چشمانداز ۴۸۵
نامهای ماندگار سینمای ایران: روشناییهای سینما آلبوم خاطرات سالها را ورق میزنیم، آلبوم خاطرات نسلها. نامها، آدمها، مکانها، رویدادها... سینمای ایران ترکیبی از همهی اینهاست. کوچک و بزرگ، قدیم و جدید، مشهور و گمنام، پیر و جوان. آنچه به عنوان سینمای ایران میشناسیم، صدوچند سال پیش آغاز شده؛ رشد کرده و گسترش یافته. از آنهایی که کار فکری و ذوقی میکنند، تا فنکاران و فعالان عرصهی خدمات، و حتی بناها و ساختمانها و دستگاهها. خوب و بد، باهنر و بیهنر، شیک و داغان. سینمای ایران مجموعهای از همهی اینها بوده و هست. در این میان، نامها و رویدادهایی، مهمتر و تعیینکننده بودهاند. برخی تاریخ ساختهاند و به تاریخ پیوستهاند و برخی هماکنون در حال تاریخسازیاند هرچند شاید خود ندانند. موضوع این شمارهی ماهنامهی «فیلم»، که قرار است هر سال یک بار با این هیأت و ترکیب به عنوان ویژهی زمستان منتشر شود همین نامهای ماندگار است؛ نامهایی از دو نسل، از گذشته و حال، رفتگان و ماندگان، خاموشان و فعالان.
ناصر تقوایی، از سرزمینهای جنوب: مردی که ایستاد عباس بهارلو: خوشبختی هنرمند این است که مطابق میل خودش اثر هنریاش را بیافریند. آن کاری که تقوایی میتوانسته بکند، بهویژه در دوسه دههی اخیر، کاری نبوده که انجام داده است. استعداد او با کار نکردن و خانهنشین شدنش معطل مانده است. البته کار نکردن و فیلم نساختن همواره بهتر از کار بد کردن است...
اصغر فرهادی و معیارهای تازهای برای سینمای ایران: اهمیت فرهادی بودن شهرام مکری: بعد از اسکار میشد مطمئن بود که راه ساخت فیلم برای فرهادی در خارج از ایران مهیاست و حالا این اوست که باید تصمیم بگیرد پروژهی بعدیاش را در کجای دنیا کارگردانی کند...
ناصر ملکمطیعی، ستارهی اول: عیار بالای ناصر رضا کیانیان: چرا هیچ تماشاگری ناصر ملکمطیعی را با اسم و فامیل صدا نمیکند یا از او با اسم و فامیل یاد نمیکند؟ نه امروز بلکه سالها قبل که ناصرخان نامش بر سردر سینماها میدرخشید. این یک مرتبت است که بازیگری در نزد تماشاگر به چنان محبوبیتی برسد و چنان جایگاهی در قلب تماشاگر پیدا کند که تماشاگر او را مثل رفیق سالیانش صدا کند!
شهاب حسینی، درویشی که در یک اقلیم نمیگنجد: با چشمهایی که میخندند شاهین شجریکهن: او را میتوان در ردیف بازیگران مؤلف سینمای ایران قرار داد؛ به اعتبار نقشهای خاصی که بازی کرده و نوع مواجههاش با نقش. اگر کاری که او در جدایی نادر از سیمین کرده مصداق تألیف در بازیگری نباشد، کدام بازیگر را میتوان چیزی بیش از ابزار دست کارگردان برای روایت داستان دانست؟
فخری خوروش، شمایل سالهای طلایی بازیگران زن: فریاد تئاتر، نجوای سینما شاهین شجریکهن: پنجاه سال بعد که محققی بخواهد بداند یک قرن پیش از زمانهی خودش «بازیگر زن سینمای ایران بودن» چه معنایی داشته فخری خوروش یکی از اولین گزینههایی است که بهش توصیه میکنند کارنامهی حرفهای و سرگذشت زندگیاش را مرور کند...
لیلا حاتمی: همین بیپیرایگی دستنیافتنی... آرامه اعتمادی: شوخی روزگار است که یکی از بهترین بازیگران زن سینمای ایران در هفدههجده سال اخیر، مجموعهای از احساسها و برداشتهای متناقض دربارهی حرفهاش دارد. بازیگری، بخت و طالع برخی است و هیچ آدمیزادی را قدرت گریز از طالعش نیست. چنان که لیلای علی حاتمی هم با همهی نشیبوفرازهایی که پیمود و...
علیرضا زریندست، کلاسیک نوگرا: یکی از عصر طلایی محمد جعفری: ورودش به سینما به پشتوانهی برادرش محمد زریندست اتفاق افتاد که تازه از دانشگاه UCLA آمریکا فارغالتحصیل شده بود و دستیاری فیلمبرداری فیلمش وسوسهی شیطان را به او سپرد. بعدها خودش مقابل دوربین رضا درمیشیان در مستند جادوگر اعتراف میکند که برادرش در واقع او را به گروه فیلمبرداری مصطفی عالمیان تحمیل میکند...
تورج اصلانی، استاد بازیگوشیهای دیجیتالی: میل به متفاوت بودن آذر مهرابی: از نسل سوم فیلمبرداران پس از انقلاب دو چهره بیشتر در میان همنسلهای باذوقشان میدرخشند: هومن بهمنش و تورج اصلانی که دومی به مدد شم جستوجوگر، نوآوری و تجربهگرایی مفرط جای تأمل بیشتری دارد. اصلانی طی چهارده سال اخیر مدیر فیلمبرداری حدود ۳۵ فیلم بلند سینمایی از محصولات سینمای ایران، کردستان عراق و ترکیه بوده است و...
امیر اثباتی فقط طراح صحنه و لباس نیست: خیلی خیلی نزدیک آتوسا قلمفرسایی: در طی سالهایی که اثباتی را میشناسم، همواره شاهد پیگیری او از تازههای نشر، نمایشگاههای تجسمی، تئاترها و فیلمها بودهام. همیشه دنبالکنندهی مسیر حرفهای و هنری هنرمندان رشتههای مختلف و بهخصوص فیلمسازان بوده است. همیشه پس از دیدن یک تئاتر یا فیلم خوب، یا یک نمایشگاه باشوروشوق، این اشتیاق را به اشتراک میگذارد...
مرتضی حنانه، آغازگر جدی موسیقی متن در سینمای ایران: زرگریها و نقادیهای زمانه علیرضا میرعلینقی: با وایبر برایم پیغام آمده: «...برای اجرای آثار پدرم نیاز به اسپانسر داریم.» با امضا علی حنانه، پیانیست و آهنگساز درسخواندهای که هنگام مرگ پدر، فقط هجده سال داشت و اکنون در سنوسالی است که بیشتر از گذشته به ارزش و اهمیت آثار زندهیاد مرتضی حنانه، واقف است. نهتنها آثار حنانه، بلکه آثار تمام آهنگسازان بزرگ همنسل وی، به همین ترتیب در محاق فراموشی و از میان رفتن، پرت شدهاند...
کارن همایونفر، پرکارترین آهنگساز سینمای این سالها: مردی برای تمام فصول، ماهها، روزها و ساعتها سمیه قاضیزاده: با اختلاف، پرکارترین آهنگساز سینمای امروز ایران است. در کارنامهاش هم سیمرغ جشنوارهی فجر را دارد هم دیپلم افتخار هم تندیس «خانهی سینما» و هم انبوهی جوایز دیگر. در هر ژانری موسیقی ساخته؛ از کلاسیک تا راک. برای کارگردانان پیر و جوان، نوگرا و اصولگرا. از کیمیایی تا روحالله حجازی...
فرهاد مهراد و خاطرههای نداشتهاش از دروازهغار و سیداسماعیل: مردی که ژانر شد بهرنگ تنکابنی: جوان است، خیلی جوان. شاید کمتر از 25 سال. لاغراندام با قدی متوسط. دو نوک سبیلش از دو گوشهی لبش کمی آویزان شده. روی سن کافهرستوران کوچینی، پشت پیانو نشسته و میکروفنی روبهروی دهانش قرار گرفته. انگلیسی حرف میزند، شاید چون ترانههای بیتلز و رولینگ استونز و ری چارلز را اجرا میکند...
رضا یزدانی؛ صدای سینمایی: فریاد خشدار خاطره سمیه قاضیزاده: صدایی که بیشباهت به فریدون فروغی و فرهاد نیست و ترانههایی که ذاتاً برای خاطرهبازی آفریده شدهاند. به اینها اضافه کنید فریادهای خشدار خوانندهای را که خودش گیتار میزند و احساساتش را با تمام وجود روی صحنه بروز میدهد. موهای فرفری وزدار، لباسها و پوتینهای چرم تیرهرنگ، یک گیتار الکتریک، ترانههای اعتراضی و...
صدای منوچهر اسماعیلی، طنین و تصویر «قهرمان»: آن صَلابتِ لرزان امیر پوریا: صدای منوچهر اسماعیلی یکی از چهارپنج دلیل خیلی قدیمی و آغازگر علاقهام به سینما بود؛ طبعاً بیآنکه ابتدا حتی نامش را بدانم. شرایط فرهنگی مشابه، عاملی است که باعث میشود گمان کنم برای بسیاری از سینماگران همنسلم یا حتی قدیمیترها هم چنین بوده؛ و شاید خود از این تأثیر صدای او در زندگینامهشان به طور کامل آگاه نباشند...
رفعت هاشمپور، دوبلوری پرتوان، منزجر از دوبله!: نرمی ابر و خروش آذرخش نیروان غنیپور: رفعت هاشمپور علاوه بر بازیگران خارجی به جای بازیگران زن سینمای ایران نیز نقشگویی داشته و دوبلور تقریباً ثابت آذر شیوا، شهلا ریاحی و فخری خوروش بوده است. از 1353 مدیریت دوبلاژ را آغاز کرد و تا میانههای دههی هشتاد ادامه داد. او در 1384 پس از اعتصاب انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم به دلیل...
عباس گنجوی، پدر تدوین فیلم در ایران: بهای دلم را دادم بهرام دهقان: سال 1353 اولین بار عباس گنجوی را در اتاق تدوین ساختمان تولید شبکهی اول تلویزیون دیدم. برای کارآموزی از طرف مدرسهی عالی تلویزیون و سینما به واحد تدوین معرفی شده بودم. عباس گنجوی نام شناختهشده و معتبری در عنوانبندی فیلمهای شاخص آن سالها بود. آن روز مشغول تهیهی فهرست افکتهای صوتی شازده احتجاب بود و اصلاً با من حرف نزد...
هایده صفییاری، تدوین یعنی نگاه به پیرامون: ستیز با غرور کاذب بهرام دهقان: هایده صفییاری کار در سینمای حرفهای را با تدوین صدا شروع کرد؛ آن هم در سالهایی که برخی از تدوینگران با ورود صدابرداری سر صحنه در فیلمها، تصاویر را جداگانه تدوین میکردند و از شخص دیگری میخواستند که کار تدوین صدا را برایشان انجام دهد. حضور او در فیلمهای شاخص برایش تجربهای دلپذیر بود...
نظامالدین کیایی، هنوز صدا، فقط صدا: بوم و گلدون هوشنگ گلمکانی: نمونهی مثالزدنی یک آدم بیقرار است، حتی حالا که هفتاد را هم رد کرده. یک فعال صنفی متعصب است. از کسانیست که نقش مهمی در شناساندن و تثبیت صدای سر صحنه در سینمای ایران داشته است. صدابرداری را، هم به شکل آکادمیک آموخته و هم در حین کار تجربه کرده، آن هم در کشوری که پیش از ما صدای سر صحنه را در سینمایش جدی گرفته بود...
محمدرضا دلپاک، از صدادار کردن فیلمها تا بخشیدن روح و زندگی به آنها: رنگ صدا هوشنگ گلمکانی: دلپاک توانست فارغ از ملاحظههای تجاری سینمای حرفهای دست به تجربههایی هنری و زیباییشناسانه در زمینهی صدا بزند که بعدها او را به نخستین «طراح صدا»ی سینمای ایران تبدیل کرد؛ حرفه و هنری که دیگر هدفش فقط صدادار کردن و صداگذاری روی فیلمها نبود...
اکبر عالمی، ابنمشغله، همهفنحریف: دو روی سکه عباس یاری: اکبر عالمی را از زاویهی کدام بخش از فعالیتهای کارنامهاش باید ارزیابی کرد؟ به عنوان استادی بادانش، خوشمشرب، تأثیرگذار و رؤیایی که طی سالهای طولانی شاگردان بسیاری از کلاسهایش وارد عرصههای مختلف شدهاند و همواره حضور در کلاسهای او را جزو بهترین ساعتهای تحصیلشان دانستهاند؟ آیا او را باید به خاطر فعالیتهایش به عنوان مترجم و نویسندهی آگاهی که...
پارسفیلم تقدیم میکند: «چینهچیتا» به سبک ایرانی عباس بهارلو: دکتر اسماعیل کوشان (1362-1293) بنیانگذار نخستین استودیوی فیلمسازی در ایران بود. او هم «پدرِ سینمای ایران» لقب گرفته، و هم در مقابل فرخ غفاری، که بدعتگذارِ سینمایِ غیرمتعارف بود، قابیلِ سینمای ایران. کوشان قبل از آنکه وارد کار سینما شود دکترای خود را در برلین در رشتهی اقتصاد گرفت...
غلامحسین میرزایی معروف به «غلامژاپنی»: من این عالم عشقو به عالم نفروشم... عباس یاری: روزی که عزمش را جزم کرد بازیگر شود، تازه برای اولین فیلمش غلام ژاندارم رفته بود قاطی سیاهیلشکرهای امان منطقی. با خودش فکر کرد غلامحسین که اسم سینمایی نیست: «کسی برای بازیگری که اسمش غلامحسین میرزایی است نمیره توی صف بلیت بخره. اما غلام میتونه معروفیت بیاره.» بعد همان طور که توی آینه خودش را ورانداز میکرد نگاهی به چشمان تنگ و ریزش انداخت و گفت: «ژاپنی...! عالیه، خودشه! غلامژاپنی!»...
البرز، راما و مرکزی، استودیوهای سهگانهی دوبلاژ در یک ساختمان: خیابان اربابجمشید، پلاک 32 علی شیرازی: در خیابان اربابجمشید ساختمانی هم قرار داشت که در سه دورهی تقریباً پیاپی، بهترتیب محل استقرار و فعالیت سه استودیوی «البرز»، «راما» و «مرکزی» بود. نخستین استودیو در اوایل دههی 1340 شروع به کار کرد و به دلایلی از 1349 به «راما» تبدیل شد که تا 1357 دوام آورد، اما قصهی استودیوی سومی تا حدی متفاوت است...
استودیو فیلمساز، لابراتوار خاموش: مقهور کودتای دیجیتال علی شیرازی: استودیو «فیلمساز» حدود نیم قرن، در کنار استودیو «بدیع» یکی از دو قطب لابراتواری بخش خصوصی و از مهمترین و مؤثرترین مکانها در پیشبرد سینما در ایران (چه از نظر تولید و تکمیل فنی فیلمهای برتر و چه از نظر کارهای فنی و لابراتواری آثار سینمای جهان برای نمایش در ایران) بود. «شرکت استودیو فیلمساز» سال 1346 در تهران، خیابان روزولت، کوچهی کیوان، پلاک سه تأسیس شد...
شهرک سینمایی غزالی، یادگاری از زندهیاد علی حاتمی: شهری برای رؤیاسازی احسان ناظمبکایی: «شهرک سینمایی غزالی» فعالترین شهرک سینمایی ایران است؛ شهرکی که با ۳۶ سال قدمت، خاطرات تصویری فراوانی برایمان ساخته است. ۱۹۰هزار مترمربع برای تلویزیون و سینمای ما که موضوع ساخت دکور، استفاده و نگهداری از آن دشوار است، این وسعت دکورهای مختلف در این شهرک به یک بهشت میماند...
سینما مایاک، پیش از افتتاح و پس از ویرانی: و در آغاز، هم بود عباس بهارلو: «سینما صنعتی» یکشنبه هشتم مهر 1307، موقع نمایش دزد بغداد (رائول والش، 1924) به کلی در آتش سوخت که البته به کسی آسیبی نرسید. سیزده ماه بعد، در هشتم آبان 1308، بر خاکسترهای این سینما، «سینما مایاک» توسط گریشا ساکوارلیدزه و علی ربیعزاده با فیلمی از سینمای گرجستان آغاز به کار کرد...
مجتمعهای سینمایی، رو به گسترش: پردیسهای سینمایی، روزگار نو امیرحسین علمالهدی: برای اثبات تأثیر این مجتمعها اشاره به همین نکته کافی است که بر اساس اعلام مرکز سمعیوبصری اتحادیهی اروپا از یک میلیارد تماشاگر سینما در کشورهای این اتحادیه، حدود هشتصد میلیون نفر به مجتمعهای چندمنظوره برای تماشای فیلم رفتهاند. اما در ایران طبق معمول این ضرورت تغییر پنج دهه طول کشید و مجتمع تجاری، تفریحی و سینمایی «اریکهی ایرانیان» در شهرک غرب با چهار سالن سینما...
علی عباسی؛ تهیهکننده نه به معنای فقط سرمایهگذار: فیلمهایم نسوختند،خودم که سوختم... قصیده گلمکانی: و کارنامهی علی عباسی این جوری ادامه پیدا کرد: «به محض اینکه به سن قانونی رسیدم، شرکت تبلیغاتی "نمونه"را در بولوار الیزابت - کشاورز فعلی - تأسیس کردم. دیگر نیاز نبود سن واقعیام را پنهان کنم. افتتاح رسمی یک شرکت پایهای شد برای اعتبار مالی تأسیس سازمان تهیه و تولید فیلم. پس از مدتی که در آن ساختمان بولوار اقامت داشتم...
منوچهر محمدی، تهیهکنندهی مؤلف: دلمشغول دغدغههای اخلاقی این روزگار مهرزاد دانش: در بسیاری از موارد، زمانی که از منوچهر محمدی یاد میشود، عنوان «تهیهکنندهی مؤلف» را برایش به کار میبرند. مفهوم سینماگر مؤلف، از زمانی که تحلیلگران فرانسوی وابسته به موج نو در اواخر دههی ۱۹۶۰ آن هم در خصوص کارگردان ابداعش کردند تا کنون، البته دچار تغییرات و قبضوبسطهای فراوان شده است و از مرز ادعای زوال هم گذشته است...
پرویز دوایی، از نقد فیلم تا موسیقی کلام و نوستالژی: مرد راستین واژهها کیومرث وجدانی: «دوایی هستم. بفرمایید.» (البته به انگلیسی میگوید). صدایش از آن سوی خط تلفن. نخستین تماس من با دوایی پس از حدود پنجاه سال. زیاد عوض نشده؛ همان صدای مخملینی که بازتاب ذات نجیب و مهربانش است. اولش رسمی، جدی و نسبتاً کمحرف بود اما به محض اینکه به ماهیت فرد تماسگیرنده پی برد رسمیت صدا جای خود را به گرمی زایدالوصف و استقبالی صمیمانه داد؛ دقیقاً همان واکنشی که انتظار داشتم...
مجید اسلامی، منتقد فیلم: مچپوینت یا چهگونه یاد گرفت علافی هم عالمی دارد هما توسلی: ... با آن اوضاعی که داشت هر غریبهای هم میفهمید که فیلم دیدن آشکارا برایش نه یک تفریح که یک جور روش زندگی شده است. گاهی ساعتها زل میزد به دریا و سعی میکرد قصههای کمرنگ ذهنیاش را به شکل فیلمهایی سروسامانگرفته تصور کند؛ یا دراز میکشید توی رختخواب و دفترچهی ستارههایش را درمیآورد و بعد از کلی بگومگوی ذهنی با خودش نیمستاره از فیلمی کم یا زیاد میکرد...
سینما آزادی، آتشسوزی و بازسازی : سوختن و ساختن پوریا ذوالفقاری: سینما آزادی سینمای محبوب چند نسل است و هر کس دلیلی برای این عشق دارد. قدیمیترها افتتاحش را در سوم اردیبهشت سال 1348 با فیلم مایرلینگ (ترنس یانگ) به یاد میآورند. با خاطرهی تماشای فیلمهای خارجی در این سینما عاشقش شدهاند و شیفتگان سینما در سالهای پس از انقلاب با یاد دیدن فیلمهای جشنواره یا مواجههی دائم با نام «شهر قصه» در گزارشهای سینمایینویسان به شکلی غریب و...
خانهی سینما، تعطیلی و بازگشایی: دوئل در آفتاب به یاد سید فیلد پوریا ذوالفقاری: ...آغاز دوران جدید: این فصل با تحویل سال 1392 آغاز میشود. سپس مصاحبهی تلویزیونی جواد شمقدری را با خبرنگار بخش خبری 8:30 میبینیم که اساسنامهی مورد توافق را نادرست میداند و معتقد است باید عبارت «جمهوری اسلامی» به انتهای آن اضافه شود. این مصاحبه به چهرهی فرهاد توحیدی و محمدمهدی عسکرپور کات میخورد. در صحنهی بعد روزنامهای را روی کیوسک میبینیم که تیتر نخستش به... |