
دربارهی بافت و فضای تصویری برف روی کاجها از جشنوارهی دو سال پیش تا حالا كه چند روز از نمایش عمومیاش میگذرد نكتهها و اشارههای زیادی مطرح شده كه اغلب حول محور انتخاب بنیادی فیلمساز در فیلمبرداری سیاهوسفید میگردد. در واقع انتخاب این سبك بصری و پرهیز از جلوهگری رنگ در تصویرهای فیلم بهنوعی تمام اجزای دیگر برف روی کاجها را هم تحت تأثیر قرار داده و حتی موسیقی فیلم هم برای سازگاری با همین فضا و عناصر بصری، در چهارچوب مشخصی قرار گرفته كه بیشتر متكی به تكنوازی پیانو در قطعههای لطیف و كمحجم و كوتاه است. وقتی موسیقی فیلم چنین تأثیری از آرایش سیاهوسفید صحنهها میگیرد و به مشهورترین ساز سیاهوسفید دنیا یعنی پیانو سوق داده میشود، طبیعیست كه این تأثیر بر سایر اجزای فیلم پررنگتر باشد؛ بهخصوص اجزای دیداری از قبیل لباس و صحنه و گریم و آكسسوار و فضاهای معماری و نوع قاببندی. در این فیلم از فیلتر سیاهوسفید استفاده شده است که بهطور طبیعی کار عوامل سازنده را سخت میکند. یکی از سختیهای این کار بعد از فیلمبردار معطوف به طراح صحنه و لباس میشود که مجبور است برای فرار از تکرار و یكنواختی از ترفندهای عجیب و ابداعی استفاده کند تا مخاطب با تماشای تصاویر دلزده نشود.
غزاله معتمد طراح صحنه و لباس جوان برف روی کاجها از تجربهی متفاوتی که در این فیلم و با الزام به رعایت ویژگیهای شیوهی سیاهوسفید داشته است میگوید: «از اول قرار نبود فیلم سیاهوسفید باشد و در اوایل فیلمبرداری به این نتیجه رسیدیم. انتخاب بافتهایی که سیاه و سفید و خاکستری را جلوه بدهد کار جذابی بود. من باید کاری میکردم تا برای طراحی صحنه و لباس با این فرمت سیاهوسفید، از فضای واقعگرایانه هم دور نشویم و بتوانیم حس باورپذیر صحنه را هم حفظ كنیم. حتی در ساختوسازهای صحنه هم سعی کردم فضای زندگی را جاری کنم. نمیخواستیم هیچچیز شکل عاریهای به خود بگیرد و ضمناً باید تلاش میکردم كه فضای صحنه را از تخت بودن رها کنم. علاوه بر اینکه وقتی چنین ملاحظهی بنیادی و مهمی پیش میآید نورپردازی هم متفاوت میشود و شکل دیگری به خود میگیرد.»
او نقش کارگردان را هم در شکلگیری این طراحی مهم میداند: «برف روی کاجها برای من تجربهی جذابی بود، چون پیمان معادی نویسندهی این قصه هم بود و خیلی خوب میدانست که کجاها باید فضای قصه را با سیاه و سفید و خاکستری تلفیق کند. من هم از ابتدا با توجه به قصه میدانستم که لباسهایی که بر تن شخصیتها خواهم کرد چهگونه خواهند بود. با تصمیم گرفتن برای سیاهوسفید شدن فیلم فقط سعی کردم از پارچههایی با تاروپود متفاوت استفاده کنم.» گرچه این اولین ساختهی سینمایی پیمان معادی است، اما معتمد اعتقاد دارد: «ما تجربه و ویژگیهای یک فیلماولی را داشتیم اما خوشبختانه پیمان معادی وسواسهایی دارد که میتواند در جهت بهتر شدن كار باشد.»
معادی داستان برف روی کاجها را براساس یک لوکیشن مشخص نوشته است. او از ابتدا میدانسته که میخواهد فضای زندگی شخصیت اصلی فیلم را در چنین خانهای به تصویر بکشد و بنابراین به همراه معتمد برخی از دیوارها را برداشته و به جای آن پنجرههای سرتاسری گذاشته است: «لوکیشنی که معادی به من نشان داد این طوری نبود. پنجرههای بزرگ نظر خود پیمان معادی بود و من فقط یکیدو دیوار آجری در داخل خانه را برداشتم یا در یک دیوار پنجرهای گذاشتم و خانهی خالی را با کتابخانهی چوبی، دیوارکوبها، پیانو و سایر وسایل چیددم. به دلیل اینکه ما در یک لوکیشن واحد بودیم این خطر وجود داشت که فضاها برای مخاطب تکراری شود و این علاوه بر دقت در طراحی صحنه و لباس به فیلمبرداری هم مربوط میشد که با چرخیدن دوربین در خانه زوایای متفاوتی از خانه را میدیدیم که باید برای همهی آن زوایا طراحی صورت میگرفت.»
در سالهای اخیر فضای عمومی سینمای ایران به شكلی درآمده كه اعتماد بیشتری نسبت به سینماگران زن میشود و حتی در بعضی از رشتهها مثل تدوین، طراحی صحنه و لباس، طراحی گریم و عكاسی حضور خانمها چشمگیر است و دستكمی از مردان ندارد. گرچه هنوز در رشتههایی كه جنبهی تكنیكی و اجرایی پررنگتری دارند نقش زنان كمرنگ است؛ از فیلمبرداری و طراحی صدا گرفته تا مدیریت و تهیه و تولید. حتی فیلمنامهنویس زن هم در سینمای ایران كمیاب است. ولی لااقل در رشتههایی كه ماهیت هنری پررنگتری دارند خانمها با اعتمادبهنفس بالا به كار مشغولاند و یك پای بازی محسوب میشوند. با این همه غزاله معتمد به عنوان سینماگر جوانی كه بهدشواری راهش را تا سطح حرفهای هموار كرده، معتقد است مردسالاری و استفاده از مردها در سینما برای کارهای پشت صحنه از جمله طراحی صحنه و لباس مثل خیلی از موارد دیگر به فضای روشنفکری هم سرایت کرده و این تصور غلط رایج شده است: «ما آدمهایی هستیم که وابسته به نامها و عنوانها هستیم. البته نمیتوان انكار كرد که بخش مهمی از نام و آوازهی هر سینماگری از تبحر او و شایستگیاش نشأت میگیرد؛ مثلاً وقتی اسم استاد ایرج رامینفر میآید میدانیم که او به خیلی از صحنههای فیلمها با طراحی صحنهاش روح بخشیده اما قطعاً دیگران هم منتظر فرصت هستند و باید بتوان به جوانها و تازهنفسها هم اعتماد کرد.»