چهارشنبهسوری دستکم به اندازهی درباره الی... یا جدایی نادر از سیمین طرح داستانی پیچیدهای ندارد و روابط آدمهایشچنان نیست که تماشاگر مانند دو فیلم یادشده از داستان فاصله بگیرد و قضاوت کند. در این فیلم فرهادی بیشتر سعی کرده است که داستانگو باقی بماند. ظاهراً داستان در آن دو فیلم سرشناستر فرهادی بسیار پروپیمانتر از این یکی است و از قرار معلوم تکامل کار هر فیلمسازی رو به آینده است و در آثار بعدیاش خود را نشان میدهد. با این همه داستانگویی فرهادی در چهارشنبهسوری از دو اثر یادشده کاملتر است، چون همان طور که اشاره شد او در اینجا کمتر به دنبال این است که تماشاگرش را از جایگاه بیننده به جایگاه قضاوت بنشاند. روحی (ترانه علیدوستی) دختری سادهدل اما هشیار، در واپسین روزهای سال از طریق یکی از بنگاههای کاریابی برای تمیز کردن خانهای میرود که آقا و خانم خانه، مژده (هدیه تهرانی) و مرتضی (حمید فرخنژاد) شدیداً دچار اختلاف هستند. دلیل اختلاف آنها زنی است به نام سیمین (پانتهآ بهرام) که همسایهی آنها است و از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکند و آرایشگر است. سرانجام مشخص میشود که مرتضی و سیمین سر و سری با هم دارند. این را روحی متوجه میشود اما به روی خودش نمیآورد. روحی به عنوان دختر چشموگوشبستهی پایینشهری که میخواهد با پسر داییاش عبدالرضا (هومن سیدی) ازدواج کند، شاهد زندگی سرد و پر از تنش آدمهای بالاشهری است. خود اوست که با دیدن فندک سیمین در دست مرتضی به رابطهی پنهانی این دو پی میبرد. او زنی است که شاهد خیانت مردی به زنی دیگر است و پای زن دیگری نیز در میان است. این سه زن هر یک ضلعی از داستان چهارشنبهسوری هستند. مثل این است که هر سه، قهرمان اصلی فیلم هستند و زنانگی در این سه تن تقسیم و تعریف شده است. مثل این است که هر زنی میتواند مانند روحی باشد؛ ساده و از همه جا بیخبر و چشموگوشبسته، که انگار ورودش به جامعه و بازار کار چشمش را به دنیا باز میکند. اما ممکن است مانند مژده مقهور مردی از این دنیای ناشناخته شود. میتوان فرض کرد مژده زمانی برای خودش کسی مثل روحی بوده است که وارد مناسبات جامعهای شده که تعاریف تازهای از ارتباطات دارد. آیا سیمین «برنامهی آینده» مژده نیست؟ سیمین طلاق گرفته و او نیز مانند مژده بچه دارد. فیلم هیچوقت اشاره نمیکند که دلیل جدا شدن سیمین از شوهرش چه بوده است. اگر شوهر در این جدایی مقصر است، پس سیمین نباید به هیچ مرد دیگری توجه کند اما او و مرتضی با هم ارتباط دارند. آیا اگر ادامهی ماجرای مژده و مرتضی به طلاق منجر میشد، دیر یا زود مژده به سیمینی دیگر بدل نمیشد؟ وحشت مژده از چیست؟ آیا عاشق مرتضی است؟ به نظر نمیرسد. انگار ترس او بیشتر از این است که آیندهی نامشخصی در انتظارش باشد و زنی بشود مانند سیمین. این که در ابتدا اشاره شد فرهادی در چهارشنبهسوری کمتر از مخاطبانش میخواهد داوری کنند، دقیقاً به همین دلیل است که او در مقام فیلمساز تلاش کرده است تا راوی امین داستان و آدمهای فیلمش باشد و خودش دست به قضاوت نزند. این که گفته میشود فرهادی سعی میکند در مورد آدمهای اثرش داوری نکند و داوری کردن آدمها نسبت به یکدیگر را امری مذموم تلقی میکند، به نوعی پس از درباره الی... و دو اثر بعدی، شکل دیگری از قضاوت یافته است. او از مخاطبانش میخواهد در مورد قضاوت نکردن آدمها قضاوت کنند! ما تماشاگران آثار او هستیم. به طور طبیعی هیچ فیلمسازی نیست که برای خلأ فیلم بسازد. پس وجود تماشاگر برای کارگردانی مانند فرهادی بسیار اهمیت دارد. از سوی دیگر ما به عنوان تماشاگر باید در مورد شخصیتهای آثار فرهادی «تصمیم بگیریم» و رفتارشان را زیر ذرهبین درونی خودمان بگذاریم که گاهی به آن وجدان نیز گفته میشود. لامحاله ما نیز باید در مورد آدمی مانند الی یا نادر و سیمین و مارین (برنیس بژو) و احمد (علی مصفا) قضاوت کنیم. به عبارت دیگر بدون قضاوت کردن، داستان هیچ فیلمی روی وجود فردی ما اثر نمیگذارد. ما درباره فیلم و آدمهایش قضاوت میکنیم یا دست به انتخاب میزنیم. این که گفته میشود در آثار فرهادی هیچ شخصیت منفی وجود ندارد، پس نمیتوان درباره آدمهای آثارش قضاوت کرد، و گفت خوب هستند یا بد، تفاوتی در اصل ماجرا نمیکند. این ما هستیم که موارد مختلفی را کنار هم گذاشته و درباره هر کدام به نتیجه میرسیم.
سپیده (گلشیفته فراهانی) کار خوبی کرد که به دیگران نگفت الی نامزد دارد؟ الی کار خوبی کرد که با وجود داشتن نامزد همراه این سه خانواده به شمال آمد؟ آیا نادر کار خوبی کرد که نگفت از حاملگی راضیه (ساره بیات) باخبر است؟ چهگونه میشود فیلمی ساخت درباره قضاوت نکردن، در حالی که در جهان داستانی، مخاطب از ابتدا تکلیفش را باید با شخصیتهایی که میبیند روشن کند تا بتواند له یکی و علیه دیگری باشد. به نسبت درباره الی...، جدایی... و گذشته، فرهادی در چهارشنبهسوری توجهش بیشتر به قصهگویی است تا به برآیند پیام فیلمش و میزان توجه تماشاگران به این پیام. به عبارت دقیقتر سیمین، مژده و روحی برای ما زنان آشناتری هستند تا سیمین جدایی...، الی، سپیده یا مارین. به این دلیل که این سه زن نتیجهی منطقی داستان فیلم هستند. از دل روابط فیلم بیرون آمدهاند. ما به خودمان میگوییم که روحی در انتهای فیلم وقتی مرتضی پیادهاش میکند، چه فکری درباره او میکند؟ نکند ادامهی منطقی مرتضی به عبدالرضا برسد. یادمان باشد که در طول فیلم، او هرگز پایش به شهر نمیرسد. انگار این شهر است که آدمها را تغییر میدهد. انگار این شهر است که کاری میکند زنان به خودشان رحم نکنند. به نظر میرسد تغییر ناگهانی روحیهی سیمین در انتهای فیلم و خاتمه دادن به ارتباطش با مرتضی بیش از آن که به مناسبات درونی فیلم ربطی داشته باشد، به نوعی بیرون از جهان داستانی اثر به آن تحمیل شده است. به نظر میرسد اصغر فرهادی به عنوان یکی از نامآشناترین کارگردانهای سینمای ایران، پس از چهارشنبهسوری استراتژی رواییاش را تغییر داد و فیلمهایی ساخت که به قول یکی از دوستان «نقاله گونیایی» هستند. به این معنا مهندسی بودن خط و ربط روایی در آنها بیش از مثلاً مهندسی روایت در چهارشنبهسوری به چشم میآید.
|