نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » گفت‌وگو1393/06/10


آقای «دیدنی‌ها»

گفت‌وگو با جلال مقامی

امیر عفاف

 

اول قرار بود به بهانه‌ی از دست رفتن اصغر افضلی در دهمین روز شهریور گفت‌وگو کنیم اما با جلال مقامی نباید برنامه‌ریزی کرد. با او تمام دورانِ خوشِ سینما در ایران را یک نفس سپری می‌کنی و گذشت زمان، اهمیت خود را از دست می‌دهد. زمان جنگ، آینده برای‌مان نامطمئن بود اما در همان وضعیت بلاتکلیف، اطمینان داشتیم که «آقای یکشنبه‌ها» آراسته و امیدوار از شبکه‌ی دو به خانه‌های ما می‌آید. او می‌آمد و آهنگِ حرف زدنش طوری بود که دستِ کودکی ما را می‌گرفت و از میان همهمه آژیر قرمز، به‌سلامت می‌برد تا جایی که با موسیقی ارجمندِ جول فاجرمن ببینیم مردی از لامپ فلورسنت تغذیه می‌کند. سریال لبه تاریکی بود و آن آغاز هیجان‌انگیز که به دختری در آغوش پدرش شلیک می‌شود و جلال مقامی بود که پدر را می‌گفت. همان طور که باور کردن صدای فارسی رابرت ردفورد، عمر شریف، وارن بیتی، رابین ویلیامز و... بدون لحن خاطره‌انگیز او سخت به نظر می‌رسد. سال‌ها بعد وقتی که در استودیو «ساند فیلم» افتخار ملاقات مداوم دست داد و دیگر جعبه‌ی جادو واسطه‌ی دیدار نبود، دیدم که او جوانی‌اش را با تجربه تاخت زده است. فروتنی و آگاهی استاد، شانه‌به‌شانه می‌روند. حضورش برکت و مغتنم است. بالا بلند به چشم می‌آید و هنوز رفاقتش با همکارانِ سابق، صنفی نشده است.‌ ای کاش ذهن ما آن قدر انضباط داشت تا راوی شکوه علفزار را به یاد بیاوریم که می‌گفت: «هیچ چیز نمی‌تواند خاطره‌ی شکوه علفزار و عطر ملایم گل‌های بهاری را در خاطرم زنده کند.»


دهم شهریوریادآور درگذشت اصغر افضلی است. از او و توانایی‌هایش چه به یاد دارید؟
سال‌های سال اصغر افضلی با صدای نمکین خود به جای کمدین‌های معروف جهان حرف زد؛ وودی آلن، فرانکو، والتر کیاری، بعد از مرحوم عباسی به جای استن لورل، بعد از مرحوم زرندی به جای نورمن ویزدوم و در دوبله‌ی هم‌زمان در اصفهان روی لب‌های لویی دوفونس بعد از مرحوم مقبلی. نقش بسیاری از پیرمردهای تیپیک را با صدای شیرینِ دل‌نشینش گفته است. شخصیت‌های کارتونی را هم مثل بیگلی‌بیگلی،‌ وروجک و کارآگاه گجت نباید فراموش کرد. خودش هم بسیار مرد شیرینی بود و مثل صدای ویژه‌اش همیشه شاد و خندان بود. یک دوبلور موفق می‌تواند در هر موردِ مشابهی کارش را به بهترین شکل انجام بدهد. کار افضلی در رادیو هم برجسته بود. برای گوینده‌ی رادیو سخت است که دقت و سرعت را مانند گویندگان فیلم در کارش اعمال کند و فقط از روی متن، تیپ می‌گیرد. صدای «حیاتی» برای خبر خواندن فوق‌العاده است اما اگر روزی بخواهد دوبلور شود باید تکنیک و ظرافت‌های این هنر را بیاموزد... سفرهای بسیاری با او، کاوس دوستدار و محمدعلی زرندی در گذشته به شمال داشتیم که خاطرات خوشی از آن‌ها دارم. افضلی همیشه در جمع شادی‌آفرین بود و به اطرافیانش انرژی مثبت می‌داد. از دست رفتن او همه را غافل‌گیر کرد. پیش از مرگ عمل جراحی کوچکی روی گلویش انجام شد که هشتاد درصد صدایش را گرفت. اواخر زیاد صحبت نمی‌کرد، و در واقع مدت کوتاهی پس از عمل جراحی درگذشت؛ هرچند بیماری‌اش کشنده نبود. آخرین بار که در جام جم او را دیدم مثل همیشه شیک و مرتب بود.
امثال افضلی برکت و حیثیت دوبلاژ محسوب می‌شوند و متعلق به نسلی هستند که بعید به نظر می‌رسد تکرار بشود.
قدیمی‌های دوبلاژ دارند یکی‌یکی می‌روند و شاید نفر بعدی من باشم. ما بارها در سینما زائد خوانده شدیم و فقط مردم بودند که قدر جماعت دوبله را دانستند و می‌دانند. باید به یاد داشت که نسل طلاییِ دوبله چه‌طور این حرفه را با مشقت بنیان گذاشت بی‌آن‌که کلاس و جزوه‌ای برای آموزش وجود داشته باشد. من شانزده ساله بودم که فعالیتم را در این حرفه آغاز کردم. آن قدر در اتاق تاریک ضبط صدا، آزمون و خطا اتفاق افتاد تا جایی که دوبله‌ی ایران در دنیا مطرح شد. منوچهر اسماعیلی در استودیو «مولن روژ» به جای ویلیام هولدن در فیلم جاسوس دوجانبه حرف می‌زد. هولدن خودش آمده بود ایران و در استودیو حضور داشت و با دیدن دوبله می‌گفت با این‌که فارسی نمی‌دانم، احساس می‌کنم خودم دارم حرف می‌زنم. به «چینه‌چیتا»ی ایتالیا که رفتم متوجه شدم دوبله ما در آن‌جا هم مطرح است. افسوس که با رفتن دوستان و بی‌جای‌گزین بودن آن‌ها، دوبله کمی دچار افت شد. عزیزان هنرمندی مثل تاجی احمدی، عزت‌الله مقبلی، کاوس و ایرج دوستدار، ژاله کاظمی، ایرج ناظریان و... کاوس دوستدار همیشه می‌گفت: «طول زندگی اهمیتی ندارد، عرض آن برایم مهم است.» او هم نباید به این سادگی از بین می‌رفت و چه‌قدر زندگی هملت به خودش شباهت داشت.
نسلی از فعالان دوبله که افضلی را هم شامل می‌شد، همه دل‌شکسته‌اند. آیا واقعاً نیم قرن تلاش بیهوده بوده؟ چرا باید کنار گذاشته شویم؟ حتی بازیگرانی که سال‌ها به جای‌شان حرف زده‌ایم به ما کم‌لطفی می‌کنند. جالب است بدانید فقط اهالی محل زندگی‌ام موقع از دست رفتن افضلی به من تسلیت گفتند. حالا اگر یکی از بازیگران (خدای ناکرده) از دست برود همه جا، جار زده می‌شود. او هم جزو کسانی بود که دوبله را در سکوت جا انداختند و با ناراحتی و نگرانی از رفتارهای نسنجیده‌ی دیگران از دنیا رفتند. دل آدم می‌سوزد. دوستانش را دوست داشت و همیشه با خنده و شوخی ارتباط برقرار می‌کرد و با این روش از کنار موضوع‌های دردناک می‌گذشت.
اصلاً این دل‌گیری دوبلورها از کجا شروع شد؟ با توجه به سابقه‌ی اندکِ صدابرداری سر صحنه به نظر نمی‌رسد سوءتفاهم کهنه‌ای باشد.
موضوع این است که پیش از جا افتادنِ صدابرداری سرِ صحنه، دوبله را نفی کردند و ایراد گرفتند که حس بازیگر درنمی‌آید. روزی به بازیگری گفتم ما که جای بزرگان سینمای جهان حرف زده‌ایم و آن‌ها ما را تحسین کرده‌اند حالا تو به چه علتی می‌گویی حس بازی من درنمی‌آید؟ ما کار خودمان را می‌کردیم. آن‌ها کمر به حذف دوبله بستند. ما هم می‌توانستیم از بازی بازیگران ایران ایراد بگیریم چرا که فیلم‌های بزرگ دنیا را دیده‌ایم و سینما را خیلی خوب می‌شناسیم و بازی خوب را درک می‌کنیم. بازیگری می‌گفت: «من زیرپوستی گریه کرده‌ام اما در دوبله معلوم نشده است.» گفتم: «تو اصلاً به من نشان بده که غمگینی!» البته بازیگران ارزشمندی هم در سینمای ایران فعال بودند و هستند مثل خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی که کارشان را خوب انجام داده‌اند و آثار قابل‌توجهی در کارنامه‌شان دارند. در مجله‌ی «فیلم» نوشته بودند طبق قانون طبیعت هر کس صدایش برای خودش مناسب‌تر است اما به این موضوع توجه نشد که وقتی بازیگر در فیلم شخصیت دیگری را بازی می‌کند به دنبال آن باید صدا هم تغییر کند و مناسب آن کاراکتر طراحی شود. از طرفی فراموش نکنید که عده کمی از مردم ما به زبان‌های خارجی آشنا هستند و برای فیلم‌های خارجی هنوز لزوم دوبله احساس می‌شود و نباید از ما به عنوان افراد زائد یاد شود.
در فیلم‌های ایرانی دیده‌ایم که گاهی گویندگان به خاطر تیپ‌سازی لهجه‌ها مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.
کسی کارگردان‌های ایرانی را مجبور نکرده فیلم‌شان را دوبله کنند. در بنیاد فارابی به ما گفتند لهجه‌هایی که دوبلورها با آن صحبت می‌کنند صحیح نیست؛ ما هم پذیرفتیم و درخواست کردیم استودیویی در نظر گرفته شود تا در آن گویش کُردی و جنوبی و گیلکی و... آموزش داده شود تا در زمان نیاز به کار بیاید اما ترتیب اثری در این زمینه داده نشد. همان زمان هم کارگردان‌هایی مثل سهراب شهیدثالث صدابرداری فیلم‌های‌شان را سر صحنه انجام می‌دادند. این کارگردان‌‌ها بودند که به ما پیشنهاد کار می‌دادند و بعدتر خودشان ما را زیر سؤال بردند و به جای گفتن خسته نباشید، به دوبله‌ی بی‌نظیر ایران کم‌لطفی کردند. دست‌اندرکاران دوبلاژ برای گسترش این حرفه در هیچ زمانی و برای هیچ دولتی خرج‌تراشی نکرده‌اند. بدون هیچ استاد و آموزشی آن قدر کلنجار رفتیم تا ایرادهای کار برطرف شد.
با توجه  به چند دهه کار و کشمکش، هنوز به دوبله اعتقاد دارید؟
اگر منظور برای فیلم‌های ایرانی است، بله. من هنوز معتقدم اگر صدای شخصیتی مناسب نیست باید دوبله شود. نقش اصلی یکی از سریال‌های تاریخی که پرمخاطب هم بود، و زمان کوتاهی از پخش آن می‌گذرد، صدای مناسبی نداشت. بازی قابل‌توجه بود اما صدای آن شخصیت ایراد داشت.
هرچه هم در نظر گروهی «زائد» تلقی بشوید، خودتان می‌دانید مردمی که بسیاری از بزرگان سینمای جهان را با صدای به‌یادماندنی شما و همکاران‌تان شناخته‌اند، حذف شما و آن‌هابرای‌شان غیرقابل‌تصور و البته ناممکن است.پزشکی به من توصیه کرد برای حفظ سلامتی باید روزی نیم ساعت در آفتاب دراز بکشم اما من و همکارانم در اتاق‌های تاریک و بی‌آفتاب تلاش کرده‌ایم تا فیلم‌های خارجی صدای فارسی داشته باشند. مردم همیشه لطف دارند و مانند همیشه ما را به‌درستی قضاوت خواهند کرد. جمشید مشایخی می‌گفت: «من نفهمیدم شما به چه شکلی و در چه زمانی هم‌زمان هم به لب بازیگر نگاه می‌کنید هم به برگه‌ی کاغذی که دیالوگ روی آن نوشته شده است.»
پس از انقلاب در دوبله‌ی فیلم‌های ایرانی نوآوری خاصی هم صورت گرفته است؟
بله، از جمله حتی برای خودم. فیلم‌ بدوک را برای مجید مجیدی در شهرستان و بدون حضور گوینده، دوبله کردم. موقع نمایش خصوصی همه به مجیدی می‌گفتند: «تو که صدا را سر صحنه نگرفته‌ای!» او هم می‌خندید و گفت: «پس این چیه؟!» وقتی نمایش فیلم تمام شد گفت که کار مقامی بوده است. فیلم شنا در زمستان (محمد کاسبی) را که دوبله می‌کردم از پیاز استفاده کردم تا صدایم سرما خورده به نظر برسد و برای نقش مجیدی مناسب شود.
«دیدنی‌ها» که در دهه‌ی 1360 یکی از دیدنی‌ترین برنامه‌های تلویزیون بود چه‌طور شکل گرفت؟ شما سابقه‌ی اجرا در تلویزیون را هم داشتید؟
با تلویزیون غریبه نبودم. کارم در این زمینه مداوم نبود اما به هر حال فضای کار را می‌شناختم. سال‌ها قبل از آن در «تلویزیون ثابت‌پاسال» نمایش اجرا کرده بودم. روزی به توصیه‌ی یکی از دوستان با آقای میرزاده، از تهیه‌کنندگان قدیمی تلویزیون آشنا شدم و نتیجه‌ی این ملاقات برنامه‌ی «دیدنی‌ها» شد که بازتاب خوبی در بین بینندگان داشت.
ولی از آن پس صدای شما در فیلم‌های ایرانی لو رفت!
بله. فرامرز قریبیان به همراه پسرش در سینما فیلم جدال در تاسوکی را می‌دیده‌اند که پسرش می‌گوید: «بابا! آقای دیدنی‌ها داره به جات حرف می‌زنه!»
دوبله چه تأثیری بر علاقه‌مند کردن مردم به سینما داشت؟
از یکی از کسانی که برای مقابله با دوبله شمشیرش را از رو بسته بود پرسیدم: «با چه فیلم‌هایی به سینما علاقه‌مند شدی؟ بن حور؟ اشک‌ها و لبخندها؟ دکتر ژیواگو؟ بانوی زیبای من؟ اصلاً وقتی می‌دیدی که بزرگ‌ترین بازیگران سینمای جهان با زبان خودت حرف می‌زنند چه احساسی داشتی؟» در جوابم ماند و سکوت کرد. دوبله بسیار در علاقه‌مند کردن مردم به سینما مؤثر بود. دوبله‌ی بربادرفته را به یاد بیاورید وقتی که چنگیز جلیلوند به جای کلارک گیبل حرف می‌زند یا رفعت هاشم‌پور به جای ویوین لی و بنده به جای لزلی هاوارد. اگر آن‌ها فارسی حرف نمی‌زدند مردم عادی چه‌طور آن همه عظمت را درک می‌کردند؟ حالا برای ما انگار همه چیز تمام شده و فقط افسوس‌ها مانده است. خیلی‌ها را دیگر نداریم. افسوس.

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: