کارگردان: رابرت زمکیس، فیلمنامهنویس: جان گِیتینز، بازیگران: دنزل واشنگتن (ویپ ویتاکر)، جان گودمن (مارلینگ مِیز)، دان چیدل (هیو لَنگ)، بروس گرینوود (چارلی اندرسن). محصول 2012، 138 دقیقه. یک خلبان کهنهکار هواپیماهای مسافربری، هواپیمایی را که دچار نقص فنی شده، به شکلی حیرتانگیز و با دردسر زیاد به زمین مینشاند که تلفاتی بسیار کمتر از آنچه انتظار میرود به بار میآید. اما با تحقیقات بیشتری که روی پرونده صورت میگیرد نشانههایی از وجود الکل در خون خلبان کشف میشود که کل فعالیت های او را تحتالشعاع قرار میدهد...
نیما عباسپور: پرواز فیلمی است که رابرت زمکیس با آن به بلوغ رسیده. دیگر اینجا خبری از قصههای فانتزی، کمدی، علمیخیالی یا حداقل ماجراجویانة شیرینی که تمام این سالها عادت کرده بودیم از او ببینیم نیست. پرواز فیلم تلخی است، البته کشتیشکسته هم فیلم تلخی بود، اما امید به زندگی و خوشبینی و شیرینیای در آن بود که پیش و پس از آن در تمام آثار زمکیس دیده میشد و آن را از گزنده بودن نجات میداد. ولی در این فیلم با پیروی از تمام درامهای خوبی که در زیرژانر اعتیاد به الکل و مخدر قرار میگیرند - مانند روزهای شراب و گل سرخ (بلیک ادواردز)، ترک لاس وگاس (مایک فیگیس)، تعطیلی ازدسترفته (بیلی وایلدر)، شبای کوچک، بازگرد (دانیل مان) و... - با ضدقهرمانی (با بازی بسیار خوب دنزل واشنگتن) طرف هستیم که تا جایی که ممکن است به خودویرانگری ادامه میدهد و به همین دلیل همه چیزش را از دست میدهد: از مقام و جایگاهش گرفته تا دوست و خانواده و از همه مهمتر رؤیایش را که همان رؤیای دیرین انسان است؛ یعنی پرواز. پایان فیلم که در آن شخصیت کاپیتان ویپ ویتاکر در گردهمایی معتادان و دائمالخمرهای داخل زندان برای زندانیها سخن میگوید و از کارهایش ابراز پشیمانی میکند، هم نقطهضعف اصلی فیلم است و هم در عین حال جالب است. نقطهضعف است چرا که فیلم بیهوده و درست جایی که نباید لحنی شعاری پیدا میکند. ظاهراً زمکیس تحمل نکرده فیلمش را با شکست مطلق و تباهی شخصیتش تمام کند و ترجیح داده کورسویی از امید برای او باقی بگذارد؛ اما جالب هم هست زیرا مشخص میشود هرآنچه از ابتدا دیدهایم روایتی است که ویپ برای زندانیها تعریف میکرده و بدین ترتیب شاهد فلاشبکی طولانی بودهایم. به هر حال اینکه فیلمساز همیشه جوان و پرشور سه دهة اخیر که در کنار استیون اسپیلبرگ سازندة شیرینترین و رؤیاییترین لحظههای زندگی ما بوده در سال ٢٠۱٢ آن هم در شصت سالگی تصمیم گرفته فیلمی جدی و متمایز از دیگر آثارش بسازد جذاب و قابلبررسی است. (امتیاز: ٧ از ۱٠)
دروغهای اعتیادآور
هومن داودی: خوشایندترین اتفاقی که در پرواز افتاده بازگشت موفقیتآمیز و شورانگیز کارگردانیست که فیلمهای درجهیکی مثل فارست گامپ و کشتی شکسته را به سینمادوستان هدیه داده است. رابرت زمکیس که دهة اول قرن 21 را صرف پیشرفت تکنیکی سینمای انیمیشن کرد و انصافاً در این زمینه به دستاوردهای بزرگی هم رسید، نتوانسته بود کیفیت هنری انیمیشنهایش را همچون وجه تکنیکیشان برجسته کند. اما بهترین و ماندگارترین آثار او از آن دسته فیلمهایی هستند که برای پردة بزرگ سینما ساخته شدهاند و تماشاگری که از تماشایشان فارغ میشود تجربهای جذاب از انواع و اقسام تراژدی، کمدی، درام و تریلر را از سر میگذارد. این فیلمها نشان از این دارند که سازندهشان یک قصهگوی کلاسیک کبیر است. پرواز هم درست به همین شکل مجموعة کمیابی است از مرگ و زندگی، ایمان و کفر، تلخی و شیرینی و سقوط و صعود. طیفی متنوع از روحیات انسانی در آخرین فیلم زمکیس متبلور شده که بیشک جذابترینش روند رو به اضمحلال و خودویرانگرانة شخصیت اصلی با بازی درخشان دنزل واشنگتن است. بعید است که فیلمساز به واشنگتن گفته باشد که تا این حد جزییات یک الکلی حاد را به نمایش بگذارد و مثلاً موقع نشستن کنار کمکخلبانش در بیمارستان عصایش را چند بار به زمین بکوبد یا به آن شکل عجیبوغریب پسرش را بر خلاف خواستة خود او ببوسد. زمکیس با هوشمندی دستمایة تلخ اصلیاش را با شخصیتهای جانبی بامزه و جذابی همچون هارلینگ (با بازی همچون همیشه دوستداشتنی جان گودمن) یا آن جوان سرطانی سیگاری تعدیل کرده. این از هنرمندی اوست که سکانس درخشان وسوسة نهایی ویپ در شب پیش از دادگاه برای مصرف دوبارة الکل را طوری میزانسن داده که یادآور فیلمهای ترسناک است و از اعتیاد به الکل چنان تصویر هولناکی شکل میگیرد. از طرف دیگر، معرفی نیکول و ارتباط گرفتن او با ویپ هستة عاطفی قدرتمندی در فیلم ایجاد کرده تا طیف گستردهتری از ابعاد انسانی برای شخصیت اصلی تعریف شود. البته اینجا هم درست مثل دو فیلم مورد اشاره، رستگاری شخصیت اصلی با فراغ عاشقانهاش پیوند خورده نه وصال؛ و معشوق شخصیت اصلی فیلم زمکیس نمیتواند همپای او تا آخر خط بیاید. یک سکانس عالی و هیجانانگیز از سقوط هواپیما هم در ابتدای پرواز هست که درست مثل سکانس مشابهش در ابتدای کشتیشکسته، به دلیل جذابیت و اهمیت آنچه پس از آن میآید، به احتمال زیاد کمتر از آنچه لایقش است قدر خواهد دید. اما میشود از زاویة دیگری هم به فیلم نگریست. اعتیاد ویرانگری که تمام زندگی شخصی و خانوادگی ویپ را از هم پاشیده نه به مواد مخدر یا مشروبات الکلی که به «دروغ» است. به همین دلیل است که ویپ نمیتواند جلسة الکلیها را تاب بیاورد، چون سخنران دارد دقیقاً، به شکلی اعترافگونه، از مضرات دروغ میگوید و احساس بدی که از دروغ گفتن به دیگران پیدا میکرده است. همین انباشت دروغهای کل زندگی ویپ است که در دادگاه نهایی به تصمیم بزرگ و سرنوشتساز زندگیاش منجر میشود. از همان ابتدا و برخورد بال هواپیما به بالاترین جای کلیسا مشخص میشود که شخصیت اصلی فیلم با مذهب و خدا درگیری دارد و خواهد داشت. این درگیری، درست مثل همین آغاز ظریف، در زیرمتن اثر ادامه پیدا میکند و در نهایت به جملة کلیدی ویپ پیش از اعترافش در دادگاه ختم میشود: «خدایا به دادم برس.» در مجموع، تماشای پرواز با درام قدرتمند، شخصیتهای بهخوبی پرداختشده، تنگناهای اخلاقی درگیرکننده و بازیهای درجهیک بازیگرانش به تجربهای لذتبخش تبدیل شده است. (امتیاز: 8 از 10)
|