چشمانداز ۵۲۳
بهاریه - خیابان شکرچیان پرویز دوایی: لحظههایی هست که آنقدر در تطابق گذشته با آدمیزاد آشنا درمیآید که چند لحظه به آدم وهم هراسناک و در عین حال دلپذیری دست میدهد که نکند تمامی آنچه که در این سالهای عمر بر او گذشته خوابی بوده و الآن است که کنار آن میدان خلوت سرسبز بیدار شود، چشم به انتهای خیابان دوخته تا پیکر «ایشان» در پالتوی سرمهای بهاریاش، شالی صورتی دور گردن پیچیده، پیدا شود، سوغات لبخند روشنی در چهرهاش...
یخبستگیهای زمستان طولانی آیدین آغداشلو: سال سختی گذشت. تمامش برای من زمستان بود. دوستان زیادی مرا تنها گذاشتند و رفتند؛ از عباس کیارستمی تا مسعود معصومی، بیشتر از پانزده نفر، و ورقهایی که کم یا بیش از دفتر روزهای عمر من دستشان سپرده بود که همراهشان رفت و گم و ناپدید شد و تنهاتر ماندم و حافظه و تاریخ گذشتهی من، گنگ و کمرنگ ماند... و این همان «سال بد، سال باد» بود...
نمرهی اخلاق صفر! جهانبخش نورایی: به گذشته که نگاه میکنم میبینم کودکی و نوجوانی من، مثل خیلیهای دیگر، پر از رویدادها و کشوقوسهایی بود که هرکدامشان میتواند دستمایهی یک داستان بلند باشد. کنجکاوی و شیطنت و درافتادن با هنجارها و اخلاقیاتی که چون دیواری به دورمان کشیده شده بود، تقریباً هر کار ناپسندی را در دنیای تنگ ما مباح میکرد. مانند چارلی چاپلین و باستر کیتن و هرولد لوید و ژان ویگو نظمی را که بزرگترها و عاقلترها برایمان درست کرده بودند به هم میزدیم و با شور و شوق و ترس و لرز از هرجومرج لذت میبردیم. حالا...
بهار در تاریکی عباس یاری: به چند روز قبل برمیگردم و به یاد میآورم که مدتیست بیقرار شدهام، احساس گیجی و سردرد دارم و چشمهایم میسوزد. تصویرهای جلوی رویم به رقص درمیآیند و دوتایی میشوند، فوکوس نمیدهند! حالا دیگر متوجه شدهام که اشکال از عینک نیست، چون تا به حال چند بار عینکم را عوض کردهام، با شیشهها و طلقهای مختلف، تولیدهایی از آسیا تا اروپا. سروکارم افتاده به چشمپزشکانی از این سوی شهر تا آن سوی شهر و مغازههای عینکسازی که خوشبختانه اکثرشان در حوالی همین مجلهی «فیلم» کسبوکار میکنند...
سنگر و قمقمههای خالی کیومرث پوراحمد: چهار صبح تاکسی فرودگاه میآید. چمدان را میکشانم تا دمِ در حیاط. راننده میگذاردش صندوق عقب و همسرم میرود که هفتسین دخترمان را با سلیقهی کامل بچیند. سمنو و سنجد و... چه میدانم، چیزهایی هم که آنجا پیدا نمیشود با خودش برده است. بعدش هم مدتی پیش دخترمان باشد که از تنهایی دربیاید دخترک توی ولایت غربت. وقتی تاکسی از کوچه میاندازد توی خیابان اصلی و از نظر ناپدید میشود برمیگردم توی خانه. حالا منم و من...
قصههای مادربزرگ: غم از دل برود چون تو بیایی... محمد شهرزاد: این روزها، مانند هر سال پیاز گلهای سنبل را در گلدان برای سفرهی هفتسین کاشتهایم و بوتههای گل بنفشه را هم از بازار گلفروشان خریدهام. و راهورسم و روش آن جور نانشیرینیها و پختن مرباهای مادربزرگم را در این دیار، در دوران دانشجویی و هم در این سالهای پر از کار و مسئولیتهای گوناگون زنده نگه داشتهام. پرویز میگوید ما به این بستگان عزیز که بیصدا و بدون گذاشتن اثری از خودشان از این دنیا رفتند، همیشه بسیار مدیونیم.
دمعید در کلانتری پرویز نوری: آن روزِ نزدیکیهای عید با رفقای «ستارهسینما»یی تصمیم گرفتیم برویم گشتی بزنیم. هوا نسبتاً ملس بود و یکی از روزهای سوگواری و همهجا تعطیل؛ بهخصوص سینماها. با پرویز دوایی، منوچهر جوانفر و کیومرث وجدانی قدمزنان رد شدیم از مقابل سینما تاج که عکسهای ویترین را برداشته بود و همین طور پوسترها را، و قرار بود بعد از تعطیلات پنجهیعدالترا نشان دهد، همان طور که سلانهسلانه از سر لالهزارنو گذشتیم و میرفتیم به سمت پیچ شمیران، و...
موی سفید و توی آینه دیدم، آهی بلند از ته دل کشیدم سروش صحت: واقعاً از کی موهایم شروع به سفید شدن کرد؟ رفتم سراغ عکسهای قدیمی. عکسهای پارسال، پیرارسال، سالهای قبلتر... در همهی عکسها موی سفید داشتم. باید عقبتر میرفتم. رفتم سراغ عکسهای قدیمیتر. عکسهای خانوادگی، کنار پدر و مادرم. عکس با عموها و عمهها، عکس با داییها و خالهها. عکس با مسعود که پسرعمویم بود و خیلی با هم صمیمی بودیم. در عکسها همه بودند. چهقدر عکس خوب است. در لابهلای عکسها، عکسی دیدم از سفری که با پدر و مادر و داییام از اصفهان آمده بودیم تهران که...
شاگرد کلاس اول گیلاس محمد جعفری: به نیت ساخت اولین فیلم کوتاه داستانیام سال 66 با سرکشی روزانه به دبستان پسرانهی کوثر واقع در منطقهی 4 تهران که آن موقع یکی از دوستان قدیمیام، مرتضی زرینکیا، ناظم آن بود یادداشتهایی از رفتار معلمها و شاگردان در حیاط و مدرسه برمیداشتم و بهاصطلاح تحقیق و پژوهش میکردم تا بلکه از پروندهی بچهها، سوژهای برای ساخت فیلم دستوپا کنم. در یکی از روزها به موضوع جذابی برخوردم که...
مدرسهای که میرفتیم... سیروس سلیمی: شب عید را چه وقت سرماخوردگی است؟ آن هم با گلودرد و سرفه و تب. ولی حتماً باید بروم. چند کوچه آنطرفتر باید عزیزی را ملاقات کنم. 28 اسفند و در تکاپوی آخرین ساعتهای سال کهنه که میرود تا نو شود و نوروز بیاید. جایی در پسکوچههای باغ فردوس که همیشه نامش برای من و بسیاری دیگر از همنسلانم یادآور هنر هفتم و یادگاریهای آن است و اتفاقاً قرار من جایی در
دو زمستان احمد امینی: اهل آیهی یأس خواندن نیستم، اما واقعیت تلخ این روزهایمان این است که به سنوسالی رسیدهایم که کمکم کسانی را دور و نزدیک از دست میدهیم، هر کدام به دلیلی و این روزها بیشتر به بهانهی بیماریهای سخت. و این سالی که گذشت ازین بابت سال بدی بود برایم. برادر کوچکترم را از دست دادم، یک سال دوری دوست عزیزی مانند ایرج کریمی را تحمل کردیم، از رفتن عباس کیارستمی درد کشیدیم، و این آخرسری هم که رفتن حسن علیزاده...
خوابگردهای عاشق کوچهی دلگشا جواد طوسی: اسفند که میشود میافتم در هول و وَلا. تا میخواهم دلم را به شنیدن صدای پای بهار خوش کنم، اندوه و حسرت و دلتنگی و یاد دوستان و عزیزان ازدسترفته به سراغم میآید. هر سال که میگذرد و بیشتر در سراشیبی عمر میافتم، خودم را تنهاتر حس میکنم. در این شلوغی و تصویر بیقوارهی شهر در آخر سال، انگار آدمهای دوروبرم را نمیشناسم. اصلاً این حضور انبوهِ شلخته را نمیفهمم و خیلی وقت است که دیگر کسی بوی رفاقت و همدلی نمیدهد...
بهارخوانی - پنجرهای رو به جهان شعر: بررسی طراحی گرافیک و مضمون در عنوانبندی فیلمهای عباس کیارستمی مسعود مهرابی: عباس کیارستمی همچون درخت همیشهبهار بود، هست؛ نیمقرن بیوقفه بار و بر و بشارت داشت، دارد. آثار اغلب جهانشمولش ماندگار و همچنان تأثیرگذار خواهد بود. آنچه دغدغهبرانگیز است، چگونگی حفظ و تازه نگه داشتن این درخت تناورِ شکوهمند است. درختی نشاندهی دست کسی که درخت را خواهر انسان میدانست و عاشقانه به تماشای گیسوان بلند و فروریختهاش در باد مینشست. کیارستمی بر خلاف بسیاری از طراحان گرافیک که خلاقیتی در مضمون ندارند و کپیکارند، همیشه ایدهای نو داشت. اهل تقلید نبود و جهانی خودساخته داشت؛ و این ویژگی او بود در همهی آنچه خلق میکرد...
ریشه در خاک طلایی: گفتوگو با فاطمه معتمدآریا گفتوگو کنندگان: عباس یاری/ تهماسب صلحجو - معتمدآریا: اگر بگویم به شوهرم گفتم بیا با من ازدواج کن، باورتان میشود؟/ دشوارترین نقشی که بازی کردم دختر لر در فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما» بود چون باید از روحانگیز سامینژاد تقلید میکردم / پدرم فرمانده آتشنشانی و رییس ایستگاه دزاشیب بود. پدرم عاشق بازیگری بود. او در «اول هیکل» هم بازی کرده است / فکر میکنم آدم همیشه به دنبال چیزیست که ندارد. من همیشه دنبال چیزی بودم غیر از آنی که برایم وجود داشت...
سهراب در غربت: پروندهای به مناسبت مرور بر فیلمهای خارجی سهراب شهیدثالث در سینماتک موزهی هنرهای معاصر امیرحسین سیادت: ...فیلمهای آلمانیاش آن طور که باید در ایران دیده نشدند و کسی چندان از آنها نگفت. مرگ تراژیکش در غربت ولی بهانهای بود تا دوباره باب بحث دربارهاش باز شود اما آنچه از آن بحثها باقی مانده گویای آن است که در ایران هرگز به عنوان «فیلمساز اروپایی» پذیرفته نشده (همان طور که برای اروپاییها نشد.) او را کماکان با آن دو فیلم بزرگ به یاد میآوردند: یک اتفاق ساده و طبیعت بیجان؛ شاید به این خاطر که آثار آلمانی را خوب ندیده بودند... امسال پس از مدتها انتظار بالأخره بخش عمدهای از آثار او با حمایت بخش فرهنگی سفارت آلمان در تهران در آرشیوهای پراکندهی گوشه و کنارِ آلمان پیدا شدند و در اسفندماه در سالنِ دنجِ سینماتک موزهی هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمدند. این نمایش ویژه کوچکترین قدمی بود که میشد برای شناختِ بهترِ سینمای شهیدثالث برداشت. قدم بزرگتر پرداختن به این بخشِ ازقلمافتادهی کارنامهی اوست در قالب متون تحلیلی، و پروندهی پیش رو تلاشیست در همین راستا.
نقد فیلم - خوب، بد، جلف (پیمان قاسمخانی): آداببلاهت! شهرام جعفرینژاد: از دیدگاه شوخیشناسی، آثار قاسمخانی بسیار متنوع و وامدار - توأم با شناخت - بسیاری از گونهها و مکاتب و کمدینهای کلاسیک و مدرن است. بسیاری از بلاهتهای دونفرهی آثار او، لورل و هاردی را به یاد میآورد (شیشوبش)؛ موقعیتهای مخاطرهآمیز شخصیتهایش یادآور آثاری از کیتن، چاپلین و لوید است، در حالی که معمولاً پشتکارِ کیتن، زیرکی چاپلین و اقبالِ لوید را توأمان دارند (بر صدر همه، شخصیت ممتاز رضا عطاران در ورود آقایان ممنوع)؛ شوخیهای کلامی و کنایههای اجتماعیاش به برخی آثار وودی آلن پهلو میزند (نگاه کنیم به هجو تاریخ روسیه در سن پترزبورگ و گفتوگوهای درخشان بسیار، از جمله...
پژمان آرتیست میشود محمد محمدیان: قاسمخانی با دو بازیگر و تهیهکنندهی فیلم، متلکهایی نیز به مسائل پشت پردهی سینما میزند. آن قدر کارگردان آن «فیلم در فیلم» (با بازی خوب مانی حقیقی)) را حرص میدهند که سکته میکند. سروکلهزدنهای بیجای پژمان جمشیدی و سام درخشانی با سرگرد) حمید فرخنژاد) را در جریان آمادهسازیشان برای اجرای نقششان هم ببینید. فیلمساز حتی با یادی از قهرمانان فیلمها و سریالهای قدیمی، به نفس فراموشکار سینما کنایه زده است. صرفنظر از شخصیت حقیقی مجید مظفری و رضا رویگری که...
سینمای جهان - گزارش اسکار هشتاد و نهم: شایستهها، شایستهترها، شایستهترینها کیومرث وجدانی: رقابت اصلی برای دریافت جایزهی بهترین فیلم بین لا لا لند و مهتاب بود. در این میان لا لا لند با نامزدی در چهارده رشته و به دست آوردن شش اسکار در حالی شانس اول دریافت این جایزه به نظر میرسید که مهتاب برای نشان دادن ارزش و اهمیت خود مسیری طولانی را طی کرده بود. اگرچه لا لا لند با رقص طوفانیاش جهان را درنوردید اما مهتاب بود که با نیروی جادویی جزر و مد، جایزهی اسکار بهترین فیلم را در آغوش کشید. نُه نامزد نهایی این رشته از این قرار بودند...
لبخند ملیح آکادمی اسکار به سینماگران سیاهپوست: برخورد تبعیضآمیز در توجه به تبعیضها! آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در دورهی قبل اهدای جایزههای اسکار بیش از همیشه با انگ تبعیضهای جنسیتی و نژادی در اهدای جایزهها مواجه شد. این ماجرا البته برای آکادمی تازگی نداشت ولی این بار ظاهراً کاسهی خشم خیلیها لبریز شده بود و این اعتراضها چنان پردامنه و خشمگینانه بود که آکادمی خواهناخواه باید در این زمینه دست به تجدید نظر میزد. در طول سال، آکادمی با دعوت از اعضای تازه و بالا بردن تنوع جنسیتی و نژادی در ترکیب کلی داوران، سعی کرد دامانش را از این اتهامها پاک کند و البته همه میدانستند که معیار اصلی قضاوت در این زمینه، فهرست نامزدها و بهخصوص برندگان جایزهها خواهد بود. با این اوصاف کاملاً قابلپیشبینی بود که دورهی جدید اسکار همان مسیر اصلاحگرانه و پوزشخواهانه را...
در توضیح شرایط اسکارگیری «فروشنده»: رونالدو مهمتر است یا غضنفر؟ هوشنگ گلمکانی: اسکار دوم اصغر فرهادی بحثها و جنجالهایی در رسانههای رسمی و غیررسمی، و بهخصوص فضای مجازی در میان ایرانیان برانگیخت. اگر پنج سال پیش که فرهادی برای جدایی نادر از سیمین اولین اسکارش را گرفت عمدهی واکنشها مثبت و حاکی از شادمانی بود، این بار انتقادها، اعتراضها، نارضایتیها، کنایهها و انتظارها به میزان قابلتوجهی افزایش یافته است؛ به دو دلیل عمده: یکی اینکه عدهای معتقدند فروشنده نسبت به جدایی... فیلم ضعیفتری است و بنابراین اسکار حقش نبوده، و دوم به دلیل غلبهی فضای سیاسی بر فضای سینمایی که...
گزارش شصتوهفتمین جشنوارهی برلین: خرس طلا این بار بیشتر سینمایی، کمتر سیاسی محمد حقیقت: حالا که جو ضدترامپ همهجا را پر کرده، طبیعیست که جشنوارهی سیاسی برلین در افتتاحیه، در این هوای زیر صفر بازار خود را گرم کند. مجری برنامه در برابر دوربینهای تلویزیون از مهمانان جشنواره میپرسد: «شما برای شرکت در جشنوارهی ما آمدهاید، یا اینکه از کشورتان بیرون رانده شدهاید؟» البته واضح است که این کنایه به حرف ناپختهی دانلد ترامپ است که صحبتهایش در رسانههای دنیا بلوا بهپا کرده است. موضوع بسیاری از فیلمهای امسال به طور مستقیم سیاسی هستند. پرداختن به مسألهی مهاجران، بیخانمانها، اقلیتها و غیره هستهی بسیاری از هجده فیلم بخش مسابقه و سایر بخشهای گوناگون را متأثر کرده است...
مروری بر تعدادی از مهمترین فیلمهای سالی که گذشت: سبد 95 شهزادرحمتی: آیین پسندیدهی «سبد» از سالها پیش چنان با نظمی خاص همچون سنتی باستانی برگزار شده که دیگر کمتر کسی به یاد میآورد که آیا از ابتدا فرا رسیدن موسم نوروز بود که بهانهای برای گنجاندن این بخش در مجلهی «فیلم» شد یا اینکه در واقع گنجاندن این بخش در مجله بود که در نهایت باعث شد نوروز هر سال به این مناسبت فرخنده، جشن گرفته شود؟ اعتراف کنید که هرگز با لاف و گزافی بزرگتر از این مواجه نشده بودید! بههرحال امسال نیز مثل چندین و چند نوروز پیشین، نویسندگان مجله گرد هم آمدهاند تا مهمترین فیلمهای سال سینمای جهان را مرور کنند. فیلمهایی که همگی با تحسین اکثریت قابلتوجهی از منتقدان جهان مواجه شدهاند. امسال هم چند فیلم شایسته که در طول سال - بهخصوص درچندشمارهیاخیر - دربخشهایی جز «روی پرده» به آنها پرداختهایم کنار گذاشته شدند. در مطلبی مفصلتر به چند مستند سینمایی برتر سال پرداخته شده که بهراستی انصاف نبود در جمع سبدیها نباشند. مستندهای دیگری هم شایستگی حضور در «سبد» امسال (حتی در کنار گلهای سرسبد) را داشتند؛ از جمله: آتش در دریا، بیا و بنگر: مصیبتهای عصر ارتباط، به درون دوزخ، وینر، کمراپرسن، و... چندتای دیگر هم در دسترس نبودند که شخصاً از این میان بیشتر از همه بابت بار دیگر با احساس حسرت میخورم ولی باید از من کاکاسیاه تو نیستم، بهیموث/غولآسا و زندگی جانبخشیشده هم نام برد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|