آنتونیا شرکا
ایرانی
(بدون ترتیب)
• رگبار
• تنگنا
• آرامش در حضور دیگران
• قیصر
• دونده...
• خانهی دوست کجاست
• باشو، غریبهی کوچک
• ناخدا خورشید
• چهارشنبهسوری
• دربارهی الی...
خارجی
(بدون ترتیب)
• سینما پارادیزو
• کازابلانکا
• سالواتوره جولیانو
• آگراندیسمان
• مرگ در ونیز
• آوای موسیقی
• فانی و الکساندر
• شرف پریزی (جان هیوستن، 1985)
• محاصرهشده (برناردو برتولوچی، 1998)
محمد شکیبی
ایرانی
(بدون ترتیب)
• رگبار
• گوزنها
• شازده احتجاب
• تنگنا
• دونده...
• اجارهنشینها
• ناخدا خورشید
• بانوی اردیبهشت
• دایره
• ماهیها عاشق میشوند
خارجی
(بدون ترتیب)
• هملت (کوزینتسف)
• خوشههای خشم
• رم شهر بیدفاع
• دیکتاتور بزرگ
• جلادان هم میمیرند!
• 2001: یک اودیسهی فضایی
• گروه خشن
• ریش قرمز
• آخرین امپراتور
• خوب، بد، زشت
حسابگری ناشیانه
* عمر پنجاه سالهای را که پشت سر گذاشتهام اگر نه به تمامی لااقل چهل سالش تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم سینما گذشته است. گاهی از این تأثیر پردامنه و علاقهی پردوام خسته و حتی دلزده شدهام و از سیطرهی سهلالوصولی که مرا از علایق مهمتر و عشقهای اساسیترم بازداشته، بر خود و سینما لعنت فرستادهام. بهویژه به خودم که تلاشی در خور برای رهایی از این دام نکردهام. و به همین دلیل و شاید به تلافی، گاهی به آن بی اعتنایی کرده و طریق سلوک در وادی سینما را نه چون یک رهرو خالص و پویای مرتبت بالای طریقت، که چونان یک مرید کاهل و بیخیال، با شلختگی و کجدار و مریز گذراندهام تا بهعمد مراحلی را نگذرانده باشم و مرشدی نباشم برای مریدانی چند. و حالا در پنجاه سالگی و پس از لااقل چهل سال اگر نه چون یک عاشق سودایی، لااقل همچون یک مرد وفادار اهل خانواده همراهی و همدلی با سینما، مجبور باشم که فقط ده فیلم را به عنوان خوشترین خاطرهها علامتگذاری کنم، ترس برم میدارد. یعنی به ازای هر چهار سال یک فیلم؟ اگر حاصل این همه عشق و علاقه و پیگیری چهل ساله تنها به اندازهی انگشتان دو دست اوقات خوش داشته، پس وای بر من و وای بر سینما. و اگر لیاقتش و اوقات خوشش بسیار بیشتر بوده، پس من چهگونه فقط ده تایش را نام ببرم و چهگونه حدیث عشق را در ده جمله خلاصه کنم؟ پس بیحسابگری و با شلختگی و کمترین تمرکز، 10 فیلم مهمی را که زودتر به ذهنم رسید فهرست میکنم و شک ندارم اگر این فهرست را روزی دیگر و حتی ساعتی دیگر مینوشتم، چیز دیگری میشد و مثلاً همین الان به ذهنم رسید که داستان توکیو را جایگزین یکی از آنها میکردم.
ایرج صابری
ایرانی
• هفده روز به اعدام (هوشنگ کاوسی، 1335)
• دلهره
• شب قوزی
• خشت و آینه
• ساز دهنی
• گوزنها
• سوتهدلان
• دایرهی مینا
• گزارش
• اجارهنشینها
و ناخدا خورشید، موشک کاغذی (فرهاد مهرانفر، 1375)، خانهای روی آب، باران...
خارجی
• روشناییهای شهر
• همشهری کین
• دزدان دوچرخه
• آواز در باران
• گلهای شب (رنه کلر، 1952)
• مرگ یک دوچرخهسوار (خوان آنتونیو باردم، 1955)
• تعطیلات رمی (ویلیام وایلر، 1953)
• آمارکورد
• پنجرهی عقبی
• زن طراح (وینسنت مینهلی، 1957)
و این فهرست را نمیتوانم بدون ذکر بسیاری از فیلمهای محبوم به پایان ببرم که بیشتر آنها نیز میتوانند همردیف فیلمهای نام برده شده در بالا باشند.
حیف که خیلی حقهای (الساندرو بلازتی، 1954)، از اینجا تا ابدیت (فرد زینهمان، 1953)، ده روز آخر هیتلر (گئورگ ویلهلم پابست، 1955)، جدال در آفتاب (کینگ ویدور، 1946)، هفت عروس برای هفت برادر (استنلی دانن، 1954)، مرد آرام، لکلکها پرواز میکنند (میخاییل کالاتازوف، 1957)، بوی خوش موفقیت، مکانی در آفتاب (جرج استیونز، 1951)، کازابلانکا، سابرینا (بیلی وایلدر، 1954)، لوکوموتیوران (پییترو جرمی، 1956)، مهر هفتم، بربادرفته، ... و یک استثنا: الههی خورشید (ویلیام ویتنی، 1942).
* -1 در این گزینش فیلمهایی را انتخاب کردهام که روی پردهی سینما دیدهام. 2- فیلمهای انتخابشده، فیلمهایی هستند که توانستهاند پیوندی عاطفی، شیرین و خاطرهانگیز با من برقرار کنند، به حدی که حتی یادآوری خاطرهی آنها هم میتواند برای من لحظات شیرینی را به وجود آورد و اکثر آنها مضمونی در جهت مهرورزی و انسانی داشتهاند.
روبرت صافاریان
ایرانی
(بدون ترتیب)
• قیصر
• گاو
• دایرهی مینا
• گزارش
• لیلا
• شوکران
• ده
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
• نفس عمیق
• به همین سادگی
و باشو، غریبهی کوچک و لیلی با من است
خارجی
(بدون ترتیب)
• داستان توکیو
• سایهی یک شک
• آمارکورد
• ریش قرمز
• سایههای نیاکان فراموششدهی ما (سرگئی پاراجانوف، 1965)
• راه مالهالند
• ای برادر، کجایی؟
• دیتر کوچولو باید پرواز کند (ورنر هرتسوگ، 1997)
• زیرزمین
• برشهای کوتاه
و البته فیلمهای اینگمار برگمان، کن لوچ و رومن پولانسکی.
حمیدرضا صدر
ایرانی
• شب قوزی: اثری پُرتبوتاب ، پرطنز و نیشدار با خودانگیختگی، باریکبینی و تعادلی وصفناپذیر که هرگز ستایشی در خور ارزشهایش نشده.
• آرامش در حضور دیگران: تصویر نیشداری از آدمخواری در زندگی روزمره. اکبر مشکین به نقش مردی حساس تمام شده و ثریا قاسمی در قالب زنی که هم سنتی است هم متجدد، ترکیب غریبی به این اثر در توصیف زوال خانواده، فرد و انسان بخشیدهاند.
• قیصر: شعارهای قیصر را دوست دارم. نگاه کردنهای پُرادای بهروز وثوقی را و آن سه فصل درخشان انتقامجویی را در سه مکانی که ترکیب ایرانی دارند.
• گوزنها: آواز آغازین هنوز اشک بر چشمانم آورده و تکانم میدهد. آن خانهی نکبتی هنوز تکانم میدهد. نگاه «قدرت» از پشت پنجره به آن شوربختهای ابدی هنوز تکانم میدهد.
• خانهی دوست کجاست: ترکیب بصری دویدن پسرک در بستر آن تپه در مسیر زیگزاگ و آن تکدرخت بالای تپه یکی از شمایلهای سینمایی جهان به شمار میرود و مهم نیست فصل انتهایی پسرک و پیرمرد ملالآورتر از روز اول شده باشد.
• مادر: حوضی به شکل قلب. مادری دوستداشتنی مثل همهی مادران ما. با بازی حیرتانگیز محمدعلی کشاورز به نقش برادر ظاهراً سنگدل و اکبر عبدی برادر کودکصفت و نقد چیزی به نام حرمت ایرانی. فصل فلاشبک در آن شب بارانی با فریماه فرجامی و امین تارخ را از ته دل دوست دارم.
• هامون: وقتی هامون به نمایش درآمد هر آن چه نیش در قلم داشتم نثارش کردم. ولی فیلم در گذر زمان بزرگ و بزرگتر شد و انکارناپذیر. این است تراژدی جامعهی شهری این عصر ایران. مثل جوانهای عاشق اثر، شیفتهی فیلم و شخصیتهایش نشدم ولی کمتر از آنها هم هامون را ندیدهام. خسرو شکیبایی تاریخ بازیگری را ورق زد.
• نرگس: اولین درام عشقی سینمای پس از انقلاب. نقدی بر جایگاه متزلزل زن و در عین حال ستایشی از قدرت تمامشدنی او و دشواری درک واقعیت انسانی و اجتماعی. با دو بازی بهیادماندنی از فریماه فرجامی و عاطفه رضوی.
• مهاجر: اثری ساده و در عین حال عمیق در مورد حقیقت درونی که مرزهای یک دوران را در نوردیده و به مقولهی ایمان و دریادلی چنگ میزند.
• اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر: میدانم این فیلم برخلاف سایر آثار این سیاهه از صافی گذر زمان عبور نکرده، ولی میخواهم با آن به ستایش از نسل جدید فیلمسازانمان بپردازم که سخت به آنها دل بستهام.
خارجی
• یک هفته (ادوارد کلاین و باستر کیتن، 1920): هر بار میخواهم جادوی سینمای صامت را به رخ بکشم این فیلم را نمایش میدهم تا همه میخکوب شوند. بازی با فضا و اشیا حیرتانگیز است. همیشه در پایان فیلم از خود میپرسم: آیا میتوان طی بیست دقیقه به قلهی رفیعتری از کیفیت سینمایی دست یافت؟
• کازابلانکا: اثری سرشار از احساسات شاعرانه و خطرات دوست داشتن در بستری ظاهراً سیاسی و میهنپرستانه. فیلمی دربارهی عشق مرد به زن، عشق زن به مرد و سرانجام دلبستگی مرد به مرد. وحدت مکانی رخدادها در «کافهی ریک» فوقالعاده است و اسطورهی هامفری بوگارت تلخاندیش و احساساتی دستنیافتنی.
• زندگی شگفتانگیزی است (فرانک کاپرا، 1946): هیاهوگران صاحب پول و قدرت اعتقادی به سرشت انسانی و نیروی محبت ندارند، اما جیمز استوارت در بدفورد فالز رفقای فراوانی دارد و فرشتهی آسمانی هست تا این بندهی نومید را به زندگی بازگرداند. هر بار حالم بد است این فیلم را تماشا میکنم.
• دزدان دوچرخه: تنهایی آدمی در جامعهای بیترحم که همه در آن قربانی میشوند مضمونی دیرآشنا است. اما پرداخت بصری دسیکا از شهر و آدمهایش و بازی لامبرتو ماجورانی، مردی که با ربوده شدن دوچرخهاش بیهمهچیز میشود، و انتسو استایولا، پسرکی که همیشه فکر میکنم او را جایی اطراف خود دیدهام، مرا با خود میبرد.
• جویندگان: سفری برای انتقام. سفری برای تطهیر. هر بار جویندگان را تماشا میکنم نکتهی جدیدی در آن مییابم. نگاه جان وین از پشت زین به دوردستی که میداند برای نجات اطرافیانش بدان نمیرسد میخکوبکننده است و شادابی و شیطنت ورا مایلز برابر جفری هانتر شور زندگی میدمد.
• بروبچههای اون بالا (مارسل کارنه، 1945): جذابیتی در این اثر 195 دقیقهای هست که از نمای اول بلوار دوکریم تا نمای آخر که «دو بورو» نام «گارانس» را صدا میزند و او را بار دیگر از دست میدهد بیوقفه و بدون مکث مرا پی خود میکشد. نمایش در نمایش اثر لبالب از ظرافت است و ادای جملات توسط بازیگران کیفیتی آهنگین دارد. عشق پا بر جای «گارانس» (آرلتی) و «دوبورو» (ژانلویی بارو) را فراموش نمیکنم.
• هفت سامورایی: وقتی فیلمی را حداقل هر شش ماه یک بار تماشا میکنید بیتردید محبوبترین فیلمتان است. همه چیز این فیلم برایم کیفیتی ازلی و اسطورهای دارد.
• بازگشت به آینده، قسمت اول (رابرت زمکیس، 1985): میخواهم یک فیلم علمی تخیلی در این سیاهه داشته باشم و این فیلم را برگزیدم که برخلاف اکثر آثار این ژانر لبالب از شور و نشاط است. با شخصیتهایی دوستداشتنی (خصوصاً مایکل ج. فاکس)، گفتوگوهایی پرلطیفه، موسیقی مفرح و جزییاتی کاملاً یکدستشده.
• داستان عامهپسند: به نظر میرسید سینما با این فیلم راهش را عوض کرد. همهی شخصیتها / بازیگران فوقالعاده هستند: جان تراولتا. اما تورمن. ساموئل ال جکسن. تیم رات. آماندا پلامر. ماریا د مدیرس. وینگ رامس. اریک استولتس. رزانا آرکت. کریستوفر واکن. هاروی کایتل.
• زیرزمین: تاریخ. دروغ. فریب. پنهانکاری. قدرتطلبی. عشق. دیوانهبازی. خیالپردازی. نمیتوانم در چند خط صحنهآرایی، بازی، موسیقی، رنگ و نور اثر و روحیهی موذیگری و فضای پرهرجومرجش را توصیف کنم. اما میتوانم بگویم دیوانهی این فیلم هستم.
اما همهی اینها: طبعاً فیلمهای پرشماری باید پا به این سیاهه بگذارند: دیوید وارک گریفیث، لورل و هاردی، فریتس لانگ، ارنست لوبیچ، پرستن استرجس، جان کاساوتیس، برادران مارکس، اینگمار برگمن، جان بورمن، ژولین دوویویه، هوارد هاکس، فدریکو فلینی، آندری وایدا، رائول والش ، ژان رنوار، کن لوچ و دیوید فینچر.
ناصر صفاریان
ایرانی
(بدون ترتیب، یک فیلم از هر کارگردان)
• درخت گلابی
• طعم گیلاس
• رگبار
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
• خاکستر سبز
• داش آکل
• سوتهدلان
• نرگس
• دایره
• خیلی دور خیلی نزدیک
و بعد... این فیلمها بارها دیده شده، که هر بار ـ از سر دوستداشتنی بودنشان ـ گویی بار نخست تماشاست:
کلاغ، باشو، غریبهی کوچک، مسافران، وقتی همه خوابیم، هامون، گاو، سارا، لیلا، گوزنها، دندان مار، سرب، نوبت عاشقی، سفر قندهار (محسن مخملباف، 1380)، عروسی خوبان، روبان قرمز، طلای سرخ، مادر، خانهای روی آب، زیر درختان زیتون، گزارش، زیر پوست شهر، گیلانه، سفر به چزابه، شبح کژدم، بودن یا نبودن، خشت و آینه، کنعان (مانی حقیقی، 1387)، زمانی برای مستی اسبها، دو زن (تهمینه میلانی، 1378)، درشکهچی، بنبست، اشک سرما، نازنین، کیمیا، من ترانه 15 سال دارم، شب یلدا، ماهیها عاشق میشوند، رأی باز، چهارشنبهسوری، دربارهی الی...، بیتا و سه مجموعهی تلویزیونی: دایی جان ناپلئون، کوچک جنگلی (بهروز افخمی، 68-1367) و هزاردستان.
* با این توضیح، که این انتخابها، بدون در نظر داشتن آثار مستند، کوتاه داستانی و انیمیشن است: سه حوزهای که ـ بهویژه بخش مستند ـ در چند سال اخیر والاتر و بالاتر از مجموعه/ کلیت سینمای داستانی اکران ایستاده است.
تهماسب صلحجو
ایرانی
• گنج قارون
• گوزنها
• اجارهنشینها
• هامون
• کمالالملک
• خونبس (ناصر غلامرضایی، 1372)
• روسریآبی
• نیاز
• نار و نی
• اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر
خارجی
• روشناییهای شهر
• ایرما خوشگله
• کازابلانکا
• داستانهای غیرعادی (اپیزود فدریکو فلینی، 1969)
• گروه خشن
• ساتیریکون (فدریکو فلینی، 1969)
• سامورایی
• پدرخوانده
• پارتی
• 21 گرم
احمد طالبینژاد
ایرانی
• قیصر ـ گوزنها
• گاو ـ هامون
• مسافران ـ مرگ یزدگرد
• مغولها ـ پ مثل پلیکان
• سوتهدلان ـ مادر
• مسافر ـ باد ما را خواهد برد
• گیلانه ـ ناخدا خورشید
• شب یلدا ـ خاکستر سبز
• ناصرالدین شاه آکتور سینما ـ دربارهی الی...
• تنگنا ـ سازدهنی
و طبیعت بیجان، شازده احتجاب، کندو، تنها دو بار زندگی میکنیم، آتشکار (محسن امیریوسفی، 1388)، طلای سرخ
خارجی
• سینما پارادیزو ـ مالنا
• بدو لولا بدو ـ گلهای پژمرده
• دیکتاتور بزرگ ـ آوای موسیقی
• کازابلانکا ـ رقصنده در تاریکی
• زوربای یونانی (مایکل کاکویانیس، 1964) ـ کتابخوان (استیون دالدری، 2008)
• همشهری کین ـ آگراندیسمان
• سانست بولوارد ـ ایرما خوشگله
• فارست گامپ ـ 21 گرم
• فیلمی کوتاه دربارهی عشق ـ یادگاری
• آخرین امپراتور ـ رؤیاییها
بهزاد رحیمیان عزیز. هیچ فکر کردهای که سه دهه از عمرت را با این بازی شیرین پشت سر گذاشتهای و هنوز من و تو و ماها، در همان نقطهی آغازیم؟ یعنی عشق به سینما که از سرطان بدتر است و درمانی ندارد. به هر حال این انتخابها همهی آن چیزی نیست که باید باشد. با خودم فکر کردم اگر روزگاری ناچار به اقامت در یک جزیرهی دور افتاده شوم و تنها اجازه داشته باشم یک دستگاه نمایش خانگی و تعدادی فیلم با خودم همراه ببرم و تا آخر عمر ناچار شوم با آن فیلمها سر کنم، باید چه آثاری را انتخاب کنم که از چند بار دیدنشان خسته نشوم. فهرست بالا شامل تعدادی از این فیلمهاست.
البته به شیوهی بعضی از دوستان تقلب کردم و جفت جفت انتخاب کردم. طبعاً در رأیگیری نهایی تو اولین فیلم از هر ردیف را به قول معروف لحاظ خواهی کرد. ولی حق بده که ما هم از میان صدها فیلم مورد علاقه دست کم از این فرصت استفاده کرده، چندتایشان را نام ببریم. بدجنسی تو را میدانم که قصد داری با مقایسهی انتخابهای دو دورهی قبل دست ما را رو کنی که چه قدر تغییر سلیقه دادهایم. عیبی ندارد. بشر قابل تغییر است. یادم هست در دورهی اول بیشتر روی «کلاسیکها» متمرکز شده بودم. دزدان دوچرخه، داستان توکیو، جاده و... خب این آثار هم مورد علاقه و ستایش بنده هستند اما این روزها مزاجم بیشتر به آثار غیرسیاسی گرایش دارد. همین را میخواستی بدانی؟ حالا نوبت نسل بعدی است که سیاسی فکر کند. راستش در سینمای روز آمریکا، هیچ فضیلتی نمیبینم که دوستش داشته باشم. از فیلمهای عضلانی، روباتی، ماورایی (همان ژانر وحشت) و چه و چه بیزارم. حاضرم چند بار فیلم آرام گلهای پژمرده را ببینم ولی آثار جیغ و ویغی را هرگز. پیشترها دلمان خوش بود به سینمای اروپا که متأسفانه چراغش کمسو شده اما هنوز هم گهگاه در این آسمان ستارهای میدرخشد. فعلاً دلمان به این تکستارهها خوش است. راستی نکند مثل دورهی اول ناگهان ریو براوو در صدر فهرستت قرار گیرد! هنگام رأیگیری نهایی حاضرم به عنوان ناظر بیطرف کنار دستت بنشینم تا مبادا آراء تغییر کند.
جواد طوسی
ایرانی
• گوزنها
• ناخدا خورشید
• داش آکل
• قیصر
• تنگنا
• فرار از تله
• رگبار
• سوتهدلان
• گاو
• کندو
و سهقاپ، آرامش در حضور دیگران، صادقکُرده (ناصر تقوایی، 1351)، خاک (مسعود کیمیایی، 1352)، رضا موتوری، دندان مار، خط قرمز، رد پای گرگ، پسر شرقی (کیمیایی، 1354)، پنجره (جلال مقدم، 1349)، مرگ یزدگرد، شب قوزی، دایرهی مینا، اجارهنشینها، هامون، سارا، درخت گلابی، تنورهی دیو (کیانوش عیاری، 1365)، شبح کژدم، آنسوی آتش، بودن یا نبودن، آبادانیها، سفر به چزابه، نسل سوخته، مزرعهی پدری، خواستگار (علی حاتمی، 1351)، طوقی (حاتمی، 1349)، گزارش، طعم گیلاس، لباسی برای عروسی (عباس کیارستمی، 1355)، قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم، خشت و آینه، موج و مرجان و خارا (ابراهیم گلستان، 1341)، زیر پوست شهر، روسریآبی، گیلانه، شیر سنگی، در مسیر تندباد (مسعود جعفریجوزانی، 1368)، بچههای آسمان، آواز گنجشکها، آژانس شیشهای، ناصرالدین شاه آکتور سینما، عروسی خوبان، دستفروش، تپلی (رضا میرلوحی، 1351)، درشکهچی، چهارراه حوادث (ساموئل خاچیکیان، 1333)، جادهی مرگ (اسماعیل ریاحی، 1342)، شوهر آهوخانم، قصههای مجید، شب یلدا، شازده احتجاب، شیفته (محمدعلی سجادی، 1379)، بازجویی یک جنایت، یک بار برای همیشه (سیروس الوند، 1372)، مادیان، ای ایران (ناصر تقوایی، 1369)، طبیعت بیجان، طلای سرخ، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، چهارشنبهسوری، دربارهی الی...، عیار 14 (پرویز شهبازی، 1387)، پستچی سه بار در نمیزند (حسن فتحی، 1388)، خداحافظ رفیق، انتظار (نادری، 1353)، مرثیه (نادری، 1357)، پ مثل پلیکان، مغولها، زیر نور ماه، خیلی دور خیلی نزدیک
خارجی
• پدرخوانده 1 و 2
• گروه خشن
• جویندگان
• سامورایی
• بیلیاردباز
• ریو براوو
• روزی روزگاری در آمریکا
• اسب خاکستری را بنگر (فرد زینهمان، 1964)
• سه برادر (فرانچسکو رزی، 1980)
• چقدر درهی من سبز بود
و بعد: کازابلانکا، M، جلادان هم میمیرند!، دزدان دوچرخه، جانی گیتار، خوشههای خشم، کلمانتاین عزیز من، مردی که لیبرتی والانس را کشت، دلیجان، سگهای پوشالی (سام پکینپا، 1971)، سر آلفردو گارسیا را برایم بیاورید، سرود کیبل هوگ، غلاف تمامفلزی (استنلی کوبریک، 1987)، تلألو، راههای افتخار (کوبریک، 1957)، سرگیجه، پنجرهی عقبی، پرندگان، بیگانگان در قطار (آلفرد هیچکاک، 1951)، مردی برای تمام فصول، نیمروز، جولیا، از اینجا تا ابدیت، جاده، هشتونیم، آمارکورد، شبهای کابیریا (فدریکو فلینی، 1956)، اینک آخرالزمان، مکالمه، گاو خشمگین، رانندهی تاکسی، دوستان خوب، عصر معصومیت (مارتین اسکورسیزی، 1993)، دماغهی وحشت، دارودستههای نیویورکی (اسکورسیزی، 2002)، ویریدیانا، تریستانا، راشومون، زیستن، هفت سامورایی، لارنس عربستان، دکتر ژیواگو، دختر رایان (دیوید لین، 1970)، شب، آگراندیسمان، بچهی رزمری، مستأجر (رومن پولانسکی، 1976)، محلهی چینیها، ماه تلخ (پولانسکی، 1992)، 1900، سازشکار (برناردو برتولوچی، 1970)، آخرین تانگو در پاریس (برتولوچی، 1972)، دایرهی سرخ (ژانپییر ملویل، 1970)، کلاه، لئون مورن، کشیش (ژانپییر ملویل، 1961)، روشناییهای شهر، دیکتاتور بزرگ، فانی و الکساندر، توتفرنگیهای وحشی، رود مرموز، پلهای مدیسنکانتی، دختر میلیون دلاری، گران تورینو (ایستوود، 2008)، مخمصه، شریک جرم، دیوانهای از قفس پرید، کابوی نیمهشب، حرفهایها (ریچارد بروکس، 1966)، تعقیب (آرتور پن، 1966)، بانی و کلاید، پاپیون، شب سان لورنتسو (برادران تاویانی، 1982)، سان میکله یک خروس داشت (برادران تاویانی، 1971)، قاتلان (دان سیگل، 1964)، هری کثیف، روزی ویژه (اتوره اسکولا، 1977)، دوئل (استیون اسپیلبرگ، 1971)، مونیخ (استیون اسپیلبرگ، 2005)، در کمال خونسردی (ریچارد بروکس، 1967)، سانست بولوارد، غرامت مضاعف، سهگانهی آپو (ساتیاجیت ری، 1955، 1956، 1959)، گنج سییرامادره، شاهین مالت، روکو و برادرانش، ج. ف. ک.، دستهی نظامی، ضایعات جنگ (برایان د پالما، 1989)، پول (روبر برسون، 1982)، راه (یلماز گونی، 1981)، نجات (جان بورمن، 1972)، سایهها (جان کاساوتیس، 1960)، چهرهها (کاساوتیس، 1968)، زنی تحت تأثیر (کاساوتیس، 1974)، شب افتتاح (کاساوتیس، 1977)، شجاعان تنها هستند (دیوید میلر، 1962)، شکوه علفزار (الیا کازان، 1961)، در بارانداز (کازان، 1954)، رم شهر بیدفاع، آلمان سال صفر، کشتار روز سینت والنتاین (راجر کورمن، 1967)، مامان لعنتی (کورمن، 1969)، نگهبان شب (لیلیانا کاوانی، 1974)، شب ژنرالها (آناتول لیتواک، 1967)، مرد سوم، خاکسترها و الماسها (آندری وایدا، 1958)، کانال (وایدا، 1957)، سرزمین موعود (وایدا، 1974)
بهزاد عشقی
ایرانی
• گاو ـ هامون
• داش آکل ـ دندان مار
• چشمه
• گزارش ـ خانهی دوست کجاست
• دونده...
• بادکنک سفید ـ دایره
• سلام سینما ـ دستفروش
• بودن یا نبودن ـ آنسوی آتش
• باشو، غریبهی کوچک
• نار و نی
خارجی
• دیکتاتور بزرگ
• خوشههای خشم
• همشهری کین
• جاده
• شب ـ کسوف
• دزدان دوچرخه
• مهر هفتم
• تریستانا
• یک محکوم به مرگ فرار کرده است
• سرگیجه
و از فیلمسازان متأخر تقریباً تمام آثار کیشلوفسکی
شاپور عظیمی
ایرانی
(بدون ترتیب)
• هامون
• شاید وقتی دیگر...
• گوزنها
• سوتهدلان
• زیر درختان زیتون
• نرگس
• چند تار مو
• زیر نور ماه
• سفر به چزابه
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
خارجی
(بدون ترتیب)
• بیمار روانی
• همشهری کین
• مردی برای تمام فصول
• فیلمی کوتاه دربارهی عشق
• فانی و الکساندر
• کازابلانکا
• 2001: یک اودیسهی فضایی
• استاکر
• ریش قرمز
• ایرما خوشگله
اما بعد: این فیلمهایی است که ظالمانه با خودم جنگیدم تا در فهرست دهتاییها (که اجبار ظالمانهای است، چرا فهرست صدتایی نه؟) نیاورم اما آثاری که در ادامه فهرست کردهام، فیلمهای تمام عمرم هستند. زندگی بدون اینها چیز دندانگیری نیست.
پلهای مدیسن کانتی، پاپیون، شعله (رامش سیپی، 1975)، تاراج، شاید فردایی نباشد (نیکیل آدوانی، 2003)، دوداس (سانجی لیلا بهانسالی، 2002)، دکتر استرنجلاو، سرگیجه، هفت سامورایی، زندگی اوهارو (کنجی میزوگوچی، 1952)، اوگتسو مونوگاتاری، عروس (بهروز افخمی، 1370)، شوکران، دوران کولیها، نام کوچک: کارمن (ژانلوک گدار، 1983)، ازنفسافتاده (گدار، 1960)، بازی آشکار (نیل جوردن، 1992)، هشتونیم، آگراندیسمان، آواز در باران، سولاریس (آندری تارکوفسکی، 1971)، مادر، پری (داریوش مهرجویی، 1374)، عروسی خوبان، بدنام، نوشته بر باد، ریفیفی (جولز داسین، 1955)، روزی روزگاری در آمریکا، مرد سوم، فهرست شیندلر، خوشههای خشم، خواب ابدی، مراکش، حقیرترین مرد (فریدریش ویلهلم مورنا، 1924)، خشم (فریتس لانگ، 1936)، ورای شکی معقول (لانگ، 1956)، بانی لیک گم شده، آلیور توییست (دیوید لین، 1948)، نشانی از شر، تمام آثار چاپلین، پول را بردار و فرار کن (وودی آلن، 1969)، اسب خاکستری را بنگر، کارآگاه (جوزف منکهویتس، 1972)، عروج، برخورد کوتاه (دیوید لین، 1945)، انتخاب آقای هابسن (لین، 1954)، دماغهی وحشت، رفتگان، گاو خشمگین، سکوت برهها، بیدار شدنها (پنی مارشال، 1990)، چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟، نزدیکتر (مایک نیکولز، 2004)، شوالیهی تاریکی (کریستوفر نولان، 2008)، آپارتمان، بهترین سالهای زندگی ما، تلألو، بهترین شکل ممکن (جیمز ل. بروکس، 1997)، برشهای کوتاه، نامزدی بسیار طولانی (ژانپییر ژونه، 2004)، شاهین مالت، M، شمال به آلاسکا (هنری هاتاوی، 1960)، زندگی دیگران (فلوریان هنکلفون دونرسمارک، 2006)، همکلاسی قدیمی، خانهی خنجرهای پران (ژانگ ییمو، 2004)، قهرمان (ییمو)، مزاحم زیبا، یوزپلنگ (لوکینو ویسکونتی، 1963)، سامورایی، شیطانصفتان، عروس سیاهپوش (فرانسوا تروفو، 1967)، خسارت (لویی مال، 1992)، سینما پارادیزو، معمای کاسپار هاوزر، تایتانیک، نابودگر 2، بتمن بازمیگردد، ادوارد دستقیچی، لبووسکی بزرگ، بارتن فینک (برادران کوئن، 1991)، تقاطع میلر (برادران کوئن، 1990)، زی (کوستا گاوراس، 1969)، پدرخوانده، جعبهی پاندورا (گئورگ ویلهلم پابست، 1928)، مه (دارابونت)، چشماندازی در مه، نگاه اولیس (آنگلوپولوس، 1995)، ج. ف. ک.، بیل را بکش: جلد یک، شب روی زمین (جیم جارموش، 1992)، محلهی چینیها، داستان توکیو، گربه روی شیروانی داغ، بیلیاردباز، بربادرفته، راه مالهالند، ناقوس برای که به صدا درمیآید (سام وود، 1943)، التهاب شدید، گروه خشن، دستهی سیسیلیها (هانری ورنوی، 1969)، آشفتگی، دزدان دوچرخه، رم شهر بیدفاع، تلفن (دان سیگل، 1977)، و صدها فیلم دیگر...!
ابوالحسن علوی طباطبایی
* صبح یک جمعه اوایل سال 1329 در یک سینمای کوچک در بالای پل تجریش، یک پسربچهی چهار سال و نیمه با بزرگترها فیلمی سیاهوسفید را تماشا کرد. این فیلم کارتونی محصول کشور فرانسه بود و ماجراهای یک گرگ و یک بره را در کنار نهر آب شرح میداد. آشنایی با سینما برای آن پسربچه از همانجا آغاز شد و بعد در سینماهای تهران و شهرستانها ادامه یافت و شدت گرفت. در سالهای بعد جمعآوری عکس فیلمها، هنرپیشهها و دفاتری که در آنها فیلمهای بریده را میچسباند، این تماس را با نوعی جادو همراه ساخت. با گذشت زمان و تماشای فیلمهای حادثهای و تعقیب و گریز و بعداً بر اساس گذشت زمان فیلمهای رمانتیک و آثار جدیتر در ژانرهای متفاوت، دنیای دیگری برای وی آفریدند. سالن سینما در آن سالها با نوعی شمیم ویژه همراه بود. بوی فیلم خام میداد و از اواخر دههی 1330 شمسی و بعداً دههی چهل دیدن فیلم برای آن نوجوان با جذابیت و تفکر و گاهی یادداشت کردن ادامه یافت و پس از گذشت حدود 40 سال آنچه به ذهن او متبادر میشود اینها است:
ایرانی
• شب قوزی
• گاو
• سیاوش در تختجمشید (فریدون رهنما، 1346)
• چشمه
• رگبار
• مغولها
• طبیعت بیجان
• دونده...
• خانهی دوست کجاست
• ناخدا خورشید
خارجی
• رم شهر بیدفاع
• کازابلانکا
• خاطرات یک کشیش روستا (روبر برسون، 1950)
• فراموششدگان (لوییس بونوئل، 1950)
• همشهری کین
• در بارانداز
• هفت سامورایی
• توتفرنگیهای وحشی
• خزان قبیلهی شاین
• پدرخوانده
مسعود فراستی
ایرانی
(بدون ترتیب)
• قیصر [و گوزنها]
• مهاجر [و دیدهبان]
• باشو، غریبهی کوچک [و رگبار]
• دایی جان ناپلئون
• جنوب شهر
• سفر به چزابه
• بچههای آسمان
• هور در آتش (عزیزالله حمیدنژاد، 1371)
• قصههای مجید
• شبهای روشن
و مجموعهی روایت فتح (سیدمرتضی آوینی) و مدار صفر درجه (محمود رحمانی، 1387)
خارجی
• سرگیجه [و مرد عوضی، پنجرهی عقبی، بیمار روانی، ...]
• توتفرنگیهای وحشی [و فریادها و نجواها، فانی و الکساندر، در حضور یک دلقک (اینگمار برگمان، 1997)]
• جویندگان [و چقدر درهی من سبز بود، کلمانتاین عزیز من، آنان قابل چشمپوشی بودند (جان فورد، 1945)، ...]
• طلوع
• سانشوی مباشر
• آخر بهار
• حیوان آدمنما (ژان رنوار، 1938)
• مرگ خسته
• ملکالموت
• بهترین سالهای زندگی ما
و رم شهر بیدفاع، شب و مه (آلن رنه، 1955)، غرامت مضاعف، باد، تاریخ(های) سینما (ژانلوک گدار، 1997 و 1998)
* این روزها، به تکرار یاد جملهای از فیلم بزرگ و انسانی جان فورد، چقدر درهی من سبز بود میافتم. «کشیش گریفید» رو به پسربچهی راوی فیلم، پس از خشم و افسردگی معدنچیان بیکارشده در پی اعتصاب، میگوید: «امروز چیزی از این دره رفت که هیچوقت برنمیگردد». گویی آرامش، امنیت و مهمتر حرمت ازدسترفته مد نظر اوست؛ و سنت. سنت خانواده، سنت تحمل کردن سختیها، سنت تحمل یکدیگر و همزیستی در کنار هم. حالت کشیش، لحن صدا و نوع نگاهش در میزانسن بینظیر فورد، خصلتی متضاد به این کلام میدهد. ظاهراً جمله نوستالژیک است و حس غم روزگار ـ و بهشت ـ ازدسترفته در آن موج میزند، اما فورد فرا میرود و به استقبال آینده. آیندهای مبهم اما ناگزیر.
دیالکتیک تفکر در میزانسن حسی ـ و اندیشهمند ـ فورد، «رستگاری گذشته» را با «اضطرار حال» در هم میآمیزد؛ و پژواک صدایش ما را برای همیشه به تکان وا میدارد. شاید سینما، یعنی همین تکانها.