شماره 424 | فروردین 1390
پاسخ به پرسشهای خوانندگان
این از سالی که گذشت و سلام بر سال تازه...!
احمد امینی
یکیدو هفته پیش بود که شبی در یک مرکز خرید، متوجه نگاههای آشنای یک زوج جوان شدم. پس از پچوپچی با هم، مرد جوان رو کرد به من و همان پرسش همیشگی: «شما آقای امینی هستید؟» فکر کردم از بینندگان تلویزیون است که حتماً بعدش شروع میکرد که «چرا کار نمیکنید؟» یا «بیگناهان خوب بود» و از این ابراز محبتهای مرسوم. که البته همین هم بود. و من هم توضیحات همیشگیام را تکرار کردم. و البته خوشحال هم شده بودم که پس از این همه مدت بیکاری! هنوز هم هستند کسانی که بهجایم بیاورند و ازم سراغ ساختة تازهای را بگیرند. اما گفتوگو کشیده شد به مجلة «فیلم» و صفحة «نامهها» ـ ماجرایی که بیشتر اوقات در رویارویی با علاقهمندان سینما و تلویزیون اتفاق میافتد. و باز هم همان پرسش آشنا که چرا نقد نمینویسید و بهانة همیشگی من که حالا خودم فیلم و سریال میسازم و با این وضع، نشستن روی صندلی منتقد و دربارة آثار همکاران قضاوت کردن و نوشتن، عملاً ناممکن که نه، بلکه دشوار است و منجر به دلخوری خواهد شد احتمالاً، و این است که ترجیح میدهم منتقدی خصوصی باشم برای خودم یا حداکثر در محافل دوستانه و شخصی دربارة فیلمها قضاوت کنم؛ و از این جور بهانهها...
اما نکتة جالب در این برخورد و مکالمه، مسألهای بود که آن دوست محترم اشاره کرد مبنی بر اینکه حتماً شما برای پاسخگویی به نامهها، همکاران یا تیمی دارید که جستوجو میکنند و پاسخها را برایتان مییابند! فکر میکنم قیافة حیرتزدهام در آن لحظه بسیار بسیار دیدن داشت. تاکنون با چنین اظهار نظری روبهرو نشده بودم. بنابراین توضیح دادم که دوست عزیز، تیمی در کار نیست و اصلاً دلیل اصلی من برای ادامة این کار، آن هم این همه سال، همین لذت یافتن پاسخ پرسشهای بیشمار و گاه عجیبوغریب خوانندگان مجله است؛ لذتی که توصیفش کمابیش دشوار است و اگر توصیف هم بشود شاید به نظر اغراقآمیز و غیرواقعی برسد. اما واقعاً همین است. این پرسشها مرا به سالهای عاشقانة دور و نزدیک میبرد. سالهای جستوجوی یک تاریخ تولد، یک دلیل مرگ، سالهای جستوجوی رد فیلمی گمنام به کمک یک خلاصهداستان نهچندان دقیق، سالهای توصیه به تحصیل در دانشگاه به جای تلاشهای بیثمر برای ورود دیمی و همین طوری به دنیای سینما، سالهای ورق زدن مجلههای قدیمی سینمایی برای آنکه بفهمیم خطاب فلان آدم در نوشتهاش کدام فیلم و کدام کارگردان آن سالها بوده، سالهای جستوجو در کتابها و مجلهها برای یافتن نام فیلمبردار یا تدوینگر یا آهنگساز فلان فیلم اروپای شرقی ـکه البته حالا «اینترنت» کارها را از این بابت خیلی ساده کرده و نمونههای بسیار متنوع و گاه عجیب دیگر که ردیف کردنشان در اینجا واقعاً دشوار است.
ا لبته این اظهار نظر غافلگیرکننده، از بابتی مرا خوشحال هم کرد. فکر کردم که کار من در این دو صفحة ناقابل چهقدر بااهمیت به نظر رسیده که خوانندهای فکر کرده تیمی پشت این بخش مجله است. این ملاقات ناغافل گذشت و من ماندم و این دو صفحة ناقابل و تجدید میثاقی دوباره در این روزهای پایانی سال. وعدهای برای یک سال دیگر که امیدوارم عمری باشد و حال و حوصلهای برای ادامة این راه.
عیدتان مبارک و حال و روزتان خوش و پروپیمان باد. فعلاً بدرود...!
● آقای امید ...، با تشکر از ابراز محبت شما خوانندة قدیمی مجله، باید تأکید کنیم که تا کنون مناسبتی مانند آنچه شما به آن اشاره کردهاید - پارتیبازی و مناسبتهایی از این قبیل - در مجله سابقه نداشته و معیار انتخاب نوشتهها و نویسندگان مجله فقط و فقط کیفیت بوده و نه روابط دوستانه یا ملاحظات دیگر! فکر میکنم نویسندههایی که بدون هیچ گونه سابقه و آشنایی قبلی و فقط به صرف داشتن قلم و نوشتة خوب به جمع همکاران مجله پیوستهاند، بتوانند شاهد خوبی بر این مدعا باشند.
● آقای محمدرضا قدم، تهران - نوشته و ایرادهایتان را به نظر نویسندة مورد اشارهتان رساندیم تا در صورت صلاحدید پاسخ بدهند. با تشکر از دقت و توجهتان.
● آقای مصطفی سیاری - دوست عزیز، از آنجایی که از سطح کیفی تدریس و میزان پیشرفت هنرجویان در آموزشگاههای غیردولتی بیاطلاعیم، بنابراین ما را از هر گونه معرفی و توصیه در این زمینه معذور بدارید.
● آقای علیرضا علایی - ممنونیم از تذکری که دربارة داستان فیلم آدمکش دادهاید.
● آقای علی بهاری - دوست عزیز، خوشبختانه این بار پاسخ شما ششماهه نشد! اما اگر به پاسخها دقت کرده باشید، حتماً دیدهاید که ما هم نام آن دو دوبلور را با «اما و اگر» آوردهایم، چون خودمان هم مطمئن نبودیم و فرد مطلعی هم پیدا نشد که ما را در این زمینه مطمئن کند، فعلاً! تا بعد چه پیش آید. خیلی از دوبلورها، به دلیل آمار بالای کارهایشان معمولاً خودشان هم بعضی از جزییات کارنامهشان را به یاد نمیآورند.
● آقای احمد ...، نخست اینکه دو نویسندهای که نام بردهاید با مجله همکاری ندارند، بنابراین برای برقراری ارتباط شما با آنان کاری از دست ما برنمیآید. اما برای آشنایی با منتقدان مجله و استفاده از تجربه و دانش و نظرهایشان دربارة سینما و فیلمها باید با دفتر مجله تماس تلفنی بگیرید و پس از هماهنگی با نویسندگان مورد نظرتان، به دیدارشان بیایید.
● آقای اسماعیل شهبازی، اهواز - دوست عزیز نوشتة شما (دربارة فیلمهای پرویز شهبازی و احساس شما نسبت به این آثار) مناسب بخش «فلاشبک» نیست. این گونه نوشتهها که بیشتر جنبة احساسی و خصوصی دارند بهتر است مستقیماً به دست مخاطبش برسند.
● آقای رامک اخوان، رشت - دوست عزیز، اگر همة حرفها و عقاید شما را دربارة «وضعیت اسفبار فعلی سینمای ایران» بپذیریم (که البته در انتهای نوشتهتان این وضعیت اسفبار را به هنرهای دیگری مانند شعر و موسیقی و نقاشی و... نیز تعمیم دادهاید!) که باید همگی دستهجمعی خودکشی کنیم! فکر میکنیم شما دچار ناامیدی مفرط و البته عجیبی هستید که چشم بر همة نقاط روشنی که در سینمای ما و البته در بقیة رشتههای هنری وجود دارد بستهاید. البته منکر نقاط ضعف و کمبودها نیستیم، ولی این همه سیاهبینی و ناامیدی هم راه به جایی نخواهد برد و هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد.
● آقای محمدرضا ماخان، مشهد - مکتب نئورئالیسم ایتالیا (به معنای «نوواقعگرایی») از سالهای پایان جنگ دوم (حدود 1945) تا نزدیک به یک دهه ادامه داشت. این مکتب بهزودی شهرتی جهانی پیدا کرد و بر سینمای بسیاری از کشورها، از جمله آمریکا و یا هند تأثیری بیتردید گذارد. و چند فیلم اولیة فیلمسازانی چون آنتونیونی (مانند شکستخوردگان، 1953 و فریاد، 1957) و پازولینی (آکاتونه، 1961 و ماماروما، 1962) را میشود در ردة آثار «نئورئالیستی» محسوب کرد. شمارههای قدیمی مجله را نه در شهر شما مشهد، که حتی در تهران هم با دشواری میشود تهیه کرد، مگر شانسی! و دربارة بازگشایی بخش «طنز» (آن هم با نوشتههای خوانندگان) فعلاً تصمیمی نداریم.
● آقای حسن عبداللهی، رشت - با تشکر از ابراز محبت شما، دربارة حسن حسینی باید بگوییم که بجز کتاب ساخت ایتالیا، ایشان کتاب دیگری به نام طعم ترس دربارة سینمای وحشت نیز تألیف کردهاند. او در نشریههای سینمایی به طور ثابت و مستمر کار نمیکند و گاهی در برنامههای تلویزیونی تحلیل فیلم هم شرکت میکند. پاتریشیا کلارکسن (متولد 1959 در نیواورلئان آمریکا) بازیگری را از میانة دهة 1980 در تلویزیون آغاز کرده و تعدادی از مهمترین آثار سینمایی او از این قرار است: تسخیرناپذیران (1987)، پیرمرد و دریا (1990، فیلم تلویزیونی)، ملکه (1993، مجموعة کوتاهمدت تلویزیونی)، جومانجی (1995)، مسیر سبز (1999)، دور از بهشت (2002)، داگویل (2003)، همة مردان شاه (2006)، ویکی کریستینا بارسلونا (2008)، جزیرة شاتر (2010)، یک روز (2011)، و... و دو بازیگر اصلی مرد و زن فیلم تبر (2005، کوستاگاوراس) خوزه گارسیا و کارین ویار نام دارند که شرح حال مختصرشان از این قرار است: خوزه گارسیا (متولد 1966 در پاریس) پس از آموزش بازیگری در کلاسهای کورس فلورن (در پاریس) به گروه بازیگران سیرک «آنی فراتِلینی» پیوسته و در نهایت هم از مدرسة «اکتورز استودیو» نیویورک سر درآورده است. تعدادی از فیلمها: رومئو و ژولیت (1989)، الیزا (1995)، بو مارشة گستاخ (1996)، مرگ چینی (1998)، دهانهای بزرگ (1999)، چهره (2000)، هر روز دردسر (2001، فرانسه/ آلمان/ ژاپن)، گلوله (2002)، خنده و مجازات (2003)، روز هفتم (2004)، جعبة سیاه (2005)، چهار ستاره (2006)، مرد و سگش (2008)، نزد جینو (2011). کارین ویار (متولد 1966 در فرانسه) که تحت آموزش پدر و مادربزرگش بوده، بازیگری را در فیلمهای کوتاه و تلویزیون از میانة دهة 1980 آغاز کرده و تعدادی از فیلمهای او از این قرار است: تاتی دانیل (1990)، ماکس و جرمی (1992)، جدایی (1994)، نفرت (1995)، داستان ایو (1999)، چیزهای آسان (2001)، نقش زندگی او، زن قبلی زندگی من (هر دو در 2004)، بچهها، دوزخ (هر دو در 2005)، خاطرة مادر (2007)، پاریس (2008)، آخرین روزهای جهان (2009)، مهمانهای پدرم (2010)، سهم نانقندی من (2011). اولیویا دوهاویلند و جون فونتین (اولی متولد 1916 و دومی متولد 1917 در توکیو هستند) و هر دو زندهاند. و در پی عنوانی که شما نوشتهاید: چرا از ایوانز نپرسیدند؟ جستوجو کردیم و به فیلمی تلویزیونی با این عنوان برخورد کردیم که بخشی از مجموعة «خانم مارپل» است که در سال 2009 ساخته شده و نه 1980، و یک کارگردان داشته با نام نیکلاس رنتون، و جولیا مکنزی هم در این فیلم نقش خانم مارپل را بازی کرده است. این خانم متولد 1941 در انگلستان و بازیگر سرشناس تئاتر این کشور است که سابقة درخشانی نیز در زمینة بازیگری در برادوی نیویورک دارد. وی از اوایل دهة 1970 بازی در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی را آغاز کرده و نخستین بازی سینماییاش در فیلمی به نام گربههای وحشی ترینیان (1980) بوده است. تعدادی از فیلمهای سینمایی معدودش از این قرارند: شریل والنتین (1989)، این چیزهای احمقانه، یادداشتهای یک رسوایی (هر دو در 2006) و... بقیة پاسخهایتان هم بماند برای شمارههای آتی که همین هم طولانی شد!
● آقای آرمیک باباخانی، تهران - خوشحالیم که شما خوانندة علاقهمندمان را از شمارة نخست مجله تا کنون حفظ کردهایم. برایتان سلامتی و شادی آرزو داریم و امیدواریم کتاب سال موعود را بپسندید.
● آقای محمود اکبری، قزوین - دوست عزیز، ما نیز از نزول آن بازیگر/ ستارة مورد اشارة شما متأسفیم. اما در این مورد بهخصوص باید پذیرفت که خود این بازیگر بیش از هر عامل دیگری در شکست و افول ستارة هنر و اقبالش مقصر بوده است، متأسفانه!
● آقای علی حبیبنژاد روشن است که میزان فروش یک فیلم در ایران پس از نمایش در همة استانها به اضافة تهران تعیین میشود. البته محاسبة فروش فیلمها در ایران از دقت و اطمینان چندانی ندارد، بر خلاف بقیة کشورها. فیلم نگهبان شب Nightporter محصول 1974 ایتالیا به کارگردانی و نویسندگی فیلمنامة لیلیانا کاوانی بر اساس داستانی نوشتة باربارا آلبرتی است. بقیة دستاندرکاران آن هم عبارتند از: فیلمبردار: آلفیو کونتینی، تدوین: فرانکو آرکالی، موسیقی: دانیله پاریس، بازیگران: درک بوگارد، شارلوت رمپلینگ، فیلیپ لروی، گابریله فرهزتی، جوزپه آدوباتی، ایزا میراندا و...، رنگی، 118 دقیقه. جوایز اسکار و گلدن گلوب به همة فیلمهای انگلیسیزبان میتوانند تعلق بگیرند.
● آقای پدرام ... - خوانندة عزیز، در مواردی مانند اشتراک یا فروش شمارههای گذشته، شیوة سنتی را فعلاً ترجیح میدهیم.
● خانم زهرا حیدری - از کارتتبریک زودهنگامتان ممنونیم و متقابلاً برای شما سالی خوش و همراه با سلامتی آرزو داریم.
● آقای ابراهیم مرزبان، تبریز - خوشحالیم که پس از مدتها مجدداً نوشتهای از شما به دستمان رسیده است.
● آقای مصطفی رفیعانی - خوانندة عزیز، حتماً میبینید که در هر شماره به مناسبت، مطلب یا مطالبی دربارة فیلمهای مهم و روز جهان داریم که دستکمی از مطالب گذشتهمان (مانند مجموعة مطالب دربارة فیلم تایتانیک، که مورد اشاره و تأیید و پسند شما قرار گرفته) ندارند. و ممنونیم از علاقه و دلسوزیتان نسبت به مجله.
● آقای مهدی ... - برای بخش «نقد خوانندگان» از طریق ایمیل هم میتوانید مطلب بفرستید.
● خانم جهان ساغری - خوانندة عزیز، حالا که التهاب آن گفتوگوی تلویزیونی مدتیست فروکش کرده، ترجیح میدهیم که با خودداری از چاپ نوشتههایی همچون نوشتة شما، به تداوم این آرامش کمک کنیم. هرچند که اخیراً برنامة مورد نظر التهاب دیگری در زمینة نقد شفاهی فیلم ایجاد کرده که... بگذریم. به امید روزهای بهتر در سال تازه!
● آقای علیرضا شوکتی - فیلم مورد اشارة شما که با نام هویت پنهان در فروردین 1379 از شبکة دوم تلویزیون پخش شده، در شمارة 256 مجله دربارهاش مطلب کوتاهی داشتهایم. اما چون فکر میکنیم شما به این شماره از مجله دسترسی نداشته باشید مشخصات فیلم را برایتان میآوریم. Striking Poses (اشاره به معنای «عکسهای قابل توجه» یا «ژستهای زننده»)، کارگردان: گیل هاروی، نویسندة فیلمنامه: مایکل استاکس، فیلمبردار: لِهدِک باگز، تدوین: ماروین لارنس، موسیقی: واروج، بازیگران: شانون داهرتی، جوزف گریفین، تامارا گورسکی، آیدان دِهوین، کالم فیوره، دایان اکوئیلی، و...، رنگی، 93 دقیقه، محصول 1999 آمریکا.
● خانم سپیده طیری - با تشکر از خسته نباشیدتان، به احتمال زیاد در آینده بخش نظرخواهی از خوانندگان در وبسایت مجله راهاندازی خواهیم کرد. اگر نظر و عقیدهای دربارة فیلمی دارید، میتوانید مکتوب یا با ایمیل برایمان بفرستید.
● آقای رضا طاعتی نیری - دوست عزیز، میپذیریم که علاقهمندان شهرستانی سینما، هر سال در روزهای جشنوارة فجر، مرارتهای بسیاری میکشند تا خود را به تهران برسانند و بلیت تهیه کنند و چند فیلم ببینند. اما اگر قرار بشود هر علاقهمندی (چه ساکن تهران و چه دور از تهران) پول بدهد و به صرف علاقهمند بودن کارت حضور در سینمای فعالان رسانه را به دستش بدهند تا او راحت فیلم ببیند، احتمالاً دیگر جایی برای خود اصحاب رسانه باقی نخواهد ماند! چون علاقهمندان واقعی سینما بسیارند. فکر میکنیم راهحل مشکل شما و امثال شما این نیست. امیدواریم در سالهای آتی شما و دیگر علاقهمندانی چون شما راحتتر به سینماهای جشنواره راه یابید.
● آقای پیمان برجانه - دوست عزیز، در حال حاضر، به دلیل تعدد فیلمهای پخششده از تلویزیون، متأسفانه امکان پیگیری این آثار و اختصاص بخشی به آنها را در مجله نداریم.