چشمانداز ۴۶۸
هوشنگ کاوه (1392-1305): سینما «پارادیزو»ی کاوه علی شیرازی: هوشنگ کاوه نیز مانند هوشنگ کاوسی و احمد جورقانیان از نوع سینمادوستان و سینماگرانی واله و سختجان بودند که مسیری دشوار را برای جا انداختن فرهنگ سینما در ایران طی کردند. در این میان هوشنگ کاوه شاید تا آخر عمر، برای عامهی مردم ناشناخته باقی ماند، اما هر کس که به نوعی با حرفهی سینما در ایران سروکار دارد، او و خدماتش را میشناسد. کاوه از پیشگامان دوبله، ورود، نمایش و تولید فیلم در ایران و احتمالاً نخستین نفر در دیار ما بود که تشخیص داد مدیریت سینما و سینماداری، با مدیر بودن در بخشهای صنعتی و اداری متفاوت است و مشی و شیوههای خاص خود را میطلبد.
خاطراتی از هوشنگ کاوه: آقای چرچیل! ابوالحسن تهامی: یک نکتهی بسیار مهم دربارهی کاوه، فیلمشناسی او بود. با اینکه زبان خارجی نمیدانست، فیلمهای بسیار خوبی را پیدا میکرد و مدیران دوبلاژ را هم خیلی خوب میشناخت. دربارهی تواناییاش در مدیریت سینما هم اشاره به این نکته کافیست که او به هر سینمایی میرفت، آن سینما به یکی از پررونقترین و پرفروشترین سینماها بدل میشد. مثلاً مدتی مدیریت سینما «دنیا» را بر عهده گرفت. این سینما در یکی از پسکوچههای نزدیک به میدان مخبرالدوله قرار داشت. یعنی بر خلاف سایر سینماها در خیابان اصلی نبود اما کاوه در همان پسکوچه، کاری کرد که سینما دنیا در صدر سینماهای پرفروش جای گرفت.
کاظم معتمدنژاد (1392-1313): پدر «رسانهی» سینمای ایران حمیدرضا مدقق: نام دکتر معتمدنژاد البته بیش از هر چیز با روزنامهنگاری گره خورده و مطبوعات و چالشهای فراروی آن، دغدغهی نخستین او بود اما در سطح کلانترِ مفهومی با عنوان «رسانه»، از سینما هم غافل نبود. در کتاب وسایل ارتباطجمعی که نخستین بار اوایل دههی 1370 منتشر شد دکتر معتمدنژاد، سینما را همراه با مطبوعات، رادیو و تلویزیون یک رسانهی ارتباطجمعی تأثیرگذار در نظر گرفت و با اختصاص بخشهایی از کتاب به سینما، از همگونیها، ویژگیها، رقابت و همزیستی آن با سایر وسایل ارتباطجمعی نوشت.
رضا کریمی (1392-1307): فراموششده رضا کریمی مؤسس استودیو مهرگانفیلم روز پانزدهم آبان درگذشت و سه روز بعد در سکوت خبری در قطعهی هنرمندان به خاک سپرده شد. البته جدا از بیتوجهی بعضی از رسانهها و حتی اهل سینما، این سکوت در خصوص زندهیاد کریمی چندان هم غافلگیرکننده نبود، چرا که او به معنای واقعی در 35 سال اخیر فراموش شده بود، به حدی که وقتی کوشیدیم از طریق صحبت با پیشکسوتان و قدیمیترها، اطلاعاتی دربارهی او کسب کنیم، بسیاری با پرسش و گرفتن نشانی، دریافتند که منظور کدام رضا کریمی است...
ژیلا مهرجویی (1392-1324): غریبآشنا ژیلا مهرجویی یک فرق جالب هم با برادرش داشت؛ اینکه بر خلاف برادر که در آمریکا نخست به خواندن درس سینما روی آورد اما خیلی زود این رشته را رها کرد و به آموختن فلسفه پرداخت، ژیلا مهرجویی یکی از دو مدرک عالی تحصیلیاش را در رشتهی سینما کسب کرد. بعدها که منشی صحنه در فیلمهای برادرش، همچون دایرهی مینا، اجارهنشینها و شیرک بود بر دانش و تجربههایش افزود. اما نقطهی عطف زندگی هنری او با هامون شکل گرفت...
تلویزیون در ماه آذر: در تدارک جشن خودستایی احسان ناظمبکایی: در دو هفتهی اول آذر تلویزیون خبر خاصی نداشت اما در نیمهی ماه و در دو روز پیدرپی، دو اتفاق، این رسانه را خبرساز کرد. یکی پخش پرحاشیهی مراسم قرعهکشی جام جهانی در ۱۵ آذر و دیگری روز بعد در نحوهی پوشش کانال خبر از مراسم روز دانشجو. دو اتفاقی که بار دیگر نشان داد رسانهی ملی دچار بحران استراتژی است...
همچون در یک آینه: بحثی دربارهی بازیگری خلاق احمد طالبینژاد: باید به بحثی فرعی اما مهم در عرصهی بازیگری اشاره کنیم. اینکه بازیگران از دو حالت خارج نیستند. یا هنرمندند یا ستاره. هنرمندان معمولاً شامل مرور زمان نمیشوند و در هر حال و سنی، خلاقیتشان را بروز میدهند حتی در نقشهای کوچک. پرویز فنیزاده را که فراموش نکردهایم. چه در نقش حکمتی رگبار و مشقاسم داییجان ناپلئون، و چه دو نقش فرعی گوزنها و تنگسیر که در آنها هم به اندازهی رگبار و داییجان ناپلئون خلاق بود و توجه همگان را به خودش جلب کرد...
مجلههای سینمایی ژاپن: زنانه - مردانه هوشنگ راستی: ژاپن با تولید بیش از چهارصد فیلم در سال، پس از سینمای آمریکا و هند سومین تولیدکنندهی بزرگ فیلم است. اما تعداد روزنامهها و مجلههایی که، سینمایی و غیرسینمایی، در ژاپن منتشر میشود از حساب خارج است. درصد بیسوادی در ژاپن صفر است و تقریباً اکثر ژاپنیها چه زن و چه مرد روزنامهخوان هستند. هر ژاپنی بنا به ذوق و سلیقهاش حداقل یک یا دو مجله در ماه میخرد...
یادهاوخاطرهها: بر فراز البرز پرویز نوری: سینما البرز شاید قدیمیترین سینمای درجه دو تهران بود. سینمایی در خیابان لالهزار کهنه و در جوار سینما رکس محبوب ما و مقابل سینما ایران که گویا اصلاً ارتباط مستقیم هم به آن سینما داشت و صاحب هر دو یک نفر آقای یاکوبسون نامی بود و بیشتر فیلمهای شاخص را با هم نمایش میدادند و البرز از آن سینماهایی بود که چشم ما را به بسیاری از فیلمهای دوستداشتنیمان روشن میکرد...
آنهایی که در البرز دیدم پرویز دوایی: بسیار کار خوبیست نوشتن خاطراتت از سینماها. از من خواستی آنچه از سینما البرز یادم میآید برایت بنویسم. آن فیلمهایی را که میگویی در سینما البرز دیدهای بنده چندتاییاش را دقیقاً یادم هست که در سینما ایران دیدهام: واگن نمایشات، دزد بوسه، ضیافت (با شرکت استر ویلیامز که اخیراً به رحمت خدا رفت و با چه فیلمهای شادابی سرشار از زندگی و شادی) و نیز چرا بله گفتم (!) و البته زن طراح (در باغچهی تابستانی که تو و جوانفر هم بودید و در آن گریگوری پک و لورن باکال بازی داشتند)...
سینمای جهان - نیش و نوش سینمای چین: رونق توأم با آشفتگی صنعت سینمای چین این روزها اوضاع پُرتناقضی دارد. بر اساس برآوردها، مجموع فروش فیلمها در گیشههای چین در پایان امسال به رشدی حدوداً یک میلیارد دلاری دست خواهد یافت و رقم نهایی به حدود 7/3 میلیارد دلار خواهد رسید؛ در حالی که سال قبل مجموع فروش فیلمها 7/2 میلیارد بوده است...
رکوردشکنیهای تازه در سینمای هند: سونامی سینمایی در بالیوود سومین قسمت اکشن ابرقهرمانانهی کریش که به شیوهی داستانهای مصور ساخته شدهبا فروشی معادل 37 میلیون دلار پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای هند شد. در سالهای اخیر که استقبال تماشاگران هندی از تولیدات داخلی بسیار خوب بوده عبارت «باشگاه صدکروری» هم به فرهنگ واژههای بالیوود راه پیدا کرد...
در اوج پختگی و کمال: نگاهی دیگر به «جاسمین غمگین/ یاسمن آبی» کیومرث وجدانی: با وجود همۀ نقاط ضعفی که جاسمین دارد آلن کاری میکند که همدردی و همدلی ما با او حفظ میشود. با وجود لحن کمدی ملایم و شوخیهای آلن، فیلم در اصل تراژدی زوال و نابودی قهرمان داستانش است. این فیلم، اثری است از وودی آلن در اوج پختگی و کمال.
فقط خدا میبخشد (نیکلاس وایندینگ رفن): این گروه خش جواد رهبر: فقط خدا میبخشد کابوسی سوررئالیستی است که از یک طرف دلمان میخواهد هر لحظه به پایان برسد اما از طرف دیگر کنجکاویم پیش برویم و بیشتر از آن ببینیم. وایندینگ رفن که در رانندگی نشان داده بود واهمهای از ایستادن روی شانههای غولهای سینما ندارد، اینجا هم سرگردانی پیدرپی جولین در راهروهای سرخرنگ را شبیه به سوررئالیسم خاص دیوید لینچ به تصویر میکشد و...
این آخرشه (ست روگن، اوان گلدبرگ): در کمال خودویرانگری هومن داودی: با فیلمی معمولی طرف نیستیم که بشود با رویکردهای کلاسیک واردش شد و تحلیلش کرد. این آخرشه تا مغز استخوان وامدار فرهنگ پاپ آمریکایی و نسلی نوآمده و متفاوت است. درست است که فیلم، داستانی با فرازوفرود مشخص دارد و شوخیهایش مؤثرند، اما مسلماً کشف لایههای زیرین آن و کنه ظرافتهای شوخطبعانهاش، بدون آشنایی حداقلی با شمایلهای فرهنگی، اجتماعی، هنری و سیاسی آمریکا ممکن نیست...
وجده (حیفا المنصور): دو زن مهرزاد دانش: تأثیرپذیری وجده از بخشی از سینمای ایران که زمانی با تمرکز بر دنیای کودک و نوجوان آوازهی فراوانی یافته بود واضح است: بچهای پرشور و بانشاط که بیقراریاش را میخواهد با دویدن و سرعت در حرکت بروز دهد، بزرگترهایی که چندان به موقعیت و خواستهی کودکان توجه ندارند، آرزوی داشتن موقعیت یا وسیلهای که به دست آوردنش دشوار است، و... از مایههای ثابت این فیلمها بود که حالا در فیلم وجده هم حضوری چشمگیر دارد...
عمل کشتن (جاشوا اوپنهایمر): جلادها پشت و جلوی دوربین شهزاد رحمتی: عمل کشتن فیلمی است فراموشنشدنی، نهفقط چون فیلم بزرگی است یا در میان تهیهکنندگانش نامهای بزرگی مثل ورنر هرتسوگ و ارول موریس حضور دارند و نه چون منتقدان بسیار ستایشاش کردهاند (منتقدان «سایت اند ساند» آن را به عنوان برترین فیلم سال برگزیدهاند و در وبسایت «راتنتومیتوز» امتیاز خیرهکنندهی 97 از صد بر اساس نقدهای نوشتهشده بر آن برایش محاسبه شده). فیلم علاوه بر هر چیز، فیلمی است فراموشنشدنی به خاطر غرابت موقعیت بعید و تصورناپذیری که تصویر کرده است.
ناخدا فیلیپس (پل گرینگِرَس): شاید به خاطر تام هنکس آرمین ابراهیمی: ناخدا فیلیپس را میشود در این بازار بیتحرک خلوت، راه خوبی برای سرگرم شدن دانست که سعی میکند استانداردهای ژانر را هم رعایت کند و از جلوهگریهای غریب بپرهیزد. فیلم احتمالاً جوابگوی توقع عامهی مردم خواهد بود و به دلیل محدود بودن مرزهای توقعاتش بهمرور از خاطر خواهد رفت. فیلم، همین حد را هم مدیون تام هنکس است.
سفر ستارهای به درون تاریکی (جی. جی. آبرامز): ایستاده بر شانهی غولها جواد رهبر: ساخت ...به درون تاریکی در مقایسه با فیلم اول برای آبرامز بهمراتب کار سادهتری بوده چون او حین ساختن سفر ستارهای چند مانع اساسی را پشت سر گذاشته بود. سریال و مجموعه فیلمهای سفر ستارهای در دنیای غرب شهرت خاصی دارد و در ایران هم با عنوان پیشتازان فضا با موفقیت به نمایش درآمده است. اما مشکل اصلی ساخت فیلم اول این بود که سریال در نیمهی دوم دههی 1960 پخش شده بود و ده فیلم سینمایی قبلی هم چندان نتوانسته بودند موفقیت آن را حفظ کنند...
سید فیلد (2013-1935): آموزههای آنالوگ در عصر دیجیتال فرهاد توحیدی: در عصر ارتباطات که دانش مرز نمیشناسد و در کسری از ثانیه میتوان به دریچههای تازهتری دست یافت، طعم سید فیلد با همهی احترامی که برایش قائلیم طعمی خاطرهانگیز است. سید فیلد متعلق به جهان آنالوگ است. و امروز دوست بداریم یا نه، جهان به طرز بیرحمانهای دیجیتال شده است.
چهگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم، کتابهای سید فیلد را نخوانم و فیلمنامه بنویسم! جابر قاسمعلی: میدانم اعتراف تلخیست و با این کار سند مرگ خود را امضا میکنم. حقیقت آن است طی نزدیک به 25 سال سابقهی حرفهای در فیلمنامهنویسی، هرگز کتاب مبانی فیلمنامهنویسی (چهگونه فیلمنامه بنویسیم) سید فیلد و اساساً هیچ کتاب آموزشی دیگر او را نخواندهام. اصلاً بگذارید خیالتان را راحت کنم؛ من هرگز تحصیلات آکادمیک سینمایی هم نداشتهام. همین اندک آموختهام در زمینهی سینما را با دیدن فیلم، خواندن نقد و کتابهای تئوریک تحصیل کردهام... اما از سید فیلد؟ متأسفانه هیچ!
دو قاره به جای سه قاره: سیوپنجمین جشنوارهی سه قاره (نانت فرانسه) محمد حقیقت: این جشنواره که در دهههای اول و دوم خود بسیار مورد توجه محافل سینمایی اروپا قرار گرفته بود، با افزون شدن روزبهروز تعداد جشنوارهها در جهان، کمی از جاه و جلالش کاسته شد اما براداران ژالادو همچنان در تلاش بودند تا موقعیتش را حفظ کنند. این جشنواره رفتهرفته تبدیل به دو قاره شده و مدتهاست از آفریقا فیلمی در بخش مسابقه دیده نمیشود، در حالی که در اولین دورهی جشنواره، جایزهی بزرگ (بالن طلایی) را یک فیلم آفریقایی گرفته بود...
جاذبهی فرش قرمز: سیوهشتمین جشنوارهی تورنتو فریدون شفقی: یکی از ستارههای پرهیاهوی امسال ساندرا بولاک بود که با جاذبه (آلفونسو کوآرون) به جشنواره آمده بود. پیش از اینکه به دیدن این فیلم بروم از سهبعدی بودن آن خبر نداشتم و تصور میکردم اثری با شرکت جرج کلونی و ساندرا بولاک شاید یک کمدیرمانتیک باشد و همین غافلگیری، لذت فیلم را بیشتر کرد. پیشبینی نمیکردم این فیلم در میان تماشاگران آمریکایی محبوبیتی به دست بیاورد چون نه ویژگیهای یک فیلم فضایی هیجانانگیز را دارد و نه داستانی پیچیده که تماشاگر را درگیر کند...
کارائوکه در کلیسا: سیوهفتمین جشنوارهی فیلمهای انیمیشن اتاوا رامین صادقخانجانی: دقایق پایانی هر جشنواره با حس به پایان رسیدن یک ماراتن چندروزهی تماشای فیلم و فروکش کردن انرژی و هیجان حاضر از برخورد با هنرمندانی که از سراسر جهان آمدهاند، چندان خوشایند نیست. این حس در شهری مثل اتاوا که در مقایسه با دو شهر بزرگ مجاورش رویدادهای سینمایی چندان قابلتوجهی در آن اتفاق نمیافتد و فعالیتهای هنری در سطح آن محسوس نیست، بیشتر است. در این لحظهها است که باید آرزو کرد ایکاش این مراسم چندروزه میتوانست به جشنی بیپایان تبدیل شود...
آب و یخ: هشتمین جشنوارهی رم محسن بیگآقا: در پاییز زیبای رم، همزمان با شروع جشنواره شایعهها داغ شدند. عدهای میگفتند سی میلیون یورو برای جشنواره خرج شده، کلی از هزینهها کم شده اما کلی هم دزدی شده! همه منتظر معجزهی مارکو مولر هستند که از خرداد پارسال مدیر جشنواره شده بود و فرصتی برای انتخاب فیلمها نداشت. با اینکه یک فیلم خوب ایتالیایی بهترین فیلم جشنواره شد، کمبود نام کارگردانهای بزرگ نشان داد زمان بد جشنواره را مارکو مولر هم نمیتواند درست کند...
مجلههای سینمایی ژاپن: زنانه - مردانه هوشنگ راستی: ژاپن با تولید بیش از چهارصد فیلم در سال، پس از سینمای آمریکا و هند سومین تولیدکنندهی بزرگ فیلم است. اما تعداد روزنامهها و مجلههایی که، سینمایی و غیرسینمایی، در ژاپن منتشر میشود از حساب خارج است. درصد بیسوادی در ژاپن صفر است و تقریباً اکثر ژاپنیها چه زن و چه مرد روزنامهخوان هستند. هر ژاپنی بنا به ذوق و سلیقهاش حداقل یک یا دو مجله در ماه میخرد...
نقد آسمان زرد کمعمق (بهرام توکلی): فیلم لحن و فضا مسعود ثابتی: زمینهها و دلایل برخی از واکنشهای افراطی در قبال این فیلم جسور و بیپروا هنگام نمایش در جشنوارهی فجر و پس از آن، که گاه تا مرز اکراه و انزجار هم پیش رفته، غیرقابلتحلیل و درک نیست. آسمان زرد کمعمق به عنوان نمونهای متفاوت در کارنامهی توکلی، و همچون فیلمی ناساز و ناهمخوان با مسیر و روند «طبیعی» فیلمساز، در عین حال شاید ناهمخوانترین و بیگانهترین فیلم با آن مفهومی باشد که به «سینمای ایران» معروف است و برای بخش عظیم و نزدیک به کل ادبیات سینمایی و جریان نقد فیلم، مهمترین و مبناییترین معیار و میزان ارزیابی و نقد فیلمهای ایرانی بوده است...
از میان آینه، به تیرگی سوفیا مسافر: فیلم با تصویری نقاشیگون که دقایقی طولانی بر پرده میماند آغاز میشود؛ تصویر زنی با پیراهن سیاه و بلند از پشت سر که قطع میشود به چهرهی تکیده و محزون او، قابگرفته در شال تیرهای که در تمامی فیلم به بخشی از وجودش بدل شده، با نگاهی مرده و بیروح خیره به آب و در یک قدمیِ طبیعت با سرسبزی و زیباییِ بینهایت. همین تابلو، آخرین تصویری هم که میبینیم هست و در انتها فرم دایرهوار فیلم را میبندد...
شگفتا! که نبودیم... پوریا ذوالفقاری: «من غزل رو گم کردم...» فیلم با این جملهی مهران (صابر ابر) آغاز میشود. مثل پرسه در مه که جملهی آغازش «همه چیز تموم شد» امین (شهاب حسینی) بود. حتی در نخستین جملههای احسان (صابر ابر) در اینجا بدون من هم حسی از تباهی و بدحالی هست: «از وقتی سوار این اتوبوس شدم، فراموش کردم کجام. پوست صورتم گُر گرفته.» اینجا هم با روایتی از یک ذهن پریشان روبهروییم. نگاههای خیرهی مهران و غزل (ترانه علیدوستی) به رودخانهی جاری در پیش چشمانشان، با آن بهت نشسته در سیمای غزل و آن نگرانی مواج در چشمان مهران، جایی برای تردید در فاجعهای که این سیما و آن نگاه یادمانهایش هستند، بر جای نمیگذارد.
دو نگاه به موسیقی «آسمان زرد کمعمق» صدای خانه سمیه قاضیزاده: حسین علیزاده قطعاً یکی از نوگرایان عرصهی موسیقی ایران است. او در آثار مختلفی در عرصههای متفاوت - سینما، تلویزیون، موسیقی ایرانی، موسیقی جهانی، ارکسترهای کوچک و بزرگ، موسیقی باکلام و بیکلام و... - این ویژگی را نشان داده. موسیقی آسمان زرد کمعمق هم ویژگیهای منحصربهفرد آثار نوگرایانهی او را دارد...
رد شدن از زیر پوست یک روح شروینه شجریکهن: شاید عنوانی که حسین علیزاده با آن معروف شده، آهنگساز موسیقی ایرانی باشد اما این برچسب او را محدود نمیکند که همه جا رد پایی از موسیقی ایرانی به جا بگذارد. از موسیقی فیلمهایی که ساخته میتوان بهراحتی دریافت که او اصراری بر گنجاندن سازهای ایرانی یا دستگاههای موسیقی سنتی در قطعاتش ندارد و اگر لازم باشد، برای موسیقی یک فیلم، اصلاً دور موسیقی وطنی را خط میکشد...
ترنج (مجتبی راعی): مُحاکاتِ مرگ جواد طوسی: در حد بضاعتم با مذهب و بعضی ایسمها دمخور شدهام، ولی بیشتر با مرگ عارفانه آرام گرفتهام. در روزهایی که حال خوشی نداشتم و شاهد دستوپنجه نرم کردن مادر پیر و زجرکشیدهام با مرگ در بخش ICU بیمارستان بودم و آخرسر هم مرگ بر او غالب و روح از بدنش جدا شد، فیلم ترنج برایم نسخهی آرامشبخشی بود که از این بابت از راعی ممنونم...
استرداد (علی غفاری): استردادِ جایگاهی ازدسترفته مازیار معاونی: بر خلاف نظر کسانی که در مورد دلیل ساخت اثری با این موضوع چونوچرای بسیار کرده و ساخت آن را در مقطع زمانی فعلی برای سینمای ایران بیفایده دانستهاند، عزم سازندگان استرداد برای اجتناب از پرداختن به سوژههای تکراری و دمدستی و انتخاب و پروراندن سوژهای بکر یک امتیاز است...
مأموریت: غیرممکن محسن جعفریراد: استرداد از جمله فیلمهایی است که هنگام نوشتن دربارهی آن، فکر کردن به تناسب بودجهی مصرفشده با کیفیت نهایی فیلم، اجتنابناپذیر است. هرچند در قیاس با فیلمهای دیگری که با عنوان «فاخر» در سالهای اخیر تولید شدهاند، از لحاظ اجرایی نشان میدهد که از بودجهاش در خدمت موضعی نسبتاً مطلوب استفاده کرده است. اما حفرههایی در فیلمنامه وجود دارد...
گفتوگو با علی غفاری کارگردان «استرداد»: بازگرداندن یک خاطرهی فراموششده نیکان نصاریان: استرداد در جشنوارهی فجر جوایزی گرفت، از همه مهمتر جایزهی بهترین فیلم. به نظرتان شایستگی چنین جایگاهی را داشت؟ غفاری: در شرایط فعلی سینمای ما هر کس بتواند یک فیلم سینمایی را به مرحلهی تولید و نمایش برساند واقعاً هنرمند است. جشنوارهی فجر اتفاقی فرخنده برای سینمای ماست اما وقتی واردش شدیم باید قواعد بازی را بپذیریم. دوستانی وارد این ماراتن شدند و وقتی دیدند فیلمشان موفقیتی به دست نیاورد شروع به جوسازی کردند...
عملیات مهد کودک (فرزاد اژدری): خانهی دوست کجا بود؟ محمد محمدیان: عملیات مهد کودک را در دورهای که سینمای کودک دوران افولش را میگذراند باید اثر ارزشمندی قلمداد کرد و هرچند که البته فیلم مهمی نیست اما باز هم باید آن را حرکتی قابلتحسین در روشن نگه داشتن چراغ سینمای کودک و نوجوان به حساب آورد. در واقع پای نهادن گاهبهگاه اثری در عرصهی فیلمهای کودک و نوجوان به سالنهای سینما بارقهای از امید به زنده بودن سینمای کودک را متجلی میکند...
تنهای تنهای تنها (احسان عبدیپور): توافق 1+1 مهرزاد دانش: تنهای تنهای تنها در خوشبینانهترین حالت، فیلمی متوسط است. این نگاه خوشبینانه هم وابسته است به دو مؤلفهی مهم؛ یکی آنکه اولین ساختهی بلند سازندهاش است که در حد خود، گلیمش را از آب بیرون کشیده و دوم اینکه محصول سینمایی یک استان دور از پایتخت است که با توجه به مقدورات، شمایلی عاری از ساختارهای «شهرستانی» دارد. به این دو عامل، یک امتیاز دیگر را هم بیفزایید که روحیات خود کارگردان است...
واقعیتِ فانتزیِ ظریفِ رنجرو مصطفی جلالیفخر: مثل راه رفتن بر بند باریک بر بلندی میماند. کوچکترین لغزشی میتواند به نابودی بینجامد. دربارهی یک موضوع سیاسی که بهوفور در شعارهای مردم و مسئولان اعلام شده، فیلمی ساخته میشود که واقعیتش را بر بستر فانتزی پیش میبرد. و به رغم چسباندن بریدهی روزنامهها به دیوار، شعاری نمیشود، حتی وقتی شعار میدهد... |