگی این دو در عقیم بودنشان جلوه میکند و آنها برای برآمدن از پس این تقدیر شوم، تصمیم به کودکربایی میگیرند...
گذرگاه میلر: کوئنهای استیلیزه
شاهپور عظیمی: فیلم شکل و شمایل یک اثر گنگستری را دارد. حالوهوایش به فضاسازیهای کوپولا در پدرخواندهها و کاتن کلاب نزدیک است. برخی به شباهت درونمایههای فیلم با یوجیمبو و یک مشت دلار اشاره کردهاند و گروهی فیلم را وامدار آثار دشیل همت مانند کلید شیشهای و خرمن سرخ میدانند. اگر هم فیلم شبیه به تمامی این آثار باشد، تقاطع میلر راهمچنان باید فیلم شخصیت دانست و نه لزوماً اثری حادثهپرداز و سرشار از تیراندازی و...
بارتون فینک: خواب در بیداری
شاهپور عظیمی: فیلم آشکارا نگاهی دارد به ماجراهای نویسندگان ناکامی که به هالیوود رفتند تا فیلمنامه بنویسند اما فیلمنامهنویسی نهتنها چیزی به اعتبارشان اضافه نکرد بلکه از آن نیز کاست. نویسندگانی مانند ویلیام فاکنر و اسکات فیتزجرالد که پژواکی از شخصیت هر دو را در وجود دبلیو. پی. ویهیو میبینیم...
وکیل هادساکر: حلقهی تقدیر
مهرزاد دانش: وکیل هادساکر در فضایی معلق بین دو ساختار پستمدرن به سر میبرد که یکی عبارت از همان بازیگوشیها و طنازیهای خاص کوئنی است و دیگری تا حدی نزدیک به لحن افسانهوار تیم برتنی است، مخصوصاً نریشن افسانهگوی متن و نیز آنجا که پای رویارویی دو قطب خیر و شر به میان میآید...
فارگو: باشگاه گندزنی!
پوریا ذوالفقاری: فارگو بازگشت دوبارهی کوئنها به سینمای محبوبشان است؛ به هجویهی تلاشهای ناکام برای رسیدن به موفقیت و تصویر خونهایی که در این راه بیحاصل بر زمین میریزند. احتمالاً دلیل انتخاب یک سرزمین سفیدپوش از برف هم جز این نبوده است...
لبوفسکی بزرگ: گریزی دلنشین از منطق و عقلانیت
شهزاد رحمتی: لبوفسکی بزرگ در فرم و مضمون تقریباً تمام مختصات نمونهای یک فیلم کالت را دارد: شخصیتهایی غریب و ناهنجار که به اعمالی توجیهناپذیر با انگیزههایی نامعقول (یا اصولاً بدون انگیزهای خاص!) دست میزنند در دل داستانی نامعقول و گاه بیجهت و البته عمداً پیچیده که در نهایت به نظر نمیرسد اهمیت چندانی داشته باشد. لبوفسکی بزرگ مثل اغلب فیلمهای کالت در زمان خودش فروش نکرد و اغلب مخاطبانش، از جمله منتقدان، را به دو گروه افراطی تقسیم کرد...
ای برادر کجایی؟: تولد دوبارهی سه زندانی خودساخته!
شاهین شجریکهن: ... و گویی برادران کوئن در ساختار و چارچوبهای روایی به ادیسه پایبند بودهاند ولی در مضمون و اسلوب روایت گوشهی چشمی به داستانهای انجیلی و کتابهایی مثل جُنگهای قدیسان و شهدای مسیحیت داشتهاند؛ چه مستقیم و به طرزی که منبع اقتباس قابلتشخیص باشد و چه به صورت استحالهشده و مرکب در نمودهای فرهنگی دیگر...
مردی که آنجا نبود: سایهروشن
مهرزاد دانش: مردی که آنجا نبود یکی از نمونهایترین فیلمهای کوئنی است؛ با طنز سیاه و گزندهای که مناسبات خانوادگی، عاطفی، شغلی، آیینی و حتی فلسفی انسان را در جهان مدرن کندوکاو میکند و به ریشخند میگیرد. درام اثر بر پایهی توالی اتفاقهای پیدرپی و مسخرهای بنیان میپذیرد که عنصر سببیت را در روند روایت تشکیل میدهد، اما...
بیرحمی تحملناپذیر: قلب قرمز به جای خون سرخ
رضا حسینی: بیرحمی تحملناپذیر اولین و تنها کمدی (سیاه) رمانتیک کارنامۀ برادران کوئن است و با اینکه مثل همهی فیلمهای این دو برادر با ژانر جنایی پیوند میخورد و عناصری از آن را در بر میگیرد، پیش از هر چیز یک کمدیرمانتیک باقی میماند...
قاتلان پیرزن: رقص شیطان
شاهد طاهری: در این میان بازسازی کوئنها از قاتلان پیرزن (الکساندر مکندریک، 1955) با اینکه عموماً به عنوان یکی از آثار ضعیفتر آنها شناخته میشود، بستری مناسب برای شناسایی رویکرد کوئنی - با استفاده از مقایسهی این دو نسخه - فراهم کرده است...
جایی برای پیرمردها نیست: خطر در کمین است
شاهین شجریکهن: جایی برای پیرمردها نیست اثری «قهرمانویرانگر» است. تمامی شخصیتهای فیلم به نوعی ناکام و حتی ابتر میمانند بیآنکه ناکامیشان صورتی تراژیک بیابد یا قسمتی از داستان در رثای آنان شکل گیرد. آشکارتر از همه شخصیت کارسون ولز است...
پس از خواندن بسوزان: جایی برای دولتمردها نیست
هومن داودی: با آنکه پس از خواندن بسوزان فیلمنامهای ظریف و فکرشده دارد، اما نقطهی قوت اصلیاش و آنچه به عنوان یک کمدی به آن تشخص داده کارگردانی عالی برادرهاست...
یک مرد جدی: میانبرهای رسیدن به خدا
هومن داودی: با اینکه فیلم شخصی و دیریاب کوئنها ظاهری دارد که میتواند بهآسانی به «یهودیبازی» متهمش کند، باطنی چندوجهی، منسجم و جهانشمول دارد. برادران کوئن در یک مرد جدی آیین یهود را بهانهای قرار دادهاند تا به بنیادیترین و عمیقترین پرسشهای هستی نقب بزنند و...
شهامت واقعی: وسترنی به سردی زمستان و برف
رضاحسینی: تنها وسترن کارنامهی کوئنها، درامی ماجراجویانه است که مثل همی فیلمهای این دو برادر شروعی جذاب و کنجکاویبرانگیز دارد؛ و مثل بعضی از فیلمهای آنها از یک راوی بهره میگیرد تا ما را به گذشته ببرد و داستانی باورنکردنی و افسانهوار را برایمان تعریف کند...
درون لویین دیویس:گربهای به نام لویین
آرامه اعتمادی: درون لویین دیویس از آن فیلمهایی است که میتواند حسابی حال موسیقیبازهای حرفهای را جا بیاورد. فیلمی که با تماشایش میتوان آهنگها را دوباره در ذهن ساخت و جزییاتشان را مرور کرد...
استودیو مولن روژ و دوبلهی فیلم «هرگز نمیر مادر»
رضا مقدم: در سال 1341 استودیو مولن روژ به یکی از استودیوهای مطرح و تثبیتشده در عرصهی دوبله تبدیل شده بود و هرگز نمیر مادر (میکیو ناروسه، 1942) یک از دهها فیلم دوبلهشده در استودیو مولن روژ در این سال است؛ فیلمی نسبتاً مهجور از سینمای ژاپن که به مدد دوبله و مضمون ملودرام و تماشاگرپسندش با استقبال تماشاگران روبهرو شد...
آخرین دیدار با فرد زینهمان: ماجرای پشت «ماجرای نیمروز»
پیمان دوستدار: آنچه میآید، برگرفته از شمارهی 8 دفترهای «پراجکشن» که متأسفانه دیگر درنمیآید، آخرین گفتوگویی است که با این فیلمساز شده، که خود از آخرین نمایندگان نوعی خاص از سینما بود. ضمن این حرفها - که نمودار عقاید منعکس در آثار اوست - زینهمان، موضوع معروف مقایسهی فیلم خودش، سر ظهر، را با ریو براوو، اثر هاوارد هاکس پیش میکشد که...
درگذشتگان - آلن رنه: زندگی و دوران یک مدرنیست
بهروز دانشفر: آلن رنه از بهترین فیلمسازان دوران موج نوی سینمای فرانسه، از فیلمسازان شاخص سینمای مدرن، و کارگردانی موشکاف و سختگیر بود که آثارش تشخص مثالزدنی دارند. او به عنوان تدوینگر از اواسط دههی 1940 کارش را آغاز کرد و سپس به کارگردانی فیلمهای کوتاه و مستند پرداخت...
میکلوش یانچو: طراح بالههای سینمایی
در جشنوارهی کن 1966، فیلمی به نمایش درآمد که عنوان فیلمی وسترن داشت، اما در واقع اثری از مجارستان بود و کارگردانی را به سینمای جهان معرفی کرد که حضورش در آن بیش از یک دهه پایدار ماند. اثری مسحورکننده، کمدیالوگ و با ساختاری جسورانه.
میکی رونی: ز گهواره تا گور بر صحنه
میکی رونی ستارهی افسانهای هالیوود و یکی از جانسختترین بازیگران سینما و تلویزیون و تئاتر آمریکا بود که بارها پس از افولی موقت میان نسلهای مختلف دوباره به شهرت و اعتبار و محبوبیت رسید. او که طولانیترین دوران حرفهای را در تاریخ سینما داشت و تنها بازیگر بهجامانده از دوران صامت بود...
سریالسازی، یک تجارت خیلی لازم در دنیای مستند: تخت گاز با سه کلهپوک!
محمدسعید محصصی: تخت گاز یکی از جذابترین محصولات سینمای مستند صنعتی انگلستان است. تهیهکنندهی مجموعه با آگاهی کامل از سنتهای مستندسازی صنعتی انگلستان، آن را طراحی کرده و ساخته است. تخت گاز پر است از مستندهای کلیپمانند از آخرین دستاوردهای صنایع ماشینسازی جهان، که در آنها محصولات این صنایع در مدتی بسیار کوتاه معرفی و اطلاعات فنی لازم به بیننده منتقل میشود...