بهمن 1392 - شماره 469
چشمانداز ۴۶۹
در آستانهی جشنوارهی سیودوم: صدای نفس کشیدن سینما
بخش فیلمهای اول این دورهی جشنواره به یکی از بخشهای جذاب جشنواره بدل شده است. دورهی سیودوم از معدود دورههاییست که برای تماشای فیلمهای اول آن، اشتیاق زیادی وجود دارد. بین فیلمسازان اول نامهایی آشنا دیده میشود. مثل سعید آقاخانی، تینا پاکروان، برزو نیکنژاد، مهشید افشارزاده، آزیتا موگویی، جهانگیر الماسی و مهدی پاکدل. از سویی دیگر تعدادی از آثار این بخش به دلیل گروه تولید یا بازیگرانشان، کنجکاویبرانگیزند. مثل ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه (ابراهیم ابراهیمیان)، ملبورن (نیما جاویدی) و با دیگران (ناصر ضمیری). حتی فیلم سیزده هومن سیدی هم در این بخش حضور دارد چون آفریقای او، ویدئویی محسوب شد. اگر...
یک انفجار سینمایی: زهر در کام سینما
یکی از تلخترین رخدادهای تاریخ سینمای ایران، روز هجدهم دی سر صحنهی فیلم/ سریال معراجیهای مسعود دهنمکی روی داد. صبح آن روز خبر رسید که به دلیل انفجار، پنج نفر سر صحنهی این فیلم کشته و تعدادی از جمله طراح صحنه و لباس به بیمارستان منتقل شدهاند. پیش از این هم اتفاقهای تلخ مشابهی افتاده بود. مروری بر این وقایع که البته از نظر هولناکی واقعه و تعداد کشتهها با معراجیها قابلمقایسه نیست، نشان میدهد که امنیت صحنههای فیلمبرداری در سینمای ایران بر خلاف روال رایج دیگر کشورها، روندی معکوس دارد و کیفیت حوادث در هر سال فاجعهبارتر است...
گفتوگو با رضا کاهانی: خوشحالم و امیدوار
محمد حقیقت : حالا که فیلم آماده شده، چه حسی به این فیلم فرانسویات داری؟
خوشحالم که این فیلم را ساختهام. خوشحالم تصمیمی را که میگیرم پایش هستم. خوشحالم که میبینم به شیوهی خودم توانستهام فیلم بسازم. الان خیلی غرق در فیلم هستم. اگر مثلاً یک سال دیگر ازم بپرسید راجع به این فیلم چه فکر میکنی، میتوانم نظرم را بگویم. فعلاً خیلی از ساختن این فیلم راضیام و احساس میکنم که میتوانم هر جای دنیا فیلم بسازم.
هفتمین جشنوارهی سینماحقیقت: عید مستندسازان
محمدسعید محصصی: از میان مستندهای مرتبط با تاریخ که در جشنواره دیدم، چندتایی ذهنم را کاملاً مشغول کرد: شناسنامه (محمدرضا هاشمیان) روان و صمیمی است و از طنز هم بهرههایی دارد. با دیدن این فیلم دیگر میتوان گفت که مستندسازان ما به پایهای از فیلمسازی استاندارد با موضوعهای تاریخی رسیدهاند. آخرین روزهای زمستان (محمدحسین مهدویان) مستند بلندی است دربارهی زندگی و شهادت غلامحسین افشردی مشهور به حسن باقری؛ کاری پرخرج که با نگاتیو و مثل یک فیلم سینمایی تولید شده است. فیلم را با اشتیاق دیدم، در حقیقت کاری که برای بازسازی صحنهها در این مستند انجام شده، تحسینبرانگیز است اما در ساخت یک مستند، ذکر وقایع تاریخی نمیتواند مطابق میل سازنده و خواست سرمایهگذار، همراه با پنهان کردن حقایق تاریخی باشد....
تلویزیون در دیماه: بیپولی؛ از مشکل تا تاکتیک
احسان ناظمبکایی: رسانهی ملی در دی 92، سومین جشنوارهی جام جم را با سروصدا و تبلیغات فراوان برگزار کرد اما سایهی سنگین بحران مالی و بیپولی همچنان بر سر این سازمان سنگینی میکرد؛ سایهای که به نظر میرسد با توجه به شواهد، چندان هم سنگین نباشد و به حربهای برای پاسخ به انتقادها میماند و توجیهی برای کمبودها و نقایص. ۹۶۷ میلیارد تومان! طبق لایحهی بودجهی سال ۹۳، صداوسیما با چنین رقمی، بالاترین میزان بودجهی دریافتی را در حوزهی فرهنگی کشور دارد. این رقم، ۳۴۴ میلیارد تومان از بودجهی ۶۲۳ میلیارد تومانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم بالاتر رفته است...
نگاهی به سریال «یادآوری»: گذشتهای که نمیگذرد
بهزاد عشقی: یادآوری به تعبیری داستان حوادث مرده و زمانهای ازدسترفته است. در این مجموعه حوادث مهم و سرنوشتساز بهسرعت اتفاق میافتند و آنگاه سازندگان مجموعه بیشتر روی تشعشعات آن حوادث در زندگی کنونی اشخاص مکث میکنند. به تعبیری دیگر یادآوری داستان گذشتهای است که نمیگذرد و در زندگی کنونی اشخاص نقش میآفریند. به عنوان نمونه یک محکوم به اعدام به شکل معجزهآسایی پس از مرگ زنده میشود و آنگاه نزد خانوادهاش بازمیگردد تا زندگی تازهای را آغاز کند. اما گذشته به اشکال مختلف دست از سرش برنمیدارد و...
جشنوارهی کوچک من: دیدن یا ندیدن
احمد طالبینژاد: وقتی آدم فیلمی را ندیده اما دربارهاش شنیده باشد، در قضاوت سردرگم میماند. سالهای سال شنیده بودم که فیلم سه قاپ ساختهی زکریا هاشمی از جمله آثار غیرمتعارف سینمای اجتماعی ایران است. از این فیلم، فقط چند عکس که انصافاً خوب بودند و نوشتههایی در ستایش آن به خاطرم بود تا این اواخر که نسخهای از آن را دیدم و متوجه شدم که نباید به حرف این و آن استناد کرد و بهتر است برای داشتن قضاوت درست، به خود اثر نگاه کنیم. سه قاپ حتی در قیاس با انبوه فیلمهای لمپنی آن سالها (اوایل دههی 1350 ) فیلم بدی است. تیپسازی افراطی، دیالوگهای شعاری و بد و اجرای آماتوری، از ویژگیهای این فیلم است...
«ساخت ایران» چهگونه ساخته شد؟: با امیر نادری در نیویورک
پرویز نوری: ...در همان بدو ورود، نادری به من گفت بهتر است در هتلی که او اقامت دارد اتاق بگیرم تا نزدیک همدیگر باشیم. هتلی معمولی بود در یک خیابان مشرف به خیابان چهلودوم، با ورودی قدیمی و رنگورورفتهی قهوهای و با اینکه زیاد خوشم نیامده بود، قبول کردم و اتاقی در طبقهی دهم گرفتم. اتاق نادری در طبقهی هشتم بود. اکیپ فیلم ساخت ایران یعنی خود مرتضوی با سعید راد و باجناق مرتضوی (حسابدار فیلم) خانهای دورتر از هتل اجاره کرده بودند. پطروس پالیان (فیلمبردار) هم آپارتمانی برای خودش در یکی از خیابانهای باصفای منهتن داشت، روبهروی آپارتمان مارکو گریگوریان (نقاش) که در سینما با نام گریگوری مارک بازی میکرد...
برترینهای سال به انتخاب 240 منتقد: «دوازده سال بردگی» موفقترین فیلم سال
سایت ایندیوایر به روال سالهای اخیر نظر منتقدان در زمینهی برترینهای سال را گرفته و امسال با حضور 240 منتقد در این نظرخواهی رکورد تعداد منتقدهایش را هم شکسته است. دوازده سال بردگی که در فهرستهای برگزیدگان نشریات و نهادهای مختلفی حضور چشمگیری داشته در این نظرخواهی نیز حضور مقتدرانهای داشته و موفقترین فیلم سال شده؛ افتخاری که در سالهای قبل نصیب فیلمهایی مثل خون به پا میشود، شبکهی اجتماعی و... شده بود...
یک فیلم، یک ترانه: بر فراز رنگینکمان
گردآوری و ترجمهی وازریک درساهاکیان: ترانۀ «بر فراز رنگینکمان» را بسیاری از خوانندگان اجرا کردهاند و شاید یکی از بامزهترین اجراهای آن متعلق به جیمز استوارت باشد که یک سال بعد، یعنی در 1940، ورسیونی کمیک از این ترانه را در فیلم داستان فیلادلفیا اجرا کرد. اما مشهورترین اجرا احتمالاً از آنِ یک خوانندۀ اهل هاوایی است به نام ایزرایل کاماکاوی ووله در 1993 که به ردۀ دوازده آهنگ محبوبِ «بیلبرد» رسید. اجرای مشهور دیگری با صدای اِوا کَسیدی، یک سال پیش از آن ضبط شد و پس از مرگ زودهنگام وی در 1996 در صفحهای به نام «Songbird» منتشر شد...
گفتوگوی با فرد اسکیپیزی، فیلمساز معتبر استرالیایی: به یک فرشتهی نجات احتیاج دارم!
گفتوگو کننده: علی موسوی/ اسکیپیزی: ...همیشه دلم میخواسته در وطنم کار کنم ولی فکر کردم که با رفتن به هالیوود ممکن است چیزهای جدیدی یاد بگیرم و برای خودم اسمورسمی به هم بزنم که ساختن فیلم در استرالیا را برایم راحتتر کند. اما خب، راهی که انتخاب کردم پر از موانع و دامهای گوناگون بود و کارها آن طوری که پیشبینی و طراحی کرده بودم پیش نرفت و شناخته شدنم در هالیوود موجب نشد که بتوانم بهراحتی در استرالیا فیلم بسازم. مشکل ما در سینمای مستقل استرالیا این است که ممکن است پنج سال طول بکشد تا یک فیلم بسازید...
در ستایش طراحان فیلمهای آیندهنگر: ستارههای صحنه
هوشنگ گلمکانی: تعداد فیلمهایی از این دست در چند سال اخیر زیاد بوده اما سه فیلم مورد اشارهام، یادآوری کامل (لن وایزمن، 2012)، فراموشی/ بیخبری (جوزف کازینسکی، 2013) و الیزیوم (نیل بلومکمپ، 2013) هستند که طراحی صحنه (ایده و جزییات) و اجرای آنها (فیزیکی یا دیجیتال)، فوقالعاده حیرتانگیزند و بدون چنین کیفیتی در این جنبه از این فیلمها، این آثار چنین جلوه و تأثیری ندارند. هر سه فیلم، جنبههایی کابوسوار و رؤیایی از آینده را توأماً دارند که در یکی یک جنبه قویتر از دیگری است...
نقد و بررسی | زندانیها (دنی وینِو): امیدی هست؟
مهرزاد دانش: اگر خلاصه داستان زندانیها را برای کسی تعریف کنید، چنین نتیجهگیری میکند که فیلم متعلق به ژانر جنایی/ معمایی است: دو دختر خردسال ناپدید میشوند و پلیس و پدر یکی از قربانیان هر یک به شیوهی خود در پی حل مشکل هستند تا اینکه بهتدریج هر دو به یک مسیر واحد میرسند. اما این روایت، ظاهر ماجراست. زندانیها قبل از آنکه تریلری پلیسی یا جنایی باشد، اثری در باب ایمان و چالشهای مربوط به آن است...
آه پسر (یان اوله گِرْستر): در آرزوی یک فنجان قهوه
جواد رهبر: در نخستین نگاه به این اولین فیلم سینمایی گرستر، کارگردان آلمانی، با فیلمی دربارهی جوانی سرکش و بدون ثبات روانی طرفیم که به روال معمول فیلمهایی از این دست در پایان به درک تازهای از زندگی میرسد و در مسیری درست قدم میگذارد. آه پسر از نظر قالب روایی همین حالت را دارد و بیاعتنا به طرح داستانی سهپردهای پیش میرود و در آن قهرمان داستان به این طرف و آن طرف سرک میکشد. اما همه چیز به همین سادگی نیست...
داستانهایی که میگوییم (سارا پالی): زندگی ما
رضا حسینی: ین مستند کارنامهی سارا پالی در زمرهی فیلمهایی است که در نقطۀ مقابل تعریف کلاسیک اثر مستند میایستند؛ مستندهایی که چندان بر اساس کشفوشهود در زمان فیلمبرداری شکل نمیگیرند و آشکارا دست به بازسازی گذشته میزنند و عمدۀ عناصرشان پیشبینیشده و کاملاً حسابشده است. این مستندها مثل یک فیلم داستانی، فیلمنامهای دقیق با «فرازوفرود»های دراماتیک دارند. و...
هیاهوی بسیار بر سر هیچ (جاس ودون): شادی به شیوهی شکسپیر
جواد رهبر: ودون از ترفندهای بصری متعددی استفاده میکند تا فاصلهی تماشاگر با دنیای فیلم را به حداقل برساند اما ریسک بزرگ او حفظ گفتار شکسپیری در قالب امروزی و ساختارشکنانهای است که برای اقتباس از نمایشنامهی شکسپیر انتخاب کرده است. هیاهو... یکی از معدود نمایشنامههای شکسپیر است که بهنثر نوشته شده و به همین دلیل دست ودون برای بهروزسازی دیالوگها و تطبیق آنها با فضای مدرن فیلم تا حدی باز بوده اما ودون این کار را نکرده چون ضرر این کار در چنین تجربهای از سود آن بیشتر است...
ایستگاه فروتوِیل (رایان کوگلر): امکاناتِ مرگبارِ سیاه بودن...
آرمین ابراهیمی: فیلمساز زیرکانه وارد فرهنگ سیاهان میشود و کاری میکند تا به نقش آنها در جامعهشان حساس شویم و به این احتمال برسیم که بخش مهمی از آنها در لایههای زیرین جامعه نفس میکشند و وضع خوبی ندارند. ما را به آنها نزدیک میکند و همدلیمان را برمیانگیزد اما با جواب نگرفتن دعاهای دستهجمعیشان در سکانسهای پایانی یکباره از فرهنگ سیاهان دور میشود و سیاه را در جامعهاش تنها میگذارد...
فروشگاه خودکشی (پاتریس لوکُنت): بازگشت رفتگان
آرامه اعتمادی: فیلم بر اساس رمان مصور مشهوری از ژان توله ساخته شده، اما آن طور که از ترجمهی انگلیسی برمیآید تفاوتهای زیادی بین رمان و فیلم وجود دارد که از مهمترین آنها شیوهی روایت و ریتم است. انیمیشن لوکنت ریتم سریع و لحن شاعرانهای دارد، اما در رمان گرافیک توله، داستان بهنرمی روایت میشود و سعی نویسنده آن است که وجوه گوناگون شخصیت پسربچه را بازگو کند...
گذشتهی خیلی خیلی دور (نت فَکسن، جیم رَش): دوستداشتنیها
هومن داودی: گذشتهی خیلی خیلی دور از آن فیلمهای کمیابیست که نمیشود با روشهای معمول بهشان نزدیک شد و تحلیلشان کرد. اصلاً برخورد قانونمند و امتحانپسداده با فیلمی که در مذمت محافظهکاری و پیروی موبهمو از مسیرهای طیشده ساخته شده، غفلتی بزرگ محسوب میشود. گذشته از مضمون و دیالوگهای جذاب و تروتازه، شوخیهای درجهی یک و عواطف برآمده از فیلم چنان فرم یکه و درهمتنیدهای آفریدهاند که بیرون از ساختار و فضای آن، تهی از معنا و بیکارکرد به نظر میرسند...
حال بچهها خوب است...
شاهد طاهری: گذشتهی خیلی خیلی دور با دیالوگهایی روی یک تصویر سیاه آغاز میشود و اندکی بعد با رنگ باختن تدریجی سیاهی، نخستین نما نقش میبندد؛ انگار که دوربین در جایگاه چشم کسی قرار گرفته باشد و فیلم با گشوده شدن آرام پلکهای او شروع شود. این تشبیه بهویژه وقتی معتبر جلوه میکند که به محتوای دیالوگهای آغازی که توسط ترِنت بیان شده دقت کنیم. او چند بار دانکن را صدا میزند و هنگامی که پاسخی نمیشنود از او میپرسد: «خوابی؟» درست به این میماند که دوربین از همان سیاهی مطلق ابتدایی...
میان ملودرام و رئالیسم: اصلاً این فیلمها رو کی نگاه میکنه؟
لورا مالوی ترجمهی کتایون یوسفی: حرفم این نیست که زیر پوست شهر را میتوان، یا باید، یک ملودرام محسوب کرد. اما میتوان گفت که با ظهور برخی موقعیتهای ملودراماتیک و تنگناهایی که رهایی از آنها از توان شخصیتها خارج است، فیلم به روشهای فرمالی متوسل میشود که به نشان دادن بحران عاطفی و فروپاشی نظم زندگی روزمره کمک کند. به این ترتیب فیلم از قانون و قاعدهی خاصی تبعیت نمیکند، بلکه تنها میخواهد برای پریشانی عاطفی و عجز شخصیتها در تغییر شرایط، معادل بصری پیدا کند...
فرهنگ فیلم دیدن ژاپنیها: آرام و بیصدا
هوشنگ راستی: در ژاپن فرهنگ سینما رفتن خانوادگی ظاهراً هیچوقت وجود نداشته و اکثر مردم تنها یا با دوستانشان به سینما میروند. چون در ژاپن بر خلاف آمریکا فرهنگ استفاده از پرستار بچه یا بهاصطلاح Baby Sitter مرسوم نبوده و نیست. خانوادههایی که بچهی کوچک دارند با بچهشان به سینما نمیروند. طی روز که بچه در کودکستان یا مدرسه و آقای خانه سر کار است؛ روزهای چهارشنبهی هر هفته که Lady’s Day (روز خانمها) و بلیت سینماها نصف قیمت است، خانمهای خانهدار سینمادوست همراه با دوستانشان به سینما میروند...
کارکرد ورود عنصر تازه به قصه: دردسرهای یک تازهوارد
رضا کاظمی: بیشتر روایتهای کلاسیک بر پایهی یک وضعیت آرام و پایدار آغاز میشوند. سپس عاملی این آرامش و ثبات را برهم میزند و بقیهی روایت، صرف برقراری تعادل و بازگشت به وضعیتی دستکم نزدیک به ثبات آغازین میشود. در بسیاری از کمدیها و فیلمهای خوشفرجام (و بهاصطلاح «هپی اند») بازیافت این ثبات تقریباً تماموکمال است ولی در تراژدیها آرامش و سکون نهایی با فقدان و مصیبتی که قهرمان قصه تجربه کرده آمیخته است...
یادداشتهایی بر فیلمهای بخش گنجینهی جشنوارهی فیلم لندن 2013: میمیرم پیش از اینکه بیدار شوم
احسان خوشبخت: نقش بخش گنجینهها در جشنوارههای سینمایی روز به روز پررنگتر میشود و جشنوارههایی هم در نقاط مختلف جهان مخصوص نمایش فیلمهای غیرمعاصر راه میافتد... این نوشته حاصل مشاهدۀ تعدادی از فیلمهای بخش گنجینۀ جشنوارهی فیلم لندن هستند که از آرشیوهای مختلف از چهار گوشهی دنیا آمدهاند. یادداشتها به ترتیب تاریخ ساخت تنظیم شدهاند...
حضور یا غیاب موسیقی در فیلم؟: پاک کردن کامل صورت مسأله
نیما قهرمانی: در دوسه سال اخیر با ظهور کارگردان بزرگی مانند اصغر فرهادی با فیلمهایی که از هر لحاظ کیفیت جهانی دارند (بهخصوص از چهارشنبهسوری به بعد) و با ظهور استعدادهای تازه و خلاقی مانند رضا کاهانی، رضا درمیشیان و... پدیدهای در موسیقی فیلم ایران شکل گرفته که میتوان آن را بهراحتی انقلابی علیه موسیقی فیلم قلمداد کرد! این پدیده در ابتدا به نوعی با موفقیت جهانی فیلمهای فرهادی شکل گرفت...
پیتر اوتول(2013-1932): همیشه ششدانگ
اریک شورتر/ ایندیپِندنت/ ترجمهی شهزاد رحمتی: هیچیک از بازیگران زمان ما به قدر پیتر اوتول، تجسمی از ذات ستارگی نبوده و در عین حال مخاطرات هنری ستاره بودن را بیشتر از او به نمایش نگذاشته است. او یک لحظه مخاطبش را مثل موم در دستان خود داشت و او را وامیداشت تا در کوچکترین حرکاتش، از لرزش مختصر پلک تا تکاندن خاکستر از چوبسیگاری بلند، غرق شود؛ مثلاً آنگاه که در نمایش جفری برنارد روبهراه نیست زوال دروننگرانهی ژورنالیستی الکلی در لندن را به نمایش میگذاشت....
سربهمهر (هادی مقدمدوست: عامل جذابیت
نیما عباسپور: نخستین جاذبهی سربهمهر همان ایدهی ساده و جسارت سازندهاش در ساخت آن است. جسارت نه در طرح موضوعی خاص، داغ و حساس، بلکه در انتخاب سوژهای ساده و کافی دانستنش برای بنا کردن فیلمی بر اساس آن. سربهمهر داستان دختری وبلاگنویس است که برای مقابله با بیکاری، بیپولی، بیخانمانی، تنهایی و رفع مشکلات تصمیم میگیرد نماز بخواند، ولی سعی دارد آن را از اطرافیان پنهان کند، چون در گذشته خود منتقد کسانی بوده که با نماز به خدا متوسل میشدند...
«درفتِ» صبا
حسین جوانی: سربهمهر را میتوان به دو بخشِ پیش و پس از سوار شدنِ صبا به تاکسی تقسیم کرد: گفتار نهچندان مهم رانندهی تاکسی که «در جریان بودن برای راننده مهمترین چیز است»، به جملهی کلیدی فیلم تبدیل میشود. و در چرخشی آشکار هرآنچه تا پیش از آن برای صبا دستنایافتنی مینمود، کاملاً در دسترس قرار میگیرد. در مقابل چیزهایی که برای صبا بیاهمیت بودند رفتهرفته به کابوس ذهنیاش تبدیل میشوند...
پیلهی تنهایی
محسن جعفریراد: فیلم در همان ابتدا چارچوب داستانیاش را به شکل پرتأکیدی ترسیم میکند، اما این حجم تأکید بر انفعال و انزوای او چه کارکردی دارد؟ پاسخ را میتوان در ترسیم رفتار جامعهی پیرامونش با او جستوجو کرد، در ابتدا شاهد تنهاییهای او هستیم و در ادامه به ماهیت و دلیل این تنهایی پی میبریم تا به تزکیهی روانی مورد نظر فیلم دست پیدا کنیم...
دربارهی موسیقی «سربهمهر»: هر که به راه خود
شروینه شجریکهن: تیتراژ آغاز سربهمهر آن قدر جالب است که احتمالاً بیننده خواندن اسامی عوامل را از دست میدهد و فقط داستان جستوجوهای اینترنتی و وبلاگگردیها و وبلاگنویسیهایی را که در تیتراژ هست دنبال میکند. در همین تیتراژ موسیقی متن اصلی فیلم معرفی میشود؛ یک موسیقی ساده، با سازهای معدود و فضایی پر از اضطراب...
گفتوگو با هادی مقدمدوست کارگردان «سربهمهر»: ورای شکی نامعقول
شاهپور عظیمی: برخی اعتقاد دارند سربهمهر در مورد شرم و خجالت است.
مقدمدوست: این تعبیر در مورد روانشناسی است. من میگویم این فیلم ترکیبی از روانشناسی و مذهب است. کمااینکه در مطالعات معنوی هم میبینیم که مطالعه در احوال و نفس آدمی وجود دارد. مثلاً مفهومی که در روانشناسی به آن اعتمادبهنفس میگویند، میتواند در شکل مذهبیاش به شکل مفهوم توکل تعریف شود. یعنی آدمی که خدا را در کنارش دارد، اعتمادبهنفس دارد. این دو از هم جدا نیستند. اگر سربهمهر موفق شود نشان دهد نماز میتواند باعث تقویت اعتمادبهنفس شود و به توکل برسد، میتوان گفت این فیلم در مورد روانشناسی، مذهب و تأثیرهای نماز است...
خسته نباشید! (افشین هاشمی، محسن قرایی): اهمیت ضرباهنگ
مهرزاد دانش: خسته نباشید! در عین سادگی، در پی تماشای پیرایش روح آدمیست. چه از منظر فردیت و چه در رابطههایی که از گسست به پیوست رسیدهاند. درست مثل آخرین نمای خیلی دور، خیلی نزدیک؛ که آن هم در مثلث رابطه، فرد و کویر خلق شد و درک متعالیاش در تکافتادگی مرد تنها، در بیابان به دست آمد...
گفتوگو با افشین هاشمی، یکی از دو کارگردان «خسته نباشید!»: کسی تو را کشف نخواهد کرد
پوریا ذوالفقاری: ترجیح نمیدادید فیلم مستقل بسازید؟ به هر حال خطر دوتا شدن آشپز در سینما بیش از هر عرصهی دیگری وجود دارد.
هاشمی: اصلاً بدون حضور هر دوی ما امکان ساخت فیلم وجود نداشت. شاید هر دو برای دست به دوربین شدن بیتجربه بودیم. من بجز بازیگری به عنوان عضو گروه کارگردانی با بیضایی و میرکریمی کار کرده بودم و قرایی هم تجربههای زیادی داشت. ولی اینکه حالا خودمان تعیین کنیم جای دوربین کجاست، خیلی تفاوت دارد. شاید اگر هر یک نبودیم، دست دیگری میلرزید. مطمئن بودیم با هم دستمان نمیلرزد.
ابرهای ارغوانی (سیامک شایقی): درسهای آموزنده از فیلمی ناتمام
هوشنگ گلمکانی: بسیاری معتقدند که اغلب فیلمهای ایرانی، بهخصوص فیلمهای سینمای بدنه، جزییات ندارد. فقط یک تنه و خط داستانی دارند بدون ظرایف و ریزهکاریهایی که معمولاً فیلمهای خوب سینمای دنیا را از فیلمهای بد و ضعیف متمایز میکند. ابرهای ارغوانی مثال نقض - و در واقع متضاد - آن است. فیلم در فیلمنامه و اجرا پر از جزییات است اما بر تنهای لاغر و لرزان و کمشاخوبرگ...
جیببر خیابان جنوبی (سیاوش اسعدی): معصومیت ازدسترفته
رضا حسینی: جیببر خیابان جنوبی بر اساس فیلم اسپانیایی دزدها (Thieves / Ladrones، خایمه مارکز، 2007) ساخته شده که اثر چندان مهمی نیست. متأسفانه در بعضی از واکنشهای منفی به جیببر... از این فیلم به عنوان «کپی» نسخهی اسپانیایی یاد شده که واژهی درستی برای اشاره کردن به نسبت میان این دو فیلم نیست. اگر بخواهیم از واژههای مصطلح و سینمایی برای توصیف نسبت این دو فیلم استفاده کنیم میتوانیم جیببر... را نوعی برداشت (یا همان اقتباس) از فیلم دزدها ارزیابی کنیم...
گفتوگو با سیاوش اسعدی، کارگردان «جیببر خیابان جنوبی»: سری که بالای دار میرود، اما به سنگ نمیخورد!
شاهین شجریکهن: نگران نیستید که برچسب کپی روی فیلم بماند و اعتبارتان را زیر سؤال ببرد؟ فکر نمیکنید اگر استراتژی روراستتری میداشتید کمتر با طعن و کنایهی منتقدان و مخاطبان مواجه میشدید؟
اسعدی: زمانی که این طرح را انتخاب کردم برایم مهم نبود که دیگران چه میگویند چون دوست داشتم این کار را انجام دهم. این مقایسه را دوست داشتم و ضمناً معتقدم در موقعیت کنونی سینمای ایران، اقتباس از فیلمهای خارجی برای خیلی از فیلمسازان ما انتخاب درستی است. گذشته از این، معتقدم کسی نمیتواند مدعی باشد فیلم اریژینال میسازد. تارانتینو میگوید اگر فکر کردی سکانسی در فیلم من اریژینال است، بدان که تو نسخۀ اصلی آن را ندیدهای. یعنی الان در سینمای جهان هم فیلم اصیل و ایدهی دستاول وجود ندارد...