اگر بانو را به دلیل اینکه پس از ساخت بلافاصله به نمایش درنیامد، در نظر نگیریم، مهرجویی پس از هامون سه فیلم با مضمونهای زنانه و درباره شخصیتهای زن ساخت؛ سارا بر اساس نمایشی از ایبسن و درباره زنی به نام سارا (نیکی کریمی) که شوهرش قدر زحمتهایی را که برایش کشیده، نمیداند و دستآخر او شوهر را رها میکند. سپس پری درباره دختری جوان به نام پری (نیکی کریمی) که دغدغهی عرفان و جستوجوی حقیقت در وجودش زبانه کشیده است اما مثل هر جویندهی دیگری بدون راهنما نمیتواند ادامه دهد؛ و سرانجام لیلا قصهی زن جوانی به نام لیلا (لیلا حاتمی) که بچهدار نمیشود و اگرچه در ظاهر اجازه میدهد شوهر زن دیگری اختیار کند اما طاقت نیاورده و رضا (علی مصفا) را ترک میکند. فیلم مانند یک دایره از مراسم پختن شلهزرد آغاز میشود و در مراسم مشابه دیگری به پایان میرسد. این دایرهی ملودراماتیک روایت زندگی لیلا و ماجراهایی است که پشت سر میگذارد. زنی جوان که زندگی شادمانهای با شوهرش دارد اما اصرار مادر شوهر برای داشتن فرزند، راز نهفتهای را برملا میکند؛ رازی که در جامعهی ایرانی شوکران زنانی محسوب میشود که «بچهشان نمیشود»، «اجاقشان کور است»، «نزا» هستند و خلاصه هرچه عیب و ننگ که سراغ داریم نثار زنانی میشود که به هر دلیلی نمیتوانند صاحب بچه شوند. زن و زایندگی ظاهراً چنان درهم تنیدهاند که با گذشت سالها و قرنها گویی فرهنگ تحقیر زن نازا به دلیل ناباروریاش از میان نخواهد رفت. مهرجویی با ورود به جهان زندگی لیلا و شوهرش که پیداست آدمهای طبقهی متوسطی هستند که مدرن زندگی میکنند، اهل دیدن فیلم هستند (گیریم که سینمای مورد علاقهشان ملودرام سوزناکی از جنس دکتر ژیواگو است) سعی دارد نشان دهد که خواستن فرزند و طعنه و تحقیر زنی که نازا است، فرهنگی است که در تار و پود ما ایرانیها جا خوش کرده است. در چنین شرایطی لیلا حتی میپذیرد که برای شوهرش زن بگیرد. خودش به خواستگاری برود و بازیگر بازی باختباختی باشد که یک سر بازندهاش همواره خود اوست. هرچند با رضا در مورد دخترهایی که رضا بهتنهایی خواستگاریشان رفته، شوخی میکنند و رضا هم هیچیک را نپسندیده است اما بالأخره یکی پیدا میشود که مشکلی ندارد و میتواند مادر فرزند رضا بشود. در سکانسی که لیلا وسایل رفتن خواستگاری را برای رضا آماده میکند و سپس در اتومبیل آخرین سفارشها را به او میکند، لیلا جملهی عجیبی میگوید: «میای دیگه؟!» او میخواهد بداند که رضا آیا دنبال او خواهد آمد؟ آیا فراموشش نخواهد کرد؟ آیا هنوز جایگاهی در زندگی رضا دارد؟
تراژیکترین وجه زندگی لیلا به عنوان زنی که نمیتواند فرزندی داشته باشد و شوهرش زن دومی اختیار میکند این است که کسانی از جنس او نیز به این تقدیر تاریخی گردن مینهند: خواهران رضا. آنها شلوغ میکنند. ظاهراً طرفدار لیلا هستند اما در روز خواستگاری، آنها انگار اصلاً لیلا را نمیبینند و نفرهای اول صف رفتن به خواستگاری هستند. سرانجام لیلا نمیتواند تاب بیاورد و رضا را ترک میکند. رضا به دنبالش میآید. ظاهراً همین حرکت لیلا تمامی نقشههای مادر شوهر را برهم زده است. او به دنبال نوهی پسر بود اما دختری نصیبش میشود. گیتی (شقایق فراهانی) بچه را به خانوادهی شوهر واگذار میکند و خودش بار دیگر ازدواج میکند. مهرجویی به طریقی مینیمال و همراه با استفاده از صدای راوی (لیلا) شرح ماوقع را حتی به شکل طنز تشریح میکند. عکس یادگاری گیتی با شوهر بعدیاش و باران در میان دستان مادر بزرگ گریان و نالان، همه و همه بهنوعی نشاندهندهی طعنهی فیلمساز نسبت به مناسباتی است خالی از هر گونه عاطفه و احساس نسبت به زنان؛ زنانی که یا مثل گیتی مورد معامله قرار میگیرند و وقتی هم مورد پسند قرار نمیگیرند، باید راهشان را بکشند و بروند یا مثل پیرزنی که «کارچاقکن» ماجرا است و نقشش را در اجتماع بیرونی (جامعه) و درونی (خانواده) پذیرفته است و زنان دیگر را برای ازدواج رضا در نظر میگیرد. نکتهای در شخصیت رضا وجود دارد که تماشاگر را آزار میداد و آن انفعال اوست. در تمام مدتی که مادرش دخترانی را برای او پیشنهاد میکند، او اعتراضی ندارد اما هر بار که نزد لیلا میآید، به طرز سادهلوحانهای از همسرش تأیید طلب میکند. سرانجام وقتی لیلا به خانهی پدری (یا به تعبیر دقیقترش خانهی مادری) بازمیگردد، رضا با عذر بدتر از گناه سعی دارد خود را بیگناه نشان دهد. او میگوید تمام این کارها با تأیید لیلا انجام شده است. با این همه در تمام وقتهایی که او کفش و کلاه میکرد و به خواستگاری میرفت و وقتی در نهایت عیب و علتی در گیتی پیدا نکرد و غیرمستقیم او را پسندید، هرگز به لیلا توجهی نکرد و نخواست در رفتار و حتی چهرهی او دقیق شود و بداند در درون او چه میگذرد. سرانجام وقتی همهی آبها از آسیاب افتاده است، رضا دست باران را گرفته و برای بردن شلهزرد به خانهی مادر لیلا میآید. مونولوگ لیلا که میگوید اگر اصرار مادربزرگ باران برای داشتن نوه وجود نداشت، بارانی در کار نبود و اشارهای که در برخی نقدها به نیمخندهی لیلا با آن دهان باز شده است، بیش از این که پایانی بر ملودرام موفق مهرجویی باشد (که حتی هوشمندانه از یکی از ترانههایی که در آن دوران بهاصطلاح «گل کرده بود» در فیلمش بهره میگیرد) احتمالاً اشاره به این دارد که لیلا به عنوان شخصیت اصلی، پس از پشت سر گذاشتن فراز و فرودهای مختلفی در زندگیاش، یک بار دیگر این فرصت را دارد که به این دایره فکر کند و ببیند به آن باز خواهد گشت یا همچنان قرار است از بیرون ناظر آن باشد. مهرجویی پس از لیلا دیگر به مضمونهای زنانه بازنگشت. اگرچه درخت گلابی و حتی دختردایی گمشده پژواکهایی از چنین مضمونی در خود داشتند اما هرگز به طور مستقیم سراغ آن نرفتند. میکس سودایی دیگر داشت. بمانی با آنکه موضوعش مستقیم به زنان مربوط میشد اما «مهرجوییوار» نبود. مهمان مامان و سنتوری بیشتر از اینکه بخواهند کاوشی در موقعیت زنان در جامعه باشند، بیشتر دیدگاه اجتماعگرایانهای را بازتاب میدادند که هم مردان و هم زنان را تحت تأثیر قرار میداد. همچنان میتوان به نگاه او در سهگانهی زنانهی سارا، پری، لیلا در فرصتی دیگر پرداخت.
* عنوان یادداشت به بخشی از ترانهی علیرضا افتخاری در فیلم اشاره دارد: «با یادت ای بهشت من، آتش دوزخ کجاست»
|