فراز، نشیب، فراز: نگاهی به شرایط تولید در سینمای ایران در این چند سال اخیر، تولید در سینمای ایران فرازونشیبهای بسیاری از سر گذرانده است. رشد تدریجی قیمت بلیت سینما در کنار ساخت پردیسهای سینمایی که به افزایش تعداد سالنهای سینما و بهبود کیفیت آنها منجر شد، باعث جهشی چشمگیر در اقتصاد سینمای ایران نیز شد. در نتیجهی چنین رشدی تولید در سینمای ایران از میزان همیشگی فراتر رفت تا اینکه در سال 96 به نقطهی بیشینهی خود در تاریخ سینمای ایران رسید و حدود سیصد عنوان فیلم در این سال تولید شدند. این روند در سال 97 هم ادامه پیدا کرد تا این که رکود اقتصادی و افزایش نرخ ارز شرایط را تغییر داد...
سوت خطر، سوت پایان: سینمای ایران: رویدادها و حاشیهها پوریا ذوالفقاری: چراغ اول خبرهای سینمایی مرداد را نه مدیران سینما روشن کردند و نه سینماگران. این چراغ به همت سخنگوی دولت روشن شد. علی ربیعی در پاسخ به ادعای مقامات کاخ سفید که با وجود تکذیبهای مسئولان نظامی و سیاسی ایران، برای چندمین بار اعلام کرده بودند یک پهپاد ایرانی را در خلیج فارس سرنگون کردهاند، در نشست خبریاش پای تکگویی معروف بهمن مفید در قیصر را وسط کشید، این فیلم را «یکی از پارادایمهای سینمای ایران» توصیف کرد و بعد در توضیح اصرار آمریکاییها مبنی بر زدن پهپاد ایران به دیالوگ «به همه گفتیم زدیم، شما هم بگید زده» اشاره کرد. البته...
احوالپرسی - اسماعیل شنگله: در قلب روستا سال 95 شنگله در مصاحبهای اعلام کرد که دچار سرطان شده و در پی آن، بارها خبر ساختگی درگذشتش در فضای مجازی منتشر شد اما او سالهای بازنشستگی را دور از صحنهی تئاتر و دوربین تلویزیون، در خانه میگذراند و خودش میگوید دیگر توان جسمی بازیگری را ندارد. آخرین تجربهی بازیاش در تلویزیون به سال 93 برمیگردد و پس از آن به روستایی در گیلان نقل مکان کرده تا از هوای آلودهی تهران در امان باشد: «روستایی که در آن زندگی میکنم، پنجاه کیلومتر با شهر فاصله دارد. در ضمن فکر میکنم در اینجا فرصتی برای کار هنری نیست...
مرتضی ضرابی: پرسه در خاطرههای قدیمی او البته کمکاری سالهای اخیرش را طبیعی میداند و اعتقادی به توطئهی مافیا یا بدعهدی زمانه ندارد. به نظر او همهی کسانی که تربیتشدهی فضای سینمای دهههای پنجاه و شصت هستند، ناگزیر به اصول و قواعدی پایبندی دارند که به آنها اجازهی خیلی از کارها را نمیدهد و در نتیجه گاهی سرشان بیکلاه میماند!: «من خودم را هنرمند میدانم و نمیخواهم زیرآب این و آن را بزنم یا یک قطار آدم در جیبم داشته باشم که به تهیهکنندهها و کارگردانها قالب کنم. اگر میخواستم این کارها را انجام دهم میرفتم بازار سراغ کاسبی...
مینا جعفرزاده: دلم برای بازیگری تنگ شده بازیگر باتجربهی سریالهای تلویزیونی، پس از درگذشت همسرش زندهیاد بهمن زرینپور، کمکارتر هم شده و این روزها وقتش را به استراحت میگذراند. او دربارهی پیشنهادهای اندکی که برای بازی در تلویزیون یا سینما به دستش میرسد نکتهی جالبی میگوید: «گذشته از اینکه کمتر نقشی به همسنوسالهای من پیشنهاد میشود، اخیراً حس میکنم دستمزدها هم برای بازیگران فرعی بسیار پایین آمده. مثلاً همین چند هفته پیش نقشی پیشنهاد شد که دستمزدش در حد یک بازیگر تازهکار یا حتی آماتور بود، و طبعاً دیدم قبول نکنم سنگینترم!»...
دیدهبان: یادگارهای فراموش شاهین شجریکهن: فیلمباز قدیمی اگر بازیگر محبوبش را دنبال میکرد لابد دستگیرش میشد که عزتالله انتظامی، تنها و بیکس، در هتلی در ایتالیا، سه روز گرسنگی کشید و پستههای سوغاتی را ناهار و شامش کرد تا علی حاتمی برگردد و پول بیاورد و بتوانند غذا بخرند، و در این مدت صدایش هم درنیامد که من، بازیگر بزرگ سینمای ایران، پول غذا ندارم. فیلمبین امروزی اگر اسم ستارهی دلخواهش را جستوجو کند با انبوهی عکس و خبر مواجه میشود که آقای سوپراستار دستمزد میلیاردی میخواهد و خانم سوپراستار وسط فیلمبرداری ناگهان قهر کرده و پروژه را روی هوا فرستاده، چون طبق تمایل او رفتار نکردهاند و دلِ نازکش را رنجاندهاند...
بخشنامه با طعم شوکران: نگاهی به وضعیت تلهتئاتر در تلویزیون مازیار معاونی: در اوایل دههی پنجاه، نمایشهایی چون هنری چهارم و جادوگران شهر سِیلم در تالار مولوی تصویربرداری شدند و همان نسخه از تلویزیون پخش شد. در دورهای از دههی شصت هم شورایی تشکیل شد که نمایشها را میدیدند و گزینههای مناسب را برای اجرایی جداگانه و ضبط تلویزیونی انتخاب میکردند. حتی یک گروه تلویزیونی در مرکز تئاتر شهر تربیت شد که بدون وابستگی به تکنیسینهای تلویزیون، بتواند نمایشها را در محل اجرایشان ضبط کند. اما خیلی از کارشناسان قدیمی، این شیوه را اصیل نمیدانستند و معتقد بودند که تئاتر باید برای پخش تلویزیونی، دکوپاژ تلویزیونی داشته باشد و...
نگاهی کوتاه به سینمادرمانی، کاربرد و گسترهی آن نیوشا صدر: گری سالمن از اولین روانشناسانی بود که به تماشای فیلم بهمثابه ابزاری برای درمان نگریست و خودش میگوید که واژهی Cinematherapy ابداع اوست. سالمن معتقد است که قدم نخست، انتخاب فیلمیست که مشکل بیمار در آن منعکس شده باشد. به عبارت دیگر، داستان فیلم باید به نحوی مشابه موقعیت فعلی بیمار باشد. پزشک و بیمار باید پیشتر دربارهی انتخاب فیلم با هم به گفتوگو بنشینند و هر دو باید بدانند که تماشای فیلم این بار قرار است بر خلاف گذشته، روندی «آگاهانه» باشد و پزشک باید تمام مدت واکنشهای بیمار را تحت نظر بگیرد. البته او پیشنهادهایی عمومی هم در این زمینه دارد. برای مثال میگوید اگر درگیر جدایی از همسرتان هستید آن طور که بودیم (1973) یا جنگ گلسرخها (1989) را ببینید، و...
نوآرهای واقعی هالیوود: به مناسبت فیلم تازهی تارانتینو پرویز نوری: فیلم نهم کوئنتین تارانتینو، روزی روزگاری در هالیوود،به طور تلویحی به موضوع جنایت هولناک چارلز منسن و کشتن بیرحمانهی شارون تیت در 1969 اشاره دارد و همین قضیه بار دیگر اتفاقهای مرگبار آن دوران هالیوود را به یاد میآورد. شهرت در هالیوود همیشه اغواگر بوده اما سوی تاریک آن است که موجب جنایت میشود. بد نیست نگاهی بیندازیم به تکاندهندهترین جنایتها و جنجالهای ناخوشایند در زمانی که هالیوود جوانتر بود...
فیلمهای روز - کتاب تصویر (ژان لوک گدار): طنین زمانهی ما پرویز جاهد: برای درکِ درست کتاب تصویر باید با تاریخ سینما، تاریخ سیاسی معاصر جهان، تاریخ نقاشی و تاریخ موسیقی آشنا بود چرا که سینما-مقالههای گدار پر از ارجاعهای صوتی و تصویری است که اگر آنها را نشناسیم، نمیتوانیم با فیلمهای او ارتباط برقرار کنیم. گدار ما را در برابر رژهای بیوقفه از تصاویر سینماتوگرافیک قرار میدهد. انگار که در موزهی سینما یا گالری هنرهای مدرن هستیم. او ایدهی موزهی سینما را در فیلم تاریخ(های) سینما هم نشان داده بود. او با این کار، تاریخهای سینما و تاریخهای هنر را به چالش میخواند. کتاب تصویر انباشته از نماهای فیلمها و تابلوهای نقاشی است که در مورد دلایل انتخاب آنها از سوی گدار با قطعیت نمیتوان نظر داد...
آلیتا، فرشتهی نبرد (روبرت رودریگز): قهرمانی کوچولو با چشمان درشت هوشنگ گلمکانی: آلیتا، فرشتهی نبرد بازسازی یک مانگا (داستان مصور ژاپنی) به همین نام است که بین سالهای 1990 تا 95 به شکل چاپی منتشر میشد و در 1993 روایت انیمیشن (انیمه) آن پخش شد. گییرمو دل تورو توجه جیمز کامرون را به این اثر جلب کرد و کامرون در سال 2003 اعلام کرد که قصد دارد فیلمی بر اساس آن بسازد اما ساخت آواتار، این پروژه را به تعویق انداخت تا این که سرانجام آلیتا به کارگردانی روبرت رودریگز با تهیهکنندگی کامرون و با فیلمنامهی او ساخته شد... انگل (بونگ جون هو): خانهای زیرِ آب مازیار فکریارشاد: جدیدترین ساختهی بونگ جون هو، فیلمساز نامتعارف کرهای، یکی از کهنالگوهای روایتی را با شیوهی پستمدرنیستی حکایت میکند. داستان خانوادهی فقیری که بهمرور به یک خانهی اعیانی نفوذ میکنند و همچون زالو خون کارفرمایان ثروتمند خود را میمکند و در نهایت خود رو به اضمحلال میروند. این داستان کهنه جز با روایت هنجارگریز سینمای کره (بهویژه سینمای بونگ جون هو) که اساساً فیلمسازی با رویکرد نامتعارف به شمار میرود، یکی از شگفتیهای سال سینمای جهان است...
روزی روزگاری در هالیوود (کوئنتین تارانتینو): یک «فیلم» واقعی کوثر آوینی: با این انتظار که فیلمی قرار است ببینم که روایت مشخصی دارد و شخصیتهایی سینمایی که در هالیوود آن سالها مشغول کارند. چیزی که اصلاً انتظار نداشتم این بود که با فیلمی روبهرو شوم که مدل روایت داستانش بیشتر شبیه به پالپ فیکشن/ داستان عامهپسند باشد تا مثلاً جانگوی زنجیرگسسته. البته منظورم شیوهی روایت غیرخطی داستان پالپ فیکشن نیست بلکه بحث تعدد قصه و شخصیت و تأثیر غریب (و فوقالعاده غیرمنتظره و بامزه)ایست که این شخصیتها بر سرنوشت هم میگذارند...
آخرین وسوسهی تارانتینو پرویز نوری: «یک فیلم از کوئنتین تارانتینو»... فیلم اینطوری شروع میشود اما آیا واقعاً باید آن را فیلمی از این کارگردان به قولی مؤلف سینمای معاصر به شمار آورد؟ این فیلم نشانههای زیادی از فیلمهای خشن و خونین قبلیاش (مثل حرامزادههای بیآبرو یا هشت نفرتانگیز) ندارد. ساده و روشن و با ترکیبی از یک سریال سیاهوسفید وسترن تلویزیونی، و برگشت به فضای رنگین دههی 1960 با دو شخصیت اصلی ریک دالتن (لئوناردو دیکاپریو) و کلیف بوث (براد پیت) ما را وارد ماجراهای درهم «فیلم در فیلم» میکند. فیلم از همینجا دچار مشکل میشود...
شزم! (دیوید اف. سندبرگ): دلم نمیخواد بزرگ بشم جواد رهبر: شِزَم! درست همان فیلمی است که دیسی فیلمز و برادران وارنر برای تکمیل دوران گذار در «دنیای توسعهیافتهی دیسی» به آن نیاز داشتند. هفتمین فیلم این مجموعه در پی موفقیت واندر وُمن (2017) و آکوامن (2018) به نمایش درآمد و بسیاری از کمبودهای فیلمهای کتاب مصوری دیسی را در مقایسه با فیلمهای دنیای سینمایی مارول برطرف کرد. وقتی دیسی تولید فیلمهای دنیای سینماییاش را شروع کرد، فاز اول دنیای سینمایی مارول با موفقیت تجاری و هنری انتقامجویان (جاس ویدن، 2012) به پایان رسیده بود...
یک مرد خوشبخت (بیل آگوست): خلق را غرورشان بر باد داد شهرزاد امیرشاهکرمی: هوشمندی بیل آگوست، که یکی از هفت کارگردان خوشبختی است که دو بار برندهی نخل طلای جشنوارهی کن (پلهی فاتح/ 1987 و بهترین نیات/ 1992) شده در افزودن زیرلایههای روانکاوانه به شخصیتها بهویژه قهرمان است. از آنجا که معمولاً در تراژدیهای کلاسیک، قهرمان تراژدی از میان افراد برجسته، شاهزادگان و شخصیتهای مشهور انتخاب میشود و نقص اخلاقی او را از سعادت به شقاوت میکشاند..
غروب (لازلو نمش) : نگاه خیرهی آیریس علیرضا اکبری: لازلو نمش پس از ساخت فیلم قبلیاش، پسر شائول، در مصاحبهای گفته بود تمدن ما کمر به نابودی خودش بسته است. غروب، فیلم تازهی او هم بر اساس انگارهی آخرالزمانی مشابهی ساخته شده و در قلب امپراتوری رو به ویرانی اتریش-مجارستان اندکی پیش از آغاز جنگ جهانی اول میگذرد. فیلم از این جهت تا حدی یادآور روبان سفید (میشاییل هانِکه) است اما در این فیلم از آن فضای بصری خشن و آن کنتراستهای پرتأکیدی که انگار آبستن تهدیدی زوردس بودند خبری نیست...
سریال روز: شخصیت (اُنوُر سایلاک): سازوکار سریالسازی در ترکیه دامون قنبرزاده: نوشتن دربارهی یک سریال ترکی، در حالی که پیشفرض خواننده از سریالهای این کشور گناه فاطماگل چیست؟، عشق ممنوع، برگریزان و دهها سریال ریز و درشت دیگر است که بیوقفه و با زیرنویس یا دوبلهشده از کانالهای فارسیزبان پخش میشوند، کار دشواریست، چون به نظر میرسد آدمها یا از آن دست هستند که کلاً دیدن سریالهای ترکی را بر خلاف استانداردهای خود میدانند و از بازی تاجوتخت و چرنوبیل و خانم میزل شگفتانگیز و چیزهای تیز پایینتر نمیآیند، یا در خفا و با اشتیاق سریالهای ترکی را دنبال میکنند اما پای حرف که میشود، همهچیز را انکار میکنند!...
چیزهای تیز (ژان مارک ولی): نگاهی به تفاوتهای رمان و سریال نیوشا صدر: مجموعه با رؤیای کامیل آغاز میشود. در رؤیا شهرِ زادگاهش ویندگپ را میبینیم؛ آن چنان زیبا و درخشان که در صورت حذف ترانهی شومِ عجینشده با صدای پنکهی اتاق کامیل، صدایی که گویی از اعماق ناخوداگاه به گوش میرسد، میتوانست دلنشین نیز باشد. شهر در جنبشی حداقلی است، با نقشهای آیکونیک زنها و مردهای آرمانی بر در و دیوارش. کامیلِ نوجوان، با موهایی پسرانه، سوار بر اسکیت در جادهای سبز پیش میرود و در پی او خواهر کوچکترش، ماریان، با موهای بلندِ بسته و پیراهنی صورتی به تن در نگاه نخست گویی خواهر و برادرند...
پسرها (توسعهدهنده: اریک کریپ): فاتحهای بر سریالهای ابرقهرمانی! هومن جعفری: در محدودهی سریالهای قاعدهشکن، که بر خلاف پیشفرضها و قواعد تثبیتشدهی ژانر پیش میروند و هدفشان بر هم زدن تصورهای مخاطب است، پسرها نمونهی جالبیست. در مواجهه با یک سریال ابرقهرمانی، مخاطب با مراجعه به دانستهها و برداشتهای قبلیاش، میداند که قاعده چیست. میداند که ابرقهرمان کیست و قهرمان شرور یا سرکش کدام است. میداند مغز متفکر جنایتکار که پشت لبخندهای خبیثانهی خود پلیدترین نقشهها را کشیده چهطور باید تشخیص داد. میداند با چه چیزهایی قرار است طرف حساب باشد...
خاندانهای غربی: جایگاه خانواده در سریالهای آمریکایی محسن خادمی: خانوادهی مدرن همان گونه که از نامش پیداست خانوادهای بزرگ و مرفه هستند که در کالیفرنیا زندگی میکنند. خانوادهی بزرگ از سه خانوادهی کوچکتر تشکیل شده و در حقیقت تنها زندگی پدربزرگ است که نماد یک زندگی مرفه در آمریکا به حساب میآید و سطح زندگی و درآمد دو خانوادهی دیگر آنها را جزء طبقهی متوسط دستهبندی میکنند. با این وجود تحقق «رؤیای آمریکایی» به زندگی همهی اعضای خانواده تعمیم داده میشود و جهان سریال شیک و گرانقیمت است...
رقص با شیطان، زیر نور مهتاب: به بهانهی سیسالگی بتمن (تیم برتن)بهدین کریمی: تلاش برای ساخت فیلمی سینمایی بر مبنای این شخصیت کمیک بوکی مخلوق باب کین، به اواخر دههی 1970 و خرید امتیاز ساخت نسخهی سینمایی آن از دی سی کمیکز توسط دو تهیهکننده به نامهای بنجامین ملنیکر و مایکل اوسلان بازمیگردد (تحت تأثیر موفقیت تجاری سوپرمن در همان دوران). در ادامه پروژه به دست دو تهیهکنندهی دیگر یعنی جون پیترز و پیتر گوبر و استودیو برادران وارنر میافتد اما تلاشها برای رسیدن به فیلمنامهای قوی و پیدا کردن شخصی مناسب برای کارگردانی، تا مدتها راه به جایی نمیبرد...
آداب تماشای فیلم هندی: مارکوی هزار هزاری و لالاییهای باستانیشاهین شجریکهن: سینمای مدرن هند تا حد زیادی در قواعد و ساختارهای بنیادیاش با استانداردهای جهانی همساز شده، و خیلی از فیلمهای جدید هندی، هم در اکرانهای خارجی و هم در نمایشهای جشنوارهایشان مخاطبانی گسترده از ملیتها و فرهنگهای گوناگون را جذب میکنند و در مذاق آنها نیز چندان عجیب و افسانهگون جلوه نمیکنند. اما هنوز الگوهای محوری این فیلمها، و قصههایی که پشتوانهی تاریخیشان را تشکیل میدهند، از جهانی متفاوت میآید که برای ورود به آن، باید آداب و زمینههایش را شناخت...
نقد فیلم - قصر شیرین (رضا میرکریمی): آشتیناپذیر پرویز جاهد: فیلمهای رضا میرکریمی اساساً شخصیتمحورند و طرح و نقشه داستانی در آنها عمداً دستکم گرفته شده و بسیار لاغر است. رفتار و کردار شخصیتهای میرکریمی نیز منحصربهفردند و فردیت خاصی دارند که معمولاً آنها را از آدمهای دیگر سینمای ایران متمایز میکند. این کردار منحصربهفرد، بیانگر سبک متمایز میرکریمی و شیوهی روایت آرام و بیدستانداز او نیز هست. قصر شیرین نیز همین گونه ساخته شده است. جلال شباهت زیادی به رانندهی تاکسی امروز دارد و مثل او ساکت، غمگین و درونگرا است...
مقصد همینجاست جواد طوسی: در فیلمهای رضا میرکریمی شاهد یک نوع مواجهه در دل روزمرگی هستیم. آدمهای او عمدتاً در مسیری که میتواند یک سفر یا آزمونِ پرمرارت باشد، به خودباوری و درکی عمیقتر نسبت به زندگی و جوهرهی انسانی میرسند. در این طی طریق، به واسطهی افراد منتخب میرکریمی، گاه در کانون بحران قرار میگیریم، گاه نظارهگر رنج بیپایان آدمی هستیم، گاه از شادی و سرزندگی به مرگ میرسیم و گاه در اوج استیصال، در طلبِ تکیهگاهی امن هستیم. هر جا این سفر یا کشف و شهود و... همراهی پرعذاب با لحنی ساده و بیتکلف برگزار شود، فیلم بیشتر به دل مینشیند...
گلهای داودی محمد محمدیان: قصر شیرین تلخترین، دردناکترین، خشنترین و پختهترین اثر میرکریمی است با امانتداری همان معیارها، و خشونت پنهان و آشکار به قدری در فیلم لبریز است که در سکانس درگیری پایانی برادرهای شیرین با پدر بچهها (جلال)، شوهرخالهی بچهها مجبور میشود چتری را جلوی چشمان دختربچه بگیرد. گویی خود فیلمساز اشاره میکند از میزان خشم و خشونت جاری در فیلمش آگاهی دارد اما...
سفر از صفر به صفر بهزاد عشقی: میرکریمی با قصر شیرین دوباره میخواهد به زندگی بازگردد. نمیخواهد فلسفه ببافد و دربارهی علم و اخلاق و هستی اجتماعی بیانیه صادر کند. میخواهد واقعیت خود سخن بگوید و بعد مفسران، اتفاقها را در عیار باورهای فلسفی و اجتماعی و اخلاقی خود بازخوانی کنند. این میتواند نقطهی عطف جدیدی در کارنامهی میرکریمی به حساب بیاید و دوباره او را به اوج به همین سادگی برساند. آیا میتواند؟...
تلنگری به نیتِ گل سرخ ناصر صفاریان: فیلم جدید میرکریمی، گرچه در همان دستهبندی رابطهی پدر/ مادر با فرزند، در کنار خیلی دور، خیلی نزدیک، به همین سادگی و دختر قرار میگیرد و گرچه در شکل جادهای و ارتباطگیری پدر با فرزند، جایش کنار خیلی دور، خیلی نزدیک است و گرچه مفهوم کلی اثر که خطوربطی از مفاهیم انسانی دارد، به همهی فیلمهای میرکریمی و فضای عموماً معنوی/ انسانی دنیای او شباهت میبرد، موقعیت متفاوتی در کارنامهاش دارد..
شازده کوچولو ریحانه عابدنیا: داستان قصر شیرین، به لحاظ لطافت و عمقش، یادآور داستان شازده کوچولو است. خلبانی با هواپیمایی درهمشکسته در بیابانی سقوط میکند و به طور معجزهآسایی زنده میماند و کودکی که از سیارهای دیگر آمده، او را با مفاهیم عمیق هستی و وجود، آشنا میکند. در قصر شیرین، خلبان، جلال (حامد بهداد) است. مردی بازنده با روزگاری آشفته که برای بردن تکههای باقیماندهی زندگی ازدسترفتهاش به روستا آمده است...
قسم (محسن تنابنده): خیانت و مکافات مصطفی جلالیفخر: داستان قسم در سینمای ایران تازه است و بر اساس نظریهی فقهی «قسامه» شکل گرفته است. در این نظریهی حقوقی فقهی، زمانی که مدارک کافی برای اثبات قتل فرد متهم وجود نداشته باشد، در صورتی که پنجاه نفر از بستگان پدری مقتول علیه متهم شهادت دهند، او محکوم خواهد شد. مهمترین اشکالی که باعث شده قسم با وجود قابلیتهای دراماتیکش، فقدان شخصیتپردازی مؤثر و خردهروایتهای ناکارآمد است...
غریق حوضچهها! پوریا ذوالفقاری: قسم محکوم به محافظهکاریست. باید راه کج کند و به خاکی بزند و غرق در آب توبه شود تا به رستگاری ساخت و نمایش برسد. اینها پیشانینوشت همان ایدهی نخستینیست که سالها پیش به ذهن محسن تنابنده رسید. ایدهای که جادهی پرداخت جسورانهاش مسدود است! شاید مهمترین نگرانی سازنده که از همان ابتدا در شیوهی روایت رخ مینمایند، معرفی و جا انداختن شکل اجرای قسامه باشد. شکلی از دادرسی که هدفش پیش از احقاق حق، فصل خصومت است...
چراغهای رابطه تاریکاند: نگاهی به قصر شیرین و قسم با تمرکز بر کار بازیگران محسن جعفریراد: قصر شیرین به معنای دقیق کلمه «فیلم درخشش بازیگران» است که تحسین داوران جشنوارهی فجر سال گذشته، انتخاب منتقدان و جایزهی جشنواره شانگهای نمود عینی این امتیاز مثبت است. میرکریمی قبلاً نشان داده که میتواند بهترین بازیها را از بازیگران بگیرد - از مسعود رایگان در خیلی دور، خیلی نزدیک و هنگامه قاضیانی در به همین سادگی تا مجموعهی بازیگران یه حبه قند - و حالا برای اولین بار یک ستارهی جنجالی، در نقش اصلی فیلمش...
سرکوب (رضا گوران): استراتژی ابهام هوشنگ گلمکانی: سرکوب فیلم سنجیده و پرزحمتی است که شاید سازندهاش نخواسته پیوندهای و پیشینهی تئاتریاش را در آن انکار و پنهان کند؛ از جمله محدودیت مکان، که همهی فیلم در یک لوکیشن (خانهای با معماری پنجاهشصت سال پیش) میگذرد. اما به هر حال آن پیوندها در مواردی مشکلآفرین شده است. از نام فیلم شروع میکنیم که ربط نزدیک و مستقیمی به بحث مرکزی این نوشته (ابهام) دارد...
مبهمبازی به قصد مهمنمایی امیر پوریا: سرکوب فیلم مبهمی است. این بهتنهایی نه امتیاز به شمار میرود و نه کاستی. بستگی دارد. جلوهای از ابهام وجود دارد که بنیان ساختاری سینمای مدرن دههی 1960 اروپاست و سینمای تمام این دههها از تجربههای پیچیده و غنی بونوئل، آنتونیونی، رنه، تارکوفسکی، فلینی، برگمان و ریوت آن دوران و گاه قبل و بعدش در کار با جوهرهی ابهام، درسها گرفته. اما...
زهرمار (جواد رضویان): روشناییهای شب اول قبر شاهین شجریکهن: سکانسهای تکراری مداحی، و شباهت عمدی گریم سیامک انصاری با یکی از مداحان سرشناس و پرحاشیه، نشان میدهد که سازندگان فیلم روی جاذبههای احتمالی شوخی با یک مداح حساب ویژهای باز کرده بودند اما چنین چیزهایی حتی در یک کمدی تجاری هم نمیتواند بیش از چاشنی فرعی باشد. بنا کردن بخش مهمی از مایههای کمیک فیلم روی این چهارچوب، جز لوث کردن شوخیهای ضعیف و تکراری فیلم، حاصلی ندارد..
نیوکاسل (محسن قصابیان): آنچه میارزد به اثبات... دامون قنبرزاده: تشابه نیوکاسل با اجارهنشینها طبیعتاً نه به معنای همتراز بودن این دو فیلم است و نه به این معنا که نیوکاسل فیلم بینقص و مهمیست. اتفاقاً اولین ساختهی محسن قصابیان کلی نقص دارد و فیلم مهمی هم نیست اما چیز دیگری دارد که خیلی از فیلمهای حتی جدی این روزهای ما ندارند؛ سازندگان این فیلم میدانند چه میخواهند و به اندازهای که نیاز است حرف میزنند...
قاضی و مرگ (حسن خادمی): رقصنده با مرگ رضا زمانی: ضعف فیلم از همان ابتدا و بعد از افتتاحیه آغاز میشود؛ صرف حضور قاضی مقابل دوربین و همین طور متکلم وحده بودن او، مجالی نمیدهد که چندان مورد قضاوت قرار گیرد و وجوه بیشتری از شخصیت او عیان شود. چند سؤال کوتاه از وی و دخترش هم چندان باعث عمیق شدن این جنبهی فیلم نمیشود. نبود پروندههای شبههبرانگیز که او را به چالش بکشد و قدرت قضاوتش را در کفهی ترازو قرار دهد دیگر عاملیست که باعث میشود قضاوت دقیقی از او صورت نگیرد...
میدان جوانان سابق (مینا اکبری): رؤیای حال خوب امید نجوان: میدان جوانان سابق با تصویرهایی از خداحافظی مینا اکبری از تحریریهی یکی از روزنامهها آغاز میشود و با تصویرهایی از تلاش او برای تکرار یک عکس دستهجمعی و گرد هم آوردن افراد حاضر در آن تصویر به پایان میرسد. عکسی - اینک میشود گفت تاریخی - که در وسط میدان جوانان سابق (دکتر معمتدنژاد فعلی) گرفته شده و در آن، جمعی از روزنامهنگاران و روزنامهنویسانِ دورانِ معروف به اصلاحات در آن حضور دارند. اما آنچه در فیلم و در حد فاصل این دو نقطه به نمایش درمیآید، تلاش شخصیت محوری یا همان راوی و سازندهی فیلم برای بازخوانی یا به تعبیری دیگر خودبیانگری و روایتی از یک دورانِ سپریشده است...
«فرشته»ای بدرخشید و ماه مجلس شد...: دربارهی سه نقش مکمل شاخص در اکران تابستانی فاضل ترکمن: مفهوم نقش مکمل در بازیگری، با هر توصیف و از زاویهی هر نظریهای که تعریف شود، در ساختار کلی به چهارچوب مشخصی میرسد که از بسیاری جهات تلقی یکسانی را بازتاب میدهد: اینکه نقش مکمل، از اجزای فرعی فیلم نیست و عنصری بس تعیینکننده، در تکامل موقعیت دراماتیک، و شکلگیری جزئیاتِ شخصیت اصلی است. در سینمای ایران، این تعریف عرفی رایج است که نقش مکمل مهمترین نقش در یک فیلم بعد از نقش اول است و چنان که از عنوانش برمیآید، قرار است تکمیلکنندهی نقش اول باشد. حالا کمیت و کیفیت حضور بازیگر، برای شکل دادن به این روند تکاملی، وابستگی مطلق به شخصیتپردازی در فیلمنامه و کارگردانی و نوع اجرای صحنه دارد، ولی...
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine |