ویژهی روز ملی سینما - نیمهی دوم شهریور 1387 - شماره 383
چشمانداز ۳۸۳
پروندهی یک موضوع: سینمای ملی در جستوجوی هویت
نیما حسنینسب: وقتی از سینمای ملی حرف میزنیم، داریم از چه حرف میزنیم؟ از مجموعه تولیدات سینمایی یک کشور که شخصیتهایش به زبان آن حرف میزنند و لوکیشنهایش بخشی از خاک آن است؟ یا فراتر از آن، «سینمای ملی» و «فیلم ملی» ویژگیها، مؤلفهها و شاخصههایی دارد که میشود در هر فیلمی ردیابیشان کرد و اگر پیدا شد، فیلم به مجموعهی آثار ملی وارد خواهد شد؟ به نظر میرسد که تعریف دوم مقبولیت بیشتری دارد، چون غالب تماشاگران و کارشناسان سینما با هر طرز فکر و سلیقهای میتوانند فهرستهایی – کوتاه یا بلند – از آثار سینمای ملی فراهم کنند. مناقشه و بحث اصلی شاید این باشد که آن ویژگیها و شاخصهها چیست، مؤلفهها کدام است و تمایز میان سینمای ملی و غیر از آن را چه ملاکها و معیارهایی تعیین میکنند. سؤال مهم دیگر این است که آیا فیلمهایی که موصوف به صفت «ملی» نیستند، سینمای غیرملی خواهند بود و به تعبیر دیگر متعلق به کشور سازنده یا در خور شأن سینمای آن نیستند؟... مجموعه مطالبی که در پروندهی «سینمای ملی» خواهید خواند، براساس همین پرسشها و دغدغهها شکل گرفته است. یک جور گفتوگوی مکتوب بین سه ضلع اصلی و تأثیرگذار سینمای امروز ایران؛ سینماگران، منتقدان و مدیران سینما. هر کدام از این سه گروه در این مجموعه نمایندگانی دارند که در قالب نوشته، میزگرد و گفتوگوهایی میکوشند از ظن خودشان یار «سینمای ملی» بشوند؛ اینکه در نهایت اسرار درون این سینما را خواهیم جست یا نه، سؤالیست که لااقل در این قدمهای اول کسی نباید توقع پاسخی از آن داشته باشد.
جای خالی خاطرهی بلافاصله: گفتوگو با آیدین آغداشلو
مسعود مهرابی: ... به هر حال، زبان و لوکیشن و لباس و قصه و نوع داستانی که روایت میشود و بازیگران و... و این که سرمایهگذار فیلم چه کشوری است، معیارهاییاند که امروز برای تبیین سینمای ملی یک کشور مد نظر قرار میدهند. شما فکر میکنید با وجود همهی اینها میشود در چارچوب سینمای معاصر و سینمای تاریخی ماند؟
آیدین آغداشلو: سینمای ملی قاعدتاً شمولی کلی دارد که از رنگوبوی تصنعی «ملی کردن» فاصله میگیرد. سینمای ملی تنها از کنار هم چیدن عناصر نشانهای و آشنای زندگی مردم پدیدار نمیشود. خاطرهی بلافاصله هم اگر تا به امروز ـ هر مقداریاش ـ ممتد نشده باشد قادر نیست این بار را حمل کند. سینمای ملی بر مبنای هویت و آداب و روابط و معنای مشترک مردمی شکل میگیرد که در بطن و در درون یک «روح ملی» ـ فارغ از جغرافیا و زبان و مرز ـ به سر میبرند و هر جا که هنر، این معنا را بتاباند و انعکاس دهد، به «ملی» شدن نزدیکتر میشود. تشخیص جعل و اصالت چنین آزمون خطیری با منتقدان هشیار است و بعد هم با مردم که خوب و درست ـ هر قدر هم دیر ـ درمییابند بالاخره و داوری میکنند. سینمای ملی ما قاعدتاً باید از دههی 1340 شروع میشد. فیلم خشت و آینهی ابراهیم گلستان سینمای معاصر است. با تعبیر سینمای ملی نمیخواند ـ اگر که آن تعریف اولیهی مرا بپذیرید. در غیر این صورت باید دوباره همه چیز را از نو تعریف کنیم. ما نیاز به «تعریف» داریم. یا اگر کافی نباشد نیاز به تعریف مجدد. بین سینمای ملی و سینمای تاریخی باید فاصله بگذاریم. سادهترین راه ظاهراً پناه بردن به «تاریخ» است که احتمالاً میتواند گریزراهی باشد برای رسیدن به یک توافق جمعی دربارهی هویت گذشته ـ که تثبیت شده است.
دوران گسست فرهنگ از مکان، و مسألهای به نام سینمای ملی
احمد میراحسان: درک مغشوشی از مفهوم سینمای ملی وجود دارد که مربوط به انباشت برداشتهای ایدئولوژیک دورانهای مختلف و قدرت سیاسی از منافع ملی است و در عالم واقع هر فیلمی که در ایران تولید میشود خوب یا بد جزیی از تولید سینمای ملی ماست. مسألهی سینمای ملی، در قلمرو پیدایش دولت/ ملت جدید و به طور کلی مسألهی ملی در جهان مدرن قابل طرح است. اما تازگی نگاهی نو به آن در متن آگاهیهای امروزی، بیش از هر چیز مبتنی بر تحولاتی است که دوران جدیدی را شکل داده است؛ دورانی که با توسعهی انقلاب دیجیتال، گسترش فضای مجازی، رشد نهادها و هویت جهانی آنها مشخص میشود و حاصل آن جهانی شدن وجوه بنیادین زندگی بشر و تحکیم هویت گلوبال انسان است در برابر هویت ملی.
سینمای ملی: ویژگیها، تعریفها و ابهامها
مهرزاد دانش: این روزها در مورد هر پدیده و حوزهای، بسیار محکم و رها و با افتخار از پسوند ملی استفاده میشود. از تلویزیون (رسانهی ملی) گرفته تا مقاطع مربوط به تظاهرات و انتخابات (حماسهی ملی) و حالا هم که... سینمای ملی. حالا اینکه چهگونه از تأکید روی سینمای دینی به ماجرای سینمای معناگرا رسیدهایم و از آن نیز اکنون به بزرگنمایی واژهی سینمای ملی نائل آمدهایم بحثی مجزا میطلبد، اما واقعاً سینمای ملی یعنی چه؟ چنین پرسشی و از آن بالاتر ایجاد شک و شبههی چالش یا مخالفت با این مفهوم، بدیهی است که هیچ ربطی به ماجرای داشتن یا نداشتن عرق ملی و غیرت میهنی ندارد. میتوان به سبک ادبیات رسمی، زمین و آسمان را به هم پیوند داد و مفهوم سینمای ملی را بر تارک افق نشاند و به تقدیسش نشست و افتخار نیز کرد که داریم رهیافتی ملی را رقم میزنیم.
پرواز دشوار، مسیر ناهموار، مقصد نامعلوم: میزگردی دربارهی مفهوم «سینمای ملی»
از نگاه سینماگران، با حضور فریدون جیرانی، کمال تبریزی و اصغر فرهادی
کمال تبریزی: «سینمای ملی» در شرایط فعلی فقط یک تعریف است که شاید در وضعیت دیگری جور دیگری تعریف شود و مصداقهایش هم تغییر کند. «سینمای ملی» یعنی ساختههای سینماگران ایرانی. به عبارت دیگر ساختمان سینمای ملی از آجرهایی تشکیل شده که این آجرها همه فیلمهای این سینما هستند. اگر مسئولان سینمای ایران میگویند «سینمای ملی» و باید فیلمسازان به این سمت حرکت کنند، در ذات حرفشان این مطلب نهفته که باید به طرف سینمایی مستقل و آزاد حرکت کنند؛ درست مثل تفاوت بین بخش دولتی و بخش خصوصی در همه جا.
اصغر فرهادی: سالهاست واژهی مبهم و کلی و مدیرپسندی ارائه شده که من تعریف جامعی که لااقل پنج سال عمر کند دربارهاش نخواندهام. تعریفهای کلی و مبهمی هم که ارائه شده، از دل چندتا فیلم استنتاج شده و بعد هم بهسرعت عمر تعریف تمام شده است. اشکال اصلی این است که از همان اول میخواهیم به این تعبیر بار ارزشی بدهیم. هر فیلمساز ایرانی که با این فرهنگ آشنا باشد و صادقانه هم فیلم بسازد، فیلمش مصداق سینمای ملی است. ممکن است من در این فرهنگ رشد کنم و فیلمسازی هم بلد باشم، اما صادقانه کار نکنم و خودم نباشم. این یک تبصره را برای جدا کردن فیلمهای سینمای ملی قبول دارم. فیلم جعلی و دروغگو نمیتواند جزو سینمای ملی باشد، حتی اگر دربارهی تاریخ ایران ساخته شود.
فریدون جیرانی: خیلی با آقای فرهادی همعقیده هستم که مفهوم «ملی» مفهوم گنگی است. سینمای ملی هم از همان موقع مطرح بود، ولی راستش بالاخره نفهمیدم که سینمای ملی سینمایی است که با بخش خصوصی کار میکند یا سینمایی که با دولت و سرمایهی ملت تولید میشود. چون بین این همه تعریف کلی و متنوع از واژهی «ملی» هنوز به نتیجه نرسیدهام، پس طبیعی است که نمیتوانم چیزی به نام سینمای ملی را هم تعریف کنم و فکر هم نمیکنم تا این لحظه کسی تعریفی از این عبارت داده باشد.
برای رسیدن به سینمای ملی باید پهلوانی پیشه کنیم:
گفتوگو با مهندس محمدرضا جعفریجلوه
معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
محمدرضا جعفریجلوه: وقتی بناست سینما فرهنگ و هویت ما را بیان و عیان کند، به مخاطب وسیعی از جامعهی خودی و جامعهی جهانی مرتبط و متصل باشد، باید به بازار هدفش بیندیشد. بازاری جدی و وسیع با طیف گستردهای از مخاطبان. البته فراموش نکنیم گاه پارهای از فیلمسازان در چنان سطحی از نخبگی و درک دردها و رنجهای بشری و تصویر حقایق هستند که برای طبقه و گروههای مؤثر و مرجع اجتماعی الهامبخشاند و برای متفکران و معلمان جامعه و کسانی که با طیف وسیعی از مخاطبان روبهرو هستند، جایگاهی عالی دارند. اگر اثری باشد ویژهی این گروه محدود اما بسیار مهم مخاطب، میتوان از آن به عنوان مصداق سینمای ملی یاد کرد. چرا که وقتی نخبگان، معلمان و مرشدان جامعه را توانسته باشید مجذوب کلام خود کنید، آنها ایدهها و افکار و اندیشههای شما را نشر خواهند داد و این گونه اقناع مخاطب خاص به اقناع جمعی منتهی خواهد شد، در حالی که بسیاری از هنریسازیهای مدعی مخاط خاص، فاقد چنین تأثیراتی هستند و لذا در سینمای ملی جایگاهی نمییابند.
سینمای ملی و مدرنیتهی ایرانی:
تصویر یک دوران در آثار داریوش مهرجویی
بهزاد عشقی: مدرنیتهی ایرانی و هویت برزخی ما، رد خود را تقریباً در تمام فیلمهای داریوش مهرجویی، از بانو تا پری، از سارا تا لیلا، از دختردایی گم شده تا درخت گلابی، از مهمان مامان تا سنتوری و... به شکل ملموس و واقعنمایانهای به جا گذاشته است که شرح تفصیلی آن مجالی دیگر میطلبد. در اینجا فقط بگویم که سینمای ملی سینمایی است که در تاریخ اتفاق بیفتد و هویت انسان معاصر ایرانی را به تصویر بکشد. بنابراین سینمای نابگرایی که چشم به گذشته دارد و اصالتهای ایرانی را به شکل تحمیلی و تزیینی و فراتاریخی به نمایش میگذارد، سینمای ملی نیست، سینمایی آکواریومی است که مصرف موزهای دارد و صرفاً باید در نمایشگاه تاریخ به نمایش گذاشته شود.
«سلطان، به هر قیمتی شده مردم را از دست ندهید»:
عشق مقدس و عقبماندگی تاریخی در آثار علی حاتمی
امیر قادری: وقتی مفهوم عبارت «سینمای ملی» اینقدر ناواضح و مبهم است، اوضاع سختتر و پیچیدهتر خواهد شد که بخواهیم هنرمندی را به عنوان نمونهی درست و کامل در زمینهی خلق و پدید آوردن چنین سینمایی انتخاب کنیم. «سینمای ملی» چه ویژگیهایی دارد که حالا بخواهیم آثار فیلمسازی فقید چون حاتمی را در چنین محدودهای تعریف کنیم؟ بهخصوص که ظواهر غالب در کار حاتمی، او را در معرض سوءتفاهمهای فراوانی قرار میدهد. اگر حاتمی را نمونهی درستی برای یک فیلمساز ملی میدانیم، فقط به دلیل ظاهر پر از نشانههای سنتی و تاریخی آثارش نیست. او تاریخ خودش را ساخت و جهان خودش را روایت کرد. اگر آثار او مصداقهای درستی برای مفهوم سینمای ملی هستند، پس باید این ظاهر غلطانداز را کنار گذاشت و در عین حال به آن استناد کرد. لبهی تیغ همین جاست.
ضیافت سالانهی اهل سینما در روز ملی سینما:
مروری بر یازده دورهی جشن سینمای ایران
امیررضا نوریپرتو: در سالهای ابتدای دههی 1370، اعضای هیأت مدیرهی خانهی سینما کمکم به این فکر افتادند که در چارچوب تشکلهای صنفی، از بهترینها و با تجربههای سینمای ایران تقدیر کنند. در واقع اهل سینما با این تصمیم به نوعی اعلام کردند که میخواهند در گزینش برترینهای هر سال سینمای ایران به هویتی مستقل و فراتر از قیدوبندهای دولتی و جشنوارهای دست پیدا کنند. زمانی که در برگزاری جشنوارهی دوازدهم فیلم فجر این فکر در میان هیأت مدیرهی خانهی نوپای سینما مطرح شد، شاید خیلیها گمان میکردند چنین برنامهای مانند بسیاری از طرحها محقق نخواهد شد و هیچگاه شکل جدی و رسمی به خود نخواهد گرفت. اما برخلاف همهی پیشبینیها، اعضای صنفهای خانهی سینما با حمایت مدیران وقت این تنها نهاد سینمایی مستقل کشور، پیگیر پا گرفتن مراسم انتخاب بهترینها از هر صنف شدند و در روز سیام اردیبهشت 1373 نخستین دورهی مقدماتی و آزمایشی این جشن با حضور سینماگران در خانهی سینما برگزار شد.
بهترین آثار سینمای ملی سه دهه:
نظرخواهی از 40 منتقد و نویسندهی سینمایی
«سینمای ملی» قطعاً تعریف جامع و مشخصی ندارد، ولی مصداقها و مؤلفههایی دارد که میشود با نام بردن از آنها به تعریفی از «سینمای ملی» هر کشور رسید. این نظرخواهی به این قصد انجام شد که با حاصل جمع انتخابهای منتقدان و نویسندگان سینمایی به فهرستی از آثار ملی سینمای ایران برسیم و تصویر مشخصتری از مصداقهای این واژهی پرکاربرد این روزها داشته باشیم. منتقدان ده یا بیشتر از ده فیلمی را که به نظرشان در زمینههای مختلف مثل حالوهوا، فضا و شخصیتپردازی و زمینههای فرهنگی مصداق تعریف «سینمای ملی» است، انتخاب کردند. در جمعبندی نهایی آرا، به دلیل نزدیکی رأی چند فیلم و به قصد تنوع و تجسم تصویری جامعتر از «سینمای ملی»، بیست فیلم را به عنوان برگزیدگان سینمای ملی ایران در سی سال اخیر انتخاب کردهایم.
جمعبندی رأیها: اجارهنشینها 19 امتیاز/ باشو غریبهی کوچک 19 امتیاز/ مادر 19 امتیاز/ ناخدا خورشید 14 امتیاز/ هامون 14 امتیاز / ناصرالدینشاه آکتور سینما 13 امتیاز/ بچههای آسمان 11 امتیاز/ قصههای مجید 11 امتیاز/ حاجی واشنگتن 10 امتیاز/ درخت گلابی 9 امتیاز/ سفر به چزابه 9 امتیاز/ نیاز 9 امتیاز/ بودن یا نبودن 8 امتیاز/ دندان مار 8 امتیاز/ مرگ یزدگرد 8 امتیاز/ مهمان مامان 8 امتیاز/ شوکران 7 امتیاز/ مهاجر 7 امتیاز/ خانه دوست کجاست؟ 6 امتیاز/ مادیان 6 امتیاز.
اجارهنشینها: این آدمهای آشنا
شاپور عظیمی: «عباسآقا سوپرگوشت»، یکی از بهترین نمونههای شخصیتپردازی در اجارهنشینها است که بعید است، بجز مخاطب اینجایی، کسی بتواند دلایل رفتارهای متناقض او و شکل خاص حرفزدنش را درک کند. برای مخاطبان آن سوی آب، بسیار دشوار است که مثلاً رابطهی متناقض او با برادر کوچکش را بفهمند. عباسآقا در همان سکانس ابتدایی فیلم، او را جلوی همسایهها آقامهندس خطاب میکند، اما به محض اینکه او هم تصادف و مرگ خانوادهی رام را تأیید میکند، خون عباسآقا به جوش میآید: «بیا بریم بچه!»
باشو غریبهی کوچک: ایران سرزمین ماست
نیما حسنینسب: باشو غریبهی کوچک به عنوان یکی از ایرانیترین (ملیترین؟) فیلمهای این سینما شهره و شناختهشده است. فیلم آشکارا حس و حال و فضا و ذاتی ایرانی و اینجایی دارد و در کارنامهی بهرام بیضایی که سینمایش گاهی بهشدت متأثر از فرهنگ و سینمای شرق دور و ژاپن بوده (غریبه و مه و چریکهی تارا) و زمانی یادآور فیلمهای هیچکاک (شاید وقتی دیگر)، فیلمی یکه و تکرارنشده مانده است.
مادر: روزگار سپریشدهی مردمان سالخورده
آرش خوشخو: مادر در برابر گذشت زمان استوار ایستاده است. همان گونه که امروز فیلم نوستالژیک جان فورد ـ درهی من چه سبز بود ـ فارغ از تمام آن نظریههای تند و تیزی که دربارهی وجه ارتجاعی و ضدصنعتی فیلم در دهههای پنجاه و شصت مطرح بود، زنده و سر حال به زندگی خود ادامه میدهد. حالا درهی من چه سبز بود رها از تئوریهای چپگرایانهی نقد فیلم، شاهکاری دلنشین دربارهی گذشت زمان، عشقهای ازدسترفته، مذهب و مرگ است. دربارهی دردناکی از دست دادن لحظههایی از عمر، که دیگر هرگز فراچنگ نمیآید.
ناخدا خورشید: خورشید همچنان میدرخشد
جواد طوسی: چه کسی همچون ناصر تقوایی میتواند از هری مورگان مصلحتاندیش و کلبیمسلک، شخصیتی اسطورهای و عدالتخواه در شمایل ناخدا خورشید خلق کند؟ حالا پس از 22 سال که از ساخت فیلم ناخدا خورشید میگذرد، میتوان با شهامت از آن به عنوان یکی از نمونههای موفق «سینمای ملی» یاد کرد. تقوایی بدون تظاهر و جلوهگری، با زبان و لهجه و جهانبینی خود «سینمای ملی» را در این اثر شاخص و درخشانش تعریف میکند.
هامون: تعبیر نامرادیها
مسعود ثابتی: سالها پس از بحث و جدلهای فراوان و تبدیل هامون به یک فیلم کالت و انبوه مطالب و نوشتههای دربارهی آن، نوشتن دربارهی هامون در محضر عاشقان و شیفتگان این فیلم، آن هم از منظر ارتباط آن با «سینمای ملی» یکی از دشوارترین وظایفی است که به عهده گرفتهام. این دشواری هنگامی پررنگتر میشود که ناگزیر به این اعتراف شوم که با وجود وقوف به ارزشهای ساختاری و حرفهای فیلم و البته دوست داشتن آن، هیچگاه شیفتهی فیلم نبودهام یا لااقل دغدغههای حمید هامون را به آن شکل که خیلیها تجربه کردهاند یا گمان کردهاند که دارند تجربه میکنند، نداشتهام.
ناصرالدینشاه آکتور سینما: جناب آقای مکگافین
شهزاد رحمتی: یکی از همین آثار درجهیک مخملباف که به نظرم بهترین فیلم او هم میتوان به حسابش آورد همین ناصرالدینشاه آکتور سینما است که نهتنها از بهترین نمونههای سینمای ملی ـ هر چه که هست ـ بلکه اصولاً به نوعی دربارهی سینمای ملی ایران است. مخملباف در زمانی کمتر از دو ساعت به طرز هوشمندانهای سیر تاریخی، فرهنگی و سیاسی سینمای ایران را با همهی زیباییها و زشتیها و قوتها و ضعفهایش خلاصه کرده است.
بچههای آسمان: بچههای کوچهی آشنا
مسعود فراستی: همچنان بر این باورم که بچههای آسمان فیلم خوبی است؛ عمیق، آرمانی و ملی. و از بهترینهای تاریخ سینمای ما. بچههای آسمان نهتنها فیلم «دل» است، بلکه فیلم «فرم» نیز هست. فرم در حد و اندازهی یک سینمای ملی و با هویت ایرانی. عمدهی اجزای فیلم درست از کار درآمده و این اجزا در اندازههای تکنیکی خود و انسجام و پیوندشان، به فرم بدل شدهاند و فیلم ساختارمند شده.
قصههای مجید: تا بهار دلنشین...
هوشنگ گلمکانی: نخستین بار سیدمرتضی آوینی بود که قصههای مجید را از مصداقهای بارز «سینمای ملی» خواند. شرم و صبح روز بعد (دو «فیلم سینمایی» مجموعهی قصههای مجید) در جشنوارهی یازدهم فجر نمایش داده شد و تقدیر این بود که آوینی هم در همان دوره داور جشنواره شود و قطعاً با حمایت او بود که کیومرث پوراحمد جایزهی ویژهی هیأت داوران را گرفت و هر سه بازیگر اصلی (مهدی باقربیگی، پرویندخت یزدانیان و جهانبخش سلطانی) هم جایزه گرفتند.
حاجیواشنگتن: اصالت در آن است که
بدیهای قوم خویش بشناسی
امیر پوریا: از این همه که حاتمی را ستایندهی سنت ایرانی میانگارند سؤال میکنم: کدام لحظه از حاجیواشنگتن ـ نمونهایترین اثر کل کارنامهی حاتمی ـ کدام سنت و خوی و خصلت ایرانی را میستاید؟ نکند سادهلوحی حاجی که هم برای انعام دادن به نامهرسان و درشکهچی و هم برای خلعت بردن به پیشگاه رییسجمهور آمریکا، دست در جیب مبارک میکند و مشتی پسته به دست طرف میریزد، نشانهی سادگی و بیشیلهپیلهگی و خاکی بودن رفتار ایرانی است که حد و سطح طرف مقابلش را در نظر نمیآورد و همه را یکسان میپندارد؟
درخت گلابی: الماس
سعید قطبیزاده: فکر میکنم وجود تعدادی فیلم ضعیف در کارنامهی مهرجویی، به نسبت همنسلان گزیدهکار و پرکارش، از او و تیپ فیلمهایش تصویر معقولتر و ملموستری ساخته است. درست مثل شخصیتهایی که کاملاً خوب یا بد نیستند. نکتهی دیگر این است که به هر حال فیلمهای او (منظورم سفر به سرزمین رمبو نیست) را طیفهای گوناگونی میپسندند. مثلاً تماشای چندبارهی همین درخت گلابی، همان قدر چیز یاد آدم میدهد که خواندن چندبارهی نقد ایرج کریمی دربارهی همین فیلم.
مهمان مامان: فیلمی برای ما
روبرت صافاریان: هر فیلمی که در این جامعه ساخته میشود، مستقیم یا غیرمستقیم، گوشههایی از فرهنگ و روحیات و شیوهی زیست و باورهای این مردم (این ملّت) را در خود منعکس میکند و به این اعتبار بخشی از سینمای ملی ماست. اما برخی از فیلمها این کار را به نحو پیچیدهتر، فشردهتر و جامعتری انجام میدهند. مهمان مامان بیتردید یکی از این فیلمهاست. مهمان مامان در آشکارترین لایهی خود دربارهی خصلت مهماننوازی ایرانیان است. یعنی تم آن مستقیماً به یکی از خصلتهای ملی ما برمیگردد که همیشه به آن بالیدهایم.
مهاجر: مردم معمولی
اشکان راد: وقتی عنوان کلانی چون «سینمای ملی» را در برابر داریم و قصد کردهایم فیلمی چون مهاجر، ساختهی فراموشنشدنی ابراهیم حاتمیکیا را به عنوان مصداق چنین مفهومی بررسی و تبیین کنیم، لاجرم این نکته را فرض گرفتهایم که معنای اصطلاح یادشده را به تمام و کمال میدانیم و هم اکنون از مرحلهی تعریف و تبیین به نتیجهگیری و یافتن مصداق رسیدهایم. مقدمهای که حداقل در مورد خود من صادق نیست. سینمای ملی چیست؟ چه ویژگیای بنیان پذیرفته شدن اثری در این طبقهبندی نوین به حساب میآید؟