در روزهایی که تماشا نکردن تلویزیون و نفی آن تبدیل به یک ژست روشنفکرانه شده و مدام به برنامههای آن ایراد گرفته میشود، در دورانی که شبکههای فارسیزبان ماهوارهای مدام رو به افزایش هستند و با همان تولیدات نازلشان با تلویزیون ایران رقابت میکنند، برنامهای وجود دارد به نام رادیو7 که با استقبال روزافزونی مواجه شده است؛ آن هم در کانالی مثل «آموزش» که خیلی از برنامهسازان زیاد جدیاش نمیگرفتند و حاضر نبودند برنامهشان در آن پخش شود. اما منصور ضابطیان و محمد صوفی در همین کانالِ ظاهراً کممخاطب یکی از جذابترین و پربینندهترین برنامههای تلویزیون را ساختهاند که نشان میدهد برنامهی خوب و جذاب، راهش را در هر شرایطی باز میکند. پالودگی و شفافیت تصاویر این برنامه در همنوایی با موسیقی و حس لطیف واژهها ترکیب بدیعی ساخته که هر سلیقهای را جذب میکند. به مناسبت ورود به چهارمین سال تولید و پخش این برنامهی «تلهرادیو» [واژهای مندرآوردی برای یک برنامهی رادیویی تلویزیون!] با سازندگانش گفتوگویی کردیم. اهمیت این برنامه و لذت گفتوگو دربارهی جزییات آن باعث شد این مصاحبه طولانیتر از آنچه انتظارش را داشتیم بشود. نسخهی خلاصهتر این گفتوگو در شمارهی 465 ماهنامهی «فیلم» چاپ شد و اکنون نسخهی کامل را میخوانید.
به نظر میرسد با یک زوج برنامهساز جدانشدنی طرف هستیم. همکاری شما با محمد صوفی از کجا شروع شد؟
منصور ضابطیان: ما سال 1373 با هم کلاس کنکور میرفتیم. آنجا با هم آشنا شدیم. سال بعد هر دو دانشگاه قبول شدیم؛ من یک دانشگاه، آقای صوفی دانشگاهی دیگر و این رابطه ادامه داشت. کارهای مشترکی در همان دوران دانشجویی انجام دادیم. آقای صوفی میساخت و من تدوین میکردم، یا متن را مینوشتم. در برنامههایی که من میساختم هم محمد کنار دستم بود و با هم کار را پیش میبردیم. این همکاری ادامه داشت تا فارغالتحصیل شدیم. من همزمان کار روزنامهنگاری را هم شروع کرده بودم اما اغلب کارهای تلویزیونی را با هم انجام میدادیم.
ایدهی رادیو هفت متعلق به کدامتان است؟
ضابطیان: مال من!
چهطور شد که برنامه را بردید به کانال آموزش؟
محمد صوفی: فکر اولیهمان بر این اساس بود که این ایده را برای شبکهی جامجم کار کنیم. قرار بود اسم برنامه باشد «رادیو وطن». همزمان شد با اینکه مدیران کانال آموزش میخواستند دو ساعت به زمان آخر شب برنامههایشان اضافه کنند. در عین حال دکتر پورحسین و دکتر کجوری که در این کانال حضور داشتند به ما پیشنهاد دادند که کاری مشترک با هم داشته باشیم. ما هم طرح رادیو وطن را آماده داشتیم و ارائه کردیم؛ به واسطهی اینکه قرار بود برنامه از کانال هفت (آموزش) پخش شود نامش تغییر کرد به رادیو هفت. قرار بود برنامه در 20 تا 25 قسمت برای ماه رمضان سال 89 آماده شود. به دلیل استقبالی که شد گفتند تا پایان شهریور هم ادامه بدهید، بعد گفتند یک ویژهبرنامه برای پاییز آماده کنید و همینطور مقطع به مقطع پیش رفتیم تا امروز.
پس از اول قرار بر این نبود که برنامه ادامهدار باشد؟
صوفی: اصلاً قرار بود یک برنامهی 20- 25 قسمتی باشد اما چنان استقبالی شد که تا به امروز ادامه پیدا کرده.
اما این برنامه با فرم کلی برنامههای کانال آموزش تفاوت دارد. متوجه این مغایرت بودید؟
صوفی: فکر نمیکنیم این برنامه با ذات شبکه آموزش منافاتی داشته باشد. متاسفانه تصوری که در گذشته از کانال آموزش به وجود آمده بود این بود که قرار است این شبکه حساب و دیفرانسیل و اینجور چیزها را پای تخته آموزش بدهد اما با آمدن دکتر پورحسین اصولاً رویکرد کانال آموزش تغییر کرد و رفت به این سمت که آموزش غیرمستقیم باشد. ما هم معتقدیم که اگر ایدهی اصلی رادیو هفت آرامش است باید یاد بگیریم که چهطور این آرامش را در خودمان ایجاد کنیم، پس برنامهی ما هم آموزشی غیرمستقیم در همین رابطه است و به همین خاطر فکر نمیکنیم مغایرتی با کانال آموزش داشته باشد.
این ایده یکباره به ذهنتان رسید یا اینکه الگویی داشتید و از جایی الهام گرفتید؟
ضابطیان: نه، برنامهی خاصی که این شکلی باشد ندیده بودم. شاید فرمهایی از اجرای رادیویی را در کانالهای تلویزیونی دیده بودم اما نه به این شکل که کسانی بیایند و متن بخوانند که جایی دیگر آنها را در کسوت و به شکل متفاوتی دیدهایم.
وقتی که ایدهی رادیو وطن را داشتید هم تصمیمتان همین بود که برنامه آرامشبخش باشد؟ با توجه به اینکه آن ایده متعلق به کانال جامجم بود چه آرامشی را میخواستید به مخاطب آن سوی آب هدیه کنید؟
ضابطیان: ببینید در آن مقطع فرم برایم اهمیت زیادی داشت و به فرمی فکر میکردم که بتواند ادبیات و موسیقی را با هم ترکیب کند. وقتی بنا شد این برنامه را برای یک کانال داخلی تولید کنیم، همزمان شد با وقتی که شرایط اجتماعی پیرامونمان را میدیدم. به خصوص شرایط جامعهی شهری، ترافیک در شهرهای بزرگ، آن موقع یادم هست که تابستان خیلی گرمی بود، آلودگی هوا، روابط غلط اجتماعی و... بعد دیدم همهی ما درگیر این ماجراها هستیم و وقتی که شب به خانه میآییم، میخواهیم استراحت کنیم و سرگرم شویم. مثل هرجای دیگر دنیا رسانهی کاملاً سرگرمکننده تلویزیون است و تلویزیون ما مثل تلویزیون همه جای دنیا آنچه به مخاطب میدهد سریال است. موضوع سریال چیست؟ خیانت، دزدی، کلاهبرداری، طلاق و فکر کنید همهی اینها را بگذاری کنار ذهنیت آدمی که از صبح درگیر همین مشکلات و بحرانهای اجتماعی است. خب فکر کردیم شب که این آدم میخواهد به رختخواب برود، چهجوری و با چه روحیهای میرود؟ به همین خاطر بود که فکر کردیم بیاییم یک برنامهی یک ساعتهی آرامشبخش با آن فرمی که در رادیو وطن مدنظرمان بود بسازیم تا بتوانیم این مخاطب آشفته را آرام کنیم و بعد به رختخواب بفرستیم. ما قرار نیست مشکل خاصی را حل کنیم بلکه فقط میخواهیم این آدم قبل از خواب کمی رِفرِش شود تا صبح که دوباره میخواهد با این مشکلات موجه شود کمی انرژیاش از قبل بیشتر باشد.
فکر میکنید به خاطر همین وضعیت بود که برنامه ادامه پیدا کرد؟ به عبارت بهتر مخاطب به این برنامه نیاز داشت که تا اینجا ادامه پیدا کرده؟
صوفی: فکر میکنم وقتی برنامهای از جنس خود مردم باشد و شکل خود مردم و زندگی آنها باشد و مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند برنامهی موفقی میشود و رادیو هفت هم از این قاعده مستثنی نبوده.
ضابطیان: حتی زمانی پیش آمد که ما میخواستیم برنامه را تمام کنیم. به دلیل مشکلات و گرفتاریهای شخصی، مشکلات مالی که با آن مواجه بودیم و دلخوریهایی که به هر حال هر برنامهسازی کموبیش با آن مواجه میشود. اما به جرأت میگویم مردم نگذاشتند. در یک برههای پیش از عید پارسال که اعلام کردیم برنامه تا عید پخش میشود و بعد از آن تمام خواهد شد دیگر جرأت نمیکردیم بیرون برویم. به خاطر اینکه همینطور که بیرون راه میرفتیم، مدام باید به مردم جواب پس میدادیم. و بعد وقتی تمام حرفها و ممانعتهای مردم را کنار هم میگذاشتی به این نتیجه میرسیدی که برنامهسازی تلویزیونی از جایی به بعد دیگر فقط برنامهسازی نیست بلکه شکلی از یک وظیفهی اجتماعی پیدا میکند. انگار وظیفه داری اتفاقی را به وجود بیاوری که این اتفاق میتواند خیلی هم کوچک باشد و ما هم ادعایی نداریم که اتفاق خیلی بزرگی را سبب شدهایم. اما در نگاه خیلی از مردم همین اتفاق کوچک روزنه و جای تنفسی است که اگر تو میتوانی این کار را بکنی حق نداری متوقفش کنی. به همین خاطر علیرغم مشکلاتی که وجود داشته تا الان جرأت نکردهایم برنامه را تمام کنیم.
یکی از جذابیتهای رادیو هفت تصاویر جالب و چشمنوازی است که در قالب آیتمهای مختلف در این برنامه میبینیم؛ مثل لباس و نوع پوشش بازیگران و مجریان و کسانی که متنها را میخوانند. تأکیدی وجود دارد برای اینکه کسانی که در برنامهی حضور پیدا میکنند لباسهای شاد و جذاب بپوشند؟
صوفی: بگذار من از کمی قبلتر توضیح بدهم. در برنامهسازی تلویزیون فرق میکند که برنامه برای چه زمانی ساخته میشود و برای هر زمانی نوع خاصی از رنگ، دکور و نورپردازی لازم است. به همین خاطر ما تعمداً چیزهایی مثل نورپردازیهای آنچنانی، دکور عجیبوغریب و... را از برنامه گرفتهایم تا آرامشی که مد نظر ماست به مخاطب منتقل شود. حتی از مجریان برنامه خواستهایم با ریتم آهستهتری نسبت به آنچه همیشه صحبت میکنند برنامه را اجرا کنند و هیجان نداشته باشند. وقتی فضا اینقدر جمعوجور و ساده میشود یک چیزهایی دیده میشود. به همین خاطر یک گل کوچک و یا یک شیء کوچک که بسته به متنی که خوانده میشود، انتخاب شده و روی میز گذاشته شده، به چشم میآید. این یک گل کوچک ممکن است در حالت عادی توجه مخاطب را جلب نکند اما اینجا با توجه به سادگی فضا به چشم میآید. راجع به آدمهایی هم که به برنامه میآیند همینطور است. اینها جای دیگر هم همینطور لباس میپوشند اما اینجا به دلیل همان سادگی که گفتم و به این دلیل که همه چیز از این تصویر گرفته شده، اگر لباس کمی رنگش شاد باشد مشخصاً دیده میشود.
ضابطیان: برای گروه ما یک نکته خیلی اصل است و اهمیت دارد و آن شیک بودن است. شیک بودن یکی از اصلهایی است که در تلویزیون ما خیلی وقتها فراموش میشود. برای ما مهم است که لباس گویندهمان شیک باشد. اصلاً قرار نیست لباسِ رنگیِ آنچنانیِ گرانقیمت باشد ولی وقتی آنجا مینشیند، باید این شیک بودنش معلوم باشد. اینکه لباسش سِت باشد، درست بنشیند، پیرهنش با شلوارش هماهنگ باشد، ساعتش به لباسش بیاید، خلاصه همهی آنچه که به عنوان مجری در تصویر دیده میشود باید شیک و متناسب و برازنده باشد. خیلی وقتها شده بازیگری آمده، ما متنش را هم ضبط کردهایم ولی نشان ندادهایم. چون لباسش شیک نبوده، چروک بوده و... یا اینکه کسی آمده برای متنخوانی و دیدهایم لباسش مناسب نیست، یک جوری فضا را درست کردهایم که برود و مثلاً هفتهی بعد برای ضبط برگردد و در این میان یکطوری به او رساندهایم که مثلاً فلان لباسش را بپوشد و یا جور دیگری لباس بپوشد. یک بار خوانندهای درجه یک و خوشصدا آمده بود و پیراهنی پوشیده بود با یک جلیقهی خبرنگاری سیاه و ترانهی خیلی خوبی هم خواند. بعد ما هرچهقدر تصویر را نگاه کردیم دیدیم این ترانه و این صدا با این لباس واقعاً همخوانی ندارد. خلاصه دروغی به او گفتیم: «آقا کیفیت این ضبط خوب نشد. میشود دوباره بیایید و همان ترانه را بخوانید؟ لباستان هم کمی رنگش تیره بود.» گفت:«این دفعه رنگ روشن میپوشم.» هفتهی بعد آمد با یک جلیقهی خبرنگاری کرم! این نکتهایست که من اتفاقاً فکر میکنم شما باید در مجلهتان باز کنید. آرتیستهای ما یا از اینور بام میافتند یا از آنور. یا فکر میکنند باید به خودشان زلم زیمبو آویزان کنند و شکل عجیبوغریبی باشند و یا آنقدر به لباسشان بیتوجهند که آدم فکر میکند این آدم چهطوری میتواند آرتیست باشد و آرتیستیک فکر کند ولی لباسش این شکلی باشد.
گاهی بازیگرهای ما لباسهایی میپوشند و با آن در مراسم مختلف شرکت میکنند که آدم میماند اینها طی چه فرایندی این لباس را انتخاب کردهاند و چهطور به این نتیجه رسیدهاند که این لباس مناسب آن فضاست، در حالیکه به هیچ وجه نه با عرف و نه حتی با مد روز مطابقت ندارد.
ضابطیان: من کت سفیدی داشتم که قابل استفاده نبود، داشتم فکر میکردم چهطور میشود این را فرآوری کرد که مجدداً قابل استفاده باشد. کت را دادم به دوستم که نقاش بود و او روی کت چند اسب مینیاتور ایرانی کشید. قبل از اینکه آن کت را برای اجرا بپوشم با صد نفر مشورت کردم. به غیر از بچههای تولید به چندین نفر هم نشانش دادم و نظرشان را پرسیدم. حتی عکسش را هم گرفتم و برای دوستانم ایمیل کردم و نظرشان را پرسیدم. آنوقت برایم سؤال است که بازیگری که میخواهد روی صحنه حاضر شود و جایزه بگیرد چهطور با چند نفر مشورت نمیکند؟ ما قبل از اجرا از مجریهایمان میپرسیم که امشب چه میخواهند بپوشند، یا اگر اجرای دونفره داشته باشیم حتماً هماهنگ میکنیم که چه بپوشیم. و این نشان میدهد این شیکی و تناسب چه اندازه برای ما اهمیت دارد.
در تلویزیونی که سادگی را آنقدر تبلیغ میکند که دکورها و تصاویرش از ریخت میافتند و مجریان پربینندهترین برنامههایش بعضاً بهشدت بدلباسند شما چهطور توانستید این شیک بودن را جا بیاندازید؟
صوفی: تلویزیون هیچوقت هیچ منعی برای شیک بودن نداشته و ندارد. هیچ قانونی وجود ندارد که فلان رنگ و فلان لباس نباید پوشیده شود و ما هیچ مشکلی با مدیران سیما بر سر پوشش و یا سبک لباس پوشیدن مجریانمان نداشتهایم. مشکلِ اینجا سیاستگذاریهای سازمان نیست.
پس فکر میکنید مشکل از سازندههای برنامههاست؟
صوفی: دقیقاً همینطور است. ساده برخورد کردن با هر مقولهای مسبب چنین مشکلاتی میشود. هرچیزی تخصص خودش را میخواهد. برنامهسازی رعایت کردن جزئیات است. کلیات که خب مشخص است. تفاوت برنامهها با هم در میزان رعایت کردن جزئیات است. برای بعضیها صرف اینکه شکل کلی یک برنامه متناسب با استانداردی باشد که در همهجای جهان مشخص است، کافی است. آنچه اینها را متمایز میکند جزئیات است. از مسائل ریز فنی تا همین چیزهایی که با هم صحبتش را میکنیم.
ضابطیان: مدیریت این قضایا هم مهم است. اولاً تفکر اولیه؛ یعنی تا تو خودت تفکرت شیک نباشد نمیتوانی یک برنامهی شیک درست کنی. در مطبوعات هم همینطور است؛ مجلهی هر کسی شبیه سردبیر همان مجله است. اگر یک مجله خیلی عبوس و جدی است، پدیدآورندگانش هم همان شکلی هستند. از اینجا به بعد به مدیریت برنامهساز مرتبط است. یعنی آدمهایی که دور و برت میچینی هم باید چنین تفکری داشته باشند. ما اگر گاهی سر فیلمبرداری حواسمان به چیزی نباشد خاطرمان جمع است که بچههای گروه حواسشان هست. بگذارید چیزی را برایتان تعریف کنم. ما یک بار خانم گویندهای را که اتفاقاً زیاد هم دیده نمیشود برای خواندن متنی دعوت کرده بودیم. ایشان آمدند و متنشان را بسیار عالی و درجه یک اجرا کردند. بعد که با ایشان صحبت کردیم که متنتان را خیلی خوب اجرا کردید و از این حرفها، ایشان گفتند میدانید من چرا متنم را خوب خوندم؟ برای اینکه اولاً من را با کلی عزت و احترام دعوت کردید. بعد که من رسیدم آنجا به من چهار تا پاکت دادند که متنها درونشان بود و من حق داشتم از بین آنها انتخاب کنم. بعد یک نفر نشسته کنار من و این متنها را با من تمرین کرده. یک نفر آمده متن را گرفته که برای پشتش طرح مناسب و گل و یا آکسسوار متناسب با متن انتخاب کند. بعد گفتهاند برو گریم شو. بعد یکی آمده گفته این روسری خوب نیست، آن روسری را سرت کن. بعد من نشستم جلوی دوربین، تصویربردارتان آمده و نور مناسب با صورت من را داده. بعد به من گفته اینوری ننشین، آنطوری بنشین آن زاویهی صورتت برای تصویر مناسبتر است. همهی اینها را که کنار هم میگذارم، معلوم است که متنم را خوب میخوانم. این اتفاق در تلویزیون نمیافتد.
یعنی ملغمهای از شلختگی؟
ضابطیان: بله دیگر. این مجریها خیلیهایشان هم بااستعدادند ولی وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرند، خب چی بگویند یا چه کنند؟! طرف مگر چهقدر ایده دارد و میتواند از خودش حرف بزند.
ترکیببندی و نحوهی انتخاب مجریهای برنامه به چه شکل است؟ به نظر میرسد مجریهایی هستند که قابلیت حضور در این برنامه را دارند، آیا با همین ترکیب ادامه میدهید و یا شخص خاصی در ادامه به گروه اضافه خواهد شد؟
صوفی: در این سه سال و به خصوص در یک مقطع خاص بخش عمدهای از مجریانی که در رادیو یا تلویزیون حضور داشتند به برنامهی ما آمدند. در آن مقطع خاص اصل را بر این گذاشته بودیم که هفتهای دو یا سه مجری جدید بیایند و برنامه را اجرا کنند. ترکیبی که امروز به آن رسیدهایم بعد از سه سال و با کلی سعی و خطا به دست آمده. شاید مجریهایی داشته باشیم که خیلی خوب و توانمند اجرا میکنند اما شکل اجرایشان شبیه رادیو هفت نیست. ترکیبی که امروز به آن رسیدهایم جمعی است که فکر میکنیم بهترین افراد برای اجرای رادیو هفت هستند و تعدادشان هم به شکلی است که تنوع کافی را به برنامه میدهد. البته این بدان معنی نیست که در صورت لزوم فرد جدیدی در آینده به گروه ما اضافه نخواهد شد و منعی در این باره داریم.
ضابطیان: چون خیلی از مجریها برنامه را در اختیار خودشان میخواهند. ما با این سیستم مخالفیم. این شاید در برنامهی دیگری جواب بدهد اما این رادیو هفت است؛ برنامهی منصور ضابطیان یا محمد صوفی یا این و آن نیست. ما یک تیمیم که این برنامه را درست میکنیم. من حتی زمانی که خودم میخواهم شروع به اجرا کنم و خودم را معرفی کنم، میگویم: «من منصور ضابطیان به نمایندگی از دوستانم در تهیه، تولید و پخش در خدمت شما هستم.» یعنی معتقدیم صرف مجری بودن هیچ حق اضافهای را برای شما نسبت به سایر عوامل ایجاد نمیکند. ما مجریای داشتیم که بسیار هم مجری خوبی بود. ایشان یک بار آمد و گفت: «فردا شب تولد منه.» از هفتهی آینده رفت و ما مطلقاً دعوتش نکردیم. به خاطر اینکه وقتی شما مجری هستی دلیل نمیشود که تولدت را اعلام کنی! ما وقتی مصاحبهای داریم عمد داریم و به گویندهمان تأکید میکنیم که بگوید: «گفتوگوی رادیو هفت» با مثلاً آقای هوشنگ مرادیکرمانی.
یکی از جذابیتهای برنامه کلیپهایی است پخش میکنید. با توجه به منعی که در مورد نشان دادن ساز و ادوات موسیقی وجود دارد مشخص است انتخاب و پخش این تصاویر که متناسب با موضوع برنامه هم هستند دقت نظر و سلیقهای را همراه دارد که هم بینندهی دلزده از تصاویر گل و بلبل را خسته نمیکند و هم تکراری نیستند. انتخاب این تصاویر و ساخت این کلیپها به عهده چه کسی است؟
ضابطیان: در اوایل برنامه انتخاب موسیقی و تصاویر و ساخت کلیپ بیشتر با من بود اما گروه ما آنقدر هماهنگ بود که الان تقریباً اغلب این انتخابها را بچهها انجام میدهند و آنقدر به ذهن ما نزدیک است که شاید میزان تصحیحی که انجام میدهیم پنج درصد هم نباشد. جدای از این، الان بعد از سه سال ما آرشیو غنیای از تصاویر مختلف داریم که این تصاویر میتواند روی موسیقیهای مختلف سوار شوند که میشود رادیو هفتی که الان دارید میبینید.
انتخاب موسیقی را شما انجام میدهید؟ همچنان نام شما به عنوان انتخابکنندهی موسیقی در تیتراژ ذکر میشود.
ضابطیان: تا یک جایی 90 درصد موسیقی را من انتخاب میکردم اما الان بچههای دیگر گروه پیشنهاد میدهند و بخش عمدهی آن را فرشاد حسنی انجام میدهند.
با این همه تعدد خواننده، به خصوص خوانندههای جوان چهطور اینهمه موزیک را میشناختید و انتخاب میکردید؟
صوفی: این آرشیو نتیجهی زحمت و جمعآوری 15 سالهی این گروه است که بالاخره در طی این سالها زحمت کشیده شده و این آرشیو جمع شده.
ضابطیان: اوایل که برنامه راه افتاده بود من مجبور بودم به طور متوسط روزی سهچهار ساعت موسیقی گوش کنم. مینشستم، موسیقی گوش میکردم و به تناسب متن آنها را تفکیک میکردم. خیلی از اینها الان موجود است و میشود سریع به آنها رجوع و از آنها استفاده کرد. این سنت ادامه پیدا کرد و الان بچههای گروه هم از یک سنت پایهگذاری شده تبعیت میکنند. خیلی وقتها هم این مسیر را از سمت دیگر میرویم. یعنی اغلب ما ترانهای متناسب با متن انتخاب میکنیم اما پیش میآید زمانی که ترانهی زیبایی داریم که به نویسندهمان متن متناسب با آن ترانه سفارش میدهیم. همکارانی داریم که پیگیرند و مرتب در جریان موسیقی روز قرار دارند و این باعث شده حجم وسیعی از موسیقی و کلیپ را در اختیار داشته باشیم که گاهی مدتها از آنها استفاده نمیکنیم. و این فرق دارد با گروهی که چند کلیپ محدود دارند و در یک بازهی زمانی کوتاه مدام آن را تکرار میکنند. گاهی پیش میآید من یک کلیپ میبینم که مدتهاست ندیده بودمش و خودم از دیدن آن تصاویر یا شنیدن آن موسیقی سر ذوق میآیم.
صوفی: این حضور خوانندههای جوان در رادیو هفت به این شکل بود که تا یک مقطعی ما میگشتیم و آنها را برای حضور در برنامه دعوت میکردیم اما حالا شرایط به گونهای شده که خوانندهها مدام پیگیرند و برای حضور در برنامه اعلام آمادگی میکنند.
ضابطیان: که همین مسأله الان برای ما تبدیل به یک مشکل شده و نمیتوانیم پاسخگوی این همه خواست و میل به حضور در برنامه باشیم.
این گرفت و گیرهای پخش موسیقی به خصوص در مورد ترانههای قدیمی و بازخوانیها را چهطور با مدیران سازمان حل میکنید؟
صوفی: یک روال عادی و معمول وجود دارد که کارها قبل از پخش برای شبکه فرستاده میشوند و هر کدام جداگانه کد میگیرند و مطابق کدی که گرفتهاند پخش میشوند. اما از ابتدای تولید رادیو هفت ما با مدیران شبکه بر اساس یک اعتماد متقابل قدمبهقدم جلو آمدهایم. گاهی دیدهاید کاری در تلویزیون مجوز میگیرد و این کار در رادیو و تلویزیون اینقدر پخش میشود که هم مردم و هم خود دستاندرکاران از شنیدن این آهنگ خسته میشوند. اما ما هر کاری را ذره ذره و به اندازه پخش میکنیم.
ضابطیان: و در جای درستش البته.
صوفی: ممکن است کاری را الان پخش کنیم و بعد دوباره چهار ماه بعد بخشی از آن را مجدداً پخش کنیم. به همین خاطر اطمینانی از طرف مرکز موسیقی سازمان به رادیو هفت وجود دارد که کارهایی مجوز پخششان صرفاً برای این برنامه صادر میشود.
ضابطیان: و اصلاً آقای دکتر راغب را مخصوص این کار به برنامه معرفی کردند تا ما مستقیماً با ایشان هماهنگ کنیم. اگر در مورد کاری شک و شبههای داشتیم با شخص ایشان مطرح میکنیم تا گرفتار بوروکراسی نشویم. ببینید موسیقیای که ما امروز پخش میکنیم اگر میخواستیم روز اول پخش کنیم هم جامعه نمیپذیرفت و هم مدیران هضمش نمیکردند. اما ما آرامآرام اثبات کردیم که اگر موسیقی خوب- حالا به هر دوره و زمانهای که تعلق داشته باشد یا هرکسی که خوانده باشد- را به اندازه و بهجا پخش کنیم هیچ مشکلی پیش نمیآید. ببینید ما یک بار مجوز یک قطعه از فریدون فروغی را گرفتیم؛ بعد از 33-34 سال. بعد ما این را یک بار پخش کردیم. مردم خیلی هیجان زده شدند و مدام درخواست پخش مجدد میکردند. شاید اگر هر برنامهساز دیگری بود در طی یکیدو روز آینده مجدداً آن را پخش میکرد. میتوانست پزش این باشد که مجوز کاری را بعد از اینهمه مدت گرفته.
اما شما از این کار امساک کردید.
ضابطیان: بله. ما این را پخش نکردیم تا شش ماه بعد. تازه آن را هم به مناسبتی در جای خودش پخش کردیم. یادم هست ما کاری را از یکی از خوانندههای پیش از انقلاب در حدود 1:30 ثانیه پخش کردیم. روی حساب اینکه ما این کار را پخش کردیم و اتفاقی نیفتاد مجوز پخش این کار را برای رادیو هم صادر کردند. باور نمیکنید یک روز من توی ماشین داشتم رادیوهای مختلف را گوش میکردم. در طی 20 دقیقه سه رادیوی مختلف این آهنگ را به طور کامل پخش کردند. بعد از مدتی جلوی این آهنگ را گرفتند. اگر به عنوان برنامهساز بخواهی اینقدر در پخش یک آهنگ افراط کنی، مشخص است که جلوی آن آهنگ گرفته خواهد شد. برنامهسازهای ما گاهی از یک اتفاق به اندازهای ذوقزده میشوند که بلافاصله آن اتفاق را به ضد خودش تبدیل میکنند.
شیوهی دعوت از بازیگران و کسانی که متنها را میخوانند به چه شکلی است؟
صوفی: تا یک زمانی روی ارتباطات و روابطی که پیش از ساخت برنامه با دوستان وجود داشت این دعوتها صورت میگرفت اما از جایی به بعد مهمانان برنامه خودشان ابراز علاقه کردند که در برنامه حضور داشته باشند. ما مشکلی برای دعوت از این حدود 800 نفری که تا امروز در برنامه حضور پیدا کردهاند نداشتهایم. شیوهی انتخاب هم به این صورت است که گاهی متن را برای چهره و یا شخصیت خاصی مینویسیم و گاهی هم متنهایی وجود دارند که مینشینیم و در گروه راجع به اینکه این متنها را چه کسانی میتوانند اجرا کنند بحث میکنیم و تصمیم میگیریم. بعضی از دوستان هم هستند که جزو گروه رادیو هفت شدهاند که حتی آمار پخش کارهایشان را هم دارند و به محض اینکه متنهایشان پخش میشود و تمام میشود، تماس میگیرند و میگویند متنهای ما تمام شد، کی برای ضبط مجدد بیایم؟
یکی از جذابترین آیتمهای برنامه گفتوگو با بچههاست. این بخش چهطور شکل گرفت؟
ضابطیان: رادیو هفت در طول این مسیر که جلو آمده مدام پیشرفت کرده و چیزهایی به برنامه افزوده شده. این بخش مصاحبه با بچهها هم جزو همینهاست. من یک روز خانهی یکی از دوستانم دعوت بودم. وقتی منتظر آسانسور بودم پسر بچهی سهچهار سالهی بانمکی که داشت سهچرخه بازی میکرد جلو آمد و خیلی مؤدب سلام کرد و دست داد و گفت من کامیارم. شما کی هستی؟ من هم گفتم من منصورم. گفت میای بازی کنیم؟ گفتم بله و نیم ساعتی را بازی کردیم و حرف زدیم و من دیدم این بچه چهقدر خوب صحبت میکند. بعد که رفتم بالا مشخصات پسربچه را به دوستم دادم و از او پرسوجو کردم. دوستم هم گفت این پسر سرایدار ساختمان است. خواستم که با پدرش بالا بیایند و بعد که با پدرش گپ زدیم فکر کردم این بچه که اینقدر خوب صحبت میکند را میشود دعوت کرد به رادیو هفت و یک مصاحبه با او کرد. اتفاقاً مصاحبه خیلی هم گرفت. و بعد همینطور بچههای دیگر آمدند و بعد دیدیم چه بامزه! عجب دنیای عجیبوغریبی شده و این بچهها چهقدر باهوشند و دنیای پاکی دارند. این تبدیل شد به یک آیتم ثابت و جالب اینجاست که ما اینهمه بازیگر و ورزشکار و چهرههای مختلف را دعوت میکنیم اما اینقدر که مردم آیتم بچهها را دوست دارند هیچ آیتم دیگری را دوست ندارند.
بر عکس ظاهرش بابچهها مصاحبه کردن چهقدر هم کار سخت و دشواری است.
صوفی: باید اجازه بدهی بچهها گفتوگو را هدایت کنند که این اتفاق هم غالباً میافتد. اگر بخواهی مصاحبه را کنترل کنی به بنبست میانجامد.
ضابطیان: تکنیک گفتوگو با بچهها متفاوت است. یعنی من دیگر هدایتشان نمیکنم. آنها من را هدایت میکنند. من توپ اولیه را میاندازم توی زمین و بقیهاش را میگذارم او پاس بدهد. بعد من خودم هم با او میروم. مگر اینکه ببینم بحثمان با بچه به بنبست خورده و آن وقت چیز جدیدی مطرح میکنم. اما برایم مهم نیست که ته این گفتوگو به کجا میانجامد. مثل گفتوگو با سلبریتیها که تهش برایم مهم است، اینجا تهش مهم نیست. مهم برایم این است که ببینم دنیای این بچه چیست و در دنیایش چه جریانی میگذرد. نکتهای که باعث میشود این آیتم بگیرد این است که ما بچهها را در برنامهمان جدی میگیریم. بچهها در تلویزیون ما جدی گرفته نمیشوند. نمونهاش اینهمه برنامههای خاله و عمویی که در تلویزیون میبینیم تا به بچهای میرسند صدایشان را عوض میکنند و به شکلی مضحک با بچه صحبت میکنند. چرا با بچه اینجوری صحبت میکنید؟ بچه هم انسانی است که برای خودش دنیایی دارد که اتفاقاً این دنیا بهشدت هم قابل احترام است.
بعد نمیتوانند مصاحبه را کنترل کنند و تهش یک چیزی مثل قضیهی فرنود در میآید که دیگر نمیشود جمعش کرد. شما هم مشکل اینجوری برایتان پیش آمد؟
ضابطیان: مشکلی که آنطوری باشد نه ولی چیزی که غیرقابل پخش باشد داشتهایم. یک بار پسر بچهای آمده بود و من ازش پرسیدم: «دلت میخواد چیکاره شی؟» معمولاً پسربچهها میگویند: دکتر، خلبان، پلیس و... این یکی گفت: «من دلم میخواد بازیگر بشم!» بعد من گفتم: «چه جالب! دلت میخواد تو چه فیلمهایی بازی کنی؟» پسربچه جواب داد: «خیلی دوست دارم تو فیلمای زمان شاه بازی کنم!» گاهی وقتها بچهها جوابهایی میدهند که واقعاً آچمز میشوی. بارها شده موقع ضبط این آیتمها صدای خندهی بچهها و عوامل میآید که نمیتوانیم جلوش را بگیریم. من خیلی سعی میکنم جلوی خودم را بگیرم و خودم را کنترل کنم اما بعضی وقتها نمیشود، گاهی چیزهایی میگویند که کف زمینی، گاهی عصبیات میکنند ولی خب دنیای لذتبخشی دارند.
با این موج علاقهمندی برای حضور بچهها در برنامه چه میکنید؟
صوفی: ما با اینکه الان شمارهی پیامک اعلام کردهایم تا خانوادهها درخواستهایشان برای شرکت فرزندانشان در برنامه را به این شماره پیامک کنند هر شب که برنامه داریم صدها تلفن و درخواست داریم که مربوط به حضور بچهها میشود و درخواستهایی است که برای این شرکت کردن میرسد. این چیزی که شما میبینید بخش کوچکی است از آنچه ما ضبط میکنیم. اینها بچههایی هستند که واقعاً شجاعند که حاضر میشوند جلوی دوربین با آن شکل نورپردازی و با ده دوازده نفر آدم غریبه حضور پیدا کنند.
ضابطیان: ما برای برنامهی سالگرد میخواستیم یک بالن سفارش بدیم. بعد شمارهای را پیدا کردیم و تماس گرفتیم و گفتیم یک بالن تبلیغاتی میخواهیم. طرف پرسید برای کجا و چهطوری و...؟ گفتیم برای یک برنامهی تلویزیونی به اسم رادیو هفت. بعد کسی که با او برای بالن تماس گرفته بودیم گفت: «به شرطی بهتون بالن میدم که بچهمون رو ببری تو برنامه!»
ایدهی «تقدیم به...»های برنامه از کجا میآید؟ و از کجا به این نتیجه میرسید که آن شب برنامه را به چه کسی یا گروهی تقدیم کنید؟
صوفی: از ابتدای امسال به این نتیجه رسیدیم که در سری جدید برنامه هر شب برنامه را تقدیم به کسی کنیم. اینکه از کجا به این نتیجه میرسیم تقریباً هر شب تصمیم میگیریم. بعضی شبها که بالاخره مناسبتی وجود دارد و طبیعتاً بر اساس آن مناسبت تقدیم صورت میگیرد. اما خیلی از شبها هست که همینجا صحبت میکنیم و هرکسی یک ایدهای میدهد و جالب اینجاست که این قضیه الان تبدیل شده به یک ماجرای ذهنی و الان آنقدر ایدهها زیاد شده که کارمان را واقعاً مشکل کرده.
ضابطیان: و الان درخواستهای زیادی هم داریم. شبها موقع اجرا تلفنهای استودیو مدام زنگ میخورند و تقاضا میکنند که لطفاً فردا شب برنامه را به فلان جا یا فلان قشر تقدیم کنید.
صوفی: بعد خیلی هم استقبال میشود از این حکایت. مثلاً یک بار ما برنامه را به کارکنان یک درمانگاه کوچک در یک شهرستان تقدیم کردیم. همان شب پرستارهای درمانگاه تماس گرفتند و تشکر کردند و گفتند ما برنامهی شما را میبینیم و بهشدت علاقهمندیم.
احتمالاً به این خاطر است که احساس دیده شدن به آن قشر خاص دست میدهد. در کشوری به این وسعت و تنوع قومیتی وقتی شما برنامهتان را به یک درمانگاه کوچک در یک شهرستان دورافتاده تقدیم میکنید، آنها احساس میکنند در مناسبات کشوری جای دارند و دیده میشوند.
ضابطیان: این ایده در واقع از آنجا آمد که باعث میشود برنامه کمی ملیتر باشد. یکی از مشکلات همهی برنامهها این است که تهرانی هستند. اما همینقدر که یک جملهای داشته باشید که برنامه به کارکنان مدرسهی فلان در شهر فسا تقدیم میشود، یعنی این شهر دیده شده. زمانی که میخواهی برنامه بسازی میتوانی مثلاً متنی را به لهجهی اصفهانی یا اهوازی بخوانی و یا یک آهنگ مشهدی پخش کنی، پس این وسط میمه چه میشود، بجنورد چه، زابل کجاست؟ به همین خاطر به کمک این ایده میتوانی به شهرستانها و جاهای کوچک و دورافتاده که خیلی دیده نمیشوند بپردازی. در ضمن تکنیکی هم هست برای اینکه به مناسبتهایی که نمیتوانی بپردازی یا خیلی پتانسیل این را ندارند که یک برنامهی کامل را به آنها اختصاص دهی، اشاره کنی.
شکل و شمایل برنامه طوری است که این تلقی را به وجود میآورد که مخاطب هدفش قشر روشنفکرتر و با سطح فرهنگی و اجتماعی بالاتر است اما در عمل اتفاق دیگری میافتد و رادیو هفت در سراسر ایران همهگیر میشود. چهطور توانستید از این تنگنا عبور کنید و به جایگاه امروزتان برسید؟
صوفی: بگذار اعترافی کنیم؛ وقتی برنامه شروع شد ما خودمان هم فکر میکردیم ممکن است مخاطب این برنامه طبقهی خاصی باشند، ولی وقتی که برنامه رفت جلو از واکنشی که از جاهای مختلف ایران به این برنامه نشان دادند خودمان هم غافلگیر شدیم. شما فکر کنید یک پیرزن سنوسالدار که سواد آنچنانی هم ندارد به برنامه زنگ میزند که من از صبح میروم سر زمین کار میکنم به عشق رادیو هفت که آخر شب بیایم و شما را تماشا کنم. دختر خانمی در اورامانات کردستان تحت تاثیر رادیو هفت، میرود رادیوهای قدیمی آن محل را جمع میکند و بعد در محل شورای شهر و روستای جایی که زندگی میکند، نمایشگاهی از این رادیوهای قدیمی برگزار میکند و برای ما متن میفرستد و ارتباط عجیبوغریبی با برنامه برقرار میکند. یا سربازی از مرز برای ما پیام میفرستد که تنها دلخوشی من در زمانی که پست ندارم این است که شبها بنشینم و رادیو هفت نگاه کنم. شاید تصور ما غلط بود که فکر میکردیم این برنامه حتماً مخاطب خاصی دارد. رادیو هفت به خود ما و کسانی که مثل ما فکر میکردند ثابت کرد که اینگونه نیست و وقتی برنامهای خوب و درست شکل بگیرد طیف وسیعی با آن ارتباط برقرار میکنند.
ضابطیان: این شاید خیلی شعاری باشد ولی وقتی ما صحبت از وحدت ملی میکنیم این وحدت ملی فقط این نیست که از خلال یک شعار سیاسی به انجام برسد. گاهی ممکن است به مفاهیم روانیای از جامعهات برسی که این مفاهیم بین آدمها مشترک باشد و اصلاً فرقی نکند که کجای دنیا دارید زندگی میکنید، مفهومی به شما منتقل میشود و هرکس بر اساس دیدگاه خودش آن مفهوم را استنباط میکند. برای مثال من رفته بودم زابل و حتی در آن نقطه از ایران هم خیابانی نبود که من آنجا قدم بزنم و مردم دربارهی رادیو هفت با من صحبت نکنند. تا مثلاً فرض کنید خانم گلنوش خالقی دختر استاد روحالله خالقی که در واشنگتن استاد دانشگاه است از آنجا به من تلفن کرد و کلی اظهار لطف به برنامه داشت و گفت من همیشه وقتم را طوری تنظیم میکنم که به پخش برنامه برسم و اینکه میگفت اینجا به واسطهی برنامهی شما خیلیها به زبان فارسی علاقهمند شدهاند و میخواهند فارسی یاد بگیرند. پس میشود به مفاهیمی رسید که طبقه و قومیت و اینها را نشناسد. من اگر واقعاً به سایر زبانها آنچنان که به فارسی مسلط هستم، تسلط داشتم و آن زبانها را میشناختم، حتماً کاری میکردم که چنین برنامهای را برای کانالهای خارج از ایران هم بسازیم. چون خارج از ایران هم وقتی سفر میکنم، همین احساس نیازی که باعث شد اینجا رادیو هفت ساخته شود در آنجا هم احساس میکنم. شما بروید مثلاً اسپانیا، نور، رنگ، شو، موسیقیِ آنچنانی و بزن و بکوب، همهی برنامهشان تا آخر شب همین است و میبینی آنها هم به چنین برنامهای نیاز دارند. اگر فرهنگ آنها را میشناختیم حتماً برنامهای مثل رادیو هفت هم در آنجا میساختیم.
در طول زمان تولید و پخش این برنامه آیا با فشار خاص و یا اعمال نظر از سوی مدیران سازمان مواجه بودید؟
صوفی: من به جرأت و خیلی محکم بگویم در طول این سه سال ما نه تنها حتی یک مورد هم اعمال نظر و یا نفوذ از جانب مدیران سازمان نداشتیم بلکه حتی پیشنهاد اینکه بگویند این کار را بکنید یا آن کار را نکنید هم نداشتیم. ممکن است در جلسهها نظراتشان را منتقل کرده باشند اما هیچوقت هیچ اعمال نفوذ و یا فشاری را از سمت مدیران سازمان احساس نکردیم. همیشه و هرکجا هم که بودهاند نگاه حمایتی نسبت به برنامه داشتند.
ضابطیان: این برخورد محترمانه خیلی ارزشمند است و ما را هم به کار دلگرمتر میکند. دو هفته پیش سالروز برنامه بود، آقای دارابی مدیر سیما و معاونت سازمان با من تماس گرفتند و این روز را به ما تبریک گفتند. من خیلی تعجب کردم که یادشان مانده که سالگرد برنامهی ماست و گفتند که رادیو هفت برنامهی مهمی است و من خودم این برنامه را میبینم. وقتی میبینی که چنین برخورد محترمانهای با شما میشود خوب به طبع در مقابل هم سعی میکنی پاسخ مناسب به چنین رفتاری بدهی. اما همانطور که محمد گفت ما هیچوقت هیچ فشاری را از جانب مدیران سازمان تحمل نکردیم. من در خیلی از کانالها دیدهام که مجری روی آنتن است و مدیران مدام تماس میگیرند که چرا فلان چیز را گفتی یا چرا آن حرف را نگفتی و این اصلاً مجری را به هم میریزد. واقعاً هیچوقت چنین برخوردهایی با ما نشد اما از سوی دیگر نمیشود منکر این قضیه شد که این سبک رفتار به خاطر اعتمادسازی است که خود ما کردیم. ما خودمان خط قرمزها را خوب میشناسیم و میدانیم تا کجا میتوانیم برویم و چه چیزهایی را باید بگوییم یا کجاها باید سکوت کنیم.