رد کارپت دومین فیلم سینمایی عطاران خیلی بیشتر از خوابم میآد به خود عطاران و آنچه از او به عنوان یک کمدین و کارگردان در خاطر داریم نزدیک است. خوابم میآد به کمک فیلمنامهی احمد رفیعزاده بیشتر متکی بر متن و شوخیهای نوشته و فکرشده است، اما رد کارپت درست در نقطهی مقابل آن، بیش از هر چیز متکی به بداههپردازی و خلاقیت خود عطاران است. از این منظر خوابم میآد را میتوان از نظر سینمایی اثری وزینتر با لحظات کمدی جذابتر دانست، اما در سوی دیگر خلاقیت شگفتانگیز عطاران و استفادهی بهموقع و زیرکانهاش از موقعیتها و فضایی که رد کارپت در آن شکل میگیرد باعث میشود نهتنها فیلم به اثری ازدسترفته تبدیل نشود بلکه حاوی شوخیها و لحظههایی باشد که در عین بامزگی بازتابی از اجتماع پیرامونش باشد. آنچه از تصاویر و موقعیتهای داستان قابلدریافت است این است که عطاران با مجموعهای از ایدهها راهی فرانسه و جشنوارهی کن شده و بیشتر مترصد استفاده از فرصتهای منطبق با ایدههای کلیاش در طول سفر بوده است. الگوی اصلی رد کارپت مبتنی بر سبکی امتحانپسداده در کمدی است که پیش از این نمونههای درخشانی از آن را هم در سینمای جهان و هم در سینمای خودمان سراغ داریم. در سینمای جهان میتوانیم به نمونههایی مثل آقای اسمیت به واشنگتن میرود (فرانک کاپرا، ۱۹۳۹) یا غریبهها در شهر (آرتور هیلر، ۱۹۷۰) اشاره کنیم و در سینمای خودمان هم نمونهی درخشان و جذابی مانند آقای هالو را داریم. رد کارپت هم سعی میکند به شیوهی خودش نمایشگر غربت رضا در کن باشد و از تضاد میان او و محیط پیرامونش استفاده کند تا موقعیت کمیک خلق کند. فیلم عطاران بیش از آنکه بخواهد مثل نمونههای بالا ارزشی الصاقی به سادهلوحی و بلاهت مسافران بچسباند، سعی میکند نگاهی جدی و بیرحم به باورهای جهانسومی از پدیدههای جذابی مثل جشنوارهها و فرش قرمز و سلبریتیها داشته باشد. در حقیقت او هیچ امتیاز ویژهای برای کسی که از ایران رفته تا در جشنوارهی کن شرکت کند قائل نیست و سعی نمیکند به شکلی آبرومند او را در آن هیاهو با اصالت و فردیت نمایش دهد، بلکه برعکس با پررنگ کردن سویهی حماقتبار و خجالتآور خیالات یک هنرور، اشارهی تلخی به فاصلهی میان جهان سوم و کشورهای توسعهیافته میکند.
برخورد عطاران با نادانی و باورهای بلاهتبار چیزی نیست که به مذاق خیلیها خوش بیاید و شاید عدهای توقع ندارند عطاران خودمان را دست بیندازد، اما حقیقت این است که فاصلهی جهان سوم با کشورهای پیشرفته همین قدر زیاد است. بیراه نیست اگر شوخیهای عطاران با انگلیسی حرف زدن و نوع برقراری ارتباط زبانی رضا با خارجیها را در شرایط امروز و سطح سواد و تسلط عامهی مردم نسبت به زبانهای بینالمللی، آن هم در قیاس با همان ممالک مترقی، دمُده و عقبمانده بدانیم، اما در سمت دیگر نمیتوان از کنار باورهای غلط موجود نسبت به جایگاه سینما و سینماگران ما با جریان اصلی سینمای دنیا هم بهسادگی گذشت. اگر بخواهیم از تجربههای شخصیمان از سفر به کشورهای اروپایی مثال بیاوریم میتوانیم به اطمینان بگوییم میزان تسلط همین اروپاییها به زبانی مثل انگلیسی بعضاً اگر از رضا کمتر نباشد، بیشتر هم نیست. به همین دلیل است که گفتن چندبارهی جملهی «Where are you from» از سوی رضا اصلاً بامزه نیست، اما امتناعش از دست دادن با خانمی در قطار بامزه و درست است. هر اندازه سیگار و کنسرو و بیسکویت بردن رضا، حقیقی و بانمک است، گفتن این جمله که اوضاع انگلیسی دانستن همهی هنرمندان ایران خراب است، اصلاً جذابیتی ندارد. موقعیتهای کمیکی که عطاران با آن پاکت سیگار ارزان و کوچکش یا بیسکویت خوردنش برای سیر کردن شکمش خلق میکند، بهمراتب جذابتر از دستوپا زدن او برای برقراری ارتباط با دختر همسایه و بهاصطلاح مخزنی است. رد کارپت هر جا بخشی از واقعیت زندگی و رفتارهای ایرانیها در سفرهای خارجی را به تصویر میکشد یا از وقایع حقیقی و اتفاقات عادی جشنواره استفاده میکند، موفق و جذاب است، اما هر جا که سعی میکند موقعیتی را خلق یا بازسازی کند، ناکام و ناتوان است. مثلاً برخورد رضا با جیم جارموش و تیلدا سویینتن یا عبور دوربین از تصویر بازیگر زن مغضوب ایرانی مثل تمام پلانهای تلاش رضا برای تماشای فرش قرمز و واکنشهایش به آن بامزه و خندهدار است، اما از همان سکانس اول برخورد رضا در آن فروشگاه سوغاتی با پسر ایرانی میدانیم که او وارد داستان میشود تا پولهای رضا را بدزدد و رضا را قال بگذارد. به عبارت بهتر جایی که عطاران کار را رها کرده و خود و فیلمش را در اختیار حوادث و پیشامدها گذاشته، توانسته علاوه بر خنده نقد اجتماعی را هم وارد اثرش کند، اما هر جا که عزمش را جزم کرده تا بخشی یا اخلاقی از اجتماع را با نگاهی هجوآمیز به اثر وارد کند تا هم بتواند خنده بیافریند و هم نیشتری به آن زده باشد ناکام میماند. رد کارپت به خاطر برخورد انتقادی و تمسخر باورهای بلاهتآمیز بخشی از جامعه، نمونهای کمنظیر و پیشرو است، اما متأسفانه از متنی فاقد انسجام و پیوستگی رنج میبرد. فیلم میتواند بازگویی تلقی عمومی و فاقد بصیرت زمانهی خود از سینمای جهانی و جهانی شدن باشد - حتی در بُعد نگاه رسمی و دولتیاش - اما به همان اندازه هم چنتهاش از ارائهی راهکار یا ایدهای برای درنوردیدن مرزها و رسیدن به جهان اول خالی است.
|