تغییرات ماهنامهی «فیلم» در شمارهی 449 و انتقال برخی از مطالب به سایت مجله بیشترین بازتاب را در پیامکهای خوانندگان داشت. خوانندگان با حذف هر بخش و مطلبی مخالفاند و خود ما هم طبعاً بنا بر احساس ضرورتی آنها را تدارک دیدهایم. این حذفها از سر ناچاری است؛ بهخصوص با حذف شانزده صفحه از مجله با روند افزایش قیمتها هیچ معلوم نیست چه در انتظارمان است. ما دلمان میخواهد هر ماه مجلهای در دویست صفحه با قیمت مورد قبول و قابلتحمل همهی خوانندگان چاپ کنیم که مجبور به حذف هیچ بخش و مطلبی نباشیم. خوانندگان ما آرزوهایی را مطرح میکنند که اغلبشان آرزوی ما هم هست ولی واقعاً تعداد صفحههای موجود مجله ظرفیت همهی مطالب و بخشهای مجله و همهی مطالب درخواستی خوانندگان را ندارد. معجزهای هم از ما ساخته نیست. تصورمان این است که فضای مجازی امکانی در دسترس است که در چنین تنگنایی باید از آن استفاده کرد. این هم که برخی از خوانندگان گلایه میکنند که ما به اینترنت دسترسی نداریم، عذر قابلقبولی نیست. به هر حال اینترنت از ابزار و امکانات جهان امروز است که بهخصوص افراد اهل مطالعه باید به آن مجهز شوند. درست مثل این است که کسی بگوید من با پست و تلفن و بانک میانهای ندارم. اینها ضرورتها و تحمیلهای زمانه است؛ درست مثل تغییر شکل بسیاری از شیوههای تولید و عوض شدن سبک زندگی و پیدا شدن گونههای مختلف گیاه و جانور و ابزار و غیره در طول تاریخ. تا همین چند سال پیش برخی از سینماگران هم در برابر نرمافزارهای تدوین و صداگذاری و دوربین دیجیتال مقاومت میکردند. اما سرانجام تسلیم شدند و دستگاههای قدیمی موزهای شد و تعطیل کارخانهی کداک، نشانهای از این است که بهزودی نوار سلولوییدی فیلم هم منسوخ خواهد شد.
به هر حال میزان مطالب و بخشهای مجله بیش از ظرفیت فعلی صفحات است. یا باید مطالب اضافی را حذف و بایگانی کنیم یا به شکل دیگری عرضه کنیم که فضای مجازی امکان ارزشمندی برای این کار است. اگر به اینترنت دسترسی ندارید دسترسی پیدا کنید و اگر اهلش نیستید لطفاً اهلش شوید! چارهای نیست. ساکن یک کلانشهر اگر اهل سوار شدن به اتومبیل و مترو و اتوبوس یا استفاده از آسانسور نیست دچار مشکل میشود. زمانی مردم همهی پولشان را در جیبشان میگذاشتند و به خرید میرفتند؛ حالا پول را در بانک میگذارند و با کارت خرید میکنند. اکنون بانکها دیگر قبض آب و برق و تلفن را نمیپذیرند و باید آنها را با کارت پرداخت. کسی هم از شما نمیپذیرد که کارت ندارید و کار با عابربانک را بلد نیستید. جوابش این خواهد بود که کارت تهیه کنید و کار با آن را یاد بگیرید! بسیاری از امور روزمرهی اداری هم میدانید که با اینترنت انجام میشود.
به هر حال تغییراتی که از دو شماره پیش آغاز شد بازتابهای متفاوتی در میان خوانندگان داشت که برخی از آنها منفی بود و اعتراض به حذف برخی از بخشها و مطالب و انتقال آنها به سایت (باور کنید اگر چنین نمیکردیم همان چند مطلبی را که پیامهای شما هم در اشماره نشان میدهد آنها را پسندیدهاید نمیتوانستیم در آن شماره چاپ کنیم). بیشترین اعتراضها به حذف «بیست سال پیش در همین ماه» بود که خودمان هم تصورش را نمیکردیم . البته واکنش خوانندگان از جهتی هم برای ما باعث خوشحالی و نشانهی علاقه و توجه آنها به گذشته و تاریخ مجله است. عجالتاً در این مورد تجدید نظر کردیم و آن را به مجله برگرداندیم اما واقعاً فشار حجم مطالب در برابر ظرفیت صفحات کنونی مجله طاقتفرساست و هر ماه روز حذف از فهرست مطالب تهیهشده برای رساندن آنها به میزان گنجایش مجله بدترین روز کار ماهانهمان است که ضرورتهایی را بهزودی تحمیل خواهد کرد. از سوی دیگر، با توجه به مخالفت شدید تقریباً همهی خوانندگان با حذف شانزده صفحه از مجله، از این شماره آن شانزده صفحه را هم به مجله بازگرداندیم. در مورد قیمتها هم (که فقط به محدود به کاغذ نمیشود) تسلیم بازار موجود هستیم. متأسفانه متغیرها آن قدر زیاد و غیرقابل پیشبینی هستند که هیچ قول ثابتی دربارهی قیمت و تعداد صفحات برای آینده نمیتوانیم بدهیم. امیدواریم همه بتوانیم با درک واقعیتها در برابر نیازها و ضرورتها واکنش منطقی نشان دهیم.
تغییرات
سیما فرخپور ازبروجرد: حالا که به مبارکی و میمنت مجله «فیلم» هم تبدیل به دو بخش سنتی و مدرن شد، عدالت را برقرارمیکردید وآن را به دو قسمت مساوی تقسیم میفرمودید! یعنی بخش نوستالژیک «بیست سال پیش...» را هم در همان بافت قدیمی میگذاشتید و بافت مدرن را بیشتر بههمان آثار شیک و امروزی سینمای جهان اختصاص میدادید.
محمد جعفرشیرین از همدان: تغییرات برایم دلچسب نیست. ماهنامه درشکل جدید به نشریات پر زرقوبرق و کممحتوا شباهت دارد.
فرشاد نجفی از خرامه: باور کنید خواندن این شماره با نخواندنش هیچ تفاوتی نداشت، چه بر سر ماهنامهْ وزین «فیلم» آمده؟
یاشار آگاه از کرج: چرا باید عکس یک فیلم خارجی را برای روی جلد انتخاب کنید؟ درضمن راستش تغییرات مجلهی محبوبم را خیلی دوست نداشتم. اما بخش کهنالگوهای سینمای ایران فوقالعاده خواندنی و آموختنی بود. فکر میکنم بوسیدن روی ماه ارزش چهار نقد را نداشت.
ریتا شجاعی از تهران: تغییرات مجله چه چاپی وچه مجازی خوبست، ولی ترس من از روزیست که بهکل مجازی شوید! برای من که عاشق لمس کتابها و مجلههایم هستم و عمریست در آرزوی اتاقیام که دیوارهایش را قفسهبندی کنم و مجله «فیلم»ها و کتابهایم را (که به اجبار در کارتن هستند) در آن بچینم؛ ترس کمی نیست.
مهدی شهریاری ازگچساران: با موج تغییرات جدید، که موردپسند من نیست، ورود جناب صفی یزدانیان را بعد ازسالها به فال نیک میگیرم و منتظر کامبیز کاهه عزیز هم میمانم. امید که دوستان دیروز، در مجله امروز گرد هم آیند. خندهام گرفته، خندهای که بیشتر تلخ است تا شیطنتآمیز. آخر یعنی چه؟ کسی که بیست سال است مجلهای را میخواند و چشمبسته میتواند بخش مربوط به مطالب موردنظرش را در هر شمارهای بیابد، چهطور باید عادت کند به این تغییرات؟ واقعاً متأسفم! دیگر فیلم نمیخرم و نمیخوانم. خیر پیش. من را یاد روزهای آخر مجلهی «گزارش فیلم» انداختید که ناگهان صفحات کاهیاش، سفید مرغوب شد و صفحهبندی عوض کردند و حتی لوگوی مجله هم تغییرکرد. بعدش چی؟ کیفیت مطالب؟ هیچی! بدتر شد. شما هم واقعاً کولاک کردهاید! صفحه طنز؟ خدا به داد خوانندگان بعد از اینتان برسد، از ما که گذشت. خداوکیلی اگر جوانی شهرستانی نقدی مانند نقد خانم سمیه قاضیزاده بر بیخداحافظی مینوشت، که به گفتهی احمد امینی که حتماً نظرش مورد اطمینان و تأیید شماست، خطاهای بسیاری دارد، و فیلم را ندیده نقد نوشته، باز هم چاپ میشد؟ ابهام ادامه دارد! بدجوری هم ادامه دارد!
ا. سبزی از بیجار: به نظرم بخش نامهها هم به سایت منتقل بشود بهتر است و میشود بهروز هم باشد. خواهش میکنم اصلاً به حذف بخش «بیست سال پیش در همین ماه» فکر نکنید.
پروین قلی زاده ازشیراز: مطلب آقای عشقی حرف نداشت خیلی خیلی ممنون. لطفاً «بیست سال پیش در همین ماه» را به مجله برگردانید. این بخش در مورد گذشته است و میطلبد که روی کاغذ بیاید. بیست سال پیش مگر اینترنت بود؟ از اینکه به سوالم جواب دادید ممنون. من کاملاً منظورشما را میفهمم که فقط خواسته بودید تعدادی را گزینش کنید، ولی واقعاً جمشید مشایخی لیاقت بودن در آن بخش را داشت. درست است که در این سالها فیلم بد زیاد بازی کرده ولی توی کارنامهشان دهتا فیلم خوب که هست.
علیامیری از تهران: رجعت دوباره طنز سینمایی به مجله مبارک. یادش بهخیر در سالهای دور، روزهایمان را با اریک کانتونا به سر میبردیم. نمیدانم امروز دلمان را به کدام کاراکتر خوش کنیم.
رسول سپهوند از اهواز: حذف شانزده صفحه از مجله را اطلاعرسانی کردید و قیمت را افزایش دادید، مجله را از صفحهْ 8 شروع میکنید و درصفحه 108 بهپایان میرسانید، اصطلاحاً 16 صفحه را هم زیرسبیلی رد میکنید، خوانندهْ بینوا هم متوجه تردستی آقایان هنردوست و دلسوز سینما نمیشود، حتی مجلههای زرد سینمایی هم تبلیغات را جزء صفحاتشان حساب نمیکنند، شما که ادعا دارید بهترین هستید چرا؟! بیچاره جوانان عاشق سینما... دیگر دارم از دستتان خسته میشوم از بس که پیامک دادم و چاپ نشدند. عکس روی جلد شمارهی 449 اصلاً خوب نبود. تغییرات انجامشده در مجله بینهایت بهدردنخور بودند. کمکم بهسمت فسیلشدن پیش میروید. اگر آرشیو مجلههایم ناقص نمیشد دیگر هیچوقت پولم را حرام مجلهی «فیلم» نمیکردم.
بیرابیر از سنگسر: لطفاً «بیست سال پیش در همین ماه» را به نسخه چاپی برگردانید. افسوس که یکی از ارکان اصلی مجله را کنار گذاشتهاید! برای انتقال به بخش مجازی، گزینههای مناسبتر دیگری مثل «در تلویزیون» وجود دارند.
نیکمنش از اهواز: حیف شد، ایکاش بخش «بیست سال پیش درهمین ماه» را حذف نمیکردید. شما برای مسائل اقتصادی نظرسنجی کردید. بیشتر افراد مخالف عدم کاهش صفحات مجله بودند و موافق توسل به راهکارهای دیگر. اما شما به نظر اکثریت توجه نکردید. انتقال بعضی از قسمتهای مجله به سایت به نظر من اصلاً کار صحیحی نبود. نظرسنجی دیگر برای چه بود؟
شوکا علینژاد از تهران: اینکه از این بهبعد بخشی از مطالب ماهنامه از طریق اینترنت قابل دسترسی باشد بسیار بسیار ناراحتکننده است. برای افرادی مثل من که به اینترنت دسترسی ندارند خیلی سخت است. شاید من و افرادی مثل من منقرضشده هستیم. نمیدانم باید از گرانی این روزها شاکی بود یا دیجیتالیشدن. به هر حال تنها میتوان امیدوار بود راهحل دیگری هم وجود داشته باشد.
رضا رضائی از تهران: برای شخصی مثل من که 28 سالست خوانندهْ مجله هستم، انتقال مطالبی به سایت بسیار آزاردهنده و حتی تا حدودی توهینآمیز است. به نظرم این حرکت شروع مرگ تدریجی مجله است. بازگرداندن بسیاری از بخشهای حذفشده مثل «ایستگاه» میتواند مرهمی بر زخمهای خوانندگان قدیمیتان باشد.
جابریاز اهواز: انتقال بعضی مطالب از مجله به سایت اقدامی شایسته، لازم و پیشرو است. در آیندهْ نزدیک میتوان استفاده از مطالب سایت را از حالت مجانی خارج کرد تا کمک مجله باشد.
مونا آباداز تهران: اول ماهه، چشمها خسته شده و تار میبینه. اما تو دست از خواندن یک نفس «فیلم» برنداشتی؛ به خودت میگی: خوره! مجله «فیلم» که در نمیره، حتی اگه صفحههاش آب رفته باشن!
حسیننجارلو از تهران: یک پیشنهاد دارم، حالا که قرار شده بعضی از مطالب به سایت منتقل شوند، اگر امکانش هست نرمافزاری برای موبایل طراحی کنید که بشود هم این مطالب را خواند و هم خلاصهای از مطالب آن شماره از مجله را که چاپ شده مثل سایت در اختیار خواننده بگذارد.
سعید قادری از کرمانشاه: خبر از این بدتر نمیشود. به بهانهی همراهی با روزگار همراهی مخاطبانتان را از دست ندهید. همه که به سایت مجله دسترسی ندارند، چرا باید مخاطبانتان را از خواندن بعضی مطالب جالب مثل (بیست سال پیش در همین ماه) محروم کنید؟ امیدوارم از شماره بعد رویه سابق را پیش بگیرید. با اینترنت موبایلم سری به سایت مجله زدم تنها چیزی که برایم ماند درد چشمانم است. میترسم روزی برسد که تمام مطالبتان را روی سایت بگذارید و فریاد ما بلند شود که: چاپی کجایی که یادت بخیر. مطلب مسعود پورمحمد با وجود کوتاه بودن، یک دنیا حرف داشت. فقط میتوانم بگویم: جانا سخن از زبان ما میگویی. دربارهی سریال کلاهپهلوی هم بهتر بود بیشتر مینوشتید چون با صرف این مقدار زمان و هزینه، ساخت چنین سریال کشدار و کلیشهای مایه تأسف است. ایکاش میتوانستید هر شماره صدای آشنا را در مجله بگنجانید. شاید چند سالی باشد که کمتر فیلم دوبله میبینم اما نوستالژی این صداهای ماندگار همیشه در زندگیام جاری است.
طاهریان از تهران: بهتر نیست قبل از مولتیمدیا شدن مجله، مشکل امکان سادهی پرداخت اینترنتی بخش اشتراک برطرف شود تا از روشهای قدیمی پرداخت وجه فاصله گرفته شود؟
شهرام یعقوبی از تالش: لطفاً بخش «بیست سال پیش در همین ماه» را در مجله چاپ کنید. چون بهنوعی جزء شناسنامهی مجله است و بهخصوص برای ما خوانندگان قدیمی حس خاصی دارد و از اولین صفحاتی است که سراغش میرویم.
پروانه زرین از تهران: آخر این قصهی دلهرهآور کمکردن صفحههای مجله و حذف فلان بخش دیگر چیست؟ شما که میدانید ما نمیتوانیم ترکعادت کنیم. پس گرانش کنید تا آنقدر هم کاغذ صرف نظرخواهی در این مورد نشود. هیچ عشقفیلمی راضی به کاهش صفحات نیست.
منصوره روشنایی از گرگان: اینکه بخشی از مطالب را به سایت مجله انتقال دادهاید اصلاً ایدهی خوبی نیست. شخصاً مجلهی «فیلم» را به صورت کاغذی و چاپی دوست دارم و اینکه در گوگل به دنبال مجلهی مورد علاقهام بگردم اصلاً مورد پسندم نیست. ترسم از این است که رفتهرفته فیلم به مجلهی تصویری بدل شود. چرا «ایستگاه» و «بیست سال پیش در همین ماه» را به سایت منتقل کردید؟ پیشنهادم این است که برای خاتمه دادن به این ایده که به هیچ وجه نماد بهروز شدن مجله نیست از کاغذ کاهی استفاده کنید تا ما مجله را به طور کامل والبته بهاضافهی شانزده صفحهی ازدسترفته دریافت کنیم. کاهی شدن کاغذ مجله هیچ چیزی از ارزشهای آن کم نخواهد کرد.
علی احمدیراد از بروجرد: تغییرات جدید هدیهی خوبی در سیسالگی مجله است. فقط امیدوارم بخش مجازی کمکم جای مجله را نگیرد.
کامبیزجاریانی از بجنورد: مجلهی «فیلم» مثل سابق کیفیت و جذابیت و موارد خواندنی و آموزنده ندارد، و عکس و اخباری که درج میشود مطابق انتظار ما خوانندگان قدیمی نیست. امیدوارم هدفتان فقط رفع کمبودهای مالی نباشد و به ارتقای کیفی و فنی مجله هم اهمیت بدهید.
عباس سالمی از کرمانشاه: فهرست این شماره 2 صفحه را اشغال کرده، دو صفحهی ناقابل. بعد چند ماه از اوضاع ملتهب کاغذ و حتی نگرانی از عدم استمرار موجودیت آن که به اظهارات همدلانهی خوانندگان و لبیکشان برای هر تصمیمی انجامید و کاهش صفحات گزینهی آخر آن بود، جای بسی تأسف است که با بیسلیقگی یک صفحه عزیز را به قربانگاه بردهاید. نزدیک دو سال میگذرد از خواهشم برای اختصاص یک صفحهی تازه به خوانندگان، فقط یک صفحه... بهگمانم تیتر مطلب آقای صلحجو بود که - خفه شدیم از این همه احترام - شعار توجه به پیشنهادهای خوانندگان هم دیگر حنایش رنگ باخته.
فرانک کهزادی از شیراز: من که با تغییرات جدید ماهنامه به شدت مخالفم. هیچوقت فضای مجازی جایگزین ماهنامهی مکتوب نخواهد شد. احساس میکنم ماهنامهی «فیلم» غریبه شده است.
امیر علیدادی از شیراز: لطفاً بخشهای «بیست سال پیش...»، «گزارش اکران» و «ایستگاه» را از نسخهی چاپی حذف نکنید.
سیدبهزاد هندی از تهران: بعد از سالها - شاید حدود پانزده سال - باز هم طنز سینمایی به مجله راه پیدا کرد. از این بابت ممنونم. اما آن طنزها کجا و این کجا. به خاطر حس نوستالژیک سالهای گذشته نمیگویم، معیارم مقایسهی شدت خندهی خودم در آن سالها و اکنون است. شاید هم من دل و دماغ خندیدن ندارم! باید دید نظر سایر خوانندگان چیست.
آرش نیک نژاد: به محض دیدن این شماره تصمیم گرفتم از روی جلد بهشدت دوستنداشتنیاش انتقاد کنم اما حالا که به صفحه بیستوهشت رسیدهام - با خواندن گزارشها و مصاحبهها - آنقدر از وضعیت موجود در سینمای ایران دلزده شدهام که فکر میکنم شکایت از طرح جلد مجله مصداق خانهی ویران و نقش ایوان است... کاش حال سینما خوب شود، کاش حال همهی ما خوب شود...
رضاپاک نژاد از تهران: جای «بیست سال پیش...» خیلی خالی بود. به سایت مراجعه کردم عالی و کامل بود. روی جلدش محسورکننده بود. همینطور بقیهی مطالب. هر چند درخود مجله باشد چیز دیگریست. ولی چارهایی نیست، زندگی مدرن شده.
حامد مرادزاده از تهران: لطفاً سایت مجله را بیشتر به سینمای جهان اختصاص بدهید و هیچ قسمتی از سینمای ایران را از مجله حذف نکنید. بنده امکان دسترسی به سایت و اینترنت ندارم.
عباس فیوضی از مشهد: وایکه شمارهی 449 چهقدر نوستالژیک شده بود. نگاه کنید به مطالب پرویز نوری، پرویز دوایی، شاهپور عظیمی (دربارهی دوبله) و حمیدرضا صدر (دربارهی کداک). لطفأ بیشتر بهروز باشید. آقای رحمتی را هم دوست دارم ولی خواهش میکنم دیگر طنز ننویسند.
سیدرسول عباسپور از آبادان: شمارهی 449 را خریدم و چه دیدم: صفحهآرایی جدید، تغییر در قالببندی عناوین... تغییر و تحول خوب است، ولی شما را به مقدساتتان حس نوستالژی ما را خدشهدار نکنید. بهجای چاپ مصاحبههای هفت سال پیش آنهم در هفت صفحه یا مطالبی دربارهی سریالهای ضعیفی چون خداحافظ بچه و... و چاپ مطالبی که واضح است تاریخ مصرفشان گذشته، خواهش میکنم مطالبی در خور نام مجله چاپ کنید و بهروز باشید. نوری بیلگه جیلان فرد مهمیست، ولی نه در حد آن تعداد صفحه. گرانی را خریداریم، پس شما هم سطحی نشوید.
اسماعیل علیزاده: با تمام احترامیکه برای تمام شمارههای ماهنامهی «فیلم» قائلم، اما شمارهی 449 خیلی باطراوتتر و جذابتر از بقیه بود. با تشکر از ایرج کریمی و احسان خوشبخت عزیز! واقعاً به آنهمه دانش غبطه میخورم. امیدوارم در هر شمارهی مجله همراه باشند. عاشق مطالب احسان خوشبخت هستم.
مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی: خواهش میکنم صفحهی طنز را از مجله بردارید. شما مجلهی تخصصی سینما هستید، بهنظر من در شأن مجله نیست. صفحهبندی، شناسنامه و فهرست شماره 449 جالب نیست. امیدوارم اینطور ادامه پیدا نکند. عنوانبندیهای صفحات مثل «جشنوارهی کوچک من» تو خالی با سه خط عمود به نظرم جالب نیست. راستش من زیاد با تغییرات احساس نزدیکی نکردم. یک خواهش دیگر هم دارم. اگر میشود آگهیها را وسط مطالب نگذارید. البته منظورم آگهیهای صفحات وسطی نیست، مثلاً آگهی صفحهی 91 شمارهی 449. آخ که صفحهی «تماشاگر» ایرج کریمی را خراب کردید. کاش کلمهیتماشاگر را در کادر بیضیشکل مینوشتید، با همان تیتربندی. کاش کادر دور صفحات همون خطوط مشکی پررنگ بشود.
جلد
محمدامین طاهریاز مشهد: روی جلد شمارهی 449، گرم و لذتبخش است.
رسول سپهوند از اهواز: عکس روی جلد شمارهی 449 اصلاً خوب نبود.
جاریانی و رمضانی مطلق از بجنورد: از مجلهی «فیلم» انتظار نداریم که عکس فاقد کیفیت فنی و فاقد اهمیت یک فیلم خارجی را برای جلد 449 بگذارد.
رامک اخوان از رشت: روی جلد شمارهی 449 فوق العاده بود. نمیدانم ترکیب رنگ بالا و پایین صفحه یا نوع قرارگیری عکس داخل رنگ قرمز، کدام باعث شد که این جلد چنین به دل بنشیند. عالی بود و غافلگیرکننده.
مرتضی علیرضایی از گلپایگان: روی جلد این شماره بهدل نشست. آقای امکچی به روزهای اوج بازگشت!
حسین عبداللهی از آبادان: هر بار که به جلد شمارهی 449 نگاه میکنم، باور نمیکنم که این همان مجلهی قدیمی «فیلم» است. بهترین انتخاب برای شمارهای که قرار است فصل نوینی در تاریخ سیساله مجلهی «فیلم» باشد! از پویایی و تحرک پسزمینه قرمز تا توجه بیشتر به سینمای جهان. با تشکر از آقای امکچی.
عباس سالمی از کرمانشاه: رنگ گرم جلد و چهره دوستداشتنی تام هنکس جلب توجه میکند.
فریدون کریمی از ماهشهر: جلد شمارهی 449 بسیار ضعیف است. باز هم رنگ لوگو زرد انتخاب شده و ترکیبش با قرمز و نوع کادربندی ابتدایی و قدیمیاش، آدم را بهیاد طراحیهای دههی شصت میاندازد. شش شماره از ده شمارهی امسال لوگوی زرد دارند.
مصاحبهی اسعدیان
فتاحی: در مصاحبه با همایون اسعدیان اصرار بیش از حد طالبینژاد به شباهت فیلم به یه حبه قند یا اصرار به کپی کردن اسم فیلم از کتاب مستور و اصرار به سفارشی بودن فیلم بیانصافی و آزاردهنده است.
سعید شهبخش از زاهدان: مصاحبهی احمد طالبینژاد با همایون اسعدیان خوب بود اما بعضی جاها به نظر میرسید با ایشان سر جنگ دارد و میخواهد حرفش را تحمیل کند. اواخر مصاحبه وارد فاز دیگری میشود و از هدف اصلیاش که صحبت کردن راجع به فیلم است دور میشود. گرچه حرفهایی شنیدنی بود، آنهم از سوی رییس کانون کارگردانان.
فریدون کریمی از ماهشهر: شاید بهتر بود یادداشت مصطفی مستور در صفحهی 20 شمارهی 449 (دربارهی عنوان بوسیدن روی ماه)، کنار گفتوگو با همایون اسعدیان چاپ میشد. معمولاً تیتر انتخابشده برای گفتوگوها، از گفتههای مصاحبهشونده گرفته میشود نه مصاحبهکننده (که گاهی بهنوعی جهانبینی مصاحبهشونده را در چند کلمه یا یک جمله نشان میدهد) ولی احمد طالبینژاد عزیز در گفتوگویش با اسعدیان عنوان گفتوگویش را (بوندارچوک یا تارکوفسکی؟) از میان گفتههای خودش انتخاب کرده.
مصاحبه با محمدعلی کشاورز
مهدی شهریاری ازگچساران: نیما حسنینسب را هم که قر زدند! مصاحبهای با فرامرز قریبیان کرده در مجله 24 که آس همهی مصاحبههاست. حالا شما هم مصاحبه رو کردید! از سال 84! با محمدعلی کشاورز! خیلی دوست دارم نظر آیدین آغداشلو را دربارهی تغییرات گرافیکی در شکل صفحهبندی و فونت و عکسها و... را بدانم.
پروین قلی زاده از شیراز: ظاهراً آقای کشاورز مشکلی با عمل ناشایست ندارند. بستگی دارد چه کسی آن را انجام داده. ایشان در حالی در مقابل گلستان به دفاع از شاملو میپردازند که شاملو خودش هم در بدگویی ازدیگران کم نگذاشته. ایشان از طرفی میگوید مثل گلستان نیست از طرف دیگر دست کمی در بدگویی از گلستان ندارد.
علی حبیب از اهواز: مصاحبه با محمد علی کشاورز بسیار جذاب است، رک و صریح با گفتنیهای تازه و جالب.
مهدی سلیمانی از فردیس کرج: گفتوگو با استاد کشاورز خوب بود و با اینکه هفت سال از آن میگذرد واقعاً بوی کهنگی نمیدهد. حرفهای استاد دلنشین بود، ولی اصولاً انتشار یک گفتوگو پس از هفت سال جایش در یک ماهنامهی حرفهای نیست. این گفتوگو بیشتر به درد ویژهنامه یا بزرگداشت میخورد.
محمد علی سعیدی از فردیس کرج: گفتوگو با استاد کشاورز خیلی عالی و عبرتآموز بود. لطفاً مجموعه گفتوگوهایی با دیگر بازیگران پیشکسوت بهخصوص خانمها ترتیب دهید که به نظرم کلاس درسیست برای همه علاقهمندان سینما.
فریدون کریمی از ماهشهر: محمدعلی کشاورز و محمد حقیقت در شمارهی 449 به اندازهی کافی به ابراهیم گلستان ـ که این سالها بسیار تندخو شدهاند ـ حرف زدهاند (مخصوصاً جناب کشاورز). احتمالاً باید منتظر جوابیههای تند جناب ابراهیم گلستان در شمارههای آتی باشیم.
هادی مرادی از کرمانشاه: من یکیدوسالی بیشتر نیست که با مجلهی شما آشنا شدهام و این اولین باریست که برایتان پیام میفرستم. خواستم بگویم از گفتوگو با آقای کشاورز هر چند مربوط به چند سال پیش بود خیلی لذت بردم. خیلی صمیمانه و راحت صحبت کرده بودند.
نظرهای دیگر
فرهاد کیانی: به نظرم ریویوهای سوفیا مسافر و آرامه اعتمادی خوباند اما باید سخت کار کنند. بعد از نغمه ثمینی فقط هما توسلی توانسته نقدهای خوبی بنویسد که او هم قالمان گذاشت. بحث کیفیت به کنار، اما لطافت و طراوت خاصی در نوشتههایش بود که حالم را خوب میکرد. خوشبختانه تازگیها اسمش را به عنوان مترجم میبینیم اما دلم برای نوشتههایش تنگ شده.
سمیه از شیراز: اسامی شش فیلمی که حوزهی هنری با اکرانش مخالفت کرده آتشم زد. دیواری کوتاهتر ازسینما پیدا نشده؟!
کیارش دستیاراز بروجرد: هفتهی پیش که شبکهی 4 فیلم روزی روزگاری آناتولی بیلگه جیلان را پخش کرد. میتوان گفت از نقدی که کیومرث وجدانی بر این فیلم نوشته بود بهتر میشد فیلم را فهمید، تا فیلمی که از شبکهی 4 پخش شد.
محمود اکبری از قزوین: ماهنامهی «فیلم» میتوانست بهعنوان یک نشریه تخصصی سینمایی گزارش جامعی از وضعیت بیماری ابوالفضل پورعرب (اولین شمایل ستاره در سینمای پس از انقلاب) ارائه دهد نه اینکه صرفاً به نوشتهی انتقادی آقای صلحجو در مورد صحت وسقم خبر درگذشت این بازیگر اکتفا کند.
مهدی سلیمانی از فردیس کرج: با همه بحثهای درگرفته در مورد قیمت مجله، با توجه به شغلم که در سطح شهر هستم نکتهای جامانده؛ از روز دوم و سوم هرماه به بعد روزنامه فروشیهای مرکز شهر به بالا دیگر «فیلم» ندارند. اما در اکثر مناطق مرکز به پایین فیلم هست. پس در استقبال از فیلم علاوه بر سطح فرهنگ و نوع علاقه قیمت هم برای قشر قابلتوجهی از عموم مردم تعیینکننده است. لطفاً توجه کنید.
رضا طاعتی نیری از نیر: خواندن خبرهای تولید و دیدن فیلمهایی که فیلمسازان ایرانی در خارج از کشور تولید میکنند که تعدادشان روزبهروز بیشتر میشود، شاید در نگاه اول خوشحالکننده باشد که فیلمسازان ایرانی جهانی شدهاند. اما دردآور این است که خروج پول و سرمایههای فراوانیست که در وضعیت کساد اقتصادی و تورم و بیکاری روزافزون دامنگیر جامعهی ماست. هرچند دلایل روشنی برای این رفتارها وجود دارد. ولی هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است. شمارههای جدید «فیلم»، بهخاطر شرایط حاکم بر سینمای ایران و نبود فیلم خوب و تأثیرگذار چنانکه باید لذت خواندن را در مخاطبی که سالهاست با «فیلم» عجین است برنمیانگیزد. اگر آرشیو مجله در کار نبود تا برای آینده منبعی داشته باشیم تا وضعیت سینمای ایران بررسی شود، خرید مجله باشک و تردید انجام میشد. فیلم خوب هزاران سود دارد. برای نمونه جریان نشر مجلات سینمایی است که تهیه مجله خود صدها شغل به وجود میآورد. امیدوارم مسولان شرایط تولید فیلم خوب را مهیا سازند تا چرخه اقتصاد و فرهنگ و تولید در این وضعیت نابهسامان اقتصادی بیرونق نشود.
مرتضی میناوند ازتهران: جدول فروش فیلمهای این شماره تا 19 شهریور بود. بهتر بود حداقل تا 15 مهر را پوشش میداد تا دید بهتری در مورد فیلمهای تازه به دست بیاوریم.
مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی: عباس کیارستمی، شمارهی 437: زندگی و فیلمساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت. محمدعلی کشاورز، شمارهی 449: فکر میکنم این مسیر ارزش تحمل این همه زجر و رنج را نداشت. جملهای کاملاً مشابه از یک کارگردان و بازیگر بزرگ سینمای ایران. این اشتراک تلخ بازتاب چه عواملی است؟ پیشنهاد میکنم در این مورد یکی از نویسندگان مجله مطلبی بنویسد.
داود گودرزی ونایی از بروجرد: کاش به جای دلسوزی برای کمپانی کداک (شمارهی 449) ذرهای برای صاحب سلیقهها و استعدادهای گمنام وطنی دل بسوزانید. ما هم با دنیای دیجیتال همراه باشیم گناه نیست. دستم خالیست، وگرنه عکس و فیلم تحویلتان میدادم که بدانید دنیا دست کیست. آخ از دست خالی و نداشتن پارتی در... آخ دیجیتال...
- دوست عزیز، دلسوزی در کار نیست. اطلاع دادن دربارهی یک موضوع و حادثه است با لحن و قالبی غیرخبری.
منصوره روشنایی از گرگان: شمارهی 449 مطالب بسیار متنوعی داشت. بسیار لذت بردم بهخصوص از مطلب استاد پرویز نوری دربارهی سینما کریستال. بقیه مطالب هم بسیار خواندنی و جذاب بودند. همچنین گفتوگو با محمدعلی کشاورز که جای خالیاش در مجله احساس میشد بسیار عالی بود.
جواد مشهدی از نیشابور: در ستایش شمارهی 449... پس از مدتها چشم و دلمان روشن شد به نوشتهی پرویز دوایی، حمیدرضا صدر، صفی یزدانیان و ایرج کریمی همراه و همیار اینروزهای مجله. پس تا اینان هستند زندگی باید کرد.
علی اکبر سلیمی نژاد از مشهد: از نوشتهی جهانبخش نورایی در شمارهی 449 لذت بردم و تحت تأثیر قرار گرفتم. از شهزاد رحمتی هم بابت بخش طنز سینمایی تشکر میکنم. لطفاً این بخش را ادامه بدهید.
فاطمه الیاسیان از اردبیل: شمارهی 449 خیلی عالی بود. یادداشتهای همه عالی بود، بهویژه حمیدرضا صدر. تنها یادداشتی که عصبانیام کرد نوشتهی مسعود پورمحمد بود. آقای پورمحمد چرا فکرمیکنید فردوسیپور گزارشگر محبوب همه است؟ من یکی از طرفداران سرسخت تیم ملی ایتالیا هستم. هر وقت او بازیهای ایتالیا را گزارش میکند علیهش حرف میزند و از باختش خوشحالی میکند. نمونهاش فینال یورو 2012.
حمیده هریزچی از تبریز: شمارهی 449 صفحه 31 عکس ناتالی متی نیست.
محمد علی سعیدی از فردیس کرج: بخش طنز من را یاد نوشتههای رسول نجفیان میاندازد. اما متأسفانه محتوای طنز این شماره زننده بود. بنده از طرفداران طنز هستم اما توهین را دوست ندارم حتی اگر بهعنوان طنز و مطایبه باشد. گفتوگو با کارگردان بوسیدن روی ماه خوب بود، ولی یک مشکل بزرگ داشت و آن صحبت نکردن در مورد فیلم از نظر فنی بود. لطفاً دیگر این اشکال بزرگ را در مصاحبههای بعدی تکرار نکنید.
مینا ابراهیمی از تهران: بعد از مسائلی که حوزه در اکران نوروز ایجاد کرد، فیلمهایی خنثی روی پرده آمدند که رغبتی برای تماشا ایجاد نمیکنند. حاصل این امر گیشهی نامطلوب در اکران ششماههی اول سال بوده. با اعلام اسامی این شش فیلم مهم که توانایی پرفروششدن دارند حوزه هنری تیر خلاص را بر پیکر سینمای ایران زده. جالب اینجاست که فیلم منتخب مردم درجشنواره و فیلمهایی که سانس فوقالعاده داشتند در بین این شش فیلم هستند. حق ضایعشدهی هنرمند و نظر مردمی که میخواهند فیلمها را در سالن سینما ببینند اهمیت ندارد.
ساینا محراب زاده: من رضا صادقی را دوست ندارم و به نظرم فیلمی که خواننده، هم خوانندهی دنیای واقعی باشد و هم بازیگر داستان دیگری در فیلم، اصلاً جذاب نیست. اما این حرفها بهکنار، مطلب احمد امینی خشمگینانه و تهاجمیست. قرار نیست همهی منتقدها از فیلم ایشان تعریف کنند. آنچه بهراستی جای ابهام دارد اختصاص یک صفحه از مجله به گلایههای ایشان است.
رامک اخوان از رشت: ویژهنامهی مربوط به ارتباط تئاتر و سینما را دوبار خواندم. مطالبش بسیار ارزشمند بودند. به نظرم حتی در حد یک مرجع است برای تمامی دانشجویان ادبیات و هنر. ولی در نهایت پس از این همه بحث و نظر متوجه نشدم آیا وقتی میگویند فیلمی تئاتریست، ضعف فیلم است یا اشتباه منتقد؟ یا کارگردان عمداً تمام وسایل تئاتر را به سینما منتقل کرده؟ یا اصلاً بهکار بردن این جمله غلط است؟ ضمناً من ازدوستداران کیارستمی بزرگ نیستم، ولی ایکاش میتوانستم به او بگویم که با مصاحبه کردن بدجوری به تخریب مولفی چون خود نشسته. ابتدا استفاده از نابازیگر را اشتباه خواند، بعد استفاده ازدوربین رویدست را بیهوده، بعد نفی صدای سر صحنه، سپس استفاده از داستان به جای فرمگرایی. میترسم تا مدتی بعد او به بالیوود علاقهمند شود. طالبینژاد میگفت که شاید لجبازی است. ولی با کی؟ برای چی؟ به چه قیمت؟
احسان ط. از لارستان: عجیب است که پس از چند ماه از پایان سریال خداحافظ بچه مطلبی دربارهی آن چاپ کردید. از لحن نویسنده مشخص است که همزمان با پخش نوشته شده اما حالا چرا الان چاپ شده؟ این یعنی کمبود متن.
بهروز داوری از تهران: با مطلب بهزاد عشقی در خشت وآینه بسیار موافقم. همین کمالگرایی مجلهی «فیلم» ما را مخاطب پروپاقرص کرده است.
محمد علی سعیدی از فردیس: دو صفحه برای تقدیر از هنرنمایی هنرمند بزرگمان خانم مینو غزنوی کم است. من هم از خواندن این تقدیرنامه کوتاه ولی زیبا بسیار خوشحال شدم و امیدوارم این قبیل مطالب ادامه پیدا کند.
روزبه ب. از تهران: خیلی تأسفبارست که احمد امینی با چنین سابقهی مطبوعاتی نسبت به یک نقد چنین برآشفته شود.
احسان حاجیمشهدی از گرگان: بخش «نمای درشت» شمارهی 449 مطالب جالبی از سینمای کوریسماکی داشت. در بیشتر شمارهها جای چنین بررسی کاملی خالیست.
محمد علی از اردبیل: اینکه از شمارهی 449 ماهنامهی «فیلم» شامل دو بخش چاپی و مجازی است خیلی خوب شده و از شما سپاسگزاریم. ولی از شما خواهشمندم بخش «بیست سال پیش در همین ماه» دوباره به نسخهی چاپی و بخش «در تلویزیون» به سایت منتقل شود.
حسین عموبیگی از اصفهان: چرا تا میآییم به صفحهآراییها و نوع لوگوهای داخلی مجله عادت کنیم آنها را عوض میکنید؟ بهنظرم این کار را دیربهدیر باید انجام دهید. صفحهآراییهای قبل از شمارهی 449 زیباتر بود.
- دوست عزیز این سرکلیشههای بخشهای مجله بیستوچند سال است به همین شکل چاپ میشوند؛ شما تازه به آنها عادت کرده بودید؟
معینی از مشهد: گزارش «تیر خلاص» در شمارهی 449 دربارهی ناهنجاریهای اکران، جز افسوس، افسوس و باز افسوس چیزی برای خواننده نداشت، آخر چرا؟ لطفاً با چاپ این جریانات با روح و روان مردم بازی نکنید...
رضا حضرتی از مرند: اگر امکان دارد مصاحبهای با آقایان مسعود مهرابی و عباس یاری انجام دهید.
محمدرضا خدابخشی از زرین شهر: چرا باید در ارگانهای دولتی کاغذ اسراف شود ولی مجلهی پرباری مثل «فیلم» اینطوری مشکل کاغذ پیدا کند؟ مثلاً در کارخانهی صنعتی که من کار میکنم یک هفتهنامه رایگان چاپ میشود: شش صفحهای، قطع بزرگ روزنامهای، با کیفیت مرغوب، شمارگان بالای 10000. در قسمتی که من کار میکنم برای هر نفر یک شماره ارسال میشود، با محتوایی که برای خواندن هر شماره کسی بیشتر از پنج دقیقه وقت نمیگذارد! اکثراً آن را دور میاندازند؛ و من هر شنبه با افسوس به این نشریه نگاه میکنم و با خودم میگویم ایکاش این سرمایه (که اینجوری بههدر میرود) مال ماهنامهی «فیلم» بود تا ما عاشقان مجله از نگرانی درمیآمدیم.
پروین پارسانیا ازمشکین شهر: در مورد کلاهپهلوی هم مثل مختارنامه خیلی کملطفی میکنید. از نظر من سریال خوشساختیست.
میثم حبیبی از همدان: فهرست فیلمهای مختلف گونههای سینمایی را به طور تفکیکشده در مجله چاپ کنید.
بهمنش از سنندج: سینما بهمن سنندج بعد از شش سال بالاخره درقالب پردیس سینمایی ممتاز دهم مهر افتتاح شد. اما دریغ از یک گزارش کوتاه از این واقعهی سینمایی در ماهنامهی «فیلم».
صمد احمدعلیاز تهران: با سپاس از پرویز نوری به خاطر مطلبش دربارهی سینما کریستال. از ایشان خواهش میکنم بنده را در بهدست آوردن نسخهی دوبلهی ده مرد رشید و از اینجا تا ابدیت راهنمایی کنند.
روحالله صالحی از اراک: یک پیشنهاد دارم، یک عکس دسته جمعی با ذکر اسامی همکاران مجله چاپ کنید. دلمان آب شد از اینکه این همه نقد و مطلب خوب میخوانیم ولی هیچ تصویر ذهنی از نویسندههایشان نداریم.
فریدون کریمی از ماهشهر: فهرست فیلمهای ایرانی در جشنوارههای خارجی به دلیل نو نبودن و همچنین وسعتشان در این سالها، نیاز چندانی به چاپ در مجله ندارد و انتشارشان در سایت کفایت میکند. بخش «ایستگاه» (مربوط به هر ماه) را هم در مجله چاپ کنید و هم در سایت. کارکرد بخش «ایستگاه»، درست شبیه به «رویدادها»ست که باید بهروز خوانده شود و همچنین بهجهت اهمیت تاریخی بهتر است که چاپ شوند. کادر مختصر و فوقالعادهی «و در سایت ماهنامهی فیلم» (با آن فلش عالی موس) در صفحهی فهرست، بسیار محشر و بهجاست که نیاز به همیشگی بودنش کاملاً احساس میشود. برای جلوگیری از کپیپیست شدن مطالب سایت (رعایت کپیرایت) از ترفندهای سادهی برنامهنویسی استفاده کنید که امکان select (انتخاب) شدن حروف، توسط موس و کیبورد را به کاربر نمیدهند. (یعنی فقط میتوان مطالب را خواند.) با این فاجعهی کمرشکن کاهش شانزده صفحه، حضور نابهنگام و ناگهانی و غافلگیرانهی «طنز سینمایی» (که البته بامزه هم بود) چقدر ضرورت دارد؟ این صفحهایست که بهراحتی میتواند فقط در سایت مجله آورده شود و البته گسترش یابد. یک پیشنهاد کلی: میتوان بسیاری از حاشیههای مربوط به فیلمها را به سایت منتقل کرد که در بیشتر صفحات چاپی مجله، بهدور از دعواهای صنفی و... مستقیماً به خود فیلمها پرداخته شود. بسیاری از حاشیههایِ لایتچسبکِ صنفیِ تاریخِ مصرفدار، ضرورتی برای آرشیو شدن ندارند. جای خالی نوشتههای «به درخشش کریستال» پرویز نوری نازنین و «صفای شما را»ی پرویز دواییِ جان بهعنوان تیتر، بر روی جلد شمارهی 449 بهشدت (و بهشدت) احساس میشود. این شماره با این دو مطلب استثنایی و همچنین «همنشینی یخ وآتش» جهانبخش نورایی و «پرسهی بیپایان» صفی یزدانیان، رنگوبوی بهار و «بهاریه» را میداد. کاش روی جلد شمارهی 449 به جای تیتر بیخاصیت «سینمای ایران چهگونه از اسکار دست کشید؟»، نوشتههای پرویز نوری و پرویز دوایی عزیز تیتر میشد.