دانکرک/ Dunkirk نویسنده و کارگردان: کریستوفر نولان، مدیر فیلمبرداری: هویته ون هویتما، تدوین: لی اسمیت، موسیقی: هانس زیمر، بازیگران: فیان وایتهِد (تامی)، تام گلین کارنی (پیتر)، هری استایلز (الکس)، کنت برانا (فرمانده بولتن)، مارک ریلنس (آقای داسن)، کیلیئن مرفی (سرباز لرزان)، تام هاردی (فاریئر) و... محصول 2017 آمریکا، انگلیس، هلند، فرانسه، ژانر: درام تاریخی اکشن، 106 دقیقه. سربازان متفقینِ کشورهای بلژیک، امپراتوری بریتانیا و فرانسه در ساحل دانکرک (یا با تلفظ درست بومی: دونکرک) به محاصرهی ارتش آلمان درآمدهاند اما در جریان رویدادی تاریخی در جنگ جهانی دوم، از راههای زمینی، دریایی و هوایی نجات پیدا میکنند.
***
حسینی: فکر کنم دانکرک و کریستوفر نولان در هیچ جای دنیا به اندازه ایران مخالف نداشته باشند؟! و این در حالی است که سینمای جهان عادت کرده است به اینکه نولان با هر فیلم تازهاش اتفاقی را رقم بزند.
حسنخانی: اصلاً اینکه هر فیلم نولان یک اتفاق تازه است نشان میدهد او فیلمساز مهمی است. این اهمیت و رقم خوردن اتفاق، زمانی بیشتر به چشم میآید که شاهدیم مخالفان نولان و سینمایش سعی میکنند هرچه سریعتر و با کوتاهترین فاصلهی زمانی، واکنشهای منفیشان را رسانهای کنند.
حسینی: به نکته خوبی اشاره کردی. البته باید اعتراف کنم که اولین باری که دانکرک را دیدم نیمه اول فیلم توی ذوقم زد و خستهام کرد! راستش بعد از مدتها دوباره در دام پیشفرضها افتادم و به خاطر تمجیدهای فراوان و اطلاعاتی که از فیلم به دست آورده بودم، دچار ذهنیت نادرست شدم و تصویر خاصی در ذهنم ساخته بودم که مغایرتش با فیلم در اولین رویارویی، باعث شد انتظارم به طور کامل برآورده نشود. یکی از دلایلش هم این بود که خوانده بودم نولان در دانکرک «اثر گلوله برفی» را به کل ساختار فیلمش تعمیم داده است؛ یعنی تمهیدی که در فیلمهای قبلیاش فقط در پرده سوم به کار گرفته میشد، قرار بود سراسر فیلم را به خودش اختصاص دهد. من هم فکر کرده بودم که مثل بخشهای پایانی تلقین (2010) و میانستارهای (2014) باید فیلمی سراسر تعلیق و هیجانِ بیوقفه را تماشا کنم. البته فیلم این ویژگی را دارد اما من ذهنیت اغراقشدهی اشتباهی نسبت به آن پیدا کرده بودم.
حسنخانی: وقتی نولان این قدر مهم است که طرفدار و مخالف برای زودتر دیدن و واکنش نشان دادن به فیلمهایش سر از پا نمیشناسند، حق داری که پیگیر اخبار پیشتولید و تولید باشی و حتی قبل از رسیدن فیلم به ایران اخبار و واکنشهای بینندگان و منتقدان خارجی را دنبال کنی. این را خارج از وظیفهی حرفهای و ایجابهای شغلیات میگویم. به عبارت بهتر، در مقام یک سینمادوست کاملاً طبیعی است که پیگیر اخبار چنین فیلمسازی باشی، چه رسد به اینکه وظیفهی مرور اخبار و ترجمه و کارهایی از این قبیل هم داشته باشی.
حسینی: بله، این موضوع هم از یک نظر میتواند ویژگی منفیِ کار خبر باشد.
حسنخانی: بدون ژست و صادقانه میگویم که خودم را همیشه در برابر چنین اخباری ایزوله میکنم. حتی تریلر فیلمها را هم نمیبینم. هیچ خبری از تولید و پیشتولید نمیخوانم. بعد از اکران هم فقط امتیاز فیلم در سایتهایی مثل «آیامدیبی» و «راتن تومیتوز» را دنبال میکنم. تا فیلمی را نبینم نقدی دربارهاش نمیخوانم؛ چه داخلی و چه خارجی. دلم نمیخواهد موقع اولین تماشای فیلم، تازگی آن از دست رفته باشد یا با ذهنیت نادرست و توقع اضافی درباره فیلم قضاوت کنم یا باری مضاعف بر دوشش بگذارم. از این جهت گمان میکنم من این اقبال را نسبت به تو داشتم که در اولین برخورد هیچ انتظاری نداشتم و شاید به همین خاطر فیلم از اول مجذوبم کرد.
حسینی: البته من هم تا جایی که «بتوانم» خودم را از اطلاعات و بهخصوص نقدهای فیلم دور نگه میدارم تا تروتازگی فیلم از بین نرود.
حسنخانی: در عین حال این گمانهزنی را هم میکنم که دلیل پس زدنت موقع اولین تماشا شاید پیشداوریات نبوده است. به نظرم کمی زمان میبرد تا به اسلوب متفاوت روایت در این فیلم خو کنیم و الگوی رواییاش برایمان جا بیفتد. برای من که این طور بود. کمی طول کشید تا اتفاقها و مکانها و نقاط تلاقی را بشناسم و به خاطر بیاورم و بتوانم تداخل زمانیاش را تفکیک کنم. تقریباً تا همان نیمهای که اشاره کردی طول میکشد تا بیننده بتواند به این شکل نامتعارف خو کند و خودش را میان سیر حوادث و تلاقی آنها بازیابد. برای همین هم هست که حدس میزنم شاید همین مشکل من را هم تو داشتهای و پس زدنت بیشتر به این خاطر بوده تا شنیدهها و خواندههایت.
حسینی: نه، مشکلی مشابه تو نداشتم. انتظارم دیدن فیلمی در مایههای آثار «بیوقفه اکشن»/ Non-stop Action بود؛ بهخصوص که مضمون بقا هم در فیلم محوری است. بگذریم. من اول سعی کردم این گفتوگو بین یک موافق و یک مخالف انجام شود اما میسر نشد. به نظرم مخالفان فیلم بیتوجه به تروتازگی فیلم دربارهاش قضاوت میکنند و حرفهایشان نشان میدهد که بهنوعی انتظار یک اثر جنگی قراردادی را داشتهاند؛ این در حالی است که نولان میگوید: «من در جایگاهی هستم که میتوانم خطر کنم و احساس میکنم برای ریسک کردن مسئولیت دارم.» و در کل خودش و دیگر فیلمسازان را نیازمند چنین بیقراری و هیجانی میداند و اینکه باید دست به چنین خطرکردنهایی بزنند. واقعیت هم این است که سایر فیلمسازان بزرگ معاصر هم از جایی به بعد همین کار را میکنند و دیگر حاضر نیستند یک اثر داستانگوی معمولی (هرچند از نوع درخشانش) بسازند. دو نمونهی این رویکرد در سالهای اخیر را میتوان دنی بویل (با درام زندگینامهای غیرقراردادی و شاهکارش استیو جابز) و آنگ لی (با درام جنگی پیادهروی طولانی بیلی لین بین دو نیمه) دانست.
حسنخانی: نمیتوانم دقیق توضیح بدهم منتها با توجه به عکسها و اخبار تولید، اتمسفری حول فیلم احساس میشد که برای مخاطبان انتظار فیلمی در مایههای نجات سرباز رایان (1998) یا خط باریک قرمز (1998) را ایجاد میکرد. اینکه از کلمهی اتمسفر استفاده میکنم به این خاطرست که لزوماً کسی نمیگفت چنین استنباطی درباره فیلم دارد اما این انتظارها بهمرور در نقدها سر باز کردند و میشد در پس گفتههای منتقدان کشفشان کرد. وقتی منتقدی زمان فیلم را کوتاه میداند و آن را فاقد شخصیتی جذاب مییابد و با همان جملههای تکراری با ترجیعبند «شخصیتپردازی» از فیلم ایراد میگیرد و انتظار دارد ماجرای یک شخصیت را در بحبوحه جنگ دنبال کند یا به مستندات تاریخی اشاره میکند و توقع تاریخپردازی دارد، یعنی دارد دانکرک را با دیگر فیلمهای شاخص جنگی یا انتظارهای شخصیاش مقابله میدهد و مطابق همین الگوها قضاوت میکند. اصولاً من نمیفهمم چرا باید از نولان توقع داشت که فیلمی شبیه فیلمهای دیگر بسازد و حالا که این توقع برآورده نشده است، به او ایراد میگیرند؟!
حسینی: علاوه بر اینها، با بیدقتی کامل فیلم را تماشا میکنند و حاضر هم نیستند دوباره آن را ببینند و نظرهای موافق را گوش بدهند، شاید اشتباه کرده باشند. به نظرم این انتظار بیجایی است که ما بخواهیم ارتباط درستی با آثار فیلمسازان مختلف از سراسر جهان برقرار کنیم و به خاطر محدودیتهای مختلفی که داریم، همیشه ممکن است دچار اشتباه شویم یا در اولین رویارویی نتوانیم یک ارتباط درست با جهان فیلم برقرار کنیم؛ من چند بار در گذر زمان یا با خواندن نقدهای خوب، نظرم درباره فیلمی تغییر کرده است و به اشتباههای خودم در برخورد و درک فیلم رسیدهام؛ اتفاقی که میدانیم درباره خیلی از منتقدان، دستکم خارجی، مصداق دارد و به آن اعتراف هم کردهاند. یکی از ایرادهای جالبی که به دانکرک و کارگردانیاش وارد دانستهاند این است که در ابتدای فیلم و ورود سرباز جوان به ساحل دانکرک، نولان و گروهش حتی راکورد صحنهها را هم حفظ نکردهاند! این در صورتی است که فیلمساز از همان ابتدا، بازه زمانی رویدادها در زمین (یک هفته)، دریا (یک روز) و آسمان (یک ساعت) را مشخص میکند و با تکیه بر آن، دیگر نیازی به حفظ راکورد نیست؛ چون با وجود پیوستگی (و حتی همخوانی از بُعد دراماتیک) میتواند زمانهای وقوع متفاوت را توجیه بیاورد. بگذریم که حفظ راکورد به خاطر خطای انسانی، عنصری جداییناپذیر از سینماست(!) و اگر این معیار سنجش باشد شاهکارهای تاریخ سینما را هم میتوان بهراحتی قلعوقمع کرد.
حسنخانی: به هر حال از قدیم خودبسندگی و مخالفخوانی بخشی از تشخص جامعهی روشنفکری ایران بوده است و بعضی از منتقدان هم از این امر مستثنا نیستند. با این حال برای اینکه از بحث اصلی دور نیفتیم، من هم ایرادم به نقدهای منفی را با مثالی توضیح میدهم. تو به ایرادهای راکورد اشاره کردی، بگذار من هم بروم سراغ ترجیعبند «شخصیتپردازی» و با سؤالی این ایراد را بهتر توضیح دهم. من نهفقط میانستارهای را دوست ندارم بلکه از آن بدم میآید. شوالیه تاریکی برمیخیزد (2012) هم یکی از ضعیفترین کارهای نولان است. با تمام نقدهایی که به این فیلمها دارم، توانایی شگفتانگیز نولان در این دو فیلم و همه آثارش، در خلق شخصیتها و قهرمانهای دوستداشتنی است. نولان هرچه نداشته باشد، در تعریف قصه و خلق قهرمان از سرآمدهای این دوران است. اصولاً به همین خاطرست که او تبدیل به بلاکباسترسازی شده است که استودیوها سرودست میشکنند تا بتوانند فیلمی از او را در تابستان نمایش دهند و عموم بینندهها را به سالن بکشانند. ایراد شایع انتلکتهای دگم به نولان هم برآمده از همین عامهپسند بودنش است. حالا سؤال من اینجاست: به نظرت برای نولان سخت بود که زمان فیلمش را طولانیتر میکرد و شخصیتهایی مثل «بِین» یا «مرفی» (در به اعتقاد من بدترین فیلمهایش، وگرنه جوکر و دام و لئونارد که جای خودشان را دارند) خلق میکرد؟ فقدان این ویژگی در دانکرک را باید نشانهی ضعف نولان قلمداد کرد یا امتناع خودخواسته و آگاهانهاش؟
حسینی: جواب سؤالهایت که روشن است. اما دستکم سر میانستارهای بدجور اختلاف نظر داریم و باید در فرصتی مناسب، درباره شاهکار بودنش دعوا کنیم! (با خنده) ویژگی مشترک دانکرک و میانستارهای در روایت این است که هر چهقدر بیشتر آنها را مرور و بررسی میکنی، بیشتر متوجه پیچیدگیهای رواییشان، بهویژه در زمانبندی و رفتوبرگشتهایی میشوی که انگار بُعد زمان را هم به چالش میکشند. اصلاً یکی از ویژگیهای بارز آثار نولان، شیوه روایت داستانهایش و بازی با زمان است. برای اینکه به دشواری کار نولان پی ببریم بهترست سعی کنیم فیلمنامهای مشابه دانکرک بنویسیم و بکوشیم ارتباط منطقیای میان سه زاویه دید از یک روایت برقرار کنیم، منتها با این شرط که بهترتیب در سه بازه زمانی یکهفتهای، یکروزه و یکساعته روی دهند؛ و بعد اینها را با عناصر دراماتیک بصری و مضمونی به هم پیوند بزنیم. واقعاً ایده بکر و کار دشواری است.
حسنخانی: بله، همه چیز در مفهوم زمان و بازی نولان با آن خلاصه میشود. بگذار موضوع را با یک مثال ساده و دمدستی توضیح بدهم؛ هشت دقیقه وقت تلفشدهی بازی معروف ایران و استرالیا یک هشت دقیقه بود و بس. با این حال این هشت دقیقه برای ما که با آن هیجان وصفنشدنی بازی را تماشا میکردیم و یقیناً برای بازیکنان ایرانی داخل زمین، به اندازه یک قرن گذشت؛ آن قدر کند و کشدار که تکتک ثانیههایش را همهمان با جزییات خوب به خاطر داریم. حالا اگر از بازیکنان و طرفداران استرالیا سؤال کنیم، جواب آنها چه خواهد بود؟ قطعاً خواهند گفت آن هشت دقیقه در چشم بههمزدنی گذشت. زمان، یکی از ثابتترین و مطلقترین مفاهیم هستی است و از ازل تا ابد همین طور بیتغییر پیش میرود. پس چهطورست که برای دو گروه تا این اندازه متفاوت میگذرد؟ پاسخش در همان سه کپشن شگفتانگیز دانکرک است: «یک هفته در موجشکن»، «یک روز در دریا»، «یک ساعت در آسمان». یک سرباز صفر گرفتار در جنگ و اسیر در چنبرهی محاصرهی دشمن و نزدیک به مرگ در خاکی بیآبوعلف که یک طرف، شوری دریاست و سوی دیگرش شن و دشمنی که تا دندان مسلح پیش میآید، در چه وضعیتی از نظر زمان بهسر میبرد؟ تلاش او برای بقا طولانی و طاقتفرساست و حتی بیفرجام به نظر میرسد. حالا وضعیت او در قیاس با سلحشوری که در آسمان جانش در گرو ثانیههاست و لحظهای و آنی حیات و مماتش را رقم میزند چهطور است؟ شگفتانگیزترین موضوعی که در دانکرک وجود دارد و من را مجذوب خودش کرد همین مسخر کردن زمان است؛ اینکه نولان مفهومی چنان مطلق را چنین نسبی و دستخوش نوسان میکند، مبهوتم کرد. در واقع نولان در دانکرک پا را فراتر گذاشته و میان این سه وضعیت متفاوت در سه بازهی مختلف و در سه موقعیت مکانی جداگانه، پیوند برقرار کرده است؛ آن هم نه پیوندی از سر تصادف یا همراه با بازیگوشیهای فرمی بلکه نقطهعطفهایی دراماتیک که هر یک با مفهوم مشترک بقا، پیوندهایی عقلانی و عاطفی پیدا میکنند.
حسینی: متأسفانه با اینکه نکتهها و حرفهای خیلی زیادی باقی ماندهاند، باید بحث را پایان بدهیم. البته طبیعی هم هست که وقتی درباره یک فیلم بزرگ حرف میزنیم نتوانیم با فرصتی حدود دو هزار کلمه حق مطلب را ادا کرد. در واقع سرنخهایی مطرح شدند تا علاقهمندان خودشان بیشتر در فیلم کاوش کنند.
حسنخانی: همیشه زمان کوتاه است و حوصلهها و البته فرصتها در این روزها اندک. هدف ما هم این است که ایدههایمان را در این مجال اندک با عزیزان خواننده به اشتراک بگذاریم تا شاید دریچهای جدید به جهان فیلمها باز کنیم. وقتی فیلمی مثل دانکرک خودش دریچهای جدید است به جهان و مفاهیمی ازلی ابدی، کملطفی است که واپسگرایانه با آن برخورد کنیم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|