جشنواره طبق روال، یک بخش مسابقهی بینالملل داشت با حضور ده فیلم و یک بخش مسابقهی فیلمهای گرجستان. 23 فیلم در «تالار سینمای اروپا»، شش فیلم در بخش «ساخت آلمان» و همچنین در بخشهای «مجموعهی فرانسوی» حضور داشتند. بخش «چشماندازها» سیزده فیلم داشت و هشت فیلم از سوییس به خاطر تمرکز بر این آثار این کشور. در بخش «چشمان زنان» نه فیلم نمایش داده شد که تمرکزش بر قصههایی درباره زنان بود. نوزده فیلم هم در «پانورامای گرجستان» به نمایش درآمدند.
در بخش «آپولو» چهار فیلم درباره زندگی فیلمساز بزرگ آلمانی راینر ورنر فاسبیندر روی پرده رفت. سهم بخش «تغییر اجتماعی» هفت فیلم بود و آخرین بخش که کماهمیت هم نبود بهترین فیلمهای کوتاه سال 2015 ساختهی دانشجویان دانشکدهی سینما و تئاتر بود. ده انیمیشن برتر نیز در بخش «توفوزی» و شش فیلم در بخش «نمایش ویژه» حضور داشتند که آخرین فیلم اوتار لوسلیانی با عنوان آهنگ زمستان هم در میانشان بود.
«خشونت جنسی» عنوان یکی از پنلهایی بود که بعد از نمایش فیلمها برگزار میشدند؛ با شرکتکنندگانی از ارمنستان، آذربایجان و گرجستان. هر یک از شرکتکنندهها از وضعیت قوانین ضدخشونت در کشورش سخن گفت. آنها درباره محدودیتهای زنان در این کشورها و وجود قوانین درباره برابری جنسیتی و مشکلات خاص هر کشور سخن گفتند. این نشست با پرسشوپاسخ و مشارکت حضار همراه بود. در ادامه خیلی کوتاه به چند فیلم از جشنواره میپردازیم:
رکگویی/ SpeakOut (زورا بلانشیویلی): ساختهی این مستندساز کهنهکار، آگاهیبخش و خوشساخت است و به خشونت علیه زنان در گرجستان میپردازد. فیلم ترس زنان از ابراز عقیده در این باره و نیز وضعیت فرهنگیاجتماعی موجود در این کشور را نشان میدهد. این فیلم مهم بدون اتلاف وقت، چنین مقولهی نامیمونی را به شیوهای شیوا بازگو میکند و مستقیم هدف را نشانه میگیرد.
مدونا/ Madona(نینو گوگا): مستندی درباره زندگی تنها رانندهی زن اتوبوس در گرجستان. مدونا خودش شخصیت جالبی است اما فیلم کند است و یکدست نیست. میبینیم که مدونا بابت چیزی در گذشتهی زندگیاش غمگین است اما هرگز متوجه نمیشویم چه اتفاقی رخ داده است.
«Much Loved» (نبیل آیوش): زندگی چهار زن بدکارهی را در مراکش ترسیم میکند. فیلم به شکلی درخشان زندگی و مسائل این زنان را نشان میدهد؛ رؤیای آنها و دلسوزیشان نسبت به مردم حاشیهنشین و فساد پلیس. گرچه فیلم با بودجهای اندک ساخته شده اما استفاده از بازیگران گمنام و گروه سازندهی عمدتاً خانم، اثری خوشساخت با تدوین خوب و ریتم عالی را شکل داده است. تنها مشکل فیلم پایانش است. کارگردان سعی میکند فیلم را رمانتیکتر کند و این فیلم خوب تا حدی ضایع میشود اما بیتردید در کل به تماشایش میارزد.
مهاجرت/ Exodus (واختانگ جاجانیدزه): سیری در رابطهی دو خواهر میانسال که یکی از آنها این فرصت را دارد که رخت بربندد و برای ساختن یک زندگی نو با دخترش کوچ کند. فیلم پیوند خاموش میان دو خواهر را نشان میدهد و دشواری برقراری رابطه میان عواطف را میبینیم. فیلمی بسیار اندوهناک.
آهنگ بیسرزمین/ No Land’s song (نجف آیتی): نگاه جذابی به تلاشهای یک زن آهنگساز جوان ایرانی که میخواهد کنسرتی بینالمللی برگزار کند. فیلم بهزیبایی ساخته شده و توازن جالبی میان گذشته و حال و عواطف متغیر انسانها برقرار کرده است. ریتم فیلم تند و همراهکننده است.
اولین روز/ The First Day (تامار شاوگولیدزه): تصاویر زیبایی دارد اما محتوای چندانی نه. سرفصلهای فیلم بهخوبی گسترش نیافتهاند و عدم انسجام فیلم آزاردهنده است.
اوگاساوارا/ Ogasavara (تاتو کوتهتیشویلی): فیلم کوتاهی که قصهی عشق یک پسر شانزدهسالهی ارمنی و دختری روس است که به شکلی بامزه، باطراوت و به لحاظ بصری مفرح ساخته شده است. در پانزده دقیقه فیلمساز ما را به دل تنوع فرهنگی موجود در این روستا میبرد. فیلمی که تماشایش لذتبخش و سرگرمکننده است.
پدر/ Father (داتا پیرتسخالاوا): قصهای ظریف و حساس درباره رابطهی پدران و پسران در گرجستان امروز. شخصیتپردازی عالی است و میزانسنهای سادهی فیلم، تأثیری قوی و دلهرهآور دارند. فیلمی ارزشمند برای تماشا کردن.
بیدار شو مرد/ Wake Man (تورنکیه بزیاوا): فیلم دلپذیری است با بازی درخشان بازیگر نقش اصلی. قصهی یک بازنشسته که برای آرامش خودش در مراسم خاکسپاری شرکت میکند اما فیلم به نتایج مثبتی برای قهرمانش منتهی میشود. نکتهی دوستداشتنی این فیلمهای کوتاه این بود که نشان میدادند نسل جوانتر فیلمسازان گرجستان به مقولههای مهمی مثل فقدان ارتباط توجه میکنند و این میتواند اثر مثبتی بر وضعیت فرهنگیشان داشته باشد.
وقتی زمین درخشان به نظر میرسد/ When the Earth Seems to be Light (سالومه مچیادزه، تامونا کارومیدزه و دیوید مشکی): مستند دلپذیر دیگری با تمرکز بر زندگی چند اسکیتباز جوان گرجی، که گروه کوچکی را شکل دادهاند، با هم پرسه میزنند و سعی میکنند از زندگی لذت ببرند و با واقعیت اجتماع روبهرو نشوند. از نظر اجتماع آنها آدمهای حاشیهای هستند. موی بلند دارند و این در کشوری مذهبی، سنتی و محافظهکار جلوهی مثبتی ندارد. فیلم ما را به دل زندگی روزمرهی این جوانها میبرد و نشان میدهد آنها چهگونه تلاش میکنند در زمینهی مطلوب خودشان بهترین باشند؛ انگار که زمین واقعاً میدرخشد.
سرزمین مادری/ Motherland (صنم توزِن): یکی از آثار محبوبم این فیلم از سینمای ترکیه بود. در نگاه نخست قصهای دیگر درباره چالش یک مادر و دختر است اما فیلمساز توجه چشمگیری به جزییات فرهنگی دارد. فیلم درباره دختر جوانی است که بهتازگی از همسرش جدا شده. او میخواهد کتابی را که متعهد به نوشتنش است تمام کند. در استانبول نمیتواند روی پروژهاش تمرکز کند و تصمیم میگیرد به خانهی مادرش در روستا برود تا در تنهایی روی کتابش کار کند. سرزمین مادری فیلم جزییات است؛ از تغییر لباس دختر از شلوار جین به شلوارهای گشاد روستایی، آیین تمیز کردن خانه تا آویزان کردن لباس زیر در بالکن و اذان گفتن، که همگی در بزنگاههای مهمی از فیلم جاگذاری شدهاند. مادر از راه میرسد چون تصادفی که دختر در سفرش به روستا داشته او را دلواپس کرده است. اما حقیقت این است که از ته قلبش دوست ندارد دخترش در روستا تنها بماند. رابطهی عشق و نفرت این دو به شکلی درخشان به تصویر کشیده شده است. مسائلی که مادر با مادر خودش داشته است و نقصانی که در آن رابطه بوده به رابطهی او و دخترش فرافکنی میشود و پرداختش استادانه است. برای لذت بردن از این فیلم آرام، باید آشنایی اندکی با تفکر مدرن و سنتی این جغرافیا داشته باشید.
چشمانم را باز کن/ Open my Eyes (لیلا بوزید): داستان در تابستان 2010 در تونس میگذرد؛ چند ماه پیش از انقلاب. فرح که هجده سال دارد بهتازگی از دبیرستان فارغالتحصیل و در مدرسهی پزشکی پذیرفته شده است. خانوادهاش او را به چشم یک پزشک آینده میبینند اما خودش نه. او بر خلاف خواستهی مادرش در یک گروه راک سیاسی آواز میخواند و نوشخوارگی میکند و در شب و عشق و... غوطهور است. شخصیتپردازی عالی به کمک تصویرهای چشمگیر فیلم آمده است.
45 سال/ 45 years (اندرو هی): درباره رابطهی زوجی که 45 سال است ازدواج کردهاند و آمادهی برگزاری جشن سالگرد ازدواجشان هستند. با رسیدن نامهای برای شوهر، او بهشدت احساساتی میشود. فیلم مرا تحت تأثیر قرار داد و از خودم پرسیدم اگر در موقعیتی مشابه قرار میگرفتم چه میکردم. فیلمنامه بسیار قوی است و بازیهای دو شخصیت اصلی درخشان؛ با حضور شارلوت رامپلینگ و تام کورتنی که هر دو جایزهی بهترین بازیگر را از شصتوپنجمین جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین گرفتهاند.
کارول/ Carol (تاد هینز): در نیویورک دههی 1950 میگذرد و ماجرای عاشقانهی زنانی است با دو پیشزمینهی متفاوت. ترزا که کارمند فروشگاه و در پی یک زندگی بهتر است با کارول آشنا میشود؛ زنی جذاب که میخواهد برای فرزندش هدیهی کریسمس بخرد و آشکارا در بند یک ازدواج بدون عشق است. فشار و داوری دیگران بر رفتار این دو، فیلم را جذاب میکند و البته بسیار غمانگیز.
داوران: داوران این دوره عبارت بودند از: رییس داوران مارتا فینس (فیلمساز بریتانیایی)، سالومه الکسی (فیلمساز گرجستانی)، فینا بلیر (مدیر هنری جشنواره هیفا)، پیتر اسکارلت (مدیر جشنوارههای سنفرانسیسکو، ترایبکا، ابوظبی و سینماتک فرانسه) و آلیک شپیلیوک (مشاور جشنواره اودسا)، و در بخش «مسابقهی ملی» اولریخ گرگور (مورخ و منتقد سینما)، اریکا گرگور (برنامهریز و هماهنگکننده جشنوارهها) و حسین عیدیزاده (سینمایینویس).
جایزهها: مراسم اختتامیهی جشنواره، عصر شنبه پنجم دسامبر برگزار شد و جایزهی پرومته طلایی به سرزمین مادری از ترکیه رسید و هیأت داوران پرومته نقرهای را به جوناس کارپینیانو برای مدیترانه اهدا کرد. در بخش «پانورامای گرجستان» داوران جایزهی بهترین فیلم را به سولومون (زازا خلواشی) و جایزهی بهترین مستند را به وقتی زمین درخشان به نظر میرسد دادند. جایزهی بهترین فیلم کوتاه هم به بیدار شو مرد رسید.