وضعیت اقتصادی در بعضی از کشورهای حوزهی ارزی یورو مثل یونان، پرتغال و اسپانیا به اندازهای آشفته و ازهمگسیخته است که مردم را به ستوه آورده. حتی در کشوری مانند آلمان، قویترین عضو این حوزهی پولی، بیکاری گسترده است. در این میان شهرهای کوچکتر که اقتصادی قوی ندارند، فقیرتر شده و بیکاری در آنها گستردهتر میشود. یکی از این شهرها اوبرهازن است که در ردهی شهرهای فقیر با میزان بیکاری گستردهای است، به طوری که چندی پیش آخرین فروشگاه بزرگ شهر به دلیل کسادی کسب و کار اعلام ورشکستگی کرد. با این حال در همین شهر جشنوارهای برگزار میشود که هیچگونه بازده مالی برای شهر ندارد ولی سیاستمداران از این جشنواره که برای شهر اعتبار زیادی کسب کرده است، کاملاً حمایت میکنند.
اوبرهازن در ایالت نورد راین وستفالن قرار دارد. امسال فرمانداری ایالت و برلین هم حمایت مالی چشمگیری از جشنواره کردهاند. اگر به دنبال پاسخی برای این سؤال بگردیم که چرا این میزان حمایت مالی از یک جشنوارهی فیلم کوتاه در این شرایط سخت اقتصادی میشود، میفهمیم که این جشنواره که قدیمیترین جشنوارهی فیلم کوتاه در جهان است و دورهی اخیرش در اردیبهشت امسال برگزار شد، در تقویم فرهنگی آلمان جایگاه ویژهای دارد. این جایگاه صرفاً به خاطر قدمت آن نیست، بلکه به خاطر اعتباریست که این جشنواره برای فرهنگ آلمان در دهههای گذشته کسب کرده است.
دبیرخانهی جشنواره، امسال 6006 فیلم دریافت کرد (بیشترین تعداد فیلم در جهان که به یک جشنوارهی فیلم کوتاه ارسال میشود). از بین آنها 4595 فیلم از 98 کشور برای بخش مسابقهی بینالملل و 1141 فیلم از آلمان برای شرکت در سه بخش رقابتی فیلمهای آلمانی، شامل بخش مسابقهی ملی، مسابقهی فیلمهای ایالت نورد راین وستفالن و موزیک ویدئو، ارسال شده بودند. از این میان پانصد فیلم برای نمایش در بخشهای مختلف جشنواره انتخاب شدند که 57 فیلم از 35 کشور به بخش مسابقهی بینالملل راه پیدا کردند. آمریکا با شش فیلم و هلند، فنلاند و سوئد هر یک با سه فیلم، بیشترین فیلمها را در بخش مسابقه داشتند. متأسفانه مانند سالهای گذشته از ایران فیلمی در بخش مسابقهی بینالملل انتخاب نشده بود. در بخش فیلمهای آلمانی 27 فیلم برای بخش ملی، یازده فیلم برای بخش فیلمهای ایالت نورد راین وستفالن و ده موزیک ویدئو انتخاب شدند. در بخش کودک و نوجوان که فیلمهای آلمانی در کنار فیلمهای منتخب از دیگر کشورها به رقابت میپردازند، 41 فیلم از 21 کشور نمایش داده شدند. داوران این بخش هفت نفر کودک و نوجوان آلمانی در سنین 8 تا 12 یا 13 سال هستند که فیلمهای این بخش را داوری کرده و به طور مستقل دربارهی آنها نظر میدهند. جشنواره به هیچ شکلی در داوری و رأی آنها دخالت نمیکند. جالب است که استدلال آنها برای اهدای جایزه به فیلمهای منتخبشان اغلب چنان حرفهای و کارشناسانه است، که تحسین برانگیز است.
دربارهی فیلمهای جشنوارهی اوبرهازن و جشنوارهها به طور کلی باید گفت شرکتکنندگان در آن با توجه به سلیقهی شخصی خود فیلم یا فیلمهایی را میپسندند، این انتخابها در اکثر موارد حسی و درونی است و رعایت دقیق معیارهای حرفهای فیلمسازی در آن انتخابها اغلب نقش کمرنگی دارند. داوران جشنوارهها هم تقریباً یا دقیقاً به همین شکل عمل میکنند، ملاک آنها نیز در انتخاب فیلمهای برتر ذوق و سلیقهی شخصیشان است. ولی تفاوت دید آنان با شرکتکنندگان در جشنوارهها در این است که آنها ملزماند به رعایت معیارهای حرفهای فیلمسازی که شرط اصلی قضاوت دربارهی فیلم ها است. نتیجهی این تفاوت دیدگاهها بین شرکتکنندگان و داوران در جشنوارهها سبب میشود انتخاب فیلمها توسط این دو گروه اغلب متفاوت باشد، که البته مشکلی هم نیست. اول میخواهم به فیلمهایی که از لحاظ حسی و درونی توجهم را جلب کردهاند بپردازم و بعد به فیلمهای منتخب داوران.
مراسم بهاری: فیلمی هشت دقیقهای از رومانی به کارگردانی فلوریان اشتوم. نسیم بهاری کرکهای پنبهمانند درختان سپیدار را از آنها جدا میکند و جدول کنار خیابان پناهگاهشان میشود. در اینجا دوربین با حرکتی آرام و با تأنی، انبوه بههمپیوستهی این کرکها را که شبیه برفاند در مسافتهای طولانی نشان میدهد، تصاویری که ذهن را کاملاً اشباع میکند. در این میان دوربین به آرامی بازیگردانان این «مراسم بهاری» را نمایان میکند، کودکانی که خیابان خانه و کاشانه آنان است و دیگر کودکانی که دارای خانه و کاشانهای هستند ، آنها همگی در مراسمی حضور مییابند که فقط یک بار در سال شانس شرکت در آن را دارند. کودکان در جایجای مسیر طولانی کرکهای بههمفشردهشده آتش روشن میکنند. شعلههای آتش مانند قطاری که آرام آرام از سکوی ایستگاه دور میشود، میسوزد و بهپیش میرود. حرکت آرام و حساب شده دوربین از بالا و تصاویر زیبا و چشمنواز سوختن کرکها، شباهتی به مراسمی آئینی مذهبی دارد. دوربین با مکثهای مکرر بر چهرهی کودکان، توجه عمیق آنها را به آتش در حال حرکت و سوختن نشان میدهد. آنها به گونهای غرق در تجربهی عینی خود هستند که اصلاً متوجه حضور دوربین نمیشوند. کارگردان با هوشمندی بسیار بیننده را شاهد عینی تجربهای منحصربهفرد میکند، سفر به درون ذهن کودکانی که در مراسمی «آیینی-روحانی» از دنیای اطراف خود جدا شدهاند.
گفتوگو: سازندگان فیلم کوتاه در لهستان، به موضوعها و مشکلات اجتماعی و انسانی توجهی خاص دارند. یکی از فیلمهای شاخص، مستندی بود از لهستان بهنام گفتوگو (پیوتور سولکوسکی). مردِ داستان (یانوش) به حبس ابد محکوم شده و زن (آگنیِژکا) باید 25 سال در زندان بماند. این دو نفر هشت سال است برای هم نامه مینویسند و هیچوقت همدیگر را ندیدهاند. کارگردان با ظرافت و ریزبینی خاصی تصاویر ذهنی و خیالی این دو نفر از یکدیگر را به گونهای ملموس به بیننده منتقل میکند. کارگردان که اجازه نداشته بازیگران را به محلهایی خارج از زندان که از آنها خاطراتی داشتند ببرد، با انتخاب تصاویری کاملاً حسابشده این کمبود را طوری جبران کند که بیننده خسته و دلزده نشود. او همچنین موفق میشود لحظههای تنهایی، پشیمانی، حسرت گذشتهی ازدسترفته، غم و اندوه و از همه مهمتر تصورات آنها از یکدیگر را در سلولهایشان بیپیرایه و بدون اغراق به تصویر بکشد. کارگردان در پردازش شخصیت بازیگران بسیار موفق بوده است. این دو نفر زندانی آشنا-غریبه با یکدیگر، پس از اینکه کارگردان فیلم را آماده کرد، برای اولین بار تصویر یکدیگر را دیدند.
مالودی: فیلمی دوازده دقیقهای از کانادا ساختهی فلیپ بارکر. مالودی اسم شخصیت اصلی فیلم است. او از بیماری بیدرمانی رنج میبرد. فیلم لحظههای پایانی زندگی او را در کنار پدرش در رستورانی که در یک بشکه بسیار بزرگ چوبی قرار دارد، نشان میدهد. فضای سنگین، بازی ساده و باورپذیر بازیگر نقش مالودی، به جذابیت فیلم افزوده. کارگردان ناتوانی پدر را برای کمک به دخترش، با انتخاب نمای نزدیک از چهره او بسیار باورپذیر میسازد. حرکت آرام دوربین از چهرهی اندوهگین پدر به دختر و برعکس، درماندگی آنها را در توقف هر آنچه بهزودی اتفاق خواهد افتاد، بهخوبی نشان میدهد. فضای داستانی فیلم، فضایی تخیلی-رویایی-اسطورهای است. انسانی در حال مرگ است ولی نمیخواهد مرگ را بپذیرد. خواست او خواستی اسطورهای و دیرینه است برای زندگی ابدی. در این میان دخترکی خردسال وارد رستوران میشود و بدون توجه به آن دو نفر روی یکی از میزها شروع به رقصیدن میکند. همزمان بشکه شروع به چرخیدن میکند و هر چه چرخش بشکه بیشتر میشود حرکات دخترک نیز شدت میگیرد. چرخش بشکه و بازگرداندن استعاری زمان به زمانی نامعلوم در گذشته، داستان را به سوی نقطهی عطف پیش میبرد. حرکت بشکه آرامتر میشود و حرکات دخترک همچنین، و لحظاتی بعد هر دو از حرکت میایستند. نقطهی اوج داستان فرامیرسد؛ مالودی مُرده، دخترک مکان را ترک میکند و پدر جسد دخترش را به کنار رودخانهای در نزدیکی محل برده و برمیگردد. دخترک که حتی میتواند خود مالودی در زمانهای دور باشد، در آنجا منتظر او ایستاده است. او در نقش منجی مالودی ظاهر شده و او را به تمنای دیرینهاش برای زندگی ابدی میرساند؛ او مالودی را دوباره به زندگی بازمیگرداند. پس از نمایش فیلم کارگردان را پیدا و مدتی طولانی با او صحبت کردم. انسانی آرام، متین و بسیار متواضع بود. به او گفتم که چهقدر تحت تأثیر فیلم او قرار گرفتم و از او برای اثرش تشکر کردم. خوشحالی خود را پنهان نکرد و قبل از خداحافظی نسخهای از فیلمش را به عنوان یادبود به من هدیه کرد.
من نمردهام، فقط خواب هستم: فیلمساز خوآن س. لورنس ماس از هلند. گفته میشود اروپاییها با توجه به توان مالی و اقتصادی و پاسپورتهای معتبرشان به تمامی نقاط دنیا سفر میکنند. در این میان حداقل از بیست سال پیش خیل عظیم فیلمسازان فیلم کوتاه (دانشجویان رشتهی سینما و فیلمسازان مستقل) از کشورهای اروپایی برای ساختن فیلم کوتاه راهی مناطق توریستی در جهان شدهاند. این نوع فیلمها اصطلاحاً «فیلمهای توریستی» نامیده میشوند. میتوان تصور کرد حاصل این دیدارهای کوتاه و سطحی از فرهنگی که با زندگی اروپایی کاملاً غریبه است و فیلمی که از آن دیدار ساخته میشود چهقدر میتواند دور از واقعیت، سطحی و مغرضانه باشد. نمونههای نوشتاری از این گونه قضاوتهای سطحی و غیرکارشناسانه و گاهی مغرضانه را ما ایرانیان در سفرنامههای جهانگردان و شرقشناسان اروپایی که به ایران آمدهاند دیدهایم. البته نباید فیلمهایی را که از این قاعده مستثنا هستند نادیده گرفت. در این دوره از جشنواره فیلمی دربارهی پرو دیدم که محصول هلند است. ولی با توجه به نام کارگردان، تصور میکنم سازندهی آن هم باید اهل پرو یا یکی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین باشد. در هر صورت کارگردان از هر جای جهان آمده باشد، خوشبختانه برخلاف «فیلمهای توریستی»، بخشی از فرهنگ و باورهای مردم پرو را بهزیبایی و باوقار به صورت یک فیلم ارائه کرده است. در کاتالوگ جشنواره به این موضوع اشاره شده که «با توجه به یک باور قدیمی در کشور پرو، روح درگذشتگان در غالب یک خر به دنیا بازمیگردد». موضوع فیلم در وهلهی اول و شاید با قضاوتی سریع و بدون فکر، بسیار مسخره باشد، درحالیکه چنین نیست. شاید موضوع فیلم جذابیت بصری فوقالعادهای نداشته باشد، ولی رابطهی انسان با یک حیوان خدمتکار برای انسان، بنمایهی داستان فیلم است. کارگردان این فیلم در مدت 25 دقیقه رابطهی دو خانوادهی روستایی اهل این کشور را با یک خر که به طور مشترک از آن کار میکشند نشان میدهد. در واقع هنر کارگردان در انتخاب موضوع و پردازش آن است و دیگر اینکه او به موضوعی پرداخته که شاید برای میلیونها انسان شهرنشین معنی و مفهوم خاصی نداشته باشد. موضوع قابل ذکر دیگر این است که کارگردان به هیچوجه نخواسته افراد این دو خانواده جلوی دوربین بازی کنند، بلکه دوربین فقط مشاهدهگر روند عادی زندگی روزمره آنهاست. بهنظر میرسد نقش این حیوان در این بخش از جهان فقط بارکشیدن و ارائهی خدمات نیست. حضور او و جایگاهش در باورهای این دسته از انسانها چنان اهمیت دارد که از این حیوان موجودی متفاوت ساخته است. رفتارهای اهالی این دو خانواده با این حیوان در زندگی روزمرهشان و هنگام بارکشی از او محترمانه و انسانی است. موضوع مهم دیگر این است که برخلاف رفتار معمول با این حیوان در روستاهای کشورهای جهان سوم، در اینجا این حیوان هیچوقت کتک نخورده و تنبیه نمیشود. به نظر میرسد قصد اصلی کارگردان از ساخت این فیلم همین بوده تا به مخاطب گوشزد کند که با یک حیوان بارکش هم میتوان «انسانیتر» برخورد کرد و شاید فراتر از آن اینکه با یک موجود ضعیف در جامعهی انسانی، خواه انسان یا حیوان، جا دارد انسانیتر برخورد شود.
برنامههای ویژه
مانند سالهای گذشته، امسال هم برنامههای متفاوتی در این بخش بود. مهمترین قسمت در این بخش «بیانیهی اوبرهازن» است. در 28 فوریه 1962، 26 نفر از دستاندرکاران فیلم کوتاه و مستند آلمان همزمان با برگزاری هشتمین دورهی جشنوارهی فیلم کوتاه اوبرهازن بیانیهای را صادر میکنند که باعث تحولی عظیم در فرهنگ فیلمسازی در آلمان میشود. سرلوح این بیانیه این است: « فیلم کهنه مرده است، ما اعتقاد به فیلم نو داریم.» این بیانیه در واقع تسویهحسابی بود با راه و روش فیلمسازی متداول بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان و حمایت از سینماگران دگراندیش که خواستار دگرگونی بنیادی و نوگرائی در فرهنگ سینمایی در آن دوران بودند. به گفتهی مورخان سینمایی در آلمان، این بیانیه را میتوان مبدأ تولد«فیلم جوان» در آلمان بهحساب آورد، هر چند که تغییر و تحولات در واقع ده سال زمان برد. لازم به ذکر است که فیلمسازان معروف سینمای آلمان مثل الکساندر کلوگه و والتر کروتنر از امضاکنندگان این بیانیه بودند. صاحبنظران بر این باورند که نه قبل و نه بعد از اعلام این بیانیه تا به امروز هیچ فکر، اندیشه و تفکری شکل فیلمسازی و سرمایه گذاری در ساخت فیلم را در آلمان تا این اندازه متحول و دستخوش تغیرات اساسی نکرده است. آنها همچنین معتقدند تأثیر فرهنگی-هنری این رویداد آنقدر قوی و دامنهی آن گسترده بوده است که امواج آن نیویورک، پاریس، توکیو، استکهلم، بوداپست، بوئنوس آیرس، بلگراد و بارسلونا را نیز در برگرفت. به عقیدهی محققین تاریخ سینمای آلمان، تأثیرات این دگراندیشی سینمایی نه تنها شکل فیلمسازی در آلمان را متحول کرد، بلکه جنبشهای نوجویانهای را در اغلب کشورهای صاحب صنعت سینما به وجود آورد. به مناسبت پنجاهمین سالگرد صدور این بیانیه جشنوارهی ابرهازن امسال برنامههای گستردهای را با عنوان « تحریک واقعیت: ناسازگاران، جنبشها، بیانیهها» به این رویداد اختصاص داده بود. در شب افتتاحیهی جشنواره چند نفر از امضا کنندگان این بیانیه که هنوز زندهاند، به حاضران معرفی شده و آنها دربارهی علتها و ضرورت صدور این بیانیه به اختصار سخنانی گفتند. در همین رابطه نشستی به این موضوع اختصاص داده شده بود که در آن به طور گسترده و کاملتر به این موضوع پرداخته شد. در پنج برنامهی نمایش، 52 فیلم از امضا کنندگان این بیانیه و عدهای دیگر از دگراندیشان سینمای آن دوران در آلمان به نمایش درآمدند. در همین رابطه در برنامههای متعدد دیگری 29 فیلم از فیلمسازان نواندیش دهههای 60 و 70 کشورهای مجارستان، امریکا، فرانسه، ژاپن و سوئد، نیز نشان داده شدند. یکی از فیلمهای بخش آلمان فیلم مستند 12 دقیقهای بود با نام حتماً باید یک تکه از هیتلر باشد (والتر کروتنر، 1963). موضوع فیلم بازدید توریستهایی از سراسر دنیا از خرابههای خانهی کوهستانی هیتلر در جنوب آلمان است. فیلمساز با طنزی گزنده و سوال برانگیز تاریخ گذشتهی آلمان را به چالش میکشد و روشن میکند چهگونه خرابههای این خانهی کوهستانی منبعی برای کسب درآمد عدهای شده است. پس از اکران این فیلم بحث و جدلهای بسیاری در محافل مختلف اجتماعی درگرفت و در نهایت بر اثر فشار افکار عمومی این کار متوقف شد. فیلمهای نمایشدادهشده در این بخش، به صورت یک برنامهی مستقل تا پایان سال 2012 در وین، پزارو و نیویورک به نمایش در میآیند. برای بزرگداشت این رویداد، همچنین کتابی با نام «تحریک واقعیت» تألیف شده که نویسندگانش مدیران جشنوارهی اوبرهازن هستند.
بخشهای دیگر جشنواره
در برنامهی «شرح حال مختصر» تمامی فیلمهای چهار فیلمساز (دو زن و دو مرد) نمایش داده شدند. خانمورا نویبائر در چکسلواکی سابق متولد شده و در رشتهی هنر در پراگ، دوسلدورف و اشتوتگارت تحصیل کرده و در 1968، در کالج هنر لندن به تحصیل ادامه داده است. وی اغلب انیمشن را با زنده تلفیق کرده و گاهی هم برای بیان داستانهایش از عروسکهای پارچهای یا خمیری استفاده کرده است. در برنامهای نمایش آثارش شانزده فیلم ساخته که از 1971 تا کنون ساخته به نمایش گذاشته شدند. آخرین فیلم سی دقیقهای او یک روز در ماه مه نام دارد که یکی از زیباترین فیلمهای او و شاید هم کل جشنواره بود. کارگردان در این شعر تصویری زندگی حشرههایی را که عمر بسیار کوتاهی دارند به تصویر کشیده است. تصویربرداری کاملاً حرفهای، خیرهکننده و هنرمندانهی حشرات در حال پرواز را به صورت مجسمههای متحرکی مینمایاند که رقصان در حال برگزاری مراسمی آیینی هستند. بیننده محو تماشای تصاویر زیبای این فیلم کاملاً صامت به تجربهی بصری جدیدی دست مییابد. در این میان ویولونیستی در کنار پردهی نمایش، تصاویر را همراهی میکند. ویولونیست چیرهدست با اجرای بسیار حرفهای و گوشنوازش به فیلم جان تازهای بخشیده و باعث میشود که دیدن فیلم تجربهی متفاوتی شود.
خانم لیندا کریستانلدر 1939 در وین متولد شده و ابتدا در رشتههای نقاشی و تعلیمات تصویری تحصیل کرده است. آثار او کمتر به فیلم به مفهوم کلاسیک شباهت دارند، بلکه بیشتر تصویربرداری از اشیای بههم متصلشده، عکسها و یا تلفیق همه اینها هستند. از پیشگامان سینمای تجربی در اتریش است و از او نوزده فیلم به نمایش درآمد که بین سالهای 1982 تا 2002 ساخته است. آقایایلپو پوجولدر هلسینکی به عنوان فیلمساز و تهیهکننده فعالیت میکند. بر اساس کاتالوگ جشنواره او نویسنده و سازندهی تعداد زیادی از فیلمهای بلند و کوتاه بوده که در سینما و تلویزیونهای متعددی در سراسر دنیا پخش شدهاند و در جشنوارههای مختلفی به نمایش درآمدهاند. از او هفت فیلم که بین سالهای 1990 تا 2012 ساخته در جشنواره به نمایش درآمد. آقای روئی روزنسال 1963 در سرزمینهای اشغالی فلسطین متولد شده و در رشتهی هنرهای تصویری در نیویورک تحصیل کرده و در حال حاضر در زادگاهش تدریس میکند. از او هشت فیلم که بین سالهای 1994 تا 2010 ساخته است، به نمایش درآمدند و یکی از داوران بخش بینالملل نیز بود و دیگر داوران عبات بودند از: استیو آنکر از آمریکا، بیرگیت هاین از آلمان، کارینا کارااوا از روسیه و کاوائی ماسایوکی از ژاپن.
در بخش «برندگان جشنوارههای دیگر» این فیلمها که در جشنوارههایی که به نام آنها اشاره میشود، به نمایش درآمدند: یکشنبهها از بلژیک (جشنوارهی ویلا دو کنده پرتغال). ژنراتور از ژاپن (جشنوارهی رتردام هلند). خرگوش بزرگ از فرانسه (جشنوارهی برلین). عبور از فرانسه و اوکراین (جشنوارهی کن). لاس پالماس از سوئد (جشنوارهی فیلم کوتاه هامبورگ). اعتراض 6 از سوییس (جشنوارهی کلرمونفران فرانسه).
جایزهها
بخش بینالملل: هیأت داوران بخش بینالملل جایزهی بزرگ شهر اوبرهازن را که 7500 یورو است، به گلولههای برفی ویدئویی (میشاییل زوپرانر) محصول سرزمینهای اشغالی اهدا کرد: «در این اثر که حساسیت وضعیت سیاسی و پیچیدگی آن را در شهر هبرون نشان میدهد، کارگردان در عوض ارائه تصویری یکطرفه از نزاع سیاسی موجود، با تقسیم کردن پردهی نمایش به دو بخش و نشان دادن تصاویری متفاوت درآنها، بیننده را در مخمصه میاندازد. بیننده در اینجا نه تنها شاهد واقعیت خشن اشغال مناطق است بلکه همزمان شاهد خوشحالی وخشونت دوپهلوی قربانیان است در یک برفبازی خشن و مفرح».
هیأت داوران همچنین دو جایزهی اصلی جشنواره را که هر یک 3500 یورو است، به این فیلمها دادند: هنرمند در چارچوبی جدید (ساشا پوله از هلند) فیلمی دربارهی پیشداوریها دربارهی هنرمندان. فیلم دیگر ده پنج در چمن (کوین جروم اورسن) بود دربارهی گاوچرانهای سیاهپوست که خود را برای یک مسابقه به دام انداختن گوسالهها آماده میکنند. نام فیلم برگرفته از طنابی است که برای این کار مورد استفاده قرار میگیرد. فیلم آلمانی آوای شیشه (سیلویا شدلبائر از آلمان) دربارهی مردی که در جنگلی در حال حرکت است و تصاویری که میبینند با ذهنیاتش ادغام میشوند لوح تقدیر هیأت داوران را گرفت.این فیلم در بخش ملی هم لوح تقدیر گرفت. داوران بخش بینالملل جایزهی 2500 یورویی شبکهی تلویزیونی آرتهراکه مختص فیلمهای کوتاه اروپایی است به بشارت (آیژا-لیسا آهتیا) فیلمی که در آن نقش و نگار تمثالهای مسیحی تغییرشکل داده شده و توسط تصاویر متحرک به نمایش درمیآیند اهدا کردند.
جایزهی جشنوارهی ابرهازن: هر سال جایزهای معادل 1750 یورو از طرف جشنواره به فیلمی که توسط دستاندرکارانش انتخاب میشود، اهدا میکنند. جایزهی امسال به جاده درخت ساج (لوسی دیویس) انیمیشنی دربارهی چوب، درختان و انسانها از سنگاپور تعلق گرفت.
بخش موزیکویدئوهای آلمانی: در این بخش، یک ویدیو به نظرم جذابتر از بقیه بود: سوپ شکلکها (کاترینا دووه و تیمو شیرهورن). عکسهای قدیمی افرادی در کنار هم چیده شدهاند و با آغاز موسیقی دهان برخی از عکسها باز میشود و شروع به خواندن متن آهنگ میکنند، در حالیکه چشمهای عکسهای دیگر حرکات متفاوتی انجام میدهند. داوران، جایزهی دوم این بخش را به مبلغ 1500 یورو به این ویدئو اهدا کردند و جایزهی 500 یورویی تماشاگران هم به آن اهدا شد. متأسفانه هنوز عدهای از سینماگران، فیلم کوتاه را «فرزندخواندهی فیلم بلند» میپندارند یا به قول آلمانیها آن را «چرخ پنجم اتومبیل» قلمداد میکنند. با این وجود باید امیدوار بود، چون توجه روزافزون عمومی به ساخت فیلم کوتاه در سراسر جهان با توجه به کاهش هزینههای ساخت آن، رو به گسترش است. از سوی دیگر تعداد زیاد جشنوارههای فیلم کوتاه بر اهمیت و محبوبیت آن افزوده است. این وضعیت شامل کشور خودمان هم میشود. بنابراین جا دارد تأکید شود که فیلم کوتاه، سینمای مستقل و هنریست و کسانی که در این زمینه فعال هستند به مسائل و موضوعهایی میپردازند که فیلمسازان سینمایی به دلیل محدودیتهایی که دارند، هیچگاه به آنها توجه نمیکنند.