هومن برقنورد از بازیگرانی است که فعالیت خود را از اواخر دههی 1360 و با تئاتر شروع کرد. او چهرهی پرکار تلویزیون در این سالها بوده و پس از سریال ساختمان پزشکان (سروش صحت) - که استقبال خوبی از طرف مخاطبان تلویزیون داشت- در طول سه سال گذشته در شش مجموعهی تلویزیونی دیگر بازی کرد. در کارنامهاش هم نقشهای طنز و هم نقشهای جدی دارد اما همان طور که خودش هم میگوید نقشهای طنزش بیشتر به یاد مانده است. سال گذشته فیلم آرایش غلیظ (حمید نعمتالله) را در جشنواره داشت که آن هم مایههایی طنزآمیز دارد. او امروز پس از تجربهی بیش از دو دهه بازی در نقشهای مختلف، از برنامهاش برای ماندن در تلویزیون میگوید و اینکه نمیخواهد خودش را از مردمی که او را دوست دارند دور کند.
شما بازیگری را در سینما، تلویزیون و تئاتر تجربه کردید و در طول این سالها هیچکدام را رها نکردید. فکر میکنید کدام یک از این سه عرصه توانست اتفاق خوبی را در بازیگری برایتان رقم بزند؟
من فعالیتم را از سال 67 با نمایش دایرهی گچی (مجید جعفری) شروع کردم. اگر بخواهیم از نظر «فرصت دیده شدن» به این موضوع نگاه کنیم، مسلماً تلویزیون به خاطر دسترسی راحتتر و مخاطبان گستردهتر فرصت بیشتری را برایم فراهم کرد. اما اینکه کدام یک بیشتر به دردم خورد، باید بگویم تئاتر. چون از ابتدا با آن شروع کردم و اتودها و نقشهای مختلفی را در طول سالهای فعالیتم در تئاتر تجربه کردم. خیلی از نقشهایی که بعدها در تلویزیون بازی کردم، وامگرفته از آن بازیهاست. آن زمان گروهی به کارگردانی محمد یعقوبی تشکیل داده بودیم که من، ریما رامینفر، امیر جعفری، پانتهآ بهرام و... با هم کار میکردیم. پلاتویی در اختیارمان گذاشته بودند، ما هم هفتهای دوسه روز آنجا جمع میشدیم و نمایشنامه میخواندیم، حتی اگر قرار نبود کار شود.
خیلی وقتها از بازیگران شنیدهایم - و شما هم در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید - که با اینکه تمایل زیادی به تئاتر دارند، اما به دلیل محدودیتهای موجود، قید بازی در تئاتر را زدهاند. به جز مسألهی کمبود بودجه در این زمینه، چه محدودیتهای دیگری وجود دارد که فعالیت در این عرصه را سخت میکند؟
بودجه مهمترین موضوع است، اما مسائل دیگری هم هست که کار را مشکل میکند. مثلاً اینکه هر متنی را نمیتوانیم کار کنیم و مدیران هم پشت سر ما نمیایستند و از ما حمایت نمیکنند. اکثراً به متنهای خارجی مجوز کار داده نمیشود. مگر ما چهقدر میتوانیم آثار شکسپیر را اجرا کنیم؟ تئاتر یک مقولهی انتقادی و بهروز است. نویسندهی امروز از دغدغههای روز مینویسد و سوژههایش را از دل جامعه پیدا میکند. در نتیجه چارهای ندارد جز اینکه دیدهبان جامعهی اطرافش باشد و بازتابهای وضعیت موجود را در نوشتههایش بیاورد. ما برای بازی در یک تئاتر پول کمی میگیریم، پس لااقل دلمان میخواهد متنی را که دوست داریم، روی صحنه ببریم.
در چند سال گذشته حضورتان در تلویزیون پررنگ بوده است و در چند مجموعهی تلویزیونی بازی کردهاید. در سریال دزد و پلیس از لحن خاصی استفاده کردید که نقدهایی به همراه داشت و تقریباً میتوان گفت که با واکنش خوبی از طرف مخاطبان مواجه نشد. چه شد که بار دیگر این لحن را برای بازی در سریال روزهای بد به در به کار بردید؟
نقشی که در دزد و پلیس بازی کردم، یک کاریکاتور بود و به همین دلیل از این لحن اغراقشده برایش استفاده کردم. اینکه در روزهای بد به در دوباره این لحن را برای نقشم در نظر گرفتم، به این دلیل بود که نقش به آن اندازه کاریکاتور نبود و یک آدم معمولی بود، میخواستم ببینم این صدا روی این نقش هم مینشیند یا نه. ضمن اینکه به هر حال هر کاراکتری صدای خاص خودش را دارد.
در این صورت کار بازیگران خیلی سخت میشود. مگر یک بازیگر چند لحن جدید میتواند خلق کند؟
باید یک فکری برایش بکند. حنجرهی من نهایتاً بتواند پنج تنالیتهی مختلف را پوشش دهد و باید از همین توانایی استفاده کنم. مهم این است که مخاطب نقش را باور کند. در مورد گریم هم همین اتفاق میافتد؛ درست است که گریم چهرهی بازیگر را تا حدودی تغییر میدهد اما اساس چهره را عوض نمیکند. در مورد صدا هم منظور من همین بوده است. بازیگر باید بتواند صدایی با لحن خشن، شفاف، پیر، جوان و... را به نقشش اضافه کند.
اینکه میگویید «میخواستم ببینم این لحن به نقش میخورد یا نه» نشاندهندهی علاقهی شما به آزمودن مسیرهای تازه است، اما فکر نمیکنید این اتفاق باید در تمرینها بیفتد، نه جلوی دوربین؟
خیلی وقتها فرصتی برای تمرین وجود ندارد و سریالهای تلویزیونی با زمانبندی بسیار فشردهای تصویربرداری میشوند. ضمناً تا زمانی که نظر و واکنش مخاطب آشکار نشود، نمیتوان مطمئن بود که چه چیزی موفق است و چه چیزی ناموفق.
در کارهای اخیرتان بیشتر در مجموعههای کمدی یا حداقل با مایههای طنزآمیز حضور داشتید، همچنان میخواهید در کارهایی با این فضا بازی کنید یا ژانرهای دیگری را تجربه خواهید کرد؟
برای من فضا و ژانر کار اهمیتی ندارد. آنچه برایم مهم است نویسنده، کارگردان و بعد هم نقش است. حالا این نقش میخواهد یک سکانس باشد یا نقش اول، میخواهد جدی باشد یا طنز. اول باید از کلیت متن و بعد هم از نقش خوشم بیاید. اما در مجموع در حال حاضر کارهای طنز و جدیام توازن دارد و تعداد نقشهای طنزم بیشتر از کارهای جدیام نیست. از پنج کار سینماییام هیچکدام طنز نبوده و در کارهای جدی تلویزیونیام هم کارهای مهمی بوده که دیده شدهاند. ولی چون مردم طنز را با دل و جان بیشتری نگاه میکنند، نقشهای طنزم بیشتر به یاد مانده است. مثلاً هیچ کس تا به حال در مورد نقش وکیل که در سریال زمانه بازی کردم یا نقش دلال سریال در مسیر زایندهرود با من صحبت نکرده است.
سال گذشته با بازی در فیلم آرایش غلیظ در جشنوارهی فجر حضور داشتید. همکاریتان با این پروژه چهطور شکل گرفت؟
سعید ملکان در مورد فیلم با من صحبت مختصری کرد و چون هم او را قبول دارم و هم دوست خوب من است بدون چونوچرا قبول کردم و بعد هم که متن را خواندم قصه و نقش را دوست داشتم. در بیگانه هم همین اتفاق افتاد. در آن کار هم سعید ملکان طراح گریم و تهیهکننده بود و من میدانستم که ملکان سر پروژهی بد نمیرود. ممکن است فیلمی بعداً بد از کار دربیاید اما با دانستن این نکته که فیلمی بد است همکاری با آن را شروع نمیکند.
نقشتان در آرایش غلیظ را کاملاً مطابق فیلمنامه پیش بردید یا در طول اجرا تغییراتی هم در آن ایجاد شد؟
من کاراکتر را از فیلمنامه بیرون میکشم و معتقدم که با بحث و گفتوگو با کارگردان به جایی نمیرسم. متن باید گویا و خوب باشد. بعد از آن باید با کارگردان صحبت کنم و برداشتمان از متن یکی باشد. اگر کارگردان بگوید: « نه. این درست نیست...» دیگر نمیتوانم کار کنم. چون من دقیقاً همان چیزی را که متن میگوید بازی میکنم. در این مورد با نعمتالله هیچ مشکلی نداشتم چون برداشتمان از متن یکسان بود. این اتفاقی است که همیشه در کار با حسن فتحی هم برایم میافتد یعنی میدانم که او نقش اشتباه به من نمیدهد، تواناییهای من را میشناسند و من هم میدانم که او از بازیگرش چه میخواهد.
در حال حاضر مشغول بازی در کار جدیدی هستید و آیا همچنان در تلویزیون پرکار خواهید بود؟
مشغول بازی در نمایش ترانههای محلی (محمد رحمانیان) و مجموعهی تلویزیونی پردهنشین (بهروز شعیبی) هستم. در مورد کار تلویزیونی هم این را فهمیدهام که مردم من را دوست دارند - این را به حساب تعریف از خود نگذارید - من خودم را از مردم نمیگیرم. در این سالها اتفاقهایی افتاد و چیزهایی شنیدم که باعث میشود در تلویزیون بمانم. مثلاً آقایی من را در خیابان دید و گفت مادر فلجی دارد که وقتی سریال ما پخش میشود و من را میبیند میخندد. وقتی من میتوانم باعث شادی کسی شوم، چرا خودم را از او دریغ کنم و بگویم فقط کار سینمایی انجام میدهم؟ مگر چند فیلم سینمایی خوب در سال ساخته میشود؟ من نهایتاً بتوانم در دو یا سه فیلم سینمایی در سال بازی کنم. بقیهی سال را چهکار کنم؟ در مورد سایر بازیگران هم همین نظر را دارم. مثلاً رضا عطاران را خیلی دوست دارم و از اینکه در تلویزیون نیست دلخورم. حرف آخرم این است که در تلویزیون میمانم مگر اینکه تلویزیون من را کنار بگذارد.