چشمانداز ۴۹۶
خبر، تلخ و بیرحم بود: ایرج کریمی را از دست دادیم در آخرین روزهای آمادهسازی این شماره، بدترین اتفاق ممکن برای ما و خوانندگان مجله و همهی سینمادوستان علاقهمند به نقد فیلم رخ داد: ایرج کریمی از میان ما پرکشید و رفت. خبر به حدی تکاندهنده و تلخ بود که از چهارشنبه بعدازظهر تا پایان جمعهای که در آن پیکر ایرج کریمی را بدرقه کردیم، عملاً داشتیم دور خودمان میچرخیدیم و گیج بودیم. باور چنین اتفاق هولناکی برای دوستان و همکاران ایرج (و قطعاً بسیاری از خوانندگان نوشتههای او) نیازمند زمان است. جمعه بعدازظهر باید این شماره را میبستیم و شنبه به چاپخانه میفرستادیم که به قولمان مبنی بر انتشار شمارهی روز ملی سینما در نیمهی شهریور حداکثر با دوسه روز تأخیر عمل کرده باشیم. در شرایطی که دوستان و همکاران او در مراسم درگذشتش بهسختی توانستند صحبتهایشان را به انتها برسانند، توقع تمرکز برای نوشتن بیجا مینمود. از طرفی حس کردیم اینکه باعجله مطالبی بنویسیم و صرفاً بابت خالی نبودن عریضه در این شماره بگنجانیم، جفای بزرگی در حق ایرج کریمی است. ما از او وسواس و دقت در نوشتن را هم آموختیم و باید به بهترین شکل به این آموزه عمل کنیم. پس نوشتن دربارهی ایرج کریمی را به شمارهی مهر موکول کردیم که آمادهسازیاش از همین حالا شروع شده است.
بازیگران شخصیتساز، بازیگران تیپساز و نقشهای خاص: ستارگان دُبّ اصغر شاهین شجریکهن: دوسه سالی میشد که دنبال قالبی مناسب بودیم برای پرداختن به نقشهای مکمل و بازیگرانی که با این نقشها در خاطرهی سینماییدوستان جایی برای خود باز کردهاند. ولی عبارت «نقش مکمل» خیلی کلی بود. طبیعتاً با این عنوان خیل عظیمی از بازیگران نقشهای فرعی میتوانستند در این پرونده جای بگیرند و از سوی دیگر این عنوان به مطالب تئوریک و تحلیلی جهتداری ختم نمیشد. کلی در این باره حرف زدیم و فکر کردیم و فیلمها و سریالهایی را که با اتکا به بازیگران نقشهای فرعی دوستداشتنیشان در ذهنمان ماندگار شدهاند، بالا و پایین کردیم و رسیدیم به عنوان فعلی. عنوانی که...
نقش مکمل، عاملی برای پیشبرد داستان: نمک و فلفل به مقدار لازم! عباس بهارلو: بسیاری از فیلمها را با قهرمانهایشان به یاد میآوریم و گاهی شمایل کلی یک شخصیت به نماد و شناسهی یک فیلم تبدیل میشود. اما تکههای شکلدهندهی ساختار فیلم فقط به قهرمان و بازیگر اصلی منحصر نمیشوند و چه بسا در این میان نقش بازیگران فرعی و آدمهایی که در جهان داستانی فیلم زندگی میکنند بسیار پررنگتر از سهمی باشد که در ساختار و بدنهی فیلم برایشان در نظر گرفته شده است...
تیپهای آشنا و نقشهای مکمل در سینمای فارسی: دوهای یک... شاهپور عظیمی: «دوهای یک» سرمایهی سینمای فارسی برای روایت داستانهایی کلیشهای بودند. به این معنا که تماشاگر از پیش با چنین فضاها، داستانها و نقشهایی آشنایی داشت. به عبارت دیگر میشود به این موضوع فکر کرد که استفاده از کلیشهها برای کسانی که در سینمای فارسی فیلم میساختند، بهنوعی یک استراتژی بوده است. در غیر این صورت برخی از فیلمسازان در آن دوره هرگز نمیتوانستند مانند سریدوزیها یکی پس از دیگری فیلم تولید کنند...
قالبهایی که چند دهه فیلم به فیلم جابهجا شدند: نقطهی انجماد بازیگری احمد طالبینژاد: سینمای ایران یا آن بخش از سینمای ما که با نام و هویت «فیلمفارسی» میشناسیماش، اغلب بر مبنای تیپسازی حرکت کرده و بازیگران نقشهای اصلی و فردی، سیماچهای ثابت داشتهاند. از ناصر ملکمطیعی و محمدعلی فردین که با ظاهر شدن در نقش جوان اول به ستارههای محبوب مردم بدل شدند تا ایرج قادری و رضا بیکایمانوردی که در قالبهای خودساختهشان منجمد شدند و هیچ تطوری را برنتافتند.
آیا تپلها کمدینهای بهتری هستند؟: کمدی چاقی تهماسب صلحجو: روزگاری کمدی چاشنی همیشگی فیلمها بود. اشکانگیزترین ملودرامها هم زنگ تفریح کمدی داشتند و برای اینکه تماشاگران بتوانند تلخی اندوه را هضم و جذب کنند، از چاشنی خنده مدد میگرفتند تا مخاطبان مجبور نباشند با دل پردرد و چشم اشکآلود از سینما به خانه بروند و خاطرهای سراسر اندوهبار از تماشای یک فیلم داشته باشند. در آن سالها کمدی و کمدین ارزش و جایگاه چشمگیری در سینما داشت و...
گفتوگو با محمد تبریزیان (همایون) دربارهی تیپ «وردست کمیک آرتیسته» و کارنامهاش: نان و عشق و مرغ بریان هوشنگ گلمکانی: همایون یکی از بازیگران نقشدوم موفق سینمای ایران بود که در تمامی دههی 1340 سالی به طور متوسط هشت فیلم بازی کرد که در همه نقشهای کمدی داشت؛ نقش یک وردست کمدی آرتیسته که علاقهی زیادی به خوردن داشت و بجز استفادهای که در نقشها از اضافهوزنش میکرد، علاقهاش به خوردن یکی از عوامل خندهآفرین نقشهای او بود. در دههی 1350 دورهی تازهای در کارنامهی همایون آغاز شد و او که پیش از شروع بازی در فیلمها و در سالهای آغاز فعالیت سینمایی، بازیگری تئاتر را هم تجربه کرده بود، تلاش کرد با سختگیری و در مواردی هم سرمایهگذاری خودش نقشهای متفاوت مورد علاقهاش را هم بازی کند که...
در حاشیه، در اصل: جادوی بازیگر نقش دوم بهزاد عشقی: آیا بازیگران ما در نقشهای فرعی و مکمل نیز توانستهاند بدرخشند و دیده شوند؟ در این زمینه از سه گروه میتوانیم یاد کنیم. نخست بازیگران نقشهای اصلی، که گاهی از سر ناگزیری و گاهی آگاهانه و به انتخاب خود، در نقشهای فرعی بازی کردهاند. دوم بازیگرانی که در نقشهای مکمل ثابت ماندند و همیشه در حاشیهی شخصیتهای اصلی معنا پیدا میکردند و سپس بازیگران زن که به نسبت مردان کمتر فرصتی برای خودنمایی در ساختارهای سینمایی آن دوران به آنان داده میشد و...
مسیرهای متفاوتی که قرار است به مقصد یکسانی ختم شوند: راههای رسیدن به بهشت رضا کیانیان: سواد و آگاهی، دردسرهای بزرگی به همراه میآورد و در بازیگری این دردسرها مضاعف هم میشود. بازیگر تا زمانی که نسبت به موقعیتش و کاری که میکند خودآگاه نیست میتواند به غریزهاش اعتماد کند و با ضریب خطای پایینی پیش برود. ولی از جایی که وارد حسابوکتاب میشود و برای ساختن نقش از روشها و تکنیکهای آگاهانه استفاده میکند، پایش را لبهی پرتگاهی گذاشته که اگر از آن سقوط کند پرسونای حرفهایاش هزار تکه میشود و دیگر جمع کردن و پیوند زدنش کار رستم دستان است...
مردان بد/ زنان بد: سیری در نقشهای منفی تاریخ سینمای ایران: آنتاگونیستهای خاکوخُلی، فمفتالهای گلمنگلی هوشنگ گلمکانی: آدمبد، بدمن یا villain در واقع همان آنتاگونیست نمایش و ادبیات کلاسیک است که در قصههای عامیانه نیز ریشه دارد. آدمهایی یکسر سیاه و پلید در تقابل با سفیدی و خصلتهای نیک و مثبت قهرمان که علاوه بر بدذاتی و بدکرداری آنان، توصیفهای بسیاری از ظاهر کریه و گاه مشمئزکنندهی آنها میشود. در واقع چنین ظاهری یکی از ملزومات ضروری بدمن در نمایش کلاسیک است که به سینما هم راه یافت و هنوز هم این ویژگی به عنوان یک نشانه برای تماشاگر عام کاربرد دارد. در این نوع نمایش...
شخصیتهای منفی؛ خاستگاهها و ریشهها: سایههای شرارت یا شری که دوستش میداریم بهزاد عشقی: بازیگران نقش اربابها و مباشران و اراذل روستایی در این فیلمها بازیگران یکنقش و تیپسازی چون اکبر خواجوی و مهدی رییسفیروز و علی آزاد و علی محزون و گریگوری مارک و اکبر هاشمی و محسن آراسته و دیگران بودند که در تمام فیلمها معمولاً نقشهای قالبی و ازپیشآمادهی خود را مکرر میکردند. این بازیگران نماد شرارت به حساب میآمدند و اغلب چهرههای خشن و نازیبایی داشتند و معمولاً در بین تماشاگران دافعه برمیانگیختند و مردم نسبت به آنها نوعی پیشداوری منفی داشتند...
پدیدهی character actor و برداشت تئاتر و سینمای ما: شانس آوردیم که معادل فارسی ندارد! امیر پوریا: نکتهی شگفتانگیزی است که اگر عنوان character actor را تحتاللفظی ترجمه کنیم، به معادلی میرسیم که درست بر خلاف معنای اصلی این اصطلاح در رسم رایج تئاتر و سینمای دهههای پیشین دنیاست! بدیهیست که وقتی مثلاً دانشجویی بدون اطلاعات دقیق پیشاپیش با ترکیبی مواجه شود که برگردان فارسی آن میشود «بازیگر شخصیتساز»، بر اساس آنچه به طور سرپایی و شفاهی دربارهی تفاوت بین «بازی تیپ» و «بازی شخصیت» به گوشش خورده، گمان میکند این تعبیری است در وصف بازیگران نقشهای...
گفتوگو با گوهر خیراندیش: این اشکهای شور از کجا میآید؟ سعید قاضینژاد: اگر همه چیز برای مهشید با یک سیلی حمید هامون به پایان رسید، جایی دیگر در زندگی واقعی یک سیلی دو هنرمند را به هم پیوند داد. حضورذهن گوهر خیراندیش در این گفتوگو بینظیر بود. نام تمام شخصیتهایی را که بازی کرده بود بدون کوچکترین فشاری به ذهن و حافظه در خاطر داشت. برای تمامشان شناسنامه تهیه کرده بود. تمام شخصیتها گذشته و حال و آینده داشتند. به عنوان یک دانشجوی سابق بازیگری باید اعتراف کنم که از ایشان بسیار آموختم و این گفتوگو برایم شبیه یک کلاس درس بود؛ کلاس درسی از فروتنی، مهارت و نگاه تیزبینانه...
گفتوگو با مهران رجبی: دربارهی یک بازیگر غریزی... محسن جعفریراد: مهران رجبی به معنی دقیق کلمه یک بازیگر غریزی است که با شخصیتها در فیلمنامه به شیوهی دلی برخورد میکند. او که طی بیست سال حضور در عرصهی بازیگری بیش از صد فیلم بازی کرده است، همچنان به این رفتار دلی تأکید میکند و اینکه بهتر است کارگردانها او را سر صحنه راحت بگذارند تا کار خودش را بکند. همه نوع فیلمی هم در کارنامهاش دیده میشود و همکاری با بهترین کارگردانان، اما همچنان خودش را هنرجو میداند...
نقشهای مکمل طلایی در فیلمهای موج نو و آثار متفاوت و مستقل سینمای ایران: فرعی برابر اصلی جواد طوسی: با شکلگیری تدریجی «موج نو» در اواخر دههی چهل و نیمهی اول دههی پنجاه، نمونههای متنوع و چشمگیری از نقشهای مکمل را در این فیلمها میبینیم. بر اساس نگاه عمیق و جدی فیلمنامهنویس و کارگردان به مضامین انتخابی و آدمهایشان، با آثاری روبهرو هستیم که بازیگر نقش مکمل به همان اندازهی بازیگر نقش اصلی اهمیت و هویت سینمایی دارد. همین تشخص بازیگری در کنار توجه به مقولههای دیگری چون کارگردانی، فیلمبرداری، موسیقی متن، تدوین و... باعث اهمیت تاریخی و ماندگاری شماری از...
گفتوگو با حسن رضایی: نمیخواستم مردم را از دست بدهم پوریا ذوالفقاری: در دههی شصت همراه قهرمان فیلمهای اکشن بود. همزمان با بازی در فیلمهای کیانوش عیاری مثل شبحکژدم، آبادانیها و روز باشکوه سویهی هنری کارنامهاش را سنگین کرد. به همین دلیل مخاطبان عام و خاص او را به یک اندازه میشناختند و دوست داشتند. شیرینی او روی پردهی سینما باعث شد خیلی زود با پیشنهادهای متنوعی روبهرو شود. پرکار بود ولی در صحبت با او فهمیدیم حساسیتهایی هم داشته و هر نقشی را نپذیرفته است...
این مکملهای طلایی: مارهایی که با من خزیدهاند رضا کاظمی: بخش غالب سینما یا دستکم آن بخش که مشتق از صنعت عظیم هالیوود است ماهیتاً با مفهوم قهرمان گره خورده است. قهرمان پاسخ به یک خواست عمومی است؛ خواست تودهها برای جبران کاستیهای ذاتیشان که از اکثریت غالب آنها ناقهرمانانی ملالانگیز میسازد و آرزوی قهرمان شدن را در پیادهرَوی طولانی زندگی بر گردهشان میگذارد تا همچون صلیبی به فراز تپهی مرگ ببرند. اگر زندگی اکثر آدمها چنین خالی و ملول و معمولی نبود شاید قهرمان هم تکهای ساده و کوچک از پازل داستانپردازی میماند و...
مبانی نظری تحلیل نقش مکمل و بررسی دو کلیشهی سینمایی: مرد عوضی/ زن عوضی: آن عوضی را طرد کن حمیدرضا مدقق: در کلیشهی مرد عوضی، قهرمان زن دستکم گرفته میشود و در تقابل قهرمان مرد/ قهرمان زن، با تضعیف قهرمان زن، قهرمان مرد توانمند میشود تا «نظم طبیعی» که در آن، زنانگی تابع مردانگی است دوباره برقرار شود. فرهاد مالک لمپن یک نمایشگاه خودرو در لج و لجبازی پس از آنکه متوجه میشود پونه همسر سابقش که مهندس معمار است به نریمان که مدعی است از نروژ برای سرمایهگذاری به ایران آمده، توجه نشان میدهد با ناراحتی میگوید: «هر چی رو بتونم تحمل کنم، رقیب عشقی رو اصلاً نمیتونم تحمل کنم...
گفتوگو با حبیب رضایی: بازیگر باید متقاعدکننده باشد محسن جعفریراد: حبیب رضایی با وجود کمکاریاش در سینما، هم در جلوی دوربین تجربهی همکاری با بهترین کارگردانان و بازیگران را داشته و هم پشت دوربین در انتخاب بازیگر و بازیگردانی فعال بوده است. بنابراین دیدگاه او دربارهی بازیگران شخصیتساز و چگونگی شخصیتسازی در نقشهای کوتاه میتواند بهتر و بیشتر ما را به شناخت وجوه مختلف این مفهوم یاری کند. در این گفتوگو سعی کردیم فراتر از کارنامهی بازیگریاش، به تبیین دیدگاهش دربارهی کلیت موضوع بپردازیم...
مسیرها و الگوهای موجود در بازیگری: یک گام به پس، دو گام به پیش پوریا ذوالفقاری: سالهاست بازیگران مناسب ما برای ایفای نقشهای مکمل کم شدهاند. نه اینکه در سایر عرصهها دستمان پر باشد و تنها کمبود حوزهی بازیگری سینمای ایران محدود به نقشهای مکمل باشد. ولی وقتی به یاد دهههای چهل تا هفتاد میافتیم، میبینیم امروز گرچه تعداد بازیگران مکمل زیاد است ولی خبری از آن تنوع نقش و تعدد شخصیتهای جذاب نیست. دیگر نمیتوان سکانسهایی دید که هر یک با نقشآفرینی امثال نعمتالله گرجی، اسماعیل داورفر، محمد ورشوچی، احمدرضا اسعدی، مرتضی احمدی و علی اصغر گرمسیری شیرین میشدند و طعمی متفاوت مییافتند. ریشهی این مشکل کجاست؟...
مروری بر چند نقش دلپذیر که خاطره شدند: گنجینههای کوچک محمد شکیبی: دوگانههای متضاد و مکمل قوی/ ضعیف، تنومند/ نحیف، شجاع/ ترسو، عاقل/ سبکسر، سرزنده/ افسرده، اجتماعی/ گوشهگیر و... از کهنالگوهای ادبیات نمایشی و پرکاربردترین زوجهای متفاوت و همراه در دستمایههای داستانپردازی سینماگران هستند و گرایشی همگانی و جهانی در خلق و همراهی این دوگانهها وجود دارد و مختص یک قوم و ملت نیست. خورشید (جمشید ارجمند) و دستیار و شاگردش ملول (پرویز پورصمیمی) در ناخدا خورشید...
یک بررسی نمونهای: «سگکشی»: شمایل یک دوران یاشار نورایی: سگکشی دربارهی جامعهای چندشکلی است که ظاهر آن با باطنش یکی نیست. برای همین بعضی از شخصیتها و تیپها با آگاهی برای بسط دادن این دسیسه و کلک و رودست زدن به تماشاگر در فیلم گنجانده شدهاند. برای درک این رویکرد، سگکشی را به عنوان فیلمی از فیلمساز مؤلف باید دید و با کارهای دیگر او مقایسه کرد. آن وقت متوجه میشویم انتخاب خیلی از بازیگران برای نقشها، نه تناسب فیزیکی و قدرت ایفای نقش، بلکه تضادی دیالکتیکی با نقشهای قبلی آنها در فیلمهای بیضایی است...
مروری بر برخی مکملهای طلایی سینما و تلویزیون ایران: اندر حکایت شاهقلی و شاه! علی شیرازی: در مرور و ارزشگذاری نقشهای مکمل فیلمهای تاریخ سینمای ایران (و سریالهای تلویزیونی) دو گونه نقش وجود دارد: نقشهای مکمل فیلمهای سرگرمیساز و نقشهای آثار جدیتر تلویزیون و سینما. این نوشته بیشتر ناظر بر فیلمهای مهم و دیدهشدهی سینمای ایران از زمان نمایش گنج قارون به بعد است. به دلایلی مثل اینکه نسل منتقدان میانسالی چون من، آن روزگار را درک نکرده و اصلاً فیلمهای پساگنج قارونی را هم با حدود دو دهه تأخیر و از طریق ویدئو دیده است...
گفتوگو با مهران احمدی: نمیتوان تخیل نداشت و هنرمند بود در کارنامهی بازیگری مهران احمدی انواع نقشها و شخصیتها دیده میشود که نهتنها از نظر شخصیتپردازی شباهتی با یکدیگر ندارد، بلکه از لحاظ شیوهی بازی هم فرق میکنند. این موضوع نشان میدهد احمدی همواره سعی کرده در پردازش هر نقش از تمام دانایی و مهارتش استفاده کند. فیلمهای بیست، هیچ، شیار143، بغض، تمشک و سریالهای آوای باران و پایتخت از بهترین نمونههای بازی او هستند. او در هر یک از این نقشها گوشهای از استعدادش را آشکار کرده است...
شیشهی عُمرِ نقش اول! محسن امیریوسفی: در ادبیات نمایشی شاید از معروفترین نقش دومها، یاگوی نمایشنامهی اتللوی شکسپیر است که بدون دسیسهی او هیچگاه درام دردناک حسدورزی اتللو شکل نمیگرفت. البته رابطهی نقش دوم همیشه هم توأم با کینهورزی و انتقام نیست و از رمانهای جاودانه میتوان سانچو پانزا دوست و همراه وفادار دن کیشوت را مثال زد که در بهترین و جاودانهترین شکل ادبی، مکمل و حامی شخصیت و پایهی توهمات دن کیشوت است. البته نقشاولها یاد گرفتند...
به یاد رضا شیخاحمد خمسهای، خیمهشبباز و بازیگر نقش دوم: حکایت پیرمردی که همیشه کودک بود امیرشهاب رضویان: رضا خمسهای در شش فیلم بلند که ساختم همیشه در نقشهای مکمل بازی کرد. خیمهشبباز بود و تربیتشدهی لالهزار؛ طناز، هوشمند و دوستداشتنی. بعد از اولین فیلم بلندم «سفر مردان خاکستری» همیشه موقع فیلمنامه نوشتن، نقشی را هم با نگاه به تواناییهایش به طور اختصاصی برای او مینوشتم. در فیلم آخرم «یک دزدی عاشقانه» هم نقشی برایش نوشته بودم که به دلیل درگذشتش، از فیلمنامه حذفش کردم...
گفتوگو با مرتضی ضرابی: نیمی از پردهی آخر پوریا ذوالفقاری: اگر عاشقی را در صبوری و کوششی خالی از چشمداشت و پر از شور معنا کنیم، آن گاه مرتضی ضرابی یک عاشق است. حتی ذرهای حسابگری و غرور در رفتارش دیده نمیشود. انگار هنوز همان جوان پرشوری است که با ایفای نقشهای کوتاه و بلند متعدد در کارگاه نمایش، دورانی باشکوه و مهم را در تاریخ تئاتر این سرزمین از نزدیک دید و تجربه کرد و بعد پلهپله پیش آمد و...
راهنمای کاراکتر آکتورهای سینمای کلاسیک آمریکا: کاپیتالیستهای دوستداشتنی و قاتلین بالفطره احسان خوشبخت: اینجا دربارهی بازیگرانی خواهید خواند که اسمشان را نمیدانید، اما چهرهشان را در دهها فیلم بزرگ دیدهاید. معمولاً وقتی روی پرده ظاهر میشوند، در گوش بغل دستیتان زمزمه میکنید: «اِ... این همون مردهاس!» این مقاله در ستایش این چهرههای فراموشنشدنی تاریخ سینماست و امید است از بین صدها بازیگر فرعی بزرگ، حداقل نام سی نفرشان را یادآور شود، به این امید بزرگتر که در خاطر بمانند... |