من سالوادور نیستم یازده میلیارد فروخت و تبدیل شد به تیتر اول اخبار فروردین! آغاز سال جدید با رکورد هجده میلیارد تومان فروش نوروزی، سینمای ایران را تکان اساسی داد و باعث شد سینما جان تازهای بگیرد. خیلیها هنوز هم باورشان نمیشود آمار بیشترین فروش نوروز متعلق به فیلم کمدیای باشد که معتقدند چندان هم فیلم خوبی نبود! چرا من سالوادور نیستم باید یازده میلیارد بفروشد؟ این سؤال خیلیها از جمله سینماگرانی است که از فروش رکوردشکن این فیلم انگشت به دهان ماندهاند؛ فروشی که هنوز ادامه دارد و بعید نیست بنا به صلاحدید شورای اکران، بیشتر از هفت هفته هم فیلم را روی پرده نگه دارد. با تمام شدن تعطیلات نوروزی من سالوالدور نیستم هنوز دارد با سرعت مخاطب جذب میکند و طبق گزارش خبرگزاریهای سینمایی و دوربین برنامهی تلویزیونی هفت، بارها توسط مردم دیده میشود. فروش این فیلم برای خیلیها جای سؤال دارد و به گفتهی کارگردانش وقتی فیلمی با این سرعت سرسامآور میفروشد حتی خود من هم از سر کنجکاوی میخواهم بروم و چنین فیلمی را تماشا کنم. اما من سالوادور نیستم عناصری دارد که دستکم عموم تماشاگران و مردم معمولی با آن رابطه برقرار کردهاند و حاضرند برای دیدنش به سینما بروند. شاید اگر من سالوادور نیستم چند سال قبل از این ساخته شده بود چنین فروشی نداشت. در درجهی اول شکی نیست که مردم این فیلم و داستانش را باور کردهاند. این فیلم کمدی موقعیت امروزی جامعهای است که روزانه با تمام موقعیتهایش در حال دستوپنجه نرم کردن هستیم. نوع شوخیهای فیلم به نوعی ریشه در بعضی از دیدگاههای مذهبی دارد؛ نه اینکه فیلم مذهب مردم را نشانه گرفته باشد و دین را به سخره بگیرد بلکه شوخی با موقعیتهایی است که قوانین سختگیرانه این روزها برای مردم به وجود آوردهاند. اگر چند سال پیش مردم تنها با یک حکم شرعی روبهرو بودند، امروز با انواع و اقسام سلیقههای مدیریتی و حراستی مواجه هستند که در هر اداره و سازمانی متفاوت از دیگری به چشم میخورد. رفتارهای سلیقهای با دین باعث شده مردم از رویارویی با برخی از اشخاص یا موقعیتها خودداری کنند. از این رو مخاطب به محض شناسایی نقاط مشترک، با شخصیتها ارتباط گرفته و همذاتپنداری میکند. - اکثر سکانسهای من سالوادور نیستم در خارج از کشور گرفته شدهاند و شاید اگر چند سال قبلتر از این بود دیدن چنین فضاهایی برای مردم، ناآشنا جلوه میکرد و به اندازه امروز برایشان جذابیت نداشت. چند سال پیش وضعیت معیشتی مردم این طور نبود که دستکم یک بار سری به آن طرف آبها زده باشند و از چندوچون ماجرا باخبر باشند. اما این روزها میشود گفت که خیلیها سری به کشورهای دوست و همسایه از جمله ترکیه یا کشورهای دیگر زدهاند. یک مثالش پیامهای تبلیغاتی بی حد و حساب تورهای ارزانقیمت است که روزانه چندتا چندتا از روی گوشیهایمان پاک میکنیم. شاید اگر مسألهی سفر به خارج از کشور این قدر باب نشده بود، وقتی خانوادهی ناصر به برزیل دعوت میشدند برای مردم عجیب و غیرقابلباور بود. اما حالا میبینیم که مخاطب بهراحتی با این مسأله کنار میآید و این دروغ بزرگ را میپذیرد. تا اینجا هم فیلم خلاف باور مردم حرکت نمیکند.
- فیلم با یک برنامهی زندهی استودیویی شروع میشود که مجری روبهروی مهمانانش نشسته و با آنها خوشوبش میکند. مهمان برنامه خیری است که مقدار زیادی پول پیدا کرده است و آن را صحیح و سالم و بیکموکاست به صاحبش برگردانده؛ و حتی ریالی مژدگانی هم نپذیرفته است. شاید اگر چند سال پیش بود مردم نمیدانستند حضور در برنامهی زندهی تلویزیونی چیست و چهگونه میشود یک زن و مرد عادی فقط به خاطر خیربودنشان به برنامهای دعوت شوند و ازشان تقدیر شود. درباره بهروز بودن سوژهی من سالوادور نیستم و نقطهی شروع درستش، ابتدا باید از احسان علیخانی و ماه عسلاش تشکر کرد! اگر این برنامه نبود و مردم ریز و درشت کوچه و بازار را به مناسبت مشکلات و گرفتاریها و موفقیتهایشان جلوی دوربین نمینشاند، امروز کسی حضور ناصر و زنش را جلوی دوربین زنده باور نمیکرد. از طرفی عموم مردم چند سال پیش با «کمپین» آشنا نبودند! اینکه حمایتهای دستهجمعی در فضای مجازی و واقعی چه معنایی دارد. از زمانی که مردم گوشیهای هوشمند به دست گرفتند و دیدند هر چیزی در فضای مجازی ممکن است، دعوت ناصر و همسرش به برزیل را به مناسبت خیربودنشان هم پذیرفتند. - واضح است که کمدی بازار گیشه را داغ میکند و چه کسی بهتر از رضا عطاران! درست به همان اندازه که «ف» مردم را یاد فرحزاد میاندازد، دیدن عطاران مردم را یاد خندیدن میاندازد. عطاران کمدینی است که از تلویزیون به سینما راه پیدا کرد و طبعاً هنگام عزیمت به سینما انبوه مخاطبان تلویزیونی را با خودش همراه کرد. او از معدود بازیگران یا به عبارتی ستارههای سینمای ایران است که حضورش روی بیلبرد مردم را به سینما میکشاند. در کنار عطاران از سابقهی حضور یکتا ناصر نباید غافل بود. نقش الهام همسر ناصر این قدر خوب و درست نوشته شده که مخاطب میفهمد نویسندهی اثر به شعور مخاطب احترام گذاشته است. الهام نماد یک زن سربهراه و حرفگوشکن ایرانی است که لحظهای از حمایت شوهرش دست برنمیدارد. ضمن اینکه تمام حساسیتهای زنانه را مثل اهمیت به شیکپوشی یا شک به رفتار همسرش دارد. در مقابل به فرزندشان نشان میدهد که طرفدار پدر خانواده است. یکتا ناصر یک بار هم پیش از این نقش زن سادهدل و عاشق همسرش را در فیلم قبلی منوچهر هادی با عنوان زندگی جای دیگری است بازی کرده بود. او در مقابل داود (حامد بهداد) مطیع و رام بود و هر نوع بیاحترامی و کجخلقی را تحمل میکرد و تنها توقعش این بود که اسمش وارد شناسنامهی همسرش شود. او حالا در من سالوادور نیستم نمونهی تلطیفشده و بهروز همان نقش را بازی کرده و جواب هم گرفته است. در کنار سوپراستارهای خودمان از حضور آقای ریوالدو در فیلم و تأثیرش در ذهن مخاطب هم نمیتوان چشمپوشی کرد. در اغلب دنیا از حضور چهرههای جهانی در فیلمها استقبال میشود و البته این شانس میتوانست با قصهی دستمالیشدهای از بین برود ولی استفادهی بهجا باعث شده است که ریوالدو هم به امتیاز فیلم و برگ برندهای هرچند کوچک تبدیل شود.
شاید نکتههای مطرح شده کافی و کامل نباشند. در واقع میشود بیشتر از اینها موفقیت یک فیلم کمدی و شرایط موجود و مهیای جامعه را تحلیل و بررسی کرد. اما منوچهر هادی نشان داد بعد از ساخت هفت تلهفیلم، سه سریال تلویزیونی و پنج فیلم سینمایی همان قدر که قواعد ساخت فیلم روشنفکری را بلد است به قواعد ساختن یک کمدی عامهپسند هم آشناست و میتواند فیلمی میلیاردی بسازد.
|