فهرست فیلمهای انتخابی هفتادویکمین جشنواره فیلم کن برای ایرانیان نویدبخش بود. در بخش اصلی مسابقه فیلمهای همه میدانند (اصغر فرهادی) و سه رخ(جعفر پناهی) حضور داشتند. در بخش نوعی نگاه هم مرز از کارگردان ایرانی-دانمارکی علی عباسی رقابت میکرد و بازسازی فارنهایت ٤٥١ به کارگردانی رامین بحرانی و فیلمنامهای از او و امیر نادری، خارج از مسابقه به نمایش درآمد. علاوه بر اینها، جشنواره با فیلم فرهادی افتتاح میشد.
فرهادی در همه میدانند سبکی را ادامه داده که در گیشه و گرفتن جایزههای معتبر جوابپسداده است: مضمونهای اجتماعی و اخلاقی در قالب یک تریلر. ساختار همه میداننددر میان فیلمهای فرهادی بیشتر یادآوردرباره الی... است و مضامین اصلی، گذشت زمان و تأثیر تصمیمهای امروزمان بر آینده است و همین طور حق مالکیت، چه در مورد یک قطعه زمین و چه انسان (همسر و فرزند). فرهادی در کنفرانس خبری گفت که میخواسته به رابطه پدر و دختر هم بپردازد. همچنین اضافه کرد که گذشت زمان فکرش را خیلی مشغول کرده است و هر چهقدر زمان میگذرد، او محدودیت زمان باقیمانده برایش را بیشتر حس میکند و قصد دارد فیلمی بر همین اساس بسازد.
فرهادی از سکانس طولانی ازدواج در اوایل فیلم استفاده میکند تا شخصیتهای محوری را به تماشاگر معرفی کند و پیشزمینههایی به ما بدهد. شخصیتهای اصلی لارا (پنهلوپه کروز)، شوهرش آلخاندرو (ریکاردو دارین)، دخترشان ایرن (کارلا کامپرا) و عشق پیشین لارا، پاکو (خاویر باردم) هستند. در دورهمیهای خانوادگی که پس از اتفاق شکل میگیرند، به رازهایی از گذشته پی میبریم که انگار «همه میدانند». فیلم فرهادی یک تریلر جذاب و فراتر از اغلب تریلرهای هالیوودی است. به همین خاطر با ستارگان صاحبنامی که دارد، میشود حدس زد که موفقترین فیلم فرهادی در گیشههای جهانی شود (هنگام نوشتن این گزارش، همه میدانند در صدر جدول پرفروشترین فیلمهای هفته پاریس بود). مشکل فرهادی این است که پس از کسب دو اسکار و بسیاری از دیگر جوایز معتبر، هم سطح انتظار مخاطبانش خیلی بالا رفته است و هم عدهای منتظر نشسته بودند تا او را بکوبند. همه میدانند اگر عمق جدایی یا درباره الی... را نداشته باشد، باز هم یک فیلم قابل قبول در کارنامه فرهادی است. او در کنفرانس خبری اظهار امیدواری کرد که همه میداننددر ایران نمایش عمومی داشته باشد: «به نظرم با حذف دوسه ثانیه باید امکانپذیر باشد.»
ایدا یکی از فیلمهای خاطرهانگیز و ماندنی سالهای اخیر است که طرفدارانش منتظر بودند ببینند کارگردانش، پاوو پاولیکوفسکی چهگونه آن موفقیت (که شامل اسکار بهترین فیلم خارجیزبان هم شد) را دنبال میکند. سینمای لهستان تاریخی درخشان دارد و فیلمسازانی مانند کیشلوفسکی، وایدا و پولانسکی را به جهان سینما معرفی کرده است. جنگ سرد یک اثر درخشان دیگرست که نشان از کارگردانی خلاق و دارای سبک دارد. ساختار فیلم یادآور آثار قدیمی لهستانی مانند خاکسترها و الماسهای وایدا است.
جنگ سرد یک حماسه عاشقانه است که در زمان ٨٥ دقیقهای خود یک عاشق و معشوق را دنبال میکند؛ یک مرد آهنگساز و یک زن خواننده که در بازهای پانزده سال از ۱۹۴۹ در دوران کمونیستی بعد از جنگ لهستان و در سراسر اروپا، از پاریس تا برلین غربی با آهنگهای کلاسیک، جاز و راکاندرول دورههای مختلف گذران عشقشان به تصویر کشیده میشود. داستان فیلم شباهتی هم به ستارهای متولد میشود دارد که در آن عشق باعث میشود موفقیتهای حرفهای آهنگساز صاحبنام و زن خواننده گمنام در جهت عکس حرکت کنند. فیلمبرداری سیاهوسفید اوکاش زال، که ایدا را هم فیلمبرداری کرده بود، از امتیازهای دیگر فیلم است.
با وضعیتی که جعفر پناهی دارد، سایه تردید بر انتخاب هر فیلم او در جشنوارهها و بردن هر گونه جایزهای وجود دارد. آیا برگزارکنندگان و داوران جشنواره، فیلم او را به خاطر امتیازهای هنریاش انتخاب کردهاند یا این انتخاب یک جنبه سیاسی داشته و یک نوع همدردی با همقطاری در این صنعت است؟ با سه رخ که در بخش مسابقه اصلی جشنواره به نمایش درآمد، پناهی به دنیای استاد زندهیاد، عباس کیارستمی سفر کرده است. فیلم با ویدیویی که دختر جوانی به نام مرضیه (مرضیه رضایی) با گوشیاش گرفته آغاز میشود. او خطاب به بهناز جعفری سخن میگوید و از او گله دارد. چرا با اینکه بارها برایت پیغام گذاشته بودم پادرمیانی نکردی تا پدر و برادرم را راضی کنی که من در رشته هنرپیشگی که قبول شده بودم درس بخوانم؟ برایم چارهای نگذاشتی جز خودکشی. به نظر میآید که میرود تا خود را دار بزند. این ویدیو به دست پناهی میرسد و او با بهناز جعفری عازم دهی در آذربایجان میشوند که مرضیه در آن سکونت داشته. میخواهند دریابند که آیا این خودکشی صحنهسازی بوده یا حقیقی؟ ما از این نقطه وارد دنیا و سبک و ساختار کیارستمی میشویم اما با محتوایی کاملاً متفاوت با استاد. سفری با خودرو در جادههای خاکی و مارپیچگونه مثل طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد و زندگی و دیگر هیچ. پناهی از بسیاری از عناصر کیارستمی استفاده کرده است: صحبتهای پیرمردهای ده، درآمیختن حقیقت و داستان با استفاده از شخصیتها و مکانهای حقیقی، حتی طرز استفاده از دوربین، چه در داخل خودرو و چه در خارج از آن. پناهی سؤالهایی درباره مردسالاری و زنستیزی در اجتماع و سینمای ایران مطرح میکند. با آوردن شهرزاد که خاطره بازیهایش در سینمای قبل از انقلاب، بهخصوص در فیلمهای کیمیایی هنوز زنده است و آن طور که پناهی نشان میدهد، در دهی دورافتاده هم حتی از نگاهها و گفتار انتقادی و منفی ساکنان آن در امان نیست، پناهی هنرپیشگان زن سینمای سه نسل را به هم ربط میدهد. به نظرم سه رخنسبت به دو فیلم قبلی پناهی گامی بلندتر و موفقتر است و با امکانات فعلیاش این دور از منطق است که انتظار فیلمهایی مانند دایره یا طلای سرخ را داشته باشیم.
تعداد فیلمسازان لژیونر ایرانی که در خارج مشغول به کار و کسب موفقیت هستند، روزبهروز افزایش مییابد. مرز ساخته علی عباسی در بخش «نوعی نگاه» نمایش داده شد و یکی از نامتعارفترین و گیراترین فیلمهای امسال کن بود. عباسی توانسته یک تریلر عاشقانه علمیخیالی را کاملاً اریژینال عرضه کند. شخصیت اصلی تینا یک افسر گمرک است با چهرهای بسیار کریه (اوا ملاندر، هنرپیشه بسیار زیبا با چهرهپردازی شگفتانگیز). او با قدرت شامه عجیبی که دارد میتواند نهتنها به بودن مواد مخدر و مشروب در بارهای مسافران پی ببرد بلکه میتواند با بوییدن از نگرانی، ترس و بقیه حسهای مسافران هم خبردار شود. پلیس هم از این قدرت شامه فوقالعاده تینا برای پیدا کردن و دستگیری سازندگان فیلمهای غیراخلاقی استفاده میکند. وقتی مسافری به تور تینا میخورد که مانند او حس شامه عجیب دارد، یک رابطه عشقی، که همانندش در کمتر فیلمی دیده شده است، شکل میگیرد. عباسی فیلمنامه را از یک داستان کوتاه از نویسنده سوئدی یون لیندکِست اقتباس کرده است که پیشتر هم از داستان «آدم درست را راه بده»ی او دو فیلم ساخته شده است. مرز یکی از تحسینشدهترین فیلمهای این دوره کن بود.
اسپایک لی که در بسیاری از فیلمهایش مستقیم یا غیرمستقیم به مسأله تبعیضنژادی در آمریکا اشاره دارد، تا به حال در این باره در دوران ریاستجمهوری ترامپ ساکت مانده بود. انتظار طرفداران او در جشنواره کن به پایان رسید و لی با سیاهپوست نژادپرست / BlacKkKlansman یکی از کوبندهترین حملهها به ترامپ را روی پرده آورد. فیلمنامه از کتابی نوشته ران استالورث اقتباس شده است که اولین پلیس سیاهپوست ایالت کلرادوی آمریکا بود و اولین عضو سیاهپوست سازمان نژادپرست کو کلاکس کلان! گرچه این باورکردنی نیست ولی لی نشان میدهد که چهگونه استالورث (جان دیوید واشینگتن) با سازمان فقط تلفنی تماس میگرفته و برای ملاقاتها یک افسر پلیس مخفی دیگر به نام فلیپ زیمرمن (آدام درایور) را میفرستاده است. زیمرمن هم که کلیمی بود وانمود میکرد که مسیحی است. لی در طول این فیلم بسیار سرگرمکننده، شعارهای ترامپی مانند «آمریکا را دوباره قدرتمند کنید» را گذاشته است که باعث خنده شدید تماشاگران در کن بود. تا اواخر فیلم به نظر میرسید که لی فیلمی مفرح ولی نه در سطح جایزههای کن ساخته است. اما لی در چند دقیقه آخر ضربهاش را میزند و کلیپهایی از ترامپ - که با نژادپرستهای آمریکایی رابطه و حس همدلی دارد - به نمایش درمیآید؛ و آخرین ضربه هم تقدیم فیلم به دختری است که در تظاهرات ضدنژادپرستی در آمریکا توسط نژادپرستان کشته شد. کدام هیأت داوران میتواند به چنین فیلمی جایزه ندهد؟!
رامین بحرانی، فیلمساز ایرانی-آمریکایی با بازسازی فارنهایت ٤٥١ به کن آمده بود و چون تهیهکننده شبکه تلویزیونی «اچبیاو» است، طبق قوانین نمیتوانست در بخشهای رسمی شرکت کند و خارج از مسابقه نشان داده شد. بحرانی فیلمنامه را مانند فیلم قبلیاش ٩٩ خانه با کمک امیر نادری نوشته است. تیتراژ فیلم با نشان دادن سوزاندن برخی شاهکارهای ادبیات جهان آغاز میشود و بحرانی شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ را هم در میان آنها گنجانده است. داستان نسبت به نسخه فرانسوا تروفو تغییر زیادی نکرده است ولی بحرانی توانسته با بودجهای چندبرابری، از جلوههای ویژه در سطح فیلمهای پرخرج هالیوود استفاده کند. بحرانی و نادری در فیلمنامه، که آیندهای را نشان میدهد که برخی مأمور سوزاندن کتاب و ویدیو و صفحهاند، به ترامپ هم نیشی زدهاند و عدهای کتابدوست در فیلم سعی میکنند تعدادی از کتابهای ارزشمند را از آمریکا به کانادا ببرند تا سوزانده نشوند!
امسال ژانلوک گدار با کتاب تصویر به کن آمد؛ فیلمی که یک تفسیر تصویری است بر سینما و دنیا با کلیپهایی از فیلمهایی مانند جانی گیتار، سرگیجه، سالو و همچنین از وقایع روز مانند داعش و تظاهرات و... سر نمایش فیلم گدار که مخالفان خودش را هم دارد، عده زیادی از همان اوایل فیلم که ٨٥ دقیقه هم بیشتر نبود، شروع به ترک سالن کردند. گدار از طریق تلفن همراهش در کنفرانس خبری ظاهر شد!
دیوید رابرت میچل که چهار سال پیش با فیلم ترسناک از پی میآید خیلیها را به تحسین واداشته بود، امسال با زیر دریاچه نقرهای در بخش اصلی حضور داشت. به نظر میآید که میچل خواسته است معجونی از آلفرد هیچکاک و دیوید لینچ درست کند و فیلمی با تأثیرپذیری از سرگیجه و جاده مالهالند بسازد؛ اما ناموفق بوده است و فیلمش به غیر از چسباندن چند ماجرای عجیب و بیربط و سرگیجهآور جذابیت آثار هیچکاک و لینچ را ندارد. اندرو گارفیلد نقش جوانی را بازی میکند که پس از ناپدید شدن دختری که تازه در لسآنجلس با او آشنا شده، به دنبال او میگردد؛ جستوجویی که او را به مکانهای غریب میبرد و با آدمهای عجیب روبهرو میکند. آیا این اتفاقات در خواب میافتند یا در بیداری؟
قرارگیری بین خواب و بیداری به نحوی بسیار بهتر و مؤثرتر در شب شدن روز طولانی اثر کارگردان چینی گان بی در بخش «نوعی نگاه» به کار برده شده بود. باز هم موضوع، جستوجوی مردی برای یافتن زنی است که عاشقش بوده و ممکن است که زمانی هنرپیشه بوده باشد. مرد در اوایل جستوجو میگوید خواب و رؤیا از فیلم خیلی بهتر است چون فیلم تمامش ساختگی است ولی آنچه در خواب میبینیم نیمی در حقیقت و نیمی در رؤیاست. پس از گذشت حدود چهل دقیقه، فیلم از دوبعدی به سهبعدی تبدیل میشود و گان بی از این تغییر بُعد بهخوبی استفاده کرده و جلوههای بصری چشمگیری آفریده است.
دختران آفتاب ساخته اوا هاسون ضعیفترین فیلم بخش مسابقه اصلی بود و حضورش بسیار سؤالبرانگیز. هاسون فیلمی فمینیستی و خالی از خلاقیت و پر از کلیشه، درباره مبارزه گروهی از دختران کُرد با داعش ساخته است.
خانهای که جک ساخت اثر لارس فون تریئر نخستین فیلمی است که در کن همراه هشداری از برگزارکنندگان جشنواره میآید: «برخی صحنههای فیلم ممکن است برای بعضی از تماشاگران حالت آشفتگی ایجاد کند.» این حالت آشفتگی برای بسیاری از تماشاگران، بهخصوص خانمها و اشخاص مسن دست داد و آنها سینما را ترک کردند. فیلم در ظاهر درباره یک جانی (مت دیلن) است که درباره هر قتلش با یک راوی که صدایش را میشنویم (برونو گانتس) گفتوگو میکند. این قتلها به نحو بسیار ناراحتکنندهای نشان داده میشوند و دیدنشان اعصاب فولادی میخواهد. به نظر میرسد فون تریئر میگوید خود عمل قتل هم مانند نقاشیها و فیلمهای کشتار، یک نوع هنر است! اینجا بود که یاد سخنان هری لایم (اورسن ولز) در مرد سوم افتادم که میگفت در ایتالیا که سی سال کشت و کشتار و ترور بود، میکل آنژ و لئوناردو داوینچی و رنسانس به وجود آمدند و سویسیها که پانصد سال صلح و دمکراسی داشتهاند، فقط توانستهاند ساعت درست کنند! رابطه بین خشونت و قتل و سیاهی و به وجود آمدن آثار هنری به نظر میآید درونمایه اصلی این فیلم فون تریئر باشد.
نادین لبکی، کارگردان و هنرپیشه لبنانی که ماجراهای اولین فیلمش، کارامل در یک آرایشگاه زنانه در لبنان اتفاق میافتاد، این بار برای فیلم تازهاش، کفرناحوم، که برای بخش اصلی مسابقه انتخاب شده بود، دوربینش را به میان محرومترین قشر فلسطینیان برده و سرگذشت پسر کوچکی به نام زین (با بازی فوقالعاده زین الرفیعه) را روایت کرده است؛ کسی که چون از این دنیا جز درد و بدبختی نصیبش نشده است، تصمیم میگیرد از پدر و مادرش برای اینکه او را به دنیا آوردهاند ادعای خسارت کند! آیا مقصر پدر و مادرند یا دنیایی که آن قدر بیرحم و نابرابر است که عدهای به خاطر مکانی که زندگی میکنند و امکانات بسیار محدودی که دارند محکوم به بدبختیاند؟ لبکی در این فیلم نسبت به فیلم قبلیاش حالا کجا میرویم اعتمادبهنفس و خلاقیت بیشتری نشان داده است.
قصه محرومان و تهیدستان در آیکا ساخته سرگئی دوورتسووی نیز وجود دارد. آیکا یک زن پناهنده قرقیز است که در روسیه مشغول زندگی مشقتبار و گریز از طلبکارانش است. فیلم روی بازی سامال یسلیامووا در نقش آیکا میچرخد چون از لحاظ سینمایی نگاه چندان متفاوتی در مقایسه با آثار مشابه ندارد.
در کن شایع شده بود که جشنواره قبل از نهایی کردن فهرست فیلمها به نوری بیلگه جیلان گفته بود که درخت گلابی وحشی او را به شرطی میپذیرند که کوتاهتر بشود. جیلان هم زیر بار نمیرود و جشنواره کوتاه میآید و فیلم را برای اختتامیه بخش اصلی مسابقه انتخاب میکند؛ فیلمیکه مانند اقتباسی از نمایشنامهای از چخوف یا یکی از رمانهای کلاسیک، مملو از گفتوگوهای شخصیتهاست. پسر جوانی پس از فارغالتحصیلی به شهری برمیگردد که خانوادهاش آنجا زندگی میکند. او داستانی نوشته و دنبال این است که پولی برای چاپش پیدا کند. پدرش یک معلم مدرسه است که پولش را در قمار از دست داده است. جوان که پدرش را آدمی میبیند که زندگیاش را تلف کرده است و مادرش را سرزنش میکند که با چنین کسی ازدواج کرده، با اشخاص مختلفی گفتوگو میکند. وقتی تمام ١٨٧ دقیقه فیلم را پشت سر گذاشتیم آن قدر مسحور جملههای ردوبدلشده و پایان بسیار شاعرانه و تأثیرگذار فیلم شدیم که دیگر مطمئن نبودیم که فیلم باید کوتاهتر از این میشد.