در شمارهی اول اسفند ماهنامهی «فیلم» به سیاق همهی سالهای گذشته به مرور بزرگترین رویداد سینمایی سال یعنی جشنوارهی فیلم فجر پرداختیم و خوانندگان همیشگی مجله لابد یادشان هست که مطالب و یادداشتها و نقدهای آن شماره چه مجموعهی مفصل و پروپیمانی را تشکیل داده بود؛ تا جایی که حتی بعضی از بخشهای روتین مجله بهناچار بیرون ماند و البته حتی این تمهید هم باعث نشد که همهی مطالب جشنوارهای پوشش داده شود. به دلیل مشکل همیشگی کمبود صفحه و فراوانی مطالب، از بین بیش از چهل گزارش و نقد و مطلب ارسالی، تقریباً سی عنوان در شمارهی اول اسفند منتشر شد و سایر مطالب به انتشار در زمانی دیگر موکول شد. بیرون ماندن این مطالب اصلاً به معنای ضعف آنها نیست و جالب است که برخی از بهترین مطالب آن شماره به این دلیل حذف شدند که دیر به دستمان رسیدند یا حجمشان طوری بود که برای ردیف کردن صفحهها مجبور بودیم کنارشان بگذاریم. اتفاقاً به دلیل کیفیت خوب بعضی از این مطالب، حیفمان آمد که خوانده نشوند و به همین دلیل تصمیم گرفته شد که مجموعهی مطالب باقیمانده از شمارهی پس از جشنواره، به جای آنکه تکتک در شمارههای مختلف کار شوند، در قالب یک مجموعه در معرض دید مخاطبان سایت ماهنامهی «فیلم» قرار بگیرند. از سوی دیگر تعدادی از فیلمهایی که موضوع این یادداشتها هستند (از جمله ابد و یک روز، بادیگارد، کفشهایم کو؟، نیمرخها، خشم و هیاهو، چهارشنبه و...) در همین ایام اکران شده یا میشوند و همزمان با تماشایشان خواندن مطالبی دربارهشان خالی از لطف نیست. * جشنواره دورهی خوبی را پشت سر گذاشت. لااقل از این منظر که فیلمهای بد کم بودند و فیلمی که عذابت دهد تا سالن را ترک کنی، بسیار کمتر از سالهای گذشته. دلیلش هم معلوم است: فضای باز سالهای اول دولت جدید. وقتی فیلمها بهتر شدند، عکسالعملها هم بهتر شدند و دیگر کسی فیلمی را مورد تمسخر قرار نداد و باعث تحریک دیگران و قضاوتشان نسبت به فیلمها در نمایش جشنوارهای نشد. «عرضه و نمایش فیلم از ساخت آن مهمتر است.» این جمله را سالها قبل از معلمی ایتالیایی شنیدم که با سرمایهی شخصی فیلمهایی بینظیر ساخته بود. به همین دلیل میخواهم به نقش گروه سینماهای «هنر و تجربه» اشاره کنم که در ساخت فیلمهای مستقل بسیار مهم بوده است؛ همین که فیلمسازان دریافتهاند جایی برای نمایش عمومی فیلمشان فراهم شده، دست به تجربههای درخور توجهی زدهاند. متأسفانه این بخش از جشنواره خوب دیده نشد و فدای بخشهای حرفهای شد. اما سینمای هنر و تجربه بهزودی مخاطب خودش را بیش از گذشته پیدا میکند و مثل بسیاری از جشنوارههای معتبر با استقبال روبهرو خواهد شد؛ به طوری که اصلاً عدهای برای تماشای این بخش به جشنواره خواهند آمد! همینجا بد نیست اشاره کنم که برخی فیلمها میتوانستند یک فیلم کوتاه درخشان باشند، اما فیلمهای طولانی متوسطی شده بودند. برخی فیلمها نیز فیلمهای تلویزیونی خوبی بودند که جایشان روی پردهی سینما نبود. همدلی و همراهی مستندسازان امسال دلپذیر بود. آنها با هم قرار گذاشته بودند برای تماشای همهی فیلمهای مستند حضور داشته باشند و دلگرمی برای یکدیگر باشند. پرداختن به فیلمهای مهم بخش سینمای مستند مجالی دیگر میطلبد، اما فعلاً حضور جدی همین بخش را به فال نیک بگیریم. اعلام خبر حضور رؤیاهای دم صبح (مهرداد اسکویی) در بخش «نسل جوان» جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین برای کسانی که فیلم را بسیار دوست داشتند، خبر خوبی بود.
با دقت بیشتر در فیلمهای امسال متوجه یک ایراد بزرگ در نحوهی روایت شدم. در بسیاری از فیلمها زاویهی دید رعایت نمیشد؛ مثلاً میدیدیم دو شخصیت را همراهی میکنیم، تا یکی از دیگری جدا میشود و به داخل اتاقی میرود، ما بهدرستی به همراه شخصیت اصلی پشت درمیمانیم؛ اما در کمال تعجب در نمای بعدی وارد اتاق میشویم و شخصیت اصلی بیرون جا میماند! یعنی نگاه دوربین از منظر راوی و «حضور» فیزیکی شخصیت راوی که سادهترین اصل روایت است، رعایت نمیشود. نفرمایید که سینمای مدرن مثل شکسته شدن خط فرضی، زاویهی دید را هم نادیده میگیرد که کلاهمان توی هم میرود! علاوه بر مشکل زاویهی دید، منظر راوی نیز در برخی فیلمها رعایت نشد. انتظار نداریم فیلمسازهای ما مثل یاسوجیرو اوزو دوربین را در ارتفاع چشم یک فرد ژاپنی نشسته روی تاتامی قرار دهند، اما اینکه در فیلمی ناگهان تصویر تبدیل شود به تصاویری که از گوشی یکی از شخصیتها گرفته میشود و در جاهای دیگر نیز شخصیتهایی چنین زاویهای را بیمنطق اجرا کنند، سؤالبرانگیز است. وارد مباحث تئوریک نمیشویم تا ببینیم در سینما راوی کودک چه تفاوتی با راوی بزرگسال دارد و مثلاً اسپیلبرگ وقتی دنیای یک کودک را نشان میدهد، چه دنیای متفاوتی را ارائه میکند. اما اینکه فیلمی با راوی کودک بسازیم که فرقی با راوی بزرگسال نداشته باشد، عجیب نیست؟ کودک در دنیای خود اصلاً چیزهایی را نمیبیند، چیزهایی را مبهم میبیند و چیزهای متفاوتی را برجسته میبیند. «امسال فیلمی دیدم که میزانسنش بهشدت گیج بود. حال کارگردانش خوب بود، اما میزانسنش گیج بود. پارک فیلم، پارک نبود، خانهاش خانه نبود و دخترش هم دختر نبود. فیلم پیچیده نبود، بلکه بهشدت خودش را پیچیده کرده بود. من این فضاها را بین شاگردانم دیدهام، اما اینها در فیلم شاگرد نبودند، شاگردنما بودند. ابد و یک روز بر همین مبنا فیلم خوبی نبود. وقتی برادر فیلم را گرفتند، صحنه بهشدت بیاحساس بود و میزانسن و کاتها خیلی بد بودند. تماشاگرنماها در سینما بیخود تحت تأثیر قرار گرفته بودند و اشک میریختند.» (خودتان برای این متن به تعداد لازم علامت تعجب بگذارید. باور کنید اتفاقی پاراگراف «هفت»ام این مطلب شد!) طی این سالها نشستهای مطبوعاتی بهتدریج جایگاه خود را پیدا کردهاند و اغراق نیست اگر بگوییم گاه از خود فیلمها جنجالیتر و ژورنالیستیتر از کار درآمدهاند! امسال با اختصاص زمان خاص و بیشتری به نشستها قرار بود این بخش جدیتر گرفته شود و از شکل شتابزدهی بین فیلمها درآید. اما آیا نشستهای مطبوعاتی اساساً با نمایش فیلمها تداخل دارند و باید مخل نمایش فیلمها باشند؟ تا جایی که حافظه یاری میکند، در جشنوارههای معتبری مثل کن و ونیز و برلین، نشستهای مطبوعاتی غالباً همزمان با نمایش دیگر فیلمها در سالن کنفرانس در جریان هستند و اصلاً مخاطب خاص خودشان را دارند؛ یعنی علاوه بر خبرنگاران ویژهی پوشش نشستها، حساب کسی که ترجیح میدهد به جای نمایش فیلم به نشست بیاید و پای حرفها و پاسخهای عوامل فیلمها بنشیند، با کسی که صرفاً برای تماشای فیلم آمده است، کاملاً از هم جداست. امسال سؤالهای نشستهای مطبوعاتی، شفاهی و توسط شخص سؤالکننده پرسیده شدند، نه کتبی و انتخابشده توسط مجری نشست. حضور یک منتقد و یک مجری هم در نشستهای امسال حرکت تازهای بود.
|