چشمانداز 534
گفتوگو با ابراهیم داروغهزاده: جشنوارهی خوب، یعنی فیلمهای خوب داروغهزاده: جشنوارهی فجر یک جشنوارهی دولتی است و هر چه سرعت و کمیت تغییرها در دولتها بیشتر باشد، طبیعیست که تغییرها در جشنواره هم تأثیر میگذارد. طبعاً با هر تغییر در دولت در وزارت ارشاد و پیرو آن سازمان سینمایی و جشنوارهی فجر هم شاهد تغییر هستیم. اگر قرار باشد توقع تغییرهای کم و ثبات بیشتر را داشته باشیم، باید تغییرها در سازمان سینمایی وزارت ارشاد کم شود. در یک سیاستگذاری و برنامهی فرهنگی حداقل به ده سال زمان نیاز است که به خاطر این تغییرهای مکرر کمتر تحقق پیدا میکند...
نگاهی به مستندهای جشنوارهی فیلم کوتاه تهران: کبریتهای بیخطر محسن جعفریراد: به شکل عجیب و کمسابقهای، در میان فیلمهای امسال خبری از مستندهای شهری با رویکرد انتقادی جشنواره نبود. اغلب مستندها به مناطق مرزنشین یا سنتهایی در شهرهای دورافتاده میپرداختند، انگار که هیچ واقعیت متناسب با سینمای مستند در کلانشهرها وجود خارجی ندارد. هرچند وجود سانسور، ممیزی و محدودیتهای پیش رو، یکی از علتهای این نقیصه است اما تکلیف جسارت و شهامت و خلاقیت یک مستندساز چه میشود؟ با مشاهدهی انبوه فیلمهایی با زبان بومی و زیرنویس فارسی...
ادامهی بحران در آثار نمایشی تلویزیون؛ هر سال بدتر از پارسال مازیار معاونی: به نظر نمیرسد کسی با این ادعا مخالفتی داشته باشد که رسانهای که روزگاری با دو کانال تلویزیونی و چند کانال محدود رادیویی جایگاه مهمی در مناسبات سیاسی، اجتماعی و البته سرگرم کردن مخاطبانش داشت با تمام دبدبه و کبکبهی فعلی و دهها کانال تلویزیونی و رادیویی دیجیتال و از نقطهنظر فنی بهروزشدهاش دیگر رسانهی کارآمدی نیست. اما در عین حال بیانصافی است اگر در ارزیابی بخش قابلاعتنایی از این کمفروغی، نقش و تأثیر رسانههای نوظهوری نظیر شبکهی نمایش خانگی یا بسیار مهمتر از آن کانالهای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی را نادیده بگیریم. زمانه عوض شده و...
گفتوگو با نرگس آبیار دربارهی فیلمدیدنها و فیلمهای مورد علاقهاش: از «اتللو» تا «عشق سگی» و فیلمهای جسورانهی نوآور هوشنگ گلمکانی: نرگس آبیار کیفیت پروندهی زنان فیلمساز ایرانی را پربارتر کرده است. او از دنیای ادبیات به سینما آمده و هرچند پیش از ساختن سه فیلم بلندش چندین فیلم کوتاه و عمدتاً مستند ساخته اما اعتبار سینماییاش را بیشتر با دو فیلم بلند اخیرش - شیار 143 و نفس - به دست آورده است؛ حالا هم که با معرفی شدن نفس به رقابتهای اسکار، به عنوان نخستین فیلمساز زن ایرانی در این رقابتها، و حضورهای موفق فیلمش در جشنوارههای جهانی صاحب اعتبار بینالمللی هم شده است. رفتار و سلوک اجتماعی آبیار نیز در کنار فیلمها و کل کارنامهی هنریاش از او چهرهای متفاوت در سینمای ایران ساخته و شنیدن تجربههای فیلم دیدن او و فیلمهای مورد علاقهاش باید برای دوستداران و پیگیران آثارش، یا حتی کنجکاوهای کارنامهی او جالب باشد. این گفتوگو هم با همین هدف انجام شده است.
سینمای جهان - امیدهای سینمای بلژیک: خاطرات تابستان آینده شادی صدر: عنوان سینمای بلژیک بیشتر ما را به یاد برادران داردن میاندازد که برخاسته از حوزهی فرانسهزبان این کشور و متأثر از سینمای فرانسهاند. جز آنها مهمترین نامی که به ذهن میآید، نام بانوی سینمای این کشور، شانتال آکرمن است و البته معدود اسامی دیگر؛ شاید به دلیل همین محدود بودن نامهاست که اغلب این تصور وجود داشته که سینمای بلژیک چندان نمیتواند روی جذب مخاطبان خارجی حساب کند. اما در سالهای اخیر کسب جایزههای بیشتر جهانی نشان از بروز تغییرهایی در سینمای این کشور دارد. نسل تازهی فیلمسازان...
چهار تمهید رایج در ژانر وحشت: فریادها و نجواها کارگردانان برجسته، از ضرباهنگ، زوایای دوربین و صدا برای سوق دادن تماشاگر به جهان هول و هراس استفاده میکنند به نحوی که در بسیاری از مواقع، تماشاگر متوجه مسیری که طی میکند نیست. مقدمهچینیهای درست گاهی بسیار مهمتر از تصویر نهایی است و به همین دلیل است که بسیاری از بازسازیهای فیلمهای قدیمی مانند نسخهی اولیه در ترساندن تماشاگر موفق نیستند؛ آنها همان هیولاها را دارند، همان ایدهها را و در عین حال به ابزار پیشرفتهتری مجهزند اما لزوماً از نبوغ کارگردانان پیشین در مقدمهچینی، تنظیم محل دوربین و چینش صحنه بهرهمند نیستند. به طور کل...
بازیگران سرشناسی که از فیلمهای خودشان متنفرند! رضا حسینی: بازی بد کلونی در نقش «مبارز شنلپوش» به یک اندازه با انتقادهای شدید طرفداران کتابهای مصور منبع اقتباس و منتقدان مواجه شد؛ و البته کلونی هم بهخوبی میداند که دلیلی برای دفاع از فیلم وجود ندارد. او چنین اعتراف کرده است: «خوب بودن در این فیلمِ بدقلق، کار هر کسی نیست... و حالا بهراحتی میشود به گذشته نگاه کرد و گفت: "واقعاً فیلم گندی بود و من هم خیلی بد بودم".»...
سینمای ترکیه،زیرِ نورِ ماه دامون قنبرزاده: سریالهای تلویزیونی معیار درستی برای سنجش سینمای ترکیه نیستند، حتی حضور فیلمسازان مهمی چون نوری بیلگهجیلان، فاتح آکین و فرزان اوزپتک و چند نفر دیگر هم معیار مناسبی برای شناختن سینمای ترکیه نیست. وقتی نگارنده به چند تن از دوستان ترک دربارهی اهمیت سینمای بیلگهجیلان گفت و او را کارگردان بزرگی خواند که حتی مجلهی «فیلم» در ایران برایش پرونده هم چاپ کرده، آنها از تعجب ابرویی بالا انداختند و گفتند که چندان هم از فیلمهای او دل خوشی ندارند! و...
روی جادهی شیری (امیر کوستوریتسا): عشق در میدان مین مازیار فکریارشاد: روی جادهی شیری ادامهی منطقی جهانِ نامتعارف سینمای اِمیر کوستوریتساست. همان طنز و سرخوشی همیشگی، نگاه نیستانگارانه به مفهوم جنگ، گرمای عشق و هرآنچه رویکرد خیامی کوستوریتسا به جهان و سینما را شامل میشود. کوستوریتسا نمیتواند یا نمیخواهد از این جهان خودساخته و خیالانگیز بیرون بیاید. حتی وقتی مستند مارادونا را ساخت هم این نگاه خیاموار قضا و قدری و دم غنیمت دان همیشگی را همراه داشت. حال این خطر را هم به جان میخرد تا بازیگر نقش اصلی فیلمش باشد. با توجه به...
فریبخورده (سوفیا کوپولا): دشمن در خانهی ما هوشنگ گلمکانی: فریبخوردهی دان سیگل (1971)، 45 سال پیش یک غافلگیری تکاندهنده برایم بود، و فریبخوردهی سوفیا کوپولا، حالا یک فیلم معمولی است که با اینکه همان داستان را از زاویهی نگاه زنان داستان روایت میکند حتی فیلمی فمینیستی هم نیست، در حالی که فیلم سیگل فیلمی بهواقع «مردانه» بود؛ مردانه نه به معنای جوانمردانه!، بلکه بهدرستی از زاویهی نگاه و دنیای شخصیت اصلی مردش روایت میشود که البته چندان جوانمرد هم نیست. یک فرصتطلب هوسران و ترسوی دروغگوی آبزیرکاه است که فقط...
تکامل (لوسیل هادزیهالیلوویک): دنیای وارانه رامین صادقخانجانی: تکامل بیشتر همچون تابلوی سوررئالی است که به ناگاه جان یافته و متحرک شده و با امحای گذشته در زمان حال میگذرد و در نتیجه ابهام را به عنوان اصل بنیادین خود پذیرفته است. البته ظاهراً طی روند تولید فیلم، فیلمساز صحنههایی را به فیلمنامه اضافه کرده که داستان فیلم را روشنتر میساخته اما بعدتر تصمیم به کنار گذاشتن این صحنهها گرفته و آن طور که از گفتوگوهایش برمیآید از این تصمیم هم ظاهراً پشیمان نیست. با این حال چهبسا اگر فیلم بیش از این یک روایت خطی که انتظارهایی را برای توضیح روابط علت و معلولی برمیانگیزد احتراز میجست...
ما را از شر مصون بدار (جیمز دی. سالمون): نگاهی به مستند شاهدان شهزاد رحمتی: یکی از فضیلتهای خاص ویلیام که به او در کل دنیای فیلم جایگاه متمایزی میبخشد این است که در سرتاسر فیلم آشکارا او تنها کسی است که به کشف حقیقت و اساساً به خود حقیقت، اهمیت میدهد. او که به واسطهی حادثهای در جنگ ویتنام، هر دو پایش قطع شدهاند با سماجتی ستودنی و خستگیناپذیر و شهامت اخلاقی و معنوی خارقالعادهای تمام مدت هر سوراخسنبهای را در پی حقیقت، نمیتوان گفت زیر پا میگذارد بلکه نشسته بر ویلچر و گاه از سر ناچاری با استفاده از دستهایش به جای پاهایی که ندارد کندوکاو میکند. گذشته از ویلیام، بقیهی آدمها یا در صدد پنهان کردن واقعیت هستند یا...
ردکارپت زیر باران: گزارش سیامین جشنوارهی توکیو هوشنگ راستی: فرش قرمز امسال یکی از طولانیترین و سردترین (هم از لحاظ جذابیت و هم از لحظ آبوهوایی) فرش قرمزها بود که بیش از سه ساعت طول کشید. مراسم افتتاحیه از ساعت شش و هجده دقیقه در سالن یکی از سینماهای مجتمع روپونگی شروع شد. باز هم بر خلاف سالهای دیگر که معمولأ یک آقا و یک خانم مجری برنامه در گوشهی صحنه پشت تریبونی میایستادند و یکی ژاپنی و دیگر انگلیسی ترجمه میکرد امسال آقایی که مثل خوانندهها یک میکروفن کوچک به دهان و گوش وصل کرده بود روی صحنه راه میرفت و برنامه اجرا میکرد. او همان ابتدا گفت که...
پیش از پاییز: گزارش سیزدهمین جشنوارهی زوریخ محمد محمدیان: این روزها همهاش به یاد زاون بودم. یک بار از او پرسیدم چرا فقط ویناله (جشنوارهی فیلم وین) میروید؟ این همه جشنوارهی دیگر هست... گفت: «بهترین فیلمها را آنجا میبینم؛ جشنوارهی هنری خوب و منظمی است با فضای گرم و دوستانه و کادر برگزاری مجرب. به شهر وین هم علاقه دارم دیگر چرا بروم جای دیگر؟ ضمن آنکه یکی از نزدیکانم در وین زندگی میکند که هر سال میروم به او سر میزنم.» میگویم اما من هر سال یک جشنوارهی تازه میروم، تکراری نه... اما حالا در هواپیما نشستهام به مقصد وین که از آنجا به روز اول جشنوارهی زوریخ برسم. و...
پایان خوش با یک پری دریایی زمخت!: گزارش چهلودومین جشنوارهی تورنتو کوثر آوینی: جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو» آنقدرها حس جشنواره ندارد. بخش مسابقهای که در کار نیست، تعداد فیلمهایی که در آن شرکت میکنند خیلی خیلی زیاد است، و به همین نسبت تعداد افرادی که برای تماشای فیلمها میآیند و تعداد سالنها هم بسیار زیاد است. منتقدها و اهالی سینما از امتیازهایی برای تماشای فیلمها برخوردار میشوند، نظیر داشتن سانسهای نمایش مخصوص و کارتی که از خرید بلیت بینیازشان میکند ولی مخاطب اصلی جشنواره نیستند، به آن شکل که مثلاً در جشنوارهی کن دیده میشود. مردم میتوانند بلیت نمایش فیلمها را آنلاین به قیمتی بالاتر از قیمت معمول بلیت سینما بخرند و کاناداییها هم برای کار داوطلبانه و بیمزد در این جشنواره، سرودست میشکنند...
شکافتن کوه : ملاقات در ونیز: گفتوگوی «کایه دو سینما» با امیر نادری ژانفیلیپ تسه/ نادری: من سهتا فیلم «حرفه»ای ساختم: خداحافظ رفیق، تنگنا و تنگسیر که موفق هم بودند. اما بعد از تنگسیر یک ستون در روزنامه گرفتم و آنجا نوشتم: «خانمها، آقایان. از حالا به بعد من دیگر این طوری فیلم نمیسازم. فیلمهای تجاری دیگر تمام شد. دیگر نمیخواهم پول دربیاورم. میخواهم به شیوهی خودم فیلم بسازم.» شیوهی من، یعنی فیلمهایی که از من حرف میزنند، یعنی فیلمهایی که در آنها من طریقهی بودنم را به کمک سینما بیان کنم. با این طرز فکر بود که انتظار را ساختم و بعد از آن هم، همین شیوه تا کوه ادامه پیدا کرده است. بعد از آن، هیچوقت به ایدههایم پشت پا نزدم و سعی کردم همیشه سالم بمانم و پیشرفت کنم. هیچوقت برای پول فیلم نساختم. در انتظار سعی کردم یک فیلم بدون دیالوگ بسازم، یک فیلم خیلی شخصی، یک خاطرهی بچگی. مانند یک رؤیا، رؤیایی که در آن دیالوگی نیست و فقط تصویر است.
سایهی خیال: برخورد نزدیک از نوع سوم (استیون اسپیلبرگ) به مناسبت چهلمین سال نمایشش با شما نامحرمان ما خامشیم مسعود ثابتی: اگر گذر چهل سال از زمان ساخت و نمایش فیلمی مثل برخورد نزدیک از نوع سوم را اصلیترین بهانه برای مرور فیلم و یادکرد از آن قرار دادهایم (گذشته از بهانهی اصلی و همیشگی که از فرط وضوح و بداهت معمولاً لازم دانسته نمیشود)، برای وفاداری به آن بهانه، ناگزیر از توجه بیشتر به زمانمندی اثر هنری و تأثیر بیچونوچرای گذر زمان در برقراری نسبتی هستیم که حالا و اکنون با ما برقرار میکند. در این مسیر، به گمانم بهترین کلید برای یافتن بهترین و کاراترین رویکرد و نحوهی نگاه، توجه به نکتهایست که اسپیلبرگ خود در گفتاری به مناسبت سیامین سالگرد فیلم (که در همین پرونده میخوانید) مطرح کرده و از چند جنبه قابلدرنگ و تأمل است. اسپیلبرگ از جمله میگوید اعتقادش به موجودیت مخلوقات فضایی بیگانه و ایمان راسخش به اینکه ما در پهنهی نامنتهای عالم تنها نیستیم، امری متعلق به همان سالها بوده و...
ما تنها نیستیم هوشنگ گلمکانی: این جمله را استیون اسپیلبرگ بر آفیش فیلمش نوشته است: «ما تنها نیستیم.» فیلم برخورد نزدیک از نوع سوم بر این اساس، به برخورد موجودات زمینی و موجودات کرات دیگر میپردازد. وقایع فیلم، بر احتمال بنا شده، زیرا امکان زندگی و وجود موجودی آن در سیارهها مسجل نشده یا لااقل به صورتی که اسپیلبرگ نشان میدهد، خیالپردازی است. سرنشینان «سایوز»ها و «آپولو»ها و سایر سفینههای فضایی، گرچه دست خالی بازنگشتهاند اما نه توانستهاند امکان زندگی در کرات دیگر را ثابت کنند و نه وجود موجود زندهای را در ماورای زمین تأیید کردهاند. هرچند برخی از رصدخانهها و تأسیسات بهخوبی به کمک تلسکوپهای غولپیکرشان آثار و شواهدی از بشقابپرندهها و سنگهای آسمانی ثبت کردهاند، اما...
خفگی (فریدون جیرانی): جراحت و جنون مصطفی جلالیفخر: در خفگی، به تناسب نام کوتاه و انتظارآفرینی که دارد، «فضاسازی» نقش اول فیلم را بازی میکند و قطعاً فیلمبرداری سیاهوسفید در فضاهای بسته، بنمایهی این سر و شکل است. اگر اهل لذت بردن از شکل باشید، این فیلم پر از حظ بصری انتزاعیست. علاقهی فیلمساز به فضاسازی اکسپرسیونیستی و نگاه و بیان و ضرباهنگ درونی قصه، باعث شده هیچ تلاش اضافهای برای وحشتآفرینی انجام نشود و خبری از تعلیقسازی پیشاهنگی و موسیقی دلهرهآور نیست. محض نمونه نگاه کنیم به فصل پایانی که قابلیت ترسآفرین زیادی داشت و میشد نفس تماشاگر را در سینه حبس کرد اما...
گفتوگو با فریدون جیرانی: زندگی در همین دوران محسن جعفریراد/ جیرانی: کمتر یک فیلمساز رئالیستی هستم. رگههایی از رئالیسم همیشه در کارهایم بوده اما به شکل کامل هیچوقت فیلمساز رئالیستی نبودهام. بیشتر درامهای روانشناسانهی توأم با جنایت را دنبال میکنم. این دفعه میخواستم یک اتفاق نیفتد؛ اینکه یک بار سراغ ژانر اسلشر رفتم و شکست خوردم، یعنی پارکوی. این بار نمیخواستم آن تجربه را تکرار کنم. آن موقع آگاهانه رفتم و فیلمهای داریو آرجنتو مدنظرم بود اما پارکوی به آنچه دلخواهم بود تبدیل نشد. ولی در مورد خفگی، از همان اول یک ذهنیت شفاف داشتم. هم دنبال ریتم کند اروپایی بودم و هم نوعی وقار و متانت که مورد علاقهام بود...خانه دختر (شهرام شاهحسینی): آینۀ عبرت و حیر
خانه دختر (شهرام شاهحسینی): آینهی عبرت و حیرت هوشنگ گلمکانی: به لطف تهیهکنندهی فیلم موفق شدم نسخهی اولیهی خانه دختر را هم ببینم و حیرت کردم از این همه جنجال و این همه وقت و انرژی روانی و اعصابی که از همهی سینمای ایران (از دستاندرکاران فیلم گرفته تا مسئولان سینمایی و رسانهها و تماشاگران پیگیر) صرف چنین موضوعی شده و آخرش هم فیلم این طور به نمایش درآمده است. با توجه به اینکه هر دو فیلم را به فاصلهی اندکی دیدهام میتوانم بگویم میزان دقایق حذفشده از فیلم، همان دو دقیقهای است که تهیهکننده اعلام کرده، حتی از نظر روانی کمتر از دو دقیقه است و...
تکگویی شرقی و فیلمنامههای ناتمام بهزاد عشقی: در هر صورت مخاطب پس از دیدن خانه دختر خود را از هر نظر مغبون احساس میکند. چرا که حدود نیمی از فیلم روی اشخاصی معطل مانده که هیچ نقشی در داستان نداشتهاند. فیلم با ما قراری نانوشته میگذارد که شاهد فیلمی معمایی-جنایی باشیم اما بعد مسیر خود را عوض میکند و سر از ملودرامی خانوادگی-اجتماعی درمیآورد؛ ملودرامی که چه در نسخهی اصلی و چه در صورت فعلی، حفرههای زیادی دارد و بیننده را با پرسشهای بیپاسخ زیادی روبهرو میکند. سرانجام نیز نویسنده و فیلمساز مشخص نمیکنند که از طرح این مضمون چه هدفی داشتهاند؟ آیا...
پرسه در قفس شهرزاد شاهکرمی: خانه دختر با مقدمهای آغاز میشود که فیلم در ادامه چندان به آن نیاز ندارد؛ یک مقدمهچینی نسبتاً طولانی و معرفی مفصل دو شخصیت که در نیمهی فیلم حذف میشوند. همراهی و همدلی تماشاگر با دو شخصیت بهار (باران کوثری) و پریسا (پگاه آهنگرانی) برای کشف راز فیلم، از میانه به حسی از یأس بدل میشود؛ چرا که کمی پس از نیمهی این فیلمِ 77دقیقهای، بهار و پریسا بیهیچ دلیلی از کشف راز مرگ همکلاسی خود (سمیرا) دست میکشند و...
غیرمجاز (حسن یکتاپناه): ناخُنَک به معضلات اجتماعی جواد طوسی: دیگر باید پذیرفته باشیم که این نوع سرک کشیدن به خلوت شبانهی عدهای جوان هویتباخته و بیبندوبار یا زندگی خصوصی و پنهان افراد بزهکار و نمایش روزمرگی نسلی واخورده، برای یک فیلم سینمایی که داعیهی اجتماعی بودن دارد، برگ برنده نیست. فیلمساز در این نوع مواجهه یا باید هدف اصلیاش شخصیتپردازی و نگاه عمیق روانکاوانه باشد یا نگاهی تحلیلگر و علت و معلولی را دستور کار خودش قرار دهد. هنوز از این جهتها، فیلمهایی چون کابوی نیمهشب (جان شلزینگر) و مترسک (جری شاتزبرگ) دیدنی و قابلبحث هستند...
یک قناری، یک کلاغ (اصغر عبداللهی): در حال و هوای عشق و نفرت خشایار سنجری: در نگاه اول به فیلم، شاید این گونه برداشت شود که با فیلم آپارتمانی دیگری در سینمای ایران مواجه هستیم که به علت کمبود منابع مالی یا سختافزاری از یک سو و به دلیل مهارت کم در دکوپاژهای خیابانی و نماهای بیرونی با عمق میدان، به کنج عزلت چاردیواریها روی آورده است. اما داستان در یک قناری، یک کلاغ متفاوت است. عبداللهی، گذشتهای دور و نامعلوم را برای بستر داستانش انتخاب کرده است. با این انتخاب، فیلمساز میتواند از هیاهوی حیات در دنیای پرآشوب معاصر فاصله بگیرد و عاشقانهاش را...
هجوم (شهرام مکری): سایهی سامان یاشار نورایی: هجوم با نامی که یادآور فیلم ترسناک معروف هجوم ربایندگان بدن است، به سبک فیلمهای جنایی، با پیشفرض و شرح وضعیتی بغرنج یعنی قتل و تلاش برای بازسازی صحنهی جنایت آغاز میشود اما در نیمه احساس میکنیم که از مایههای یک داستان جنایی تنها غرابت و دلهره در مواجه با امر مخوف را تا به پایان حفظ میکند و عملاً از یک فیلم کارآگاهی مبتنی بر کشف انگیزههای جنایت به اثری انتزاعی و دلهرهآور دربارهی وضعیت بشری در زندان زمان تبدیل میشود. بیدلیل نیست که همچون چهرهها و مکانهایی که در غبار محو و غیرقابلتشخیص شدهاند، فیلم هم سایه و شبحی از انواع گونهها و ترکیب ویژهای از مشخصههای ژانری است. در این وضعیت نقد نوشتن...
انزوا (مرتضیعلی عباسمیرزایی): زندهبهگور ریحانه عابدنیا: انزوا شروع جذابی دارد. این که مردی برای خاکسپاری همسرش که حرفوحدیثهایی پشت سر اوست، از زندان بیرون میآید و درگیر فضایی میشود که مردم با حرفهای بیاساسشان ساختهاند، برای یک فیلم کلاسیک و قهرمانمحور که توان همراه کردن مخاطب را دارد، شروع خوبی است. فیلم، اتمسفر درگیرکنندهای دارد و توانسته با استفاده از عنصرهایی همچون رنگهای گرم و کدر، انتخاب زمستان برای روایت داستان و نیز فضاهای داخلی تنگ و نیمهتاریک و شلوغ، رنج و تحت فشار بودن و به بنبست رسیدن پرویز را باورپذیر سازد... |