شمارهی 448
جلد و «بغض»
میلاد فتاحی: طرح روی جلد خیلی خوب و عالی کار شده و یکی از طرح جلدهای خوب چند شماره اخیر است .
ناصر بادنوا از تهران: عکس روی جلد 448 بسیار زیباست. با اینکه فیلم را ندیدهام ولی با توجه به نقد فیلم کاملاً حس فیلم را القا میکند.
سعید قادری از کرمانشاه: این باحالترین عکس روی جلد امسال مجله بود.
سعید قاضینژاد از گرگان: بهبه. به این میگویند روی جلد بسیار زیبا و چشمنواز.
محمدرضا قدم از تهران: روی جلد با آن نوار مشکی دو طرف و عمق میدان از جلد چند شمارهی اخیرتان چند سر و گردن بالاتر بود.
مرتضی علیرضایی از گلپایگان: عکس روی جلد این شماره هم چنگی به دل نمیزد، در حالی که آقای امکچی برای انتخاب عکسهای زیبای وبلاگشان خیلی دقت میکنند.
آرش کریمی: روی جلد شمارهی 448 بد نیست. اما روی سخنم با بازیگری است که اتفاقا جز معدود بازیگران خلاق و حرفهای سینماست. بابک حمیدیان نیاز به مقداری ورزش و بدنسازی دارد. همان قدر که سواد مهم است، کمی تناسب اندام هم بدنیست.
فرهود بهمن اهل میانه از میانهی غربت: درود بر ناو طوفانشکن فیلم. جلد این شماره حالم را در شهری که تحصیل میکنم جا آورد. در زمینهی تناسب رنگ لوگو با رنگ قایق و رنگ شلوارهای دو بازیگر و قایق هم کارتان عالی بود.
ناصرمحمدی از مراغه: چندین شماره بودکه مجله عکس روی جلد خوبی نداشت اما شمارهی 448 تصویر خیلی جالبی داشت .
روزبه ب. از تهران: جلد شمارهی ٤٤٨ از هر جهت خوب است و امیدوارم همیشه همین جوری باشد نه مثل جلد ٤٤٦ که فاجعه بود. البته موقعیت احمد امینی در مجله قابل درک است و ما هم شمارهی ٣٠٤ را از یاد نبردهایم اما آن موقع هم عکس خوب بود و هم خود فیلم.
حسین عموبیگی از اصفهان: از عکس جلد شمارهی مهر تشکر میکنم و از عکاسش ساتیار امامی. آن قدر ذوقزده شدم که دوتا مجله خریدم. این فیلم پر بود از قابهای زیبا که هر کدام یک عکس بود. بهخصوص نگاه دو بازیگر به دوربین هم خیلی بامعنا است. ضمنا با چاپ این عکس به سینمای مستقل اهمیت دادید.
سیامک آقامیرزایی از تهران: عکسهای روی جلدتان خوب است اما چرا از عکس فیلمهای خارجی بیش تر چاپ نمیکنید؟
امیر حسنخانی از زرینشهر: چرا فیلم بغض که از نظر ما مجله فیلمیها یکی از بهترین و مهمترین فیلمهای جشنوارهی سیام بوده را با یک نقد کوتاه و یک نقد موسیقی و یک مصاحبه جمعأ با شش صفحه پروندهاش را بستید؟ حیف نبود؟
فریده بیات از تهران: انتظارداشتم نقدهایتان برای فیلم بینظیری مثل بغض بیشتر از اینها باشد.
مریم بهادری از ماهشهر: مصاحبه با رضا درمشیان بسیار خوب بود و واقعا ایشان را ستایش میکنم به عنوان یک فیلمساز جوان و همنسلام...
الف. قربانی از اصفهان: آقای درمیشیان، اگر حرف شما راجع به آقای بهداد درست باشد پس چرا کارگردانهای بزرگی مثل آقای کیارستمی، تقوایی، مهرجویی و کیمیایی با ایشان به توافق رسیدند و از نتیجه کار کاملا رضایت دارند؟
سایه خیال
یک خواننده: نقد استاد وجدانی بر فیلم روزی روزگاری در آناتولی زیبا بود، انگار خود فیلم را دیدم. راستی این نقد از کدام منبع ترجمه شده بود؟
- همان طوری که پیشتر هم توضیح دادهایم، آقای وجدانی به دلیل بیش از چهل سال اقامت در خارج از کشور، فعلاً به زبان انگلیسی مینویسد و اختصاصاً برای ماهنامهی «فیلم».
آرش کریمی: سه میمون و دوردست را دوست دارم. پرونده نوری بیلگه جیلان چنان پروپیمان بودکه باعث شد یک بار دیگر آثار او را ببینم. نکته بسیار مثبت این «سایهی خیال» این بود که بار آموزشی داشت آثارش از حیث ساختاری است، کاری که کمتر در نقدهای منتقدانمان شاهد آن هستیم.
مسلم گلگلی از قم: از این شماره اصلأ خوشم نیامد! واقعأ سینمای ما سوژه کم دارد که 22 صفحه به سینمای نوری بیلگه جیلان اختصای دادید؟
پروین قلیزاده از شیراز: نوری بیلگه جیلان فیلمساز بزرگیست ولی اختصاص 22 صفحه به او تصور نمی کنید کمی زیادیست؟ این در حالیست که ماهنامه فیلم هیچگاه پروندهای برای ابراهیم گلستان تهیه نکرده است.
آرش رضایی از قائمشهر: سایه خیال نوری بیلگه جیلان کامل و خواندنی و عالی بود.
امیرعطا عصاره از تهران: در مطلب ابتدای سایه خیال قای کاظمی سعی زیادی در استفاده از کلمات مرکب و سختفهم دارد و انگار رساله دکترا نوشته نه برای مجله فیلم. خواهش میکنم کمی راحتتر و روانتر بنویسید. در نقد خوب، سادگی و در عین حال پرمغز بودن ملاک است نه سختفهم و خستهکننده بودن.
محمدجعفر شیرین از همدان: کارنامهی نوری بیلگه جیلان و تحلیل آثار او در سایه خیال بهترین بخش شمارهی 448 بود.
ارسلان ثابتی از نوسود: پروندهی بیلگه جیلان چونان نوری، شبهای تار مرا روشن کرد. زیبا، همچون اقلیمهای دوردست. عمیق چون جادههای بیانتها. با سپاسی ویژه از هوشنگ گلمکانی و نقدمختصر و البته پربارش بر سه میمون.
حسین علیمحمدی از کرج: «سایه خیال»ها دیگر طراوت گذشته را ندارند. کاش حمیدرضا صدر و امیر قادری ما را این قدر بدعادت نکرده بودند.
نقد
پروین قلیزاده از شیراز: نقد فیلم بچهها در بخش نمای متوسط قبلا در شمارهی 412 باعنوان کوچولوها چاپ شده بود.
علیرضا جمشیدی از بروجرد: نقدهای آقای وجدانی برای کسی که آن فیلم را ندیده مانند خلاصه فیلم دیدن است، چون فیلم را هم تحلیل و هم تصویر میکند. البته ترجمهی بسیارخوب این نقدها هم در زیبایی متن تاثیر بسزایی دارد.
آقای رامک اخوان از رشت: چرا همه نویسندههای مجله به نوعی میخواهند به خواننده بقبولانند که نارنجیپوش فیلم خوبی است.آیا اگر کیمیایی یا تقوایی چنین تلهفیلمی میساختند شما باز هم اینگونه با مدارا با او رفتار میکردید؟ بهزاد عشقی در شماره 445 در نوشتاری نارنجیپوش را با پیروزی اراده مقایسه کرد، احمد طالبی نژاد در مقالهای همنشین دیروز مهرجویی را ساعدی و همنشین امروز او را خانم محمدیفر (همسرش) میداندو نتیجه میگیرد که فیلمهای مهرجویی حاصل همنشینیهای اوست.
فریدون کریمی از ماهشهر: ضدگلوله فیلم نسبتا فیلم قابلقبولی است و شاید بهتر بود که در شمارهی 448 یک نقد مثبت نیز نوشته میشد. همچنین اگر قرار باشد نقد فیلم شریف و تحسینشده «بغض» در شمارهی 448 فقط همین یکونیم صفحه باشد، پس در مورد بقیهی فیلمهای فقط کمی ضعیفتر از بغض نباید چیزی نوشت. احساس میکنم با یک گفتوگو که انصافا خوب هم شده، سر و ته پرداختن به «بغض» هم آمده و این بیانصافیست. تمام مدتی که در حال خواندن گزارش جشنوارهی کارلووی واری بودم (شمارهی 448)، منتظر حضور پرویز دوایی بودم. در همان صفحهی اول که نامشان را دیدم خیالم راحت شد.
فرهاد کیانی: میترسیدم ضدگلوله را تحویل بگیرید، تحلیل موسیقیاش هم عجیب بود. همان یادداشت کوتاه رویکرد درستی بود. واقعا راجع به چنین فیلمی چه میشود نوشت؟ بعضا محافظهکاریهایتان در مورد عکسها و بعضی فیلمها کمی آزار دهنده است ولی اینجور کارهایتان جگر آدم را حال میآورد؛ مثل یک هندوانه قرمز خنک بعد از یک شنای مفصل...
حسین عموبیگی از اصفهان: در نقد فیلم ضدگلوله بی انصافی کردید. در کنار نقد سراسر منفی آقای جلالی فخر، نقد مثبتی هم چاپ میکردید. ضدگلوله بهتر از فیلمهای دیگر در ژانر خودش بود که با بودجه هنگفت ساخته میشوند و دیده هم نمیشوند. گپ با ژاله صامتی خواندنی بود. به نظرم حق خانم صامتی در سینمای ایران بیشتر از اینهاست. در ضدگلوله بازی خوبی انجام داد.
سعید قادری از کرمانشاه: آقای جلالی فخر فیلم ضدگلوله را دوست نداشته اما اینکه متحول نشدن زورکی و نچسب یک شخصیت را به سبک خیلی از فیلمهای جنگی دیگر که این کار را کردهاند ضعف فیلم به حساب بیاوریم بی انصافی محض است.
مهناز نعمتی از مشهد: جشنوارهی کوچک من در شماره 448 عالی بود.
علی امیری از تهران: برخلاف نوشتهی آقای طالبینژاد در صفحه ٢٧ شماره ٤٤٨ عباس کیارستمی صدابرداری سر صحنه را شروع نکرده و قبلتر سهراب شهیدثالث و کسانی دیگر با صدای سر صحنه فیلم ساخته بودند.
علی کاظمیان از تهران: بهزاد عشقی معمولاً در نوشتههایش چند پرسش را مطرح میکند و سپس خودش پاسخ میدهد که: چنین نیست، و بعد به دفاع از استدلال خود میپردازد!
کاغذ، قیمت، مجله
مینا ن. از اصفهان: نفس بعضی از خوانندگان مجله از جای گرم بلند میشود که پیام میدهند که قیمت مجله را افزایش بدهید. راستش بعضیها مثل من توی همین قیمتش هم ماندهاند! حالا چه فرقی میکند که کاغذ کاهی باشد یا سفید؟ ما که از اولین شماره مجله با همه جور کاغذی ساختیم، باز هم می سازیم اما افزایش قیمت مجله هرگز.
عطیه زمانی از رشت: ما دهه هفتادیها نه کاغذ کاهی به قول دوستان برایمان حالت نوستالژیک دارد و نه علاقهمند به استشمامش بویش هستیم.
محمد ابراهیمیان از شیراز: در مورد قیمت مجله به نظر من اصلا جای بحث وجود ندارد. الان مجلههای سینمایی با کیفیت پایینتر چاپ میشوند که قیمتشان بیشتر از مجله است. شما هم مجله را گران کنید. حذف شانزده صفحه حیف است و اصلا منصفانه نیست. حرف کاغذ کاهی را هم دیگر نزنید که زشت است. الان همه چیز گران شده.
بهزاد عادلی از تبریز: هیچ وقت یادم نمیرود که چند ماه قبل برای خرید مجله کمی دیر اقدام کردم و با چشمانی اشکبار دربهدر در دکهها دنبال مجله محبوبم بودم. فقط باشید. نفس ما به نفس مجله بسته است.
علیرضا از قم: به حکم تاریخ، امثال ما که درگیر غم نان هستیم و هزار تومان هم برایمان مهم است حق اظهار نظر نداریم. اما بدانید و آگاه باشید: کاغذ کاهی که سهل است، اگر روی کارتن و مقوا هم «فیلم« را چاپ کنید میخوانمش ولی اگر گرانتر شود شاید نتوانیم.
حسین عموبیگی از اصفهان: من که همیشه مجله عزیز فیلم را دو تا گرفتهام؛ یکی آرشیو یکی خواندن و دست گرفتن. و همیشه خوشحالم که یک نسخهی تمیز را کنار گذاشته دارم. آن قدر نو هستند که دلم میخواهد بیایید ببینید؛ از آرشیو خودتان هم بهتر. از این حرفها که در مورد قیمت مجله میگویید سر در نمیآورم. مگر برای خوردن و پوشیدن در هر اوضاعی و هر زمانی خرج نمیکنیم؟ حالا برای قیمت یک کالای فرهنگی آن هم مجله فیلم جای سوال و شک است؟ به عنوان کسی که از نوجوانی با شما بوده تقاضا دارم که لطف کنید و فقط باشید. هرچند که خجالت میکشم ولی دلم میخواهد از همین طریق فلاش بک در مجلهی خودمان وصیت کنم تمام مجلههای آرشیو نو و دستنخورده ام به دخترم برسد.
علیرضا حیدری از تهران: باز هم جابهجایی و اسباب کشی با همهی سختیهایش. همه چیز یک طرف، بسته بندی مجلههای فیلم کمی آن طرفتر! باربر به وزن کارتنها اعتراض میکند، عیال توصیه میکند مجلهها را به کسی ببخشم. ماندهام در برزخ و عشق سالها خرید اول ماه مجله فیلم.
محمدحسن سروی از ساری: در این روزگار ناامیدیها بارقهی امیدی به نام «فیلم»، اول هر ماه زنگ خانه را میزند. خسته نباشید.
صالحپور از مهاباد: سپاس به خاطر مجلهی خیلی خوبتان.
مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی: در کوچهی سام عطر دلانگیز سینما میآید. صادقانه و بیریا. روز سینما بر ساکنان شمارهی 10 مبارکباد.
رضا جعفری: یزدی هستم و در دانشگاه ولی عصر رفسنجان در کارشناسی رشته مکانیک پذیرفته شدهام. در اولین روز دانشگاه در غم غربت و تنهایی و بیکسی، ماهنامه فیلم تنها مونس من است. سایهتان مستدام. پایدار باشید تا ابد.
کیوان حسین پور از ساری: فقط و فقط چاپ اسمم در «فیلم» نازنین انتظار زیادی است پس از پانزده سال همراهی با تکتک شمارهها و ارسال پانزده پیامک؟
پیامهای دیگر
میلاد فتاحی: مطالب سینمای ایران این شماره حجم کمی داشتند و این ناراحت کننده است. البته شما مقصر نیستید.
محمدامین طاهری از مشهد: خشت و آینه شماره ۴۴۸ عالی بود.
حسین عموبیگی از اصفهان: نوشتهی هومن داودی در خشت و آینه، حرف دل ما هم بود. نقدی بود به زمانه. ترانههای هر دوره انعکاسی است از اوضاع اجتماعی اخلاقی آن روزگار. سی سال پیش در ترانهها صحبت از امید بود و از عشقهای پاک و انتظار، ولی در شعرهای این روزها حرف از نفرین است و جنایت و شک. از نگاه دلسوزانهی همیشگی جواد طوسی به مسایل سینما و اجتماع و مطرح کردن آن به هر بهانه هم متشکرم.
آرش کریمی: درگفت وگوی شهزاد رحمتی با جبلی و طهماسب یک جور سنت شکنی اتفاق افتاده که امیدوارم در حد یک اتفاق نماند. جایی که طهماسب میگوید: خدا را شکر که شما کارگردان فیلم نبودید و رحمتی میگویند: شایدهم! (خیلی خوب بود).
طحانزاده از قاین: در توضیحات فیلم فرزند چهارم در بخش رویدادها نوشته بودید گلچهره در افغانستان ساخته شده اما این فیلم در خراسان جنوبی و در شهر بیرجند ساخته شده است. ضمناً صحبتهای آقای دانش با عنوان «فراتر از خانواده» در صفحهی «خشت و آینه» را بسیار پسندیدم. مخصوصا این جمله را که «کاش معیارمان برای ارزیابی به جای تعصب، عقلانیت بود.» ای کاش تمامی مسئولان فرهنگی این چند سطر را درست و با تعمق بخوانند، شاید اندکی بازتر و با بدبینی کمتر تصمیم بگیرند.
آرش کریمی: اشاره به نوشتهی عبدالرسول حسینی از برازجان در مطلب «بیست سال پیش...» دلچسب است. امیدوارم الان تندرست باشد و از خیل آثار زیرنویس لذت ببرد. درباره از کرخه تا راین... یادش بخیر نوجوان بودم، وقتی آن سگ در پیاده رو به دهکردی پارس کرد کلی گریه کردم.
بهنوش نصرتی از شیراز: خوندن متنی راجع به ژاله صامتی بعد از مدتها خیلی عالی بود.
م. ترابی: پیام خانم آذر انصاری از گارماسه در «فلاشبک» شمارهی اخیر حتی گنجایش چاپ در «خشت و آینه» را هم داشت.
سلیمینژاد از مشهد: درود بر آقای جلالی فخر با مطلب خوبشان در بخش «خشت و آینه».
محمدامین طاهری از مشهد: آقایان طهماسب و جبلی، چهقدر دیر و بد منظور آقای رحمتی را در ابتدای مصاحبه گرفته اند.
یونس مجموعهکوب از تبریز: مجله فیلم خیلی ضعیف شده. یاد آن سالهای قدیم به خیر! حمیدرضا صدر کجاست با آن نوشتههای عالی در بخش سایه خیال، یا امیر قادری؟ در بخش سینمای جهان بسیار عقب هستید و بسیاری از فیلمهای خوب بررسی نمیشود.
- «فیلم» یک ماهنامه است و امکان پوشش همهی فیلمها و حتی همهی فیلمهای مهم را ندارد. امیدواریم با گسترش و فعالتر شدن سایت مجله بتوانیم فیلمهای بیشتری را پوشش دهیم.
مرتضی کرامتی از قم: اختصاص حداقل دو صفحه به سینمای دفاع مقدس در شمارهی مهر میتوانست علاقه مندان به این سینما را راضی کند. ضمناً کم شدن تعداد صفحات زیاد هم بد نیست. افرادی که مشغلهشان زیاد است نمیتوانستند تمام مجله را بخوانند.
حسین عبداللهی از آبادان: واقعأ نمیدانم با چه زبانی از مطالب استاد ایرج کریمی تشکرکنم. او نقش برزگی در بالا رفتن دانش مخاطبان مجله دارد. سپاسگزارم.
یک خواننده: نوشته آقای کریمی در مورد شنیتسلر و داستان ستوان گوستل خیلی لذت بخش بود. البته جای تعجب نیست چون نوشتههای آقای کریمی همیشه عالی است.
علی تسبیحی: فیلمهای روز هالیوود را خیلی دیر نقد میکنید که دیگر آن هیجان اول را ندارد.
کامبیز جاریانی و زینب رمضانی مطلق از بجنور: نوشته مصطفی جلالیفخر در شمارهی 448 بدرستی وضعیت نابسامان سینما بهخصوص در حوزه اکران را توصیف کرد. جلوگیری از اکران فیلم مجوزدار خودزنی یا حتی خودکشی مسئولان امر است.
سعید قادری از کرمانشاه: هر بار که درصفحهی «خشت و آینه» نام مهرزاد دانش را میبینم مطلبش را با ولع میخوانم. نوشتههایش هوشمندانه، جسورانه، همراه با استدلالهای منطقیست. و مهمتر از همه اینکه حرف دل خیلیهاست.
محمدعلی از اردبیل: واقعا از مصاحبه شهزاد رحمتی با طهماسب و جبلی لذت بردم. آقای رحمتی به موضوع مسلط بود. فکر میکردم تخصص و علاقه ایشان فقط فیلمهای تخیلی و خونآشامی و دلهرهآور است!
حسین عموبیگی از اصفهان: در مورد مصاحبه نیمهانتقادی شهزاد رحمتی با سازندگان کلاه قرمزی باید بگویم آقای رحمتی نبودِ یک نقد منفی علیه فیلم را پر کرد. او در مصاحبهاش نکات خوبی را مطرح کرد و به نظرم این فیلم شایسته حدود سی صفحه در دو شماره نبود. اما خودمانیمها، عجیب نوستالژیباز هستید شما فیلمیها.
- دوست عزیز، آن 26 صفحه (در دو شماره) پروندهای برای این فیلم نبود. فیلم بهانهای شد برای پرداختن به پدیدهای که بیستوچند سال است محبوبیتش دوام آورده و برنامههای تلویزیونیاش سرشار از ذوق سازندگانش است.
محمد ابراهیمیان از شیراز: فکر میکنم آقای طالبینژاد باید فیلم «بازپرسی از یک شهروند دور از سؤظن» را یک بار دیگر ببینند، چون یا ایشان داستان را اشتباه فهمیدند یا بنده، چون پلیس فیلم بهعمد از خودش سرنخ به جا میگذارد تا سیستم امنیتی زیر دستش را امتحان کند.
محمد رضا میرزایی از قم: نوشته آقای مدقق در شماره 448 بسیار جالب و آموزنده بود دقت در بکار بردن این اصطلاحات لازمه صحبت با دیگران درمورد این موارد است.
فرزاد فتحاللهی از بناب: به قول سید «نمردیم و گوله هم خوردیم!» ما هم نمردیم و اسممان را بالاخره تو مجله دیدیم و بهسؤالمان پاسخ داده شد. ممنون.
م. ر. ن. از لنگرود: گفتوگو با لیلا حاتمی در شمارهی 443 کجایش خواندنی بود؟ بدترین گفتوگویی بود که میشد انجام داد. اعصابخردکن بود، فقط به دلیل گفتوگو کننده.
حاجسردار از اهواز: ضمن عرض سلام، مراتب تشکر و البته تعجب خود را از چاپ گزینشی پیامکها تقدیم میدارم.
رضا صادقیه از تنکابن:
- «فیلم» اومده؟
- تموم کردم.
این دیالوگ من بود با چند تا از روزنامهفروشان شهرمان. رسیدم به آخرین دکه. خانومی همزمان با من رسید.
پرسید: آقا «فیلم» دارین؟ فروشنده مجله را بهش داد. خودم فهمیدم که از خوشحالی صورتم گل انداخته! با یک ذوق کودکانه-عاشقانه به فروشنده گفتم یکی هم به من بدین. داشتم پول از تو کیفم درمیآوردم که جملهی «آخریشو دادم به اون خانوم» مثل بیل خورد تو همان ذوق کودکانه-عاشقانهام. پرسیدم: یعنی یک دونه هم نمونده؟ این بار لحن فروشنده خشن شد و گفت: گفتم تموم شده دیگه. همان جا گوشیام را درآوردم و با صدای بلند (طوری که فروشنده بشنود) گفتم: سلام داداشی. یه خواهش. اگه میشه مجله «ففففیلم» این ماهو برام بگیر و بیار. از رشت اومدی باهات حساب میکنم...
شماره 447
روزبه از شیراز: شمارهی 447 بیمزهترین شمارهای بود که خواندم.
گلچهره از مشهد: در این ایام که هیچ کس به تئاتر بها نمیدهد مجله وزین فیلم کم نگذاشته. مرحبا! شمارهی 447 برای من که هنرجو و تشنه تئاتر هستم مانند آبی گوارا بود. بسیار از آن لذت بردم.
محمدجعفر شیرین از همدان: شمارهی ویژهی روز ملی سینما عالی و ناب است. خسته نباشید.
سعید قاضینژاد از گرگان: بابت شمارهی ویژهی تئاتر ممنون. بسیار سودمند و بینظیر بود. اطلاعات بسیار بهدردبخور و جالبش برای من که فارغالتحصیل تئاتر هستم یک موهبت بود. همهی گفتوگوها فوقالعاده بود، بهخصوص گفتوگوی مینو فرشچی و امیررضا کوهستانی.
فریدون کریمی از ماهشهر: تمام سپاسم را در یک پیام خلاصه میکنم چون اگر بخواهم یکبهیک از تمامی مطالب شمارهی 447 نام ببرم و بابت گردآوری این شمارهی واقعا ویژه از نویسندههایش یاد کنم، باید یک فلاشبک کامل را به این تشکرها اختصاص داد. پس عجالتاً یک دستمریزاد اساسی به تمامی همکاران این شمارهی فوقالعاده و شناسنامهدار. حالا بنشینید و هی بگویید: دوران طلایی مجله تمام شده! این شماره یکی از بهترین و جدیترین شمارههای امسال بود و شبیه یک کتاب تحقیقی و آموزشی پر از نکتههای آموختنی. ضمن تشکر از نوشتهی موشکافانهی امیر پوریا دربارهی تفاوتهای بازیگری در تئاتر و سینما میخواستم بگویم «بازی تئاتری»، تئوری فسیلشده نیست چون اگر این طور بود قسمت عمدهی نقدها و گفتوگوهای این شماره و همچنین مطلب چهار صفحهای فوقالعادهی ایشان به این موضوع اختصاص نمییافت.
مهشید سیدین: از تلاش همهی نویسندگان شمارهی 447 سپاسگزارم.
احسان نور از تهران: نوشتهی آقای بهارلو در شمارهی ۴۴۷ چند اشتباه تاریخی دارد:۱ - بهمن مفید با فیلم قیصر وارد سینما شد و در فیلمهای گفتهشده بازی نکرده است. ۲- شباویز پیش ازساخته شدن این فیلمها درسینما به عنوان کارگردان، تهیهکننده و بازیگر حضور داشته است. ۳- کشاورز با فیلم شب قوزی وارد سینما شد. ۴- رشیدی، احمدی، بخشی و کرم رضایی دراین فیلمها بازی نکردند. ۵-قاسمی با فیلم آرامش درحضور دیگران وارد سینما شد و در فیلمهای گفته شده بازی نکرده است.
عباس بهارلو - واقعیت این است که آنچه این دوست بهآن اشاره کرده مربوط به یک پاراگراف از متن مقالهی من است، که متأسفانه پنج کلمه جاافتادگی دارد، و باید به این شکل ثبت میشد: «با فیلمهای موسوم به موج نو از جمله گاو و پس از آن رگبار...». هر کسی که اندک اطلاعی از فیلمها و بازیگران سینمای ایران داشته باشد میداند که رشیدی، مفید، بخشی، احمدی، کرمرضایی، قاسمی، صیاد، شباویز و اوانسیان سهمی در این دو فیلم نداشتهاند. بدیهی که نگارنده که مؤلف کتابهای «فیلمشناخت ایران» و «دانشنامهی سینمای ایران» است نمیتوانسته موقع تألیف مقالهی یادشده به کتابهای خودش مراجعه نداشته باشد، و چنان اشتباههای سهمگینی را مرتکب شده باشد. با وجود این، از توجه این دوست عزیز متشکرم.
پیمان از بجنورد و محمد از کرج: عکس صفحهی 101 عکس آقای شکیبایی نیست؛ جهانبخش سلطانی است.
- حق با شماست. اما آن قدر شبیه است که ما را هم توی شتاب آخر کار به اشتباه انداخت.
سیروس عباسزاده از آمل: دست مریزاد به این همه وسواس و سلیقه در تهیهی ویژهنامه روز ملی سینما. راستش به اندازه یک ترم فشرده درسی آموختیم از این مطالب پربارتان با هزینه ثبت نام فقط 2500 تومانی! چراغتان روشن باد که دلمان را روشن نگه میدارید.
فرهاد کیانی: مقالهی امیر پوریا درمورد بازی تئاتری مستدل و متفاوت است، اما بعضیها آنقدر روی تئاتر تعصب دارند که اصلا نمیشود جلویشان گفت تئاتر! موضعگیری کیانیان و امجد در مقابل طالبینژاد حیرتآور بود. مکری چقدر خوب به عادت حفظ قلمرو اشاره کرد. راستین مثل یک پزشک حاذق بهدرستی دست روی دردهای فرهنگی ما گذاشت. خانم فرشچی منطقی و جذاب بحث کرد و از تحلیلهای بهروز مکری و کریمی لذت بردم تکنگاری گلمکانی برای بانوی تسلیمناپذیر یک نوشته گلمکانیوار و بارها خواندنی بود. میزگرد آخر و گفتوگوی دامود را نپسندیدم.
قاسم فتحی از مشهد: عکس زیبای مهدی هاشمی روی جلد مجله من را به یاد جلدهای بسیار زیبای دهه هفتاد انداخت. از این کارها بیشتر بکنید.
محمدعلی سعیدی از فردیس: چه عکس خوب و جسورانهای برای روی جلد انتخاب کردید و سایر عکسهای بازیگران و کارگردان مرگ یزدگرد در صفحات داخلی هم عالی بود. آفرین! دمتان گرم که باوجود تعطیلات تابستانی باز هم مجله را منتشر کردید، آن هم با یک عالم مصاحبه و میزگرد و مطلبهای تخصصی. طلاییترین گلدن گلوب، اسکار، نخل طلا و سیمرغ برای تمام همکاران شمارهی ویژهی روز ملی سینما! واقعأ که مطالب عالی و خواندنی بود.! مجبور شدم بعضی از مطالب را برای لذت دوباره، دو بار بخوانم. در پایان میزگرد سینمای ملی و تئاتر ملی به این نتیجه رسیدم که این هنرمندان و منتقدان فارغ از نگاه شخصی یک ویژگی مهم و مشترک دارند و آن حس میهنپرستی و وطندوستی است. حدس میزنم که این شماره رکورددار گفتگو و میزگرد در بین تمام شمارههای مجله باشد. انجام شش میزگرد و تهیه یازده مطلب بزرگ تاریخی مجله را از تمامی نشریات متمایز میکند. میزگرد کیانیان، طالبینژاد و امجد خوب بود ولی دوستان از کلمات و اصطلاحات خاصی استفاده کرده بودند که فهم دقیق جمله ها را برایم سخت کرده بود با این حال از گفتوگو با احمد دامود قابل فهمتر بود.
مریم آقاباقری از اراک: روی جلد ویژهنامهی روز ملی سینما زیاد خوب نبود و کیفیت پایینی داشت.
ساناز سعید: در شمارهی 447 صفحهی 14 ستون دوم، نام دیگر فیلم مشهدی عباد اشتباه نوشته شده. نام صحیحش «او اولماسن، بو اولسون» است.
احسان آزاد از اصفهان: خوشحالم که به برکت وجود نویسندگان زبدهی ویژهنامهی روز ملی سینما یکی از با شخصیتترین شمارههای مجلهی فیلم را در اختیارمان قرار دادید. با سپاس فراوان.
پوریا شهبازی از اهواز: شمارهی 447 واقعاً عالی بود. بار دیگر پیشنهادم را در مورد تهیه پروندهای در مورد کارنامهی ناصر تقوایی تکرار میکنم. نیاز به هیچ بهانهای هم نیست.
فریدون کریمی از ماهشهر: عکسهای شمارهی 447 بسیار بهجا و مناسباند، بهحدی که این شماره بدون این عکسها، هویت دیگر و ضعیفتری پیدا میکرد. سپاس از عزیز ساعتی، رضا معطریان، امیر محصصیفر و دیگر عکاسان گرامی که به این شمارهی بینظیر، هویت بخشیدند. عکسی هم که برای سوسن تسلیمی انتخاب شده (پشت کلاکت مرگ یزدگرد) در صفحهی 101 عالی و فوقالعاده محشر بود. بینهایت لذت بردم از این ذوقی که به کار بردید.
پروین قلیزاده از شیراز: در بخش «سینماییها در تئاتر، تئاتریها در سینما»، بازیگر بزرگی مانند جمشید مشایخی را نادیده گرفتهاید.
- همان طوری که در مقدمهی آن بخش توضیح داده بودیم، اینها فقط تعدادی از هنرمندانی بودند که در این زمینه میشد به آنها پرداخت. اگر میخواستیم به همهی آنها بپردازیم، میدانیم که فهرستشان بسیار طولانی است.
منصوره روشنایی از گرگان: شماره 447 یکی از شماره های منحصر به فرد ماهنامه فیلم بود. از مطالب استادان گرامی بسیار لذت بردم بویژه مطلب آقای عباس بهارلو و همین طور آقای علی شروقی در مورد فیلمنامههای دکتر غلامحسین ساعدی بسیار خواندنی بود. مطلب اقای مهدی میرمحمدی دربارهی نقش تئاتریها در موج نوی سینمای ایران هم فوقالعاده بود. بخش مربوط به آقایان نعلبندیان، شاهین سرکیسیان و آربی اوانسیان عالی بود و اطلاعات خوبی دربارهی گذشته تئاتر و سینمای ایران ارائه داد. سپاسگزارم از تلاش همه دوستان.
اسماعیل شهبازی از اهواز: تشکر میکنم بابت شمارهی 447 که موضوع خوب و بهروزی را بررسی کرده بود. فقط بحث آقایان طالبینژاد و کیانیان و امجد ناقص و در فضایی عصبی و بدون تمرکز بود که خواننده را به مقصد درستی نمیرساند. در مورد داد و ستد تئاتر و سینما در میان نسل جدید جای صابر ابر با کارنامهای بسیار قابل قبول در این مدت کم خالی بود. و ناراحتی آخرم بابت عکس سوسن تسلیمی است که به نظرم توهینآمیز بود. حقش نبود.
روحالله خسروجردی از تهارن: آقای گلمکانی حسابی گرد و خاک کردی در صفحهی 101. پس محافظهکاری تاریخیتان چه شد؟
محمدحسن سروی از ساری: شمارههایی مثل 447 فراتر از یک ژورنال و همچون یک کتاب باارزش، آموزنده است. خسته نباشید.
مهدی شهریاری از گچساران: شمارهی ویژهی روز ملی سینما نقص نداشت. دست مریزاد به این همت و پشتکار. این همه ریزبینی و جستجو و بحث تخصصی و مفید. واقعاً لایق تحسین است. خانم مینا اکبری و رفقای فیلم، نهخسته!
شماره 446
فرهاد دارینی از گرگان: در گفتوگو با رضا صادقی راجع به موضوع خوبی صحبت شد، مخصوصا جایی که صادقی از استادان بزرگی مثل منفردزاده و زندهیادان بیات و واروژان یاد کرد. عالی بود.
جلد
حسین عموبیگی از اصفهان: از جلد شمارهی شهریور حرصم گرفت و غصه خوردم. به خدا برای ما دوستاران مجله جلد آن هم مهم است. چرا باید شبیه مجلههای دیگر باشد. جلدهای پارسال را به یادتان میآورم؛ یه حبه قند، سعادتآباد، مرهم...
محمدعلی سعیدی از فردیس: تمشک تقدیم به جلد شمارهی 446!
مهناز نعمتی از مشهد: جلد مجله شمارهی 446 افتضاح بود. از مجلهی فیلم بعید بود.
کیوان حسین پور از ساری: جلد مجله به ندرت زیباست. الزامات تبلیغات را می فهمیم اما انتخاب عکسی چشمنوازتر و تیترهایی در جاهایی ثابت، روی جلد را زیباتر میکند.
مصاحبه بهداد و سمندریان
حسین شفیعی از شیراز: گفتوگوی حامد بهداد با زندهیاد سمندریان عالی بود. واقعا بهداد را فارغ از کیفیت بازیگری، به خاطر این میزان صداقتش باید تحسین کرد.
علی مرادی و حمید پروانه از لنگرود: فکر نمیکردم حامد بهداد مقدمهای به این خوبی و تأثیرگذار برای استاد سمندریان بنویسد و قشنگ نوشت اما جلد این شماره تهی از ذوق است.
سمیه از شیراز: بهترین گفتوگویی که در تمام عمرم خواندم. هر روز دارم مثل درس آن را مرور میکنم. گفتوگوی حامد بهداد عزیز با استاد سمندریان اسطوره. مقدمهی بینقصی داشت. سپاسگزارم از حامد بهداد و دوست باوفایم ماهنامهی فیلم. چیزهای زیادی در مورد بازیگری یاد گرفتم.
بهزاد هندی از
تهران: حامد بهداد در گفتوگوی خود با زندهیاد سمندریان، بحث تفاوت بازیگری در سنما و تئاتر را بیش از حد کش داده و سوالهای تکراری پرسیده، به طوری که در نهایت از صحبتهای استاد جمع بندی خاصی حاصل نشده است. در نهایت هم موضوع صحبت را به سمت خودش سوق داده و همان حرفهای مصاحبه با مجله فیلم را به نوع دیگری تکرار کرده است.
پیامهای دیگر
فرهاد دارینی از گرگان: دنیای قرمز قرمز قرمز خیلی تیترش خوب بود.
امیرارسلان شریفی از تهران: آقای بهزاد عشقی در شمارهی 446 مدعی هستند که بازیگران سابق میروند که به فراموشخانهی تاریخ ببیوندند. آیا بازیگران کلاسیک تاریخ سینما که درگذشتهاند فراموش شدهاند؟ اگر فروش پایین شبکه به زعم ایشان ناشی از فراموش شدن ایرج قادری از سوی تماشاگران است فروش پایین فیلم رضا صادقی با وجود محبوبیت او نشانهی چیست؟ آقای عشقی درمورد ایرن هم مدعی هستند آنان که رفتهاند فراموش شدهاند و چند باقیمانده هم به سرنوشتی که آقای عشقی برایشان در نظر گرفتهاند دچار میشوند! حضور نسل جوان در آیینهای مربوط به پیشکسوتان خلاف ادعای ایشان است.
محمدعلی سعیدی از فردیس: آقای گلمکانی با هفتهنامه همشهری گفتوگو کرده. واقعأ چرا شما و بعضی از منتقدان حاضرید با نشریات دیگر مصاحبه اختصاصی کنید ولی با خود مجله نه؟ آقای گلمکانی عزیز، به عنوان خوانندهی قدیمی و غیرتی مجله، با اینکه از دست شما بابت آن مصاحبه ناراحتم علایق و سلیقههایت را دوست دارم. آقای رضا صادقی هم در گفتوگو با مجله با آن حرف های ساده ولی زیبا نشان داد برعکس خیلی از خوانندگان، چهقدر فروتن و متواضع است و امیدوارم باز هم به مهمانی سینما بیاید.
مینا ن. از اصفهان: فیلم شکارچی شنبه را دیدم و نقدش را در شمارهای گذشته پیدا کردم و خواندم. به نظرم کمی بیانصافی کردهاید؛ چه در مورد خود فیلم و چه بازیگرانش. آقای نصیریان فوقالعاده بازی کرده بود و بقیه هم نسبتاً خوب بودند. نمیخواهم بگویم فیلمی هنری بوده ولی حقش بیشتر از این یادداشت نصفهصفحهای بود. لطفأ بعضی از فیلمهایی را هم که از سیما پخش میشود نقد کنید؛ خصوصأ خارجیها را. ضمناً خانم قاضیزاده مخاطبان سریالهای تلویزیونی را دست کم گرفتهاند در مورد اینکه مردم موسیقیهای سریالها را یادشان نمیآید یا با جنس موسیقی و سازنده و خوانندهی آن آشنا نیستند. اتفاقأ سریالهای که در شمارهی 446 نام بردهاید ما با موسیقیشان بیشتر از خود سریال حال کردیم و با سازندگانش هم آشنایی داریم! لطفأ مخاطب را دست کم نگیرید.
احد تسلیمی از داراب: شمارهای 444و 445 بسیار عالی بودند؛ بهخصوص مصاحبه با حامد بهداد و مریلا زارعی. به نیماحسنینسب پیشنهاد میکنم مصاحبهای متفاوت با کیمیایی انجام دهد.
- مصاحبهی او با کیمیایی را در سال گذشته (شمارهی 428) نخواندید؟
مهران رونق از اهواز: شمارهی 446 یکی از بیمحتواترین شماره های مجله بود. اختصاص این تعداد صفحه به کلاه قرمزی کار اشتباهی بود.
مسعود حسینینژاد از شیراز: سالها پیش نوشتید تلویزیونی که قرار بود دانشگاه باشد چهگونه مسابقههای فوتبال را از شبکههای خارجی برمیدارد؟ مصاحبه مدیر شبکه 3 نشان داد هنوز در بر همان پاشنه میچرخد.
مجیدرعیتی از مسجدسلیمان: همیشه عکس روی جلد مجله بیانگر وضعیت سینما است. چندیست که اوضاع سینمای ما خوب نیست، برعکس وضع نشریات بیارزش بر وفق مراد است.
فریدون کریمی از ماهشهر: جدا از گفتوگوی نسبتاً داغ با مدیر شبکه سه، اختصاص یازده صفحه به تلویزیون و از طرفی کاهش «کمرشکن» شانزده صفحه از مجله، کمی کملطفیست که نتیجهی نامطلوب آن محول شدن ادامهی گفتوگوی تحلیلی ایرج طهماسب و حمید جبلی به شمارهی آینده است. به این ترتیب این گفتوگو کمی دچار دوپارگی شده و باعث شده حق «مطلف» به «خوفی» ادا نشود!
مینا ن. از اصفهان: کاش وقتی قرار است با مدیر شبکههای سیما گفتوگو کنید از قبل به خوانندگان مجله خبر دهید تا ما که وقتمان را صرف شبکههایی می کنیم که چیزی برای دیدن ندارند حرفهایمان را به آنها بزنیم. آقای پورمحمدی با جسارت تمام گفتند شبکه سه پربیننده است. اما این شبکه در تابستان هیچ برنامه و فیلم و سریال خوبی نداشت و کسلکنندهترین شبکه بود. به مدیران همهی کانالها بگویید برنامههای شما باعث میشوید 80 در صد مردم به ماهواره با آن فیلم های مزخرفش روی بیاورند.
حمیدصدیقی از آمل: الان آمدم سینمای شهرمان کلاه قرمزی ببینم. برای اولین بار است که تنها سینمای ما پر شده. دم طهماسب و جبلی گرم!
سیامک عافیت از مشهد: اگر درگیر این همه مناسبات اجتماعی مزخرف و اباطیل روزمرگی نبودم آرزو داشتم کافهای باز کنم به نام کافه فیلم... اسباب پذیرایی هم مجله و فیلم و قهوهای بدون هرگونه تفکرات مادی ابلهانه!