جاذبه Gravity کارگردان: آلفونسو کوآرون. فیلمنامه: جوناس کوآرون، آ. کوآرون. بازیگران: ساندرا بولاک (رایان استن)، جرج کلونی (مت کوآلسکی). محصول 2013، 91 دقیقه. رایان و مت که در یک ایستگاه فضایی کار میکنند بر اثر حادثهای به فضای بیکران پرتاب میشوند و در ادامه تلاش میکنند تا خود را به زمین برسانند.
پیروزی اراده
حالا معلوم میشود برتری فنیای که آلفونسو کوآرون در ساخت فیلم خوب هری پاتر و زندانی آزکابان (2004) و نیز فیلم بسیار خوب فرزندان انسان (2006) بروز داده بود، در آخرین اثر او چه تأثیر مهمی به عنوان پیشزمینههایی سینمایی داشته است. این تکنیکهای خارقالعاده، صرفاً ابزاری برای مقهور کردن مخاطب نیستند، بلکه چنان درآمیخته با درونمایه و روح حاکم بر بافت تماتیک و موقعیتی متن شدهاند که هرگز به عنوان زائدهای جلوهگر از فیلم بیرون نمیزنند و اتفاقاً مسحورشدگی مخاطب در برابر این اثر سترگ، دقیقاً به خاطر همین انطباق است. در فیلمهایی با موضوع فضا، معمولاً با استفاده از عناصر عینی مانند بیگانگان یا هیولاهای فضایی، موقعیتهای غریب سیارات و اجرام سماوی، نبرد بین سفینهها، و... عنصر درام شکل میگیرد. اما جسارت کوآرون در بازی با مایهای غیربصری همچون خلأ و بیوزنی، بلندپروازیای را رقم زده است که صرفاً با همین تکنیکهای شگفتانگیز میشد به ذهن و دید تماشاگر منتقلشان کرد. حرکت مداوم و نامنظم انسانی در گسترهای تاریک و بیکرانه که با بهرهگیری از زاویهبندی شمایل کرهی زمین و اندازههای دور و نزدیک به بقایای سفینهها و حرکات مارپیچی ریسمانها و شتاب سرعت کپسول فشار، واجد عمق و ارتفاع شده است، مختصات اصلی وجوه بصری این فیلم را شکل داده است و با حرکات پیچیده و تودرتوی دوربین (مخصوصاً یک ربع تا بیست دقیقهی نخست)، حس غریب حضور در فضا را در اعماق تجسم تماشاگر رقم میزند. اما قرار نیست در طول یک ساعت و نیم زمان نمایش فیلم، صرفاً با شناور بودن در ساحت جاذبهی صفر، ماجرا پیش برود. درونمایهی داستان، به ماجرایی مربوط میشود که خود عبارت از یک خلأ احساسی و اعتقادی است. آنچه بر شخصیت اصلی داستان در سالهای قبل گذشته است و او را به دو موتیف متوالی کار و رانندگی محدود ساخته است، حالا در گذر از رویدادهایی که درون فضا رخ میدهد، به پختگی و پوستاندازی میرساندش و انگار با عبور و طی طریق از خوانهایی دشوار، جهانبینیاش را به چالشی معنادار سوق میدهد. جاذبه تنها فیلمی دربارهی وجود و فقدان کشش فیزیکی نیروی فشار پیرامونی زمین نیست. این جاذبه، از گرانیگاه اساسیتری حکایت دارد؛ ارادهی انسان. (امتیاز: 10 از 10)
گتسبی بزرگ The Great Gatsby کارگردان: باز لورمان. فیلمنامه: گرِگ پیرس، ب. لورمان. بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (جِی گتسبی)، کری مولیگان (دِیزی)، توبی مگوایر (نیک)، جیسن کلارک (جرج ویلسن)، جویل ادگرتن (تام). محصول 2013، 143 دقیقه.
نیک برای غلبه بر مشکلات روحیاش خاطرات گذشتهاش را مرور میکند؛ زمانی که به دلیل آشنایی با شخصی مرموز به نام گتسبی زندگی مرفهی را تجربه میکرد...
رنگولعاب
وقتی بیتوجهی به لزوم سنخیت درونمایهی یک متن با ابزاری اجرایی، روایی و ساختاری برقرار باشد، نتیجهای شبیه به همان چیزی که در گتسبی بزرگ باز لورمان جاری است، حاصل میآید. داستان اسکات فیتزجرالد، تصویرگر فضایی است که تنش جاری در آن، بر بستری از آرامشهای ظاهری سپری میشود. روایت پرطمأنینهی درام که در نگاه راوی ماجرا، نیک، فرایندی گام به گام را تبیین میسازد و قرار است که کنشهای شخصیتی متن، معطوف به مکثهای عمیق جاری در موقعیتسازیها باشد، در فیلم لورمان روندی کاملاً متضاد به خود گرفته است و شلوغبازیهای پرزرقوبرقی که در موسیقی و فیلمبرداری و رقصها و طراحی صحنه و فضاسازیها و سایر جلوههای ساختاری فیلم نمود دارد، مانع از تعمیق مقتضیای میشود که بایستهی فهم و درک درست درام است. علاوه بر این، انتخاب بسیار نادرست توبی مگوایر و کری مولیگان در نقشهای نیک و دیزی، شاکلهی واقعی شخصیتی درام را نابود کرده است. توبی مگوایر که هنوز نوع بازی و نگاه و حرکات بدنش یادآور مرد عنکبوتی است، بیش از آنکه تداعیکنندهی راویای معصوم از یک عشق ازدسترفته در مناسبات ویرانکنندهی اجتماعی/ اقتصادی باشد، یک شخصیت ابله و سادهلوح را متبادر میسازد که خودش هم نمیداند در میانهی مثلث شخصیتی دیزی/ تام/ جی چهکاره است. بدتر از او کری مولیگان است که با حضور خنثی و شمایل کودکانهاش، عاجز از بازنمایی تضادهای عمیق شخصیتی کاراکتر دیزی است و ترکیبی بسیار بیربط را با لئوناردو دیکاپریو در نقش جی به عنوان عشاقی قدیمی برقرار میکند. گتسبی بزرگ نمونهی بارز یک سطحینگری شتابزده به رمانی پرعمق و متین است. ترسیم فضاهای پررنگولعاب، قاعدتاً نوعی از بیان سینمایی است؛ منتها این قالب زمانی جلوهی درست به خود میگیرد که متناسب با بافت متن مورد ارجاع باشد؛ نکتهای که فیلم لورمان بهشدت از آن تهی است. (امتیاز: 3 از 10)
شهروند The Citizen کارگردان: سام کِیدی. فیلمنامه: جَزمِل دارنل براون، س. کیدی. بازیگران: خالد نبوی (ابراهیم جراح)، اگنس بروکنِر (دایان)، رضوان مَنجی (مو)، ویلیلم اترتن (وینستن). محصول 2012، 99 دقیقه.
ابراهیم که فردی عربتبار است، به عنوان یکی از برندگان قرعهکشی سالانهی گرینکارد آمریکا روز دهم سپتامبر 2001 وارد خاک ایالات متحده میشود و به همین دلیل مشکلات بسیار زیادی برایش اتفاق میافتد.
نقض غرض
نمونهای دیگر از مجموعه فیلمهای مربوط به واقعهی یازده سپتامبر که حالا بعد از گذشت یک دهه، قرار است با نگاهی محترمانهتر به مردم خاورمیانه، این ایده مورد بازخوانی قرار گیرد. قبلاً در ماهنامهی «فیلم»، فیلم نهچندان قوی بنیادگرای ناراضی (میرا نایر) با همین موضوع به همین قلم مرور شد، اما شهروند، حداقل پتانسیلهای آن فیلم را هم ندارد و با نگاهی سادهانگارانه به مناسبات اجتماعی/ انسانی زیر سایهی کابوس یازده سپتامبر، تحولات مربوط به ورود یک مرد لبنانی جویای کار و شیفتهی آمریکا را درست در همان تاریخ انفجار برجهای دوقلو به ایالات متحده تعریف میکند. مرد (ابراهیم جراح) هنوز عرقش از ورود به مسافرخانه خشک نشده که با یک دختر زیبا دوست و همخانه میشود، اما رابطهی پاک و خواهر/ برادری خود را با او تا زمان ازدواج در سالها بعد ادامه میدهد. او که صرفاً به استناد نصیحت پدرش، به همه خوبی میکند و حتی بیدلیل، آدم خیابانگرد و بزهکاری را به منزل دختر میآورد (و بعد طرف کلیهی وسایل خانه را میدزدد!)، سیندرلاوار انواع بدبختیها و نکبتها را از سر میگذراند تا اینکه در یکیدو سکانس آخر، یکدفعه ورق به شکلی معجزهآسا برمیگردد و دفاعیهی بدون وکیل ابراهیم که البته بیش از آنکه متنی حقوقی باشد، سخنرانی غرای خطابهواری است که وسط دادگاهی آمریکایی و در مقابل دادستان و نمایندهی اطلاعات و امنیت آمریکا (که فقط کم مانده چهارتا فحش رکیک هم بهشان بدهد) ابراز میشود و از او که متهم به همکاری با تروریستها است اعادهی حیثیت میکند و بهترین شغل و درآمد و زندگی و خانه و خانواده را در سرنوشتش رقم میزند! بدین ترتیب فیلمی که ظاهراً در ابتدا لحنی ضدآمریکایی برگزیده بود، در پایان، این کشور را چنان بهشت موعودی نمایش میدهد که عملاً جز نقض غرضی مضحک، چیز دیگری به حساب نمیآید. (امتیاز: 1 از 10)
|