از همان زمانی که سکان هدایت سینمای ایران به بخش دولتی و بنیاد سینمایی فارابی واگذار شد همواره زمزمههای مخالفی نسبت به سیاستگذاریهای سینمایی وجود داشت که شاید قویترینشان به حوزه هنری مربوط میشد؛ نهادی که شماری از هنرمندان را گرد آورده بود و آثاری تولید میکرد که یا در دورههای مختلف جشنواره فیلم فجر در بخش خارج از مسابقه به نمایش درمیآمدند یا بیشتر با معیارهای حوزه منطبق بودند تا وزارت ارشاد. این ماجرا تا سالها ادامه داشت.
زنگها (محمدرضا هنرمند، ۱۳۶۴) یکی از فیلمهایی است که بر اساس نگاه و سلیقهی حوزه هنری ساخته شد و تلاش داشت نگاهی دیگرگون نسبت به مقولهی مرگ در یک جامعهی فرضی داشته باشد؛ جامعهای که میدانیم غربی است اما هیچ اشارهای نمیشود که کجاست. فیلم سعی دارد با استفاده از طراحی صحنه و لباس (طراحی عجیب کلاه افراد پلیس یک نمونه از طفره رفتن فیلم برای اشارهی مستقیم به کشوری است که این رخدادها در آن روی میدهد) داستانش را پیش ببرد. ابتدا به فردی تلفن میشود و مرگ (با صدای محمود قنبری) میگوید که فرصتی باقی نمانده است. مردی میمیرد و پای پلیس و البته یک خبرنگار و عکاس به معرکه باز میشود.
از همان ابتدا و با شنیدن جملههای پسگردنی (مثلاً صدای مرحوم اصغر افضلی به جای عکاس) و لحن طنازانهی خبرنگار (محمد کاسبی و صدای مرحوم منوچهر نوذری) یقین میکنیم که فیلم تلاش دارد با آغشتن فضا به دوبلهای طنازانه از هولناک بودن مضمونش - که مرگ و مرگاندیشی است - بکاهد. فانتزی تماس مرگ (به عنوان شخصیتی که از راه تلفن دیگران را از مرگ قریبالوقوعشان آگاه میسازد) و به نمایش درآوردن چند مورد مشابه، نشان از این دارد که داستان توان یک فیلم سینمایی را ندارد. بنابراین حواشی یکی پس از دیگری وارد داستان میشوند و سعی دارند کاری کنند که فیلم از نفس نیفتد و تماشاگرش را حفظ کند.
دکتر (محرم زینالزاده) که به نمونههای بیشتر علمی نیاز دارد، سردبیر (اسماعیل سلطانیان) روزنامه و اشتیاقش به تیراژ بیشتر و تقاضایش برای گرفتن عکسهایی با زوایای غیرطبیعی، مردهشور (رضا چراغی) که در محل کارش ساندویچ و پپسی میخورد و پسرش را آماده میکند تا کمکم شغل پدر را انتخاب کند، همه و همه جز آن که به زمان فیلم اضافه کنند، کارکرد دیگری ندارند. از سوی دیگر اتخاذ رویکرد طنزآمیز به واقع یک نقض غرض به حساب میآید چرا که تماشاگر را دائم از مضمون تلخ فیلم دور میکند (یادمان باشد که فضاسازی تازهی فیلم در ابتدای دههی ۱۳۶۰ و نشان دادن بازیگرانی که همواره با سیمایی دیگر در آثار حوزه هنری ظاهر میشدند و اکنون با کراوات و لباسهای شیک و بدون محاسن، جامعهای غربی را برای تماشاگر تصویر میکردند، آن قدر مؤثر بود که زنگها را به یکی از نخستین آثار پرفروش حوزه هنری بدل سازد).
از سوی دیگر فیلم با استفاده از نماهای دوربین روی دست و نماهای سوبژکتیو سعی دارد هم به مرگ سیمایی زمینی بدهد و هم برای استفادههای بعدی در فیلم، مرگ را به عنوان قاتلی معرفی کند که قربانیهایش را یکی پس از دیگری شکار میکند. در این میان مردی که مرگ ۲۴ ساعت به او مهلت داده است یا مردی که در واقع به صلیب کشیده شده و مرگ سراغش نمیآید، تراوشهای ذهنی نویسندهی فیلمنامه هستند برای نقد جامعهای غربی و نقبی به مناسباتی که همواره در تبلیغات اینجایی نسبت به جوامع غربی وجود داشته است. نگاه کنیم به جایی که مرگ وقتی به فردی زنگ میزند به او توصیه میکند که پیش از اینکه سراغش برود، بهتر است برود و بدهی خود را به همسایهاش بدهد! یا نگاه کنیم به پرسشهای غریب و باورنکردنی خبرنگار از کسی که قرار است مرگ به سراغش بیاید و اینکه میخواهد احساس او را بداند. فیلم، برای اثبات مضمونش تقریباً هیچ حد و مرزی برای خودش متصور نیست و بیآنکه در پی تحلیل موضوع برای تماشاگر باشد، سعی دارد در قالب یک فیلم سینمایی، نگاه ایدئولوژیک نویسندهی فیلمنامه را به تصویر بکشد. یادمان هست که نویسندهی فیلمنامهی زنگها زمانی تئوریسین بلامنازع حوزه هنری محسوب میشد و با همراهی دوستانش که سنگ بنای حوزه را گذاشتند، نه سینمای پیش از انقلاب را قبول داشتند و نه سینماگران آن دوره را و به دنبال ایجاد سینمایی آرمانی بودند که احتمالاً آثاری مانند زنگها میتوانست تبلور آن باشد.
اما با گذشت زمان بهتدریج نگاه این هنرمندان در تضاد با دیدگاه مدیریت حوزه هنری قرار گرفت و برخی از شاعران، هنرمندان و فیلمسازان از این مجموعه کناره گرفتند. این در حالی است که در دههی ۱۳۷۰ حوزه با ساخت آثاری سنتشکنانه همچون دیدار (۱۳۷۳) و آدم برفی (۱۳۷۶) و در دههی بعدی با تولید آثاری مانند شوکران (۱۳۷۹) و آب و آتش (۱۳۷۹) توانست بر جریان کلی سینمای ایران اثرگذار باشد اما این رویکرد ادامه نیافت و با تعویض مدیریت حوزه هنری، این سازمان تلاش کرد با ساختن آثاری تازه و با پیمودن مسیری دیگر، به جریانسازیاش در سینمای ایران ادامه دهد. سرانجام کار به آنجا رسید که حوزه هنری به دلیل در اختیار داشتن سینماهایی که در سالهای انتهایی دههی ۱۳۵۰ مصادره شده بودند، تلاش کرد با عدم نمایش برخی آثار که ظاهراً با سیاستهای جاری آن در تضاد بودند، همچنان به نقش خود در جریان کلی سینمای ایران ادامه دهد.
نکتهی واپسین این است که سنگ بنایی که زنگها در به تصویر کشیدن فضای کشورهای خارجی پایهگذاری کرد، خودبهخود به یک الگو بدل شد؛ و نمایش زنان با استفاده از کلاهپشمی و شالگردن برای گریز از محذورات نمایش زنان خارجی تا کنون در آثار سینمای ایران رعایت شده و کمتر کسی ایده یا فکر تازهای در این زمینه ارائه کرده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|