چشمانداز ۴۹۷
گزارش چگونگی انتخاب نامزدهای بازیگری هفدهمین جشن سینمای ایران: راه طیشده افشین هاشمی: در بخش نقش اول زن سه نفر تعیین شده بودند و دو جای خالی باقی بود که باید بین رؤیا نونهالی (تراژدی)، گوهر خیراندیش (آذر، شهدخت، پرویز و دیگران)، حسیبا ابراهیمی (چند مترمکعب عشق) و مهتاب کرامتی (عصر یخبندان) انتخاب میشد. در همان بحث کوتاه اولیه یک نفر انتخاب و یک نفر حذف شد. مهتاب کرامتی از نظر داوران کاملاً متفاوت با همهی نقشهای پیشترش ظاهر شده و همین نکته او را به جمع نامزدها اضافه کرد. اما...
احوالپرسی - عنایت بخشی: دلتنگی عسل عباسیان: دلتنگی و بیحوصلگی فقط مختص شاهوردی و رفیعیجم نیست. با عنایت بخشی دو بار تماس میگیریم. بار اول همسرش میگوید او شرایط مساعدی برای حرف زدن ندارد. اما بار دوم میگوید: «آقای بخشی دیگر مصاحبه نمیکند. تا کی بناست صحبت کنیم و شنیده نشود؟ این حرفها را کسی میشنود؟» زهرا باذرجان، همسر عنایت بخشی، از اعضای قدیمی کانون فیلمنامهنویسان خانهی سینماست و از همصنفانش گلایه دارد...
شهریورِ کمرمق، با چشم امید به یکیدو برنامه و مسابقهی ورزشی: در پناه «خندوانه» احسان ناظمبکایی: آخرین ماه تابستان که فصل فراغت میلیونها دانشآموز و دانشجوست، با بیرمقی عجیبی در تلویزیون سپری شد. با پایان یافتن دو سریال تعبیر وارونهی یک رؤیا (فریدون جیرانی) و تنهایی لیلا (محمدحسین لطیفی) در ابتدای شهریور، تنها چشم امید تلویزیون به برنامهی خندوانه و پخش مسابقات جهانی والیبال، کشتی و فوتبال بود. این امیدواری به خندوانه باعث شد که محمد سرافراز پس از ده ماه ریاست بر سازمان صداوسیما...
گفتوگو با داود میرباقری؛ از ذات جذاب گناه تا جدال جاودانگی: هنوز کار مهمی نکردهام گفتوگو کننده: پوریا ذوالفقاری- میرباقری: علاقهی اصلی و رشتهی تحصیلی من نمایش است. از همان ابتدا هم دلبستگی زیادی به نمایش ایرانی داشتم و به نظرم در حقش جفا شده است. جنس این نمایش با ذائقه و سلیقهی مردم ما جورتر است. مشکل این است که در کشور ما سیر طبیعی خودش را طی نکرد. در جایی متوقف شد و بعد شکلی گرفت که انگار رفتن به سمت آن نوعی کسر شأن است. قطعاً نمایشهای ارسطویی و کلاسیک هم میتوانند جذاب باشند ولی من همیشه دوست داشتم کارهایم - حتی کارهای تاریخی - این طعم را داشته باشند...
به یاد ایرج کریمی (1394-1332): وداع تلخ شاهین شجریکهن: ...گنجاندن نام ایرج کریمی در بخش درگذشتگان دشوار مینمود. او فقط یک سینماگر نبود و حتی جفاست اگر فقط یکی از اعضای مجله بخوانیمش. او در ماهنامهی «فیلم» صفحههای ثابتی داشت، ولی بسیاری از خوانندگان جوانتر مجله ایرج کریمی را با صفحهی «تماشاگر» میشناسند. «تماشاگر» خانهی ایرج بود در مجله. چرا باید یادش را در جایی غیر از خانهی او گرامی میداشتیم؟ گرچه سخت است تحمل این باور که این آخرین «تماشاگرِ» ماهنامهی «فیلم» است و راحت نیست گفتن اینکه موضوع آخرین «تماشاگر» خود ایرج کریمی است. این بار ما مهمان او شدیم در خانهای که از تیر 89 تا همین چند ماه پیش، هر شماره، از در و دیوارش عشق به سینما و ادبیات و هنر میتراوید. تصمیم گرفتیم دربارهی ایرج در بخش «تماشاگر» بنویسیم و در نوشتههایمان هم کوشیدیم مهمانان آبرودار و شایستهای باشیم...
چرا رفتی...؟ عباس کیارستمی: ...امروز اگر دستم به ایرج میرسید، میگفتم چرا رفتی؟ زود نبود برای رفتنت؟ اگر تو به پنجاهساله شدن من اعتراض داشتی، من به رفتن بیهنگامت چهقدر باید معترض باشم؟ چند سال دیگر باید این پرسش را در ذهنم حمل کنم که چرا شصتساله شدی، و چرا دیگر نیستی؟
نوستالژی شدن ملکمنصور اقصی: همیشه میگفت: «من آدم نوستالژیکی نیستم...» البته شدنی است، اما ممکن است آدم خودش نوستالژی دیگران شود، با همان چهرهی جدی که با خندههایی باشکوه دگرگون میشد. اکنون ما ماندهایم با حفرهای خالی در ذهن که جای ایرج کریمی بود...
زردها بیهوده قرمز نشدند امید روحانی: ایرج تنها نبود. گفتم - بالاتر - که انزوایی خودخواسته داشت، اما نه از آن جنس تنهاییهای مدشدهی نیمهی دوم سدهی گذشته که یادآور و دلیل و مدلول عصر مدرناند و پزدهنده و یادآور اسنوبیسم شیک و دروغین ربع آخر قرن که مثلاً از بکت و کافکا و یأس فلسفی بیاید، یا از پایان جنگ دوم و جنبشهای فلسفی و ادبی اروپایی و مثلاً برگماندوستی ایرج آن را ضمیمهی مشرب و زندگیاش کرده باشد...
نالهی دل تهماسب صلحجو: فیلم دایرهی سرخ ملویل را با ایرج دیدم در سینما شهرفرنگ که این فیلم را بسیار دوست داشت. شیفتهی شفقت پنهانی بود که آدمها را به یکدیگر دلبسته میکرد. اول فیلم صدای گوینده جملهای از بودا را میگفت: «هر گاه تقدیر آدمها درون دایرهای رقم بخورد، هر جا بروند، سرانجام میان آن دایره به هم خواهند رسید...»...
خِرَد، تغزُل، طنز و مرگ امیر پوریا: بر خلاف تصوراتی که فیلمهای او را از دم، روشنفکرمآبانه - به معنای اسنوبیستیاش - معرفی میکنند، دقیقاً همین نگاه متوجهِ زندگی را در ساختههای سینمایی، تلویزیونی و ویدئوییاش جاری میبینم. زمانی در توصیف باغهای کندلوس این جملهها را نوشته بودم، که حالا میتواند دربارهی کلیت جهان فیلمهای او هم به کار رود: «آیا نمیشود حدس زد که سازندهی این فیلمها برگمان و کیشلوفسکی دوست دارد؟ و معلوم نیست که...
مردی از جنس هنر مسعود کرامتی: ایرج کریمی کارگردانی کاربلد بود که کم کار کرد و چه زود رفت؛ و من خوشبخت بودم که روزهایی را کنار او گذراندم و خاطراتی شیرین برایم باقی مانده از آن روزها. از آن مهمتر در فیلمی به کارگردانیاش بازی کردم؛ باغهای کندلوس را میگویم. خاطراتی از آن روزها اکنون بسیار بر ذهن و جانم سنگینی میکند...
حضور ایرج بیژن کریمی: برجستهترین ویژگی ایرج، عشقش به فرهنگ بشر بود. این عشقی ذاتی بود که همهی وجود او را زیر سلطهی خودش گرفته بود. هیچ شاخهای از فرهنگ نبود که کنجکاوی او را برنینگیخته باشد و شیفته و شیدایش نکرده باشد...
هنرمندان مرگباز و مرگبازی ایرج کریمی بهزاد عشقی: ایرج کریمی بیگمان بهترین منتقد و نویسندهی سینمایی ایران است و تقریباً اغلب منتقدان ایرانی بر این حقیقت اذعان دارند. اما او یکی از مرگبازان نیز هست و به گمان من از دیرباز مرگ یکی از دغدغههای مهم او بوده است. البته این دغدغه...
پنج تار مو رضا کاظمی: در همان اوان نوجوانی هم بهخوبی میتوانستم درک کنم که میان دشواری متن کریمی و فلان منتقد یبس، تفاوتی اساسی هست. کریمی دلبستهی ادبیات بود و نوشتهای از او نبود که ارجاعی به یک کتاب، نمایشنامه، مقاله و... نداشته باشد. بگذارید جملهی بالا را درستتر کنم: کریمی دلبستهی «خواندن» بود و..
بازگشت به خانه مانی حقیقی: امروز که بیش از سی سال از آن بعدازظهر مطبوع اردیبهشت 63 میگذرد، هنوز نمیدانم، و نمیتوانم تصور کنم، که ایرج کریمی در من چه دید. من یک پسربچهی فسقلی با سواد نصفهنیمه و تکبر تینایجری بودم و او در آستانهی انتشار کتابی در تحلیل سینمای عباس کیارستمی بود؛ چندین و چند سال پیش از آنکه کسی به سینمای کیارستمی اعتنایی بکند...
ابدیت و یک مرد پوریا ذوالفقاری: هر نوشتهی ایرج کریمی برای نگارنده سند روشنی است از این آموزه که عرصهی فرهنگ جای خشونت کلامی نیست. همین خصلت از ایرج کریمی آبرودار فرهنگ و هنر ساخت. دیدهبانی که حوزههای مختلف سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی و ادبیات را رصد میکرد و...
ایرج کریمی نمرد، آزاد شد... آران جاویدانی: ایرج: نگران من نباش آران عزیز! دیروز برای مشورت و با پارتیبازی پیش پروفسور قوامزاده رفتم که گفت باید ازم مغز استخوان بگیرند. خوشبختانه دکتر سیدطاهر را که به توصیهی دکتری در بیمارستان گلستان (نیروی دریایی) پیشش رفته بودم تأیید کردند و...
دوباره از اول خسرو دهقان: با احترام با همه برخورد میکرد. حتی با کسانی که جدل داشت و آبش با آنها به یک جوی نمیرفت. کمی و ذرهای عصبی بود، اما زیاد عصبانی نمیشد. وقار خاصی داشت که گاهی منویات و هیجانهای درونیاش را پنهان میداشت...
یادم نمیرود... مجید برزگر: پرویز را که دید به نظرم ذوقزده شده بود. نه اینکه فیلم خوبیست اما پیدا بود فیلم، نظرش را جلب کرده. آخرین نقدش را هم بر پرویز نوشت. دو بار نوشت و هنوز میگفت باید یک بار دیگر بنویسم؛ و...
دارد تمام میشود... فریبا کامران: از ایدهی کار بعدی میگویی که بر اساس یکی از داستانهای ریموند کارور نوشتهای؛ پر از شور زندگی و در عین حال پر از سایهی مرگ. باز شخصیتی که در اثر تصادف میمیرد و باز زنی که آذر نام دارد و از سرطان رنج میبرد... میگویم چرا این قدر مرگ؟...
اشارتی به حیاتی دیگر کامران یراقچی: یکی از ماندگارترین و زیباترین نقدهای ایرج کریمی برای من نقدی است که بر فیلم یک روز نوشته است. ساختهی خانم لون شرفیگ و با بازی درخشان آن هاتاوی و جیم استرجس. فیلمی که هر دو بر سر آن تفاهم داشتیم و تقریباً به یک اندازه هر دو از آن لذت برده بودیم...
روشنفکری کسبوکار من نیست جواد طوسی: متأسفانه در جامعهی ما روشنفکری به شکل بد و متظاهرانه و متفرعنانهاش توی بورس است، اما ایرج یک «روشنفکر ایرانی» بیحاشیه به مفهوم درست و واقعیاش بود. او با این مشخصه، هیچ موقع دوست نداشت اتیکت روشنفکری بزند و...
زخمها و لبخندها شهزاد رحمتی: ایرج قطعاً یکی از بزرگترین و باصفاترین این جزیرههای پراکنده و جداافتاده بود؛ و نیز یکی از معدود شخصیتهای اصیل و بینقاب و ناب در میان انبوه بیشمار نسخههای اغلب جعلی و بدلی روشنفکر، نویسنده، هنرمند، و انسان. هیچ چیزی در وجود او قلابی نبود...
ده فرمان ایرج کریمی محسن جعفریراد: صفحاتی مثل «مباحث تئوریک»، «تماشاگر»، «از چشم سینما» و گاه «نقد فیلم» کار شده و تفاوتهای آشکاری با دیگر نوشتهها دارد که این متن بنا دارد به برخی از مهمترین آنها بپردازد...
...یأس موقرانهی برگی، که بیشتاب، بر خاک مینشیند هوشنگ گلمکانی: ام ایرج کریمی با عنوان «مباحث تئوریک» مجله آمیخته است. این عنوان از نخستین شمارهها و پیش از ورود ایرج هم در مجله وجود داشت، اما به تجربه دریافته بودیم که مطالب تئوریک ترجمهای چندان به کار خواننده نمیآید. ایرج بحث تئوریک را ملموس و مفهوم و کاربردی کرد؛ اینجایی کرد، با شیوههای استدلال اینجایی و...
محمد رسولاللهص (مجید مجیدی): نماهنگ ناهماهنگ مهرزاد دانش: فیلم در ایجاد ارتباط ارگانیک میان بخشهای مختلف روند زندگی پیامبرص در دوران خردسالی و کودکی ناموفق است و فضایش با تمهیدهای تکراری متوالی (جملههای قصار قالبی، موقعیتهای فرامادی، تأکید بر طبیعت پیرامون، و مرگ نزدیکان) پر شده است. فیلمساز بیش از آنکه به کندوکاو در محیط اجتماعی و فرهنگی زیستگاه پیامبرص توجه کند و...
ای بشیر ما، بشر بودی و پاک اشکان راد: به این بپردازیم که چرا رویکرد روایی سازندگان اثر به زندگی خاتمالانبیا با محوریت معجزه صحیح نبوده است. نکتهی اول اینکه بر خلاف تصور رایج، رسولان الهی، در دعوت خود هیچگاه از دو شیوه استفاده نمیکردند: وعدهی بهشت کردن دنیا را نمیدادند و خلق را با معجزات مرعوب نمیساختند. زندگی سخت و پر از محرومیتهای مادی خود انبیا بهترین دلیل برای مدعای اول است...
شکوه تکنیک و غیبت مؤلف بهزاد عشقی: محمد رسولاللهص فیلم بسیار شکوهمندی است و البته شکوه ظاهریاش حیرت کسی را برنمیانگیزد یا لااقل کسی این شکوه را به پای خلاقیت فردی فیلمساز نمیگذارد. فیلم محصول سرمایه و فناوری و صحنهآرایی و طراحی لباس و چهرهآرایی و جلوههای ویژه و شمار زیاد هنروران است. اما این جلوهها به تنهایی نمیتوانند فیلمی اندیشگون و هنرمندانه بیافرینند...
گفتوگو با مجید مجیدی: عظمت در حجم و اندازه نیست، در حس و نگاه است شاهین شجریکهن: مجیدی مثل همیشه خونسرد و آرام بود، اما پشت چهرهی مطمئنش میشد رنج فشارهای این روزها را حس کرد. در سرزمینی که برداشتن سنگ بزرگ معمولاً نشانهی نزدن است، او قافلهی پرمسافرش را به منزل مقصود رسانده و لااقل اولین فیلم این سهگانهی سترگ را از آبوگل درآورده است، هرچند میگوید برنامهی قطعی و دقیقی برای ساخت دو فیلم بعدی ندارد و میخواهد تجربهاش را در اختیار فیلمسازان دیگر بگذارد که آنها به جای او روی صندلی کارگردانی بنشینند. تکیهکلام این روزهای مردی که یکتنه سنگ بزرگ را برداشت، این است که «زمان همه چیز را مشخص میکند. من کار خودم را کردهام و چشم امیدم به فرداست...»...
مزار شریف (حسن برزیده): خنجر از پشت میزند دشمن... مازیار معاونی: زمانی که روایتهای رسمی فاجعهی هفده مرداد 1377 مزارشریف را مرور میکنیم متوجه میشویم مسیر حرکت برزیده از سکانس ابتدایی تا انتهای فیلم مسیری است وفادار به اصل واقعهی تاریخی و در واقع فیلمساز با در نظر گرفتن چنین تمهیدی یکی از مهمترین چالشهای همیشگی بین سینماگران و مورخان را خنثی کرده است؛ لزوم وفاداری به واقعیات انکارناپذیر تاریخی از سویی و ضرورت...
پرسه و پرسش نیکان نصاریان: مزارشریف نمونهای قابلاعتنا در جمع فیلمهای دولتی و پرهزینه محسوب میشود و نشان میدهد که اگر هزینهها درست استفاده و به شعور مخاطب احترام گذاشته شود، میتوان آثاری خلق کرد که...
گفتوگو با عبدالحسن برزیده دربارهی «مزارشریف»: یک فیلم افشاگرانه... محسن جعفریراد: حسن برزیده کارگردانی باسابقه اما کمکار است. او تا پیش از این فیلمهای دکل، پرواز خاموش و روایت سهگانه (اپیزود دوم) را ساخته و برای چهارمین فیلمش از سال 77 درگیر موضوع کشتار دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان بوده که بالأخره سال گذشته توانست آن را بسازد. مزارشریف در جشنوارهی فجر در اکثر رشتهها نامزد دریافت جایزه شد و حالا در اکران عمومی، برزیده اعتقاد دارد که قابلیت لازم برای ارتباط مؤثر با مخاطبان گسترده را نیز دارد...
قندون جهیزیه (علی ملاقلیپور): یک تلنگر ملیح شاهپور عظیمی: به چند دلیل ساده سینمای ایران به فیلمهایی مانند قندون جهیزیه نیاز دارد. از بس که چپوراست فیلمهای جورواجوری دیدهایم که کاری به داستان و داستانگویی ندارند و اصلاً برای مخاطب ساخته نمیشوند، دلمان لک زده برای فیلمی که هیچ ادعایی ندارد جز اینکه آمده داستان سرراستی را تعریف کند...
عشقبازی و پریشانی پوریا ذوالفقاری: مهمترین دلیل موفقیت نسبی علی ملاقلیپور در این فیلم روشن بودن تکلیف و شناختش از آدمهای اصلی داستان است. مثلاً ورود گروه فیلمسازی به خانهی زوج اصلی به عنوان پردهی دوم ماجرا و پس از به اوج رسیدن سرگردانی زن و مرد، میتوانست عملاً فیلم را پریشان کند یا به ورطهی...
از قندی تا پاژنگ! ریحانه عابدنیا: قندون جهیزیه یک کمدی اجتماعی متوسط و آشفته است که از منظر تعدد آدمها و رخدادهای فرعی در لوکیشن محدود به یک آپارتمان، برخی الگوهای دههی شصت مثل آپارتمان شمارهی سیزده و اجارهنشینها را به یاد میآورد؛ با داستانی که..
316 (پیمان حقانی): فرمی نامتعارف برای محتوایی آشنا مازیار فکریارشاد: 316 به موازات حذف ابزار و مصالح انسانی درام، اشیا را جایگزین کهنالگوهای رایج دراماتیک میکند. پاها و کفشهای شخصیتها بهتدریج هویتی قابلبازشناسی پیدا میکنند و به شخصیتهای اصلی فیلم بدل میشوند. فرم پاها شخصیت آدمها را پرداخت میکند و شکل و کیفیت کفشها، روحیات و طبقهی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آنها را عیان میسازد...
اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر (شهرام مکری): دنیای قهرمانانهی یک دومینوی مسخره! محمدسعید محصصی: در نخستین نگاه بینندهی عادی به اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر شاید این احساس به او دست بدهد که چهقدر این فیلم نسبت به ماهی و گربه شادتر است. این طور هم هست و چه خوب البته...
شهرام، سینمای تجربی و چند داستان دیگر... مازیار فکریارشاد: نوآوریهای مکری در اشکان... را از سه منظر میتوان بررسی کرد. او در ساختار روایت و شیوهی گسترش پیرنگ روایی بهشدت متکی بر فرمهای ادبی معاصر است. خرد کردن متن و بر هم زدن توالی زمانی، به منظور کشف واژگونهی حقیقت و...
یحیی سکوت نکرد (کاوه ابراهیمپور): اندوه بزرگی است،انبوه انتظار محسن جعفریراد: در هر درامی قالب روایت و نوع شخصیتپردازی میتوانند مهمترین عوامل تعریف داستان باشند که در یحیی سکوت نکرد سعی شده این عوامل به اندازه، طراحی و ترسیم شوند. از لحظهی حضور یحیی در خانه میتوان ارتباط او با دنیای خارج را به چند بخش تقسیم کرد که بر پایهی...
چهارراه حوادث: رفتن به وقت ایستادن، یا برعکس هوشنگ گلمکانی: شاعر گرامی سیدعلی صالحی با شروع نمایش فیلم مردن به وقت شهریور (هاتف علیمردانی) طی بیانیهای، اطلاعرسانی و اعتراض کرده که «فیلم مردن به وقت شهریور هیچ ارتباطی با مجموعه شعر «عاشق شدن در دی ماه/ مردن به وقت شهریور» ندارد و مسئولان و کارگردان این فیلم بدون اجازهی رسمی و کتبی از شاعر، اقدام به مصادرهی این عنوان کردهاند. از آنجا که کارگردان فیلم اعلام کرده که استفاده از شعر صالحی با اجازهی او بوده، قانوناً اعلام میشود که اگر اجازهنامهای دارند، حتماً منعکس کنند، وگرنه مخاطبان... |