شاید باورش دشوار به نظر برسد اما بهسادگی هرچه تمامتر ممکن است کتابی درباره فیلمنامهنویسی بتواند ساختار سینمای کشوری را زیر و زبر کند و مسیری طبیعی را بههم بریزد. این اتفاقی است که با انتشار کتاب رابرت مکی با نام داستان در سال 1382 در سینمای ایران رخ داد و چیزی که مکی با مبحث «خردهپیرنگها» عنوان کرد، سینمای ما را در واقع بههم ریخت و از آن به بعد شاهد بودهایم که تعداد متنابهی از فیلمسازان زمانی که از آنها پرسیده میشود چرا فیلمتان خط داستانی سرراستی ندارد، اشاره میکنند که داستانهایشان از چند خردهپیرنگ ساخته شده است؛ که به زبانی دیگر به این معناست که از یک داستان سینمایی که از نقطهی الف آغاز شود و تا ی پایانی دوام بیاورد، خبری نیست.
چنین رویکردی باعث شد تا چند حادثهی نهچندان مهم بتوانند با نخ ریسمانی با عنوان یک یا دو شخصیت اصلی در کنار هم قرار بگیرند و آثاری تولید شوند که گرتهبرداری از واقعیتهای پیرامونی اجتماع باشند و در انتها نیز مسألهای برای تماشاگر روشن نشود و فیلم به پایان برسد و بهاصطلاح آب از آب تکان نخورد. این در حالی است که نگاهی مختصر به فهرست آثار پرمخاطب سینمای ایران نشان میدهد که تماشاگر ایرانی همچنان به دنبال داستانی میگردد که با ظرفیت یک فیلم سینمایی برایش روایت شود. با شخصیتها همراه شود، نگرانشان باشد و بخواهد بداند که دستآخر چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا این یا آن داستان به نتیجه خواهد رسید و شخصیتها به مراد دلشان خواهند رسید یا نه.
ورود آقایان ممنوع (1390) در قامت یک کمدی رمانتیک عامپسند، دقیقاً چنین رویکردی را اتخاذ میکند و در این مسیر اصلاً کم نمیگذارد و البته کم هم نمیآورد و به این ترتیب فیلمی به مجموعهی سینمای ایران افزوده میشود که بیآنکه سازندگانش ادعایی داشته باشند و بخواهند آسمانریسمان بکنند، داستانی را برای تماشاگر روایت میکند که تقریباً تمامی عناصر سینمایی مورد توجه مخاطب را در خود دارد. فیلم، داستانی کاملاً کلیشهای دارد که بارها کموبیش نمونههایش را در سینمای خودمان و البته سینمای جهان شاهد بودهایم: تقابل دو شخصیت که از یکدیگر بدشان میآید اما یکی به نوعی درگیری عاطفی با دیگری پیدا میکند و در پایان این زوج به تفاهم میرسند. معلم شیمی مدرسهی دخترانهای زایمان میکند و خانم بیتا دارابی (ویشکا آسایش) به عنوان مدیرهی سختگیر این مدرسه مجبور است یک معلم مرد را برای آموزش چهار دختر به مدرسهاش راه دهد، در حالی که پای هیچ معلم مردی تا کنون به این مدرسه باز نشده است. از سوی دیگر این چهار دانشآموز تصمیم میگیرند درسی به خانم دارابی بداخلاق و خشک بدهند، شاید از این همه سختگیری دست بردارد و چه کسی برای تدریس این درس بهتر از معلم شیمی مرد تازهوارد، آقای جبلی (رضا عطاران) که با راهنمایی پدر پریا (پگاه آهنگرانی) دکتر شاپوری (مانی حقیقی) میتواند خانم دارابی سرسخت را به زانو درآورد. مابقی ماجراهای فیلم، شرح تلاش بچهها برای «پختن» جبلی و آماتوریسم وحشتناک او در جلب توجه یک خانم و در نهایت یک چرخش پایانی و علاقهی خانم آغاسی (بهاره رهنما) به جبلی و خانم دارابی به دکتر شاپوری است که فیلم را به پایان میرساند.
آنچه بیش از همه به این خط داستانی قوت میبخشد، وجود دو شخصیت اصلی و متضاد است. تضاد خانم دارابی سختگیر و سرسخت و آقای جبلی سرخوش و بیخبر از همه جا که تصور میکند برای تمدید قرارداد تدریس در این مدرسه، باید دل خانم دارابی را به دست بیاورد، منشأ ایجاد تمامی رخدادهای فیلم است. این دو نیروی مخالف که یکی به نفع دیگری کوتاه آمده است (جبلی به نفع دارابی و البته زن بودن دارابی و سنگین بودن کفهی زن نسبت به مرد در تمام طول فیلمنامه) و در فیلمنامه چنین موقعیتی پیشبینی شده، ما را به همان نکتهای میرساند که شاپوری در ابتدای دعوت دارابی به بازی والیبال بیان میکند: «امتیاز دادن به یک زن و کوتاه آمدن مرد در برابر او.» دارابی به عنوان یک زن باید هم خودش را به همکار مردش رضاییان (سیاوش چراغیپور) اثبات کند، هم به شاپوری و هم به جبلی، اما در این میان بهاصطلاح کم میآورد و باور میکند که جبلی به او علاقه دارد. این نقطهی عطفی است که کمتر ممکن است تماشاگران حدس زده باشند، چرا که فیلمنامه در ظاهر همه چیز را مهیا کرده است تا این دو نقطهی مخالف به هم دلبسته شوند که چنین نمیشود و جبلی منکر علاقهاش به دارابی میشود. فیلمنامهنویس در اینجا خلافآمد عادت عمل و کاری میکند که یکی از شخصیتهای فرعی (خانم آغاسی) مورد توجه یکی از شخصیتهای اصلی قرار بگیرد، همان طور که شخصیت فرعی دیگری (شاپوری) مورد توجه دارابی قرار میگیرد. این پایانی برای فیلم رقم میزند که با قرارداد ابتدایی همخوانی ندارد. در یک کمدی رمانتیک وقتی دو شخصیت اصلی با هم کارد و پنیر هستند، تقریباً شکی وجود ندارد که در انتها دلبستهی هم خواهند شد.
دو نکتهی بسیار مهم در فیلم وجود دارد که به موفقیت این اثر نزد تماشاگران کمک بسیاری کرده است. بازیهای رضا عطاران و ویشکا آسایش برگ برندهی فیلم هستند. تقریباً تا پیش از ورود... ذهنیتی از بازی آسایش در یک نقش کمیک نداریم و بعد از آن است که او را بار دیگر و در هیأتی کمیک بر پردهی سینما میبینیم. این را همه میدانیم که سینمای ما از نظر بازیگر زن کمدین چه اندازه فقیر است. آسایش در این فیلم با بازی درخشانش تصویری باورنکردنی از دختری را ارائه میکند که در عین ضعیف بودن مایل است قدرتمند دیده شود. از سوی دیگر عطاران با فرو رفتن در نقش جبلی بار دیگر یکی از بازیهای درخشانش را به نمایش میگذارد و تلاش بسیاری میکند که بازیاش در فیلم رامبد جوان شکل کلیشهای پیدا نکند.
نکتهی پایانی به کارگردانی جوان برمیگردد که مانند اثر قبلیاش پسر آدم، دختر حوا (1389) با هوشمندی هرچه بیشتر خودش به عنوان کارگردان را از سر راه فیلم برمیدارد. به عبارت دیگر، کارگردانی جوان در ورود... به گونهای است که کمتر مزاحمتی برای تماشاگر ایجاد میکند و باعث نمیشود ششدانگ حواس مخاطبان معطوف عملیات محیرالعقول فردی بشود که در تیتراژ قرار است نامش به عنوان کارگردان بیاید. این دستاورد بزرگی برای او به عنوان کارگردان است که البته واپسین ساختهاش نگار (1395) نشان داد که او به کارگردانی اثری پیچیده و ذهنی نیز علاقهی بسیاری دارد. نکتهی واپسین این است که به نظر میرسد ورود... یکی از پادزهرهای مناسب سینمای ایران در برابر ذهنیتی است که پشت «خردهپیرنگها» پنهان شده است و چنین فیلمهایی را از چنگ مخاطبانش درمیآورد و در خلأ رها میسازد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|