چشمانداز: 579
سینمای ایران در آستانهی برگزاری سیونهمین جشنوارهی فیلم فجر: رخوت یکساله، سنت هرساله: در آستانهی برگزاری عجیبترین دورهی جشنوارهی فیلم فجر هستیم. همهی تردیدهای متولیان و خبرهای رسمی و غیررسمی ضدونقیض سرانجام به اینجا رسید که جشنواره در سال کرونا هم برگزار شود، آن هم تا حدی شبیه هر سال و البته با تفاوتهایی. در خبرها از کاهش تعداد بلیتهای سینماهای مردمی برای امکان حفظ فاصله و جلوگیری از سرایت احتمالی ویروس سخن رفته و سینمای اهل رسانه نیز به سالن میلاد بازگشته که ابتدا تصور کردیم دلیلش ظرفیت بالای سالن است تا امکان حفظ فاصله را حین تماشای فیلم میدهد. ولی تا لحظهی نگارش این یادداشت خبری از ثبتنام از اهل رسانه نشده...
مرور خبرهای دی: ریشهها و زمستانها: پوریا ذوالفقاری: هر سال در چنین ایامی عمدهی خبرها حول جشنوارهی فیلم فجر میگذشت و رسیدن یا نرسیدن فیلمها به جشنواره و آخرین شنیدهها و شایعهها از جلسههای هیأت انتخاب در فضای سینما میچرخید و خارج از این حوزه تقریباً چیزی برای سینمادوستان اهمیتی نداشت... انگار عادت هرسالهی سینماگران برای کنار گذاشتن اختلافات در این ایام و پیگیری خبرهای جشنواره یا دویدن برای رساندن آثارشان به جشنواره، حاشیهسازی در آستانهی بهمن را از تنظیماتشان حذف کرده است!
چهاردهمین جشنوارهی سینما حقیقت: نمایش آنلاین: فرصتی خطرناک برای دیده شدن! آذر مهرابی: جشنوارهی سینما حقیقت به عنوان ویترین یک سال تولید سینمای مستند ایران، امسال چهاردهساله شد؛ چهارده سالی که در آن مستندسازانش شجاعانه دل به دریا زدند و با ثبت حقایق جامعه به روایت وقایع تلخ و شیرینی پرداختند که گاه طرح یک پرسش بیجواب بود و گاه روشن کردن جرقهای در ذهن؛ گاه شکستن سکوت و خاموشی در متن زندگی و گاه بیان حقایقی که به مذاق خیلیها خوش نمیآمد... در نهایت تعجب 871 فیلم مستند، متقاضی شرکت در بخشهای رقابتی جشنواره شدند و تنور این جشنواره را بیهیچ سلبریتی و صحنهی گیشهپسند گرم نگه داشتند...
در حاشیهی جشنوارهی سینما حقیقت: حقیقت بینام یا نام بیحقیقت؟ بهزاد عشقی: در جشنوارههای مستند، و از جمله جشنوارهی سینما حقیقت، معمولاً فیلمهایی به جشنواره راه مییابند که بهسفارش ساخته شده باشند. فیلمهای غیرسفارشی، که معمولاً با هزینهی شخصی ساخته میشوند، یا راهی به این جشنوارهها پیدا نمیکنند، و یا در رقابت نهایی حذف می شوند. برای همین مستندسازان مستقل میکوشند که بخت خود را در آن سوی آبها بجویند و فیلمهای خود را به جشنوارههای برونمرزی بفرستند... در چنین شرایطی فیلمهای مستندی که از واقعیت سفارش بگیرند و تصویر راستگویانهای از نابهسامانیها بیافرینند بسیار انگشتشمارند.
درگذشتگان: کبری اطمینانمقدم/ تهمینه؛ ستارهی تنهای شب: پرویز نوری: حادثهی دلخراش زندگی تهمینه و ایرج قادری با فاجعهی مرگ نابههنگام پسر بیستسالهشان تورج - که برای تحصیل به آمریکا رفته بود - در تصادفی رقم خورد... مصیبت از دست دادن فرزند درد و غمی همیشگی بر قلب و روح تهمینه باقی گذاشت، روزهایی تاریک و در تنهایی و عزلت... تهمینه تا آخرین روزهای زندگی ایرج قادری (تا سال 1391) در کنارش ماند. اما ستارهای که همیشه میدرخشید ناگاه در یک شب گرفته و غمناک خاموش شد.
نخستین حضور بینالمللی «گاو» در جشنوارهی کن بود، نه ونیز: در ماه مه 1971 اتفاق افتاد! محمد حقیقت: تا کنون در تمام کتابها و مقالههای سینمایی نوشته شده که نخستین حضور جهانی فیلم گاو (داریوش مهرجویی) در جشنوارهی ونیز 1971 بوده است. اما صحبتهای آقای رونو والتر، کارگردان فرانسوی، چیز دیگری میگوید... آقای والتر در سال 1971 از گمرک فرودگاه تهران با یک کپی فیلم گاو در چمدانش رد میشود و این فیلم در حضور سه تماشاگر در آخرین روز جشنوارهی کن به نمایش درآمد...
سینما و پزشکی: در هوای گرگومیش: مصطفی جلالیفخر: در هوای گرگومیش قدم میزنیم. نه تاریک است و نه روشن. پنجرهی کوچکی به آیندهی بدون کرونا گشوده شده اما هنوز هیولای ترس، پشت در نشسته است. جهشهای تازه با ویژگیهای غیرمنتظره، اسب امیدواری سینما را همچنان زمینگیر کرده است. اگر واکسیناسیون بهموقع و مؤثر انجام شود و اگر همچنان مراقب باشیم و چند اگر و امای دیگر، میتوان به آغاز دوبارهی سینما دلخوش بود...
.
نقد فیلم مردن در آب مطهر (نوید محمودی): مرگ قسطی ریحانه عابدنیا: داستان مهاجرت غیرقانونی در همهجای دنیا و برای همهی آدمها، داستان پرآب چشمی است و وقتی مهاجران چند نوجوان افغان باشند که در کشور همکیش و همزبان خود آزار میبینند، دردناکتر هم میشود. جدال سنت و مدرنیته هم که در جهان سوم سابقهای دیرینه دارد و نمیتوان پایانی برای آن تصور کرد...
ناگهان درخت (صفی یزدانیان): از رشت با عشق مازیار رضایی: ناگهان درخت شاهکار نیست اما آن قدر لطیف و دلپذیر هست که بار دوم یا سوم تماشایش هنوز بتوانید به قدر کافی لذت ببرید. این دومین ساختهی بلند سینمایی صفی یزدانیان، اگرچه به دید برخی شاید عاشقانهای معمولی و تکراری به نظر برسد، به چشم من یکی از عاشقانههای خوب سالهای اخیر سینمای ایران است؛ همقدرِ در دنیای تو ساعت چند است؟ و در تداوم همان فیلم و همان سلیقه...
جمشیدیه (یلدا جبلی): مجتمع قضایی جمشیدیه! جواد طوسی: از آنجا که قصهی فیلم به مرگ یک رانندهی تاکسی عصبی و علت اصلی بروز آن میپردازد و در این مسیر یکی از شخصیتهای مکمل فیلم وکیل دادگستریست و مراجع قضایی رسیدگیکننده به موضوع (اعم از بازپرس و رییس محکمه) و متقابلاً فرد اصلی در معرض اتهام نقش قابلتوجهی در کلیت اثر دارند، روی همین اصل نقطهنظر محوری این مطلب بررسی فیلم از منظر حقوقی است...
پروندهی ویژه نامهای ماندگار سینمای ایران؛ دو نسل، دو دوران: روشناییهای سینما... (مجموعهی هفتم) شمارهی ویژهی زمستان ماهنامهی «فیلم» در چند سال گذشته به مرور چهرهها و نامهای سرشناس سینمای ایران، از دو نسل و دو دوران، اختصاص داشته و مجالی بوده برای یادآوری خاطرههای دیروز و بررسی کارنامهی سینماگران امروز. امسال هم تلاش شد در سنت چندساله وقفهای ایجاد نشود، و دربارهی نامهای تازهای از سینماگران قدیم و جدید مطالب متفاوتی آماده شود...
عبدالحسین سپنتا: کارگردان آغازگر: عباس بهارلو: عبدالحسین سپنتا نخستین کارگردان سینمای ایران است که تماشاگران ایرانی را با پدیدهی فیلمِ ناطق به زبان فارسی آشنا کرد. او فیلمنامههایش را با اقتباس از داستانهای عامیانه و ادبیات و افسانههای کهن نوشت، و از الگوهایی استفاده کرد که سینمای عامهپسند پس از گذشت دهها سال، کماکان، تابع آنها است...
فریدون گله: فیلمنامههای عامهپسند تا فیلمهای کالت: جواد طوسی: دیدار چندروزهای که به همراه دوستانم تهماسب صلحجو، رضا درستکار و سعید عقیقی با او در سلمانشهر برای انجام آن گفتوگوی جمعی داشتیم، یکی از بهترین خاطرات زندگیام است. آن وارستگی و آرامش خاطر و خلوتگزینی عارفانه و وسعت نگاه و درک عمیق را در کمتر شخصی سراغ داشتهام. همین آشنایی و همصحبتی چندروزه، دوستی صمیمانهای را بین ما رقم زد که خود او ادامهدهندهاش بود...
رخشان بنیاعتماد: بانوی اردیبهشت سینما: آرامه اعتمادی: زنی با موهای جوگندمی. این پررنگترین تصویر از اوست که در سالهای اخیر، این شمایل قسمتی جدانشدنی از شخصیت او شده. تا نامش شنیده میشود، تارهای موی سفیدش در میان معدود تارهای سیاه در ذهن متبادر میشود و آن نگاه نافذ اما پر از آرامش و دقیق، با خط اخم عمیق میان دو ابرویش که چهرهاش را جدی کرده و حلقههای گرد زیر چشمها که همهی اینها بیشتر او را غیرقابلنفوذ کردهاند...
منوچهر فرید: غیبت چهلساله: شهرام جعفرینژاد: منوچهر فرید، بازیگری از نسلِ فاخرِ متولدانِ 1315 تا 1325 این سرزمین است... آموزش بازیگری، نگارش و کارگردانی سه نمایش و بازی در دو فیلم در غربت، از واپسین فعالیتهای هنری فرید است: «با آن که هنگام مهاجرت به دلیل افسردگی با خودم عهد کرده بودم دیگر کار هنری انجام ندهم، طی این سالها برای فارسیزبانانِ اینجا، سه نمایشنامه نوشتم و کارگردانی کردم؛ اما چون باید تعداد زیادی بازیگر میساختم، کارهایی بسیار زمانبَر شد و بیشتر از آن نتوانستم.» پوری بنایی: 66 سال ماندن: عباس یاری: این نکته کاملاً درست است که عمر بازیگری در سینما، تئاتر و تلویزیون، اغلب محدود است. ستارههای بزرگ و محبوب با گذر زمان از نقشهای جواناول فاصله میگیرند... البته هستند چهرههایی استثنایی که محدودیتی را نمیپذیرند. سالها میگذرد که حتی ممکن است فعالیت تصویری هم نداشته باشند و در انظار عمومی نیز دیده نشوند ولی همچنان محبوبیتشان را حفظ کرده باشند... یکی از این چهرههای ماندگار خانم پوری بنایی است... پیمان معادی: موفقیت تصادفی نیست: پوریا ذوالفقاری: در سینمای ایران غیر از شانس باید حواسی جمع هم داشت. این دومی ربطی به اقبال ندارد. کافیست کارنامهی بازیگری معادی را با مانی حقیقی مقایسه کنید... احتمالاً اگر آن زمان از اهل فرهنگ دربارهی آیندهی این دو در سینما میپرسیدید، با پیشبینیهایی معکوس آنچه در واقعیت رخ داد، مواجه میشدید. اما معادی با حواس جمع پیش آمد و کم بازی کرد و کم فیلم ساخت و اعتبار نامش را نگه داشت... فریماه فرجامی: سودایی و شیفتگی: آنتونیا شرکا: وقتی با سر تراشیده بر پردهی عریض سینما ظاهر شد و چشمان سبز عمیق و بانفوذ، و چهرهی زیبایی هالیوودیاش را نمایاند که تا پیش از آن در قاب حجاب تعریف شده بود، هنوز باورش سخت بود که بازیگر زنی با سر برهنه، ولو بدون مو، اجازهی حضور در فیلمی داشته باشد که به موضوع یک زوج یهودی در سودای عزیمت به «سرزمین موعود» میپرداخت...
انوشیروان روحانی: ترانهی فیلم... و کمی موسیقی فیلم: علی شیرازی: دایرهی اثرگذاری برخی آهنگسازان بر ما ایرانیان بسیار گستردهتر از آن است که در نگاه نخست به چشم خودمان بیاید. انوشیروان روحانی موسیقیدانی است که حافظهی ملودیک ما انباشته از بسیاری ملودیهای اوست. به عنوان مثال اگر امروز یک نوازندهی ارگ یا پیانو در یک مهمانی آهنگهای مشهور روحانی را بنوازد، مهمانان ناخودآگاه و از حفظ شروع به همخوانی کلام این ترانهها میکنند... مهدی امیرقاسمخانی/ خانی: فیلمبردار نیاموخته عباس بهارلو: به عقیدهی خانی فیلمبردار بایستی ذوق مسایل فنی را هم داشته باشد؛ زیرا فیلم فقط هنر نیست و با مسایل صناعتی عجین است، و یک فیلمبردار خوب با ذوق خود میتواند دشواریهای کار را برطرف کند. او برای پرورش استعداد خود هیچ منبعی جز دیدن فیلمهایی که به نمایش درمیآمدند نداشت...
علیرضا برازنده: تخیل و ابتکار آذر مهرابی: در نسل سوم فیلمبرداران پس از انقلاب، چند چهرهی شاخص به چشم میخورند: علیرضا برازنده یکی از آنهاست که با وجود آموختن رشتهی فیلمبرداری در دانشکدهی صداوسیما و فارغالتحصیل شدن در رشتهی عکاسی و نورپردازی از مرکز آموزش فیلمسازی باغ فردوس، در هجدهسالگی کارش را به عنوان دستیار دوم فیلمبردار در نیمهی گمشده آغاز کرد...
مهدی رجاییان: از آغازگران استقلال بخشیدن به حرفهی تدوین فیلم میثم مولایی: رجاییان چند ساعت قبل از عمل جراحی، از یکی از دستیارانش پرسید: «اگر دیگر نتوانم ببینم چهطور تدوین کنم؟!» در نهایت هم مَرد عاشقی که از نابینا شدن میترسید نه به خاطر ندیدنِ جهان، که به خاطر دور ماندن از عشقش، حرفهاش، پیش از انجام عمل جراحی، به دلیل حملهی قلبی حاصل از نگرانی، در 24 مهر 1380 درگذشت. نامِ او از زیباترین یادگاریهای تاریخ سینمای ایران است و یادآورِ عشق به سینما و عشق به تدوینِ فیلم.
منوچهر زمانی: آچارفرانسه: علی باقری: لقب «آچارفرانسه» در دوبله به گویندههایی اطلاق میشود که میتوانند جای طیف وسیعی از بازیگران با ویژگیهای متفاوت فیزیک چهره و جنس بازی حرف بزنند. این خصلت مهارتی میطلبد که هر گویندهای آن را ندارد و حاصل ویژگیهای مختلفیست که بیشتر به حوزهی تکنیکی کار دوبله برمیگردد. در تاریخ دوبلاژ ما گویندگانی این ویژگی را دارا هستند که یکی از مهمترین آنها منوچهر زمانی است... روزی روزگاری سینما ایران: سینما خاطرات عباس بهارلو: همین چند هفته پیش بود که خبر رسید مجوز تخریب «سینما ایران» در لالهزار صادر شده و این سینما قرار است به پاساژ تبدیل شود. تا قبل از آن که «سینما ایران» افتتاح شود، «گراند سینما»ی علی وکیلی مهمترین سینمای زمان خود بود. «سینما ایران» در دوم اردیبهشت 1306 به همت الکساندر لوین و آرنولد یاکوبسون (یعقوبزادهویژه) در خیابان لالهزار (محل کافهقنادی اوگانف) تأسیس شد...
.
سینمای جهان نکاتی پراکنده و دیرهنگام در مورد چهلوپنجمین جشنوارهی تورنتو: گزارش یک جشنوارهنما! کوثر آوینی: این یادداشت قرار بود گزارش یک جشنواره باشد؛ چهلوپنجمین جشنوارهی فیلم تورنتو که چهار ماه پیش برگزار شد. اما نشد. بعد از پایان جشنواره چندباری نشستم پشت کیبرد، تمام سعیام را کردم که خودم را گول بزنم و روی تجربهی آن ده روز فیلم دیدن نام جشنواره بگذارم، نشد که نشد. شما را نمیدانم اما برای من جشنواره آداب دارد. حسوحال جمعی دارد. شور و اشتیاق دارد. لم دادن روی مبل در گوشهای از اتاق، لباس خانه به تن و چای به دست، هدفون روی گوش و روبهروی لپتاپ، هیچکدام کوچکترین شباهتی به آن آداب ندارند...
فیلم تازهی محمد حقیقت در پاریس: تقصیر لانگلوا شد! همکارمان محمد حقیقت در پاریس فیلم تازهای ساخته که اکنون آخرین مرحلهی فیلمبرداری را پشتسر میگذارد و همزمان تدوین آن آغاز شده است. این فیلم مستند/ داستانی با عنوان تقصیر لانگلوا شد! روایت ماجرای جوانی ایرانی است که از اصفهان نامهی پرمهری برای بنیانگذار سینماتک فرانسه میفرستد و از علاقهاش به ملاقات با او میگوید...
جهانی که در آن زندگی میکنیم: مرگ بر 2020، زندهباد 2021 حسن تهرانی: دیگر نمیشود نشست و فقط فیلمهای مفرح برای وقتگذرانی مردم درست کرد. امید است که این بیماری کرونا باعث شده باشد تا مردم در انزوای ناخواستهشان به آنچه بر سرشان آمده فکر کنند؛ به اینکه چهگونه ذهنشان زمین بازی کسانی بوده که با ساختههای مبتذلشان فقط جیبهایشان را پر میکردهاند و به جای غذایی سالم فکری به مردم فستفودی مسموم میخوراندند...
فیلمهای روز: آ.ک در برابر آ.ک (ویکرامآدیتیا موتوان): دیوانهخانهی هندی: دامون قنبرزاده: مگر بهتر از این هم میشود دربارهی فضای دیوانهوار سینمای هند حرف زد؟... داستان درجهیک این فیلم، به دشمنی بین آنیل کاپور، بازیگر مطرح و ستارهی بینالمللی سینمای هند، و آنوراگ کاشیاپ، یکی از مهمترین کارگردانان این سینما، میپردازد. در واقع همهی شخصیتها در نقشهای واقعی خودشان ظاهر شدهاند و فیلم بهخوبی موفق میشود به مستندنمایی دست پیدا کند...
آسمان نیمهشب (جرج کلونی): اینک آخرالزمان؟ پرویز نوری: آسمان نیمهشب با همهی کوششها موفق نشده حس عمیق اندوه از به آخر رسیدن دنیا، و شاید سرگشتگی بشر در فضا را - که به دنبال راهی برای بازگشت به زمین مُرده است - منتقل سازد، بهخصوص که جرج کلونی قصد داشته بیشتر به جنبههای شاعرانهای از تصاویر خیالانگیز در غروب و شب هم تمرکز کند.
سریال روز: فروپاشی (سوزان بیر): ورای شک معقول: مازیار فکریارشاد: فروپاشی اقتباسی است از رمانی به نام تو باید میدانستی که برای تبدیل به متن یک سریال تغییرات مفصلی کرده است. این تغییرات در فرآیند تبدیل رمان به فیلمنامه اصولاً رایج و اجتنابناپذیرند. اما بسیاری از اوقات این تغییرات باعث افت محسوس اثر نسبت به منبع اقتباس میشوند... تفاوتهای بین رمان و سریال، در برخی موارد آن قدر زیادند و به قدری مسیر قصه را تغییر دادهاند که دیگر نمیتوان آن را یک اقتباس موفق دانست.
حقایقی دربارهی سریال: تو از کجا باید میدانستی؟ ترجمهی الهام جوادپور: این چهارمین بار است که نیکول کیدمن در نقش شخصیتی به نام گریس ظاهر میشود؛ سه شخصیت قبلی در فیلمهای ساعتها، داگویل و گریسِ موناکو بودهاند. این سریال اولین همکاری به زبان انگلیسی سوزان بِیر کارگردان و سوفی گریبل دانمارکی، بازیگر نقش دادستان، است و...
نمای درشت: پروندهای دربارهی «منک»: رضا حسینی: منک دستکم یکی از مهمترین دستاوردهای سینمایی سال 2020 است؛ فیلمی که اگر در رشتهی بهترین فیلم مراسم آکادمی - به دلیل نمایش برخی جنبههای هالیوود - نامزد دریافت جایزهی اسکار نشود، بیشک یکی از رقبای اصلی کسب تندیس طلایی بهترین کارگردانی است؛ چون بهوضوح از کمالگرایی یک نابغه به نام دیوید فینچر بهرهمند شده است...
نیش قلمی بر چهرهی قارون: یاشار نورایی: با توجه به شرایط نمایش فیلم که در شبکهی نتفلیکس پخش شده و سال نمایش آن که شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی بر آن حاکم است (شیوع کرونا، تعطیلی سینـماها و بحران فرهنگی و اجتماعی گسترده) میتوان سختگیری نسبت به این فیلم را ناشی از رویکردی دانست که از پنج دههی گذشته، با چاپ مقالهی پالین کیل در مجلهی «نیویورکر» شروع شده و هنگام نمایش منک به اوج خود رسیده است...
همشهری منک یا چالش یک فیلمنامهنویس با هالیوود: پرویز جاهد: هالیوود و دنیای پرزرقوبرق ستارگان آن و سینماگران و مسائل پشت پردهی زندگی آنها و نیز داستان چگونگی ساخته شدن فیلمهای بزرگ، بیشتر برای تماشاگران سینما جذاب بوده. تاریخ سینما، نمونههای فراوانی از این نوع فیلمها را نشان میدهد؛ از فیلمهای کلاسیک مشهور... و این اواخر هم روزی روزگاری هالیوود (کوئنتین تارانتینو). منک ساختهی اخیر دیوید فینچر نیز در همین رده است.
بسی رنج بردم در این ده سال رضا زمانی: نوشتن دربارهی منک به دلیل موضوع مناقشهبرانگیزی که حول درستی تاریخی داستان آن وجود دارد، به راه رفتن روی میدان مین میماند؛ چرا که ممکن است به حاشیهروی منجر شود و نوشتهی نهایی بدون فاصله گرفتن از حواشی، تبدیل به رسالهای در مدح یا مذمت اورسن ولز شود که راه به تحلیل نمیبرد...
راهنمای آشنایی یا شناخت بهتر آدمها و مکانهای متعدد «منک» ترجمهی رضا حسینی: منک اطلاعات زیادی را در بر گرفته که شاید دریافت و تجزیهشان برای طرفداران جدی سینمای کلاسیک هالیوود و خورههای همشهری کین (اورسن ولز، 1941) مشکل نباشد ولی پرترهی سیاهوسفید و پیچیدهی دیوید فینچر از هرمن جی. منکهویتس - فیلمنامهنویس خسته از زندگی و دنیا - برای عموم تماشاگران، دستکم در اولین مواجهه، ارجاعهای پرشماری دارد که نمیتوانند متوجه همهشان بشوند...
ترجمهها: مریم شاهپوری: حرفهای دیوید فینچر: پدرم روزنامهنگار بود و با این اصل مسلم زندگی کرد که بهترین آثار سرگرمکننده را کسانی مینویسند که جهان واقعی را درک میکنند؛ و عشقش به صفحهی اول و همشهری کین هم حاکی از این فکر بود که بهترین فیلمها را خالقانشان از واقعیت گرفتهاند و اغلب سابقهی مطبوعاتی قابلتوجهی دارند. حدوداً هفتساله بودم که چیستی تصویر متحرک و فیلم سلولویید و این چیزها را برایم توضیح داد؛ جوری که متقاعد شدم کارم همین خواهد بود.
کارگردان حرفهای اریک مسرشمیت، مدیر فیلمبرداری: ابتدا تصور کردم فیلمبرداری با دوربین رنگی ممکن است در مرحلهی دیجیتالسازی برای ما بهتر باشد چون میتوانیم برخی رنگها را بگیریم و مستقل از بقیه روی درجهشان کار کنیم. تصاویری را به صورت آزمایشی با دوربین رنگی «رِد» و دوربینی سیاهوسفید فیلمبرداری کردیم و آنها را روی پرده دیدیم. ده ثانیه از نمایش تصاویر روی پرده نگذشته بود که با تفاوتی حیرتانگیز روبهرو شدیم؛ و کاملاً روشن شد که تصاویر دوربین سیاهوسفید بهمراتب به آنچه میخواستیم شبیهترند.
10 نکتهی خواندنی دربارهی «منک» و تولیدش: گری اولدمن میخواست از چهرهپردازی پروتزی استفاده کند تا شباهت بیشتری به هرمن جی. منکهویتس پیدا کند؛ اما دیوید فینچر او را قانع کرد که با چهرهپردازی اندک میتواند بازی بهتر و کمالگرایانهتری ارائه بدهد. فینچر، موریس لامارچ را به کار گرفت تا دیالوگهای اورسن ولز را برای تام برک (بازیگر نقش ولز در منک) بخواند و او بازیاش را زیر نظر وی تمرین کند.... |