این دیالوگ ظاهرا خبری در سریال «گناه فرشته» از زبان کمسن و سال ترین کاراکتر فیلم، دختری نوجوان و قرار گرفته بر لبه حساس انتخاب میان پدر و مادر نقل شده در سکانسی با قطب مقابل مهدی سلطانی (در نقش مشفق) که میگوید بین عشق و مادر، دومی را برگزیده و اینکه هنوز با مادر فقیدش، هست و گرفتار حس عجیب ارجحیت مادر بر عشق و پرسش دخترک نوجوان که اگر بین عشق و مادر، عشق را برمیگزیدی باز هم مادر خوشحال میشد چون آدم اگه یکیو دوست داشته باشه، اون چیزی که اون دوست داره رو هم دوست داره! و این، تکاندهندگی را چه خوب مردمک نفوذیِ چشمان مهدی سلطانی بازتاب میدهد؛ هنرپیشه توانای محترم باپرنسیبی که بی آلودگی در مجاز، کارش را میکند و از «ملکه» تا «چ» و حالا «گناه فرشته» حتی کمترین واکنشهای تدافعیاش جلوی دوربین، یادمان میآورد پرویز فنیزاده را مثلا در «شام آخر».
«گناه فرشته» خوشاقبال بوده که مهدی سلطانی مسلط را در نقشی بهمثابه گرانیگاه ارتباط دو نسل -از عماد به حامد- داشته تا کارگردان خیالش راحت باشد از شکلگیری عظیمترین سکانسهای رمانتیک نه در سایهبازی معاشقه وکیل و اعدامی بلکه در نگاه به ماضی بعیدِ مشفق و کلام حال دخترک نوجوان!
«گناه فرشته» در ابتدا سریالی دادگاهی با مایههای جنایی معرفی شد که پر بیراه هم نبود اما سکانسهای حسی و عاطفی آن به خاطر درک معنای محبت و عطوفت و در عین حال خطرات گردبادی حملهور بر عطوفت که اغلب ناشی از حسد و بغض و کینه است به اندازه نماهای دادگاهی قابل توجه شده.
حامد عنقا نویسنده و کارگردان بیفلسفه بافی و با عینیترین الهمانهای ممکن که چشمان اشکآلود مهدی سلطانی و نگاه لرزان نفس بازغی است، مفهوم پیچیده عشق را به دقایقی دراماتیک بدل کرده. هرچه سطح حسی سکانس بالا میرود نگاههای سلطانی هم پربغضتر و سرانجام هم آن گریههای فروخورده مشفق و دخترکی که از عشق همزمان به پدر و مادر میگوید و اینکه چرا مادر نیست و چرا والدین چرا او را درک نمیکنند.
مهدی سلطانی اوج هنرنمایی در این رمانتیسم است و پیشدرآمد هم آنجا که حامد عنقا انگار حدیث نفس خود را برای او مینویسد که بگوید: «کل زندگی یک طوفان است که بلند میکند و زمین میزند و تمام هم که میشود گیج و خسته و زخمی هستی و تلاش برای جایگاه قبلی هم منجر میشود به طوفان بعدی! کلش همین است؛ سرگردان، گیج، ناگزیر، کسل؛ از طوفانی به طوفان دیگر!»
اینها را فلش بک بزنید به خستگی و گیجی و سرگردانی نوری -هادی اسلامی- در فیلم «سرب» اثر جاودان مسعود کیمیایی که خسته و با زخم عشق از دست رفته میزند به دل طوفان تا جلوی طوفان بعدی را بگیرد. او روزنامهنگار کنشمند است و مشفق میتواند جان به دربرده ورسیونِ حقوقدان او باشد. نوری در سکانسهای هتل و ماقبل طوفان خطاب به فرستاده برادر متقی متهم به قتل ابتدا از عشق میگوید و وقتی او رفت یعنی همه چی رفت! و بعد مسلط و شاید به هدف دیدار محبوبه، به دل خطر میزند تا درست و حسابی کلکش کنده شود بلکه طوفانساز باشد تا گرفتار طوفان!
در نمونههای متاخر میتوان از بغض و در عین حال شرارت تنیده به برادرزاده شاعر مرحوم (با بازی شهاب حسینی) در درام پرشور «برف روی شیروانی داغ» محمدهادی کریمی یاد کرد که چگونه این کاراکتر لمپنمآب بعد از کلی غلطاندازی ذهنی به ناگاه با آن زاری انتهایی بر سر پیکر بیجان شاعر، هم نهیب میزند به مخاطب که آدمها را با همان برچسب ظاهری نبیند و هم تعریفی کامل از عطوفت انسانی ارائه میکند. عطوفتی که بدمن داستان را به شدت همذاتپندارنهتر میکند از خوبهای داستان و عشق دلدارانه مگویشان. شهاب حسینی در «برف روی شیروانی داغ»، هادی اسلامی در «سرب» و حالا مهدی سلطانی در «گناه فرشته»، هر سه ذات کنشگری دارند که انگار در کوران حوادث، آبدیده شده و هر سه هم ثمره رمانسهایی تراژیک که آنها را سوق میدهد به سورپرایزهای نهایی.
مشفقِ گناه فرشته میگوید: «همیشه وقتی فکر میکنیم همه چیز خوب پیش میرود باید منتظر زوال اصلی باشیم!»، نوری سرب میگوید: «هرچی بود تو سالهای قحطی و تیفوس از دست رفت، تو کوچهها پرندهای پر نمیزد و زندهای نبود زیر تابوت مردهها رو بگیره! همه چی برام تو اون سالها از دست رفت و وقتی اون رفت همه چی از دست رفت!» و استاد شاعر در «برف روی شیروانی داغ» میگوید: «میدونی بدتر از عشق بی فرجام چیه؟ فرجام بدون عشق! اینکه بی عشق بری.»
قاعده دنیای فانی هم جز این نیست؛ زندگی هر وقت به اوج زیبایی برسد باید منتظر یک فرود باشیم در جهت حفظ تعادل ولی آدم عاقل سعی میکند شرایطی ایجاد کند که شیب فرود، کم شود و بعدش هم سریع برود به سمت صعود و البته که آدمها اگر عاشق باشند خیلی بهتر میتوانند با تکیه بر عقل این کار را بکنند ولی عقل اصیل و نه عقل گرفتار در انگلی که همه عقدههای درونی و بیرونی خود را با اتصال به دیگری، میخواهد رفع کند و نمیتواند و شاید نمیداند که اگر انگل نباشد و همراهی کند در توسعه عشق شاید بهتر بتواند از گرمای آن عشق خود هم لذتی ببرد و حتی به شکوفایی برسد.
«گناه فرشته» مشابهِ «سرب» و «برف روی شیروانی داغ» در بطن، همین را میگوید؛ موتور محرکه نه قتل و نه جنگ و نه جنایت و نه دعوا و درگیری که عطوفت، انسانیت و رواداری است. کیست که بفهمد؟
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات:
آپارات | FilmMagazine.official (aparat.com)
[مجله فیلم]