خبر ساخت قسمت سوم سریال پایتخت از همان ابتدا باعث شد که بحثهای مختلفی پیرامون آن صورت گیرد و طبیعی بود که مخاطبان انتظار داشتند به عنوان اولین سریال تلویزیون که قسمت سومش قرار است پخش شود، سر و شکلی بهتر و اثرگذارتر از دو قسمت قبلی داشته باشد که این توقع تنها تا نیمهی اول سریال برآورده شد و از قسمتهای هفتم و هشتم دیگر از خلاقیتهای منحصر به فرد مقدم و گروه همکارانش خبری نبود. یکی از علتهای این نقیصه را میتوان در موضوعات فرامتنی جستوجو کرد که به قصه اضافه میشد؛ از تعمیم فداکاری بهبود به مسألهی حفاظت از یوزپلنگ ایرانی (یا آسیایی!) و در ادامه حضورش در رونمایی از پیراهن تیم ملی که بهتنهایی یک قسمت کامل را پوشش داد تا تور تبلیغاتی معرفی امکانات برج میلاد و مسابقات کشتی پیشکسوتان که در قسمتهای پایانی فقط مسابقات نقی و عکسالعملهای خانوادهاش را شاهد بودیم. اما موردی که بیش از همه توی ذوق میزد نماها و پلانهایی بود که تنها به قصد تبلیغ کالای مربوط به اسپانسر سریال طراحی شده بود. از آنجا که یک سالی هست که تلویزیون از نظر مالی دچار رکود شده گرایش تهیهکنندهها به جذب شرکتهای خصوصی قابلپیشبینی است اما نه به این شکل که فاقد کارکرد داستانی باشد. هر اسپانسری انتظار دارد در ازای سرمایهگذاری در یک سریال به قدر کافی تبلیغات لازم برای محصولش ارائه شود اما در پایتخت3 رویکرد کارگردان و نویسندگان با افراط همراه بود طوری که در هر قسمت علاوه بر نماهای مختلفی از کامیون ارسطو که تبلیغ محصول روی آن درج شده بود، روی سرمایهگذاری شرکت اطلس مال در مسابقات کشتی پیشکسوتان تأکید میشد و از همه پررنگتر اشاره به آن در دیالوگهایی بود که از زبان شخصیتها بهخصوص ارسطو ارائه میشد. یا تأکید زائد به امکانات و جذابیتهای برج میلاد که هیچ ربطی به خط اصلی داستان نداشت و تنها قرار بود به نوعی انتخاب نام پایتخت را با نشان دادن مهمترین جاذبهی گردشگری تهران منطقی جلوه دهد.
*
هر چند که در فیلمنامه با پرداخت بیشتر شخصیتهای فرعی مثل بهبود سعی شده بود تمرکز مستقیم از روی شخصیتهای ارسطو و نقی برداشته شود و داستانهای فرعی به خط اصلی قصه اضافه شود اما این پرداخت فقط در چند قسمت ابتدایی تاثیرگذار بود. در قسمت نخست گام اول با روایت خراب شدن خانهی نقی بهدرستی برداشته شد و اجرای قابلقبول فرو ریختن سقف خانه و بازیهای جذاب، با وجود کش آمدن بیش از حد، نوید یک درام پر از کشمکش و تعلیق را میداد اما در ادامه غیر از حضور خانوادهی نقی در خانهی بهبود و بحث و جدلهای همیشگی نقی با ارسطو و علاقهی ارسطو به یک زن چینی تمهید دیگری برای روایت طراحی نشده بود. حضور آدمهایی که در حد تیپ ارائه شدند نیز مانع اثرگذاری کامل سریال میشد؛ از جمله شخصیت موسی که فقط به شمایل کاریکاتورگونهاش بسنده شده بود، بچههای دوقلو که هیچ نقشی در پیشبرد درام نداشتند و شخصیت بابا پنجعلی که همان دیالوگهای تکراری را ادا میکرد. علاوه بر این نقصها برخی موقعیتهای داستانی فیلم در انطباق با مابهازاهای بیرونی اثرگذاریاش را از دست میداد. به عنوان مثال میتوان به شکل اصابت گلوله توسط شکارچیها به بهبود اشاره کرد؛ طبق چه استدلال منطقی گلوله به کمر و شانهی بهبود اصابت کرده در شرایطی که او مدام تأکید میکند که از روبهرو با شکارچیها مواجه شده است؟ چرا برای شکار یک حیوان قدرتمند مثل پلنگ از تفنگهایی استفاده شده که بیشتر برای شکار پرندههای کوچک مناسباند؟ و موردی مثل ساچمه چه ربطی به شکار پلنگ دارد؟ ماجرای انتخاب نقی برای تیم ملی هم کمتر با واقعیتهای مرسوم کشتی در تناسب است. چهطور طی سه روز شش کیلو وزن کم کرد و با وجود دوری از تمرینات و عدم آمادگی کامل قهرمان مسابقات شد؟ چهطور میتواند هنگام مسابقه از تلفن همراه استفاده کند و چرا سرمربی و مربی در یک مسابقهی جهانی بدون حضور ورزشکار در اطراف تشک حضور پیدا میکنند؟ مگر نه اینکه در فاصلهی میان مسابقات بایستی سرمربی مهمترین نکات را به کشتیگیر یادآور شود؟ پس چرا این فاصلهها را نقی صرفاً با مکالمهی تلفنی پر میکند؟! با توجه به چهره و قامت کشتیگیران، به نظر میرسد اکثرشان بین سی تا چهل سال سن داشته باشند - غیر از رقیب نقی در قسمتهای نخست- پس چهطور این افراد برای مقطع پیشکسوتان مناسب دیده شدهاند؟ شاید در توجیه این مسائل به واقعیت مستقل داستانی و منطق درام اشاره شود، با این توضیح که قرار نیست حتماً به جنبههای حقیقی ماجرا ارتباط داشته باشد اما باید توجه داشت که هر واقعیت مستقلی هم باید منطق درونی خودش را داشته باشد که به نظر میرسد در طراحی داستان پایتخت ۳ کمتر به این منطق درونی و استدلالهای منطقی در کنش و واکنش شخصیتها توجهی شده است و بیشتر قرار بوده که با خلاقیت بازیگران و مانور روی تکیهکلامهایی که از دو قسمت قبل به قسمت سوم اضافه شده بود صرفاً پروندهی این سریال بسته شده و آبروی تلویزیون در نوروز حفظ شود. این سهلانگاریها را مقایسه کنید با فصلهای تاثیرگذار دو قسمت قبلی از جمله اقدام نقی برای درست کردن یک اتاق گرم برای زندگی روی کامیون، استفادهی پلیس از ماشین ارسطو برای دستگیری مجرمان در پایتخت ۱ و حبس نقی، ارسطو و پنجعلی در یک رستوران و حضور همزمان در مسابقهی تلویزیونی و یا ماجراهایی که در پایتخت ۲ سر کلاه نقی که مقداری پول در آن پنهان کرده رخ میدهد که جای خود را در قسمت سوم به مسابقات کشتی و تبلیغ برج میلاد و ساختمانهای اطلس مال دادهاند.
*
تنها نقطهی قوت سریال را میتوان بازیهای بهشدت رئالیستی و در خدمت فضاسازیهای صمیمی سریال دانست که تماشای آن را قابلتحمل کرده است. بهخصوص محسن تنابنده و مهران احمدی که چنان با نقش یگانه شدهاند که حضور تنابنده روی تشک کشتی و مهران احمدی در قامت یک محیطبان فداکار در مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی فوتبال، کنار آدمهای مشهور باورپذیر جلوه کرده است. تنابنده بهدرستی به ماهیت درونی شخصیت نقی نزدیک شده طوری که مخاطب بهخوبی با خصوصیات او از جمله خودبزرگبینی، حسادت، تحقیر دیگران و... همذاتپنداری میکند. اوج خلاقیت او را میتوان در صحنههایی مثل حضور در قبرستان شناسایی کرد؛ وقتی تنها کنار قبر مادرش نشسته و با گریه از او درخواست کمک میکند و یا وقتی بعد از شکست در کشتی آن هم در شهر خودش به خانه برمیگردد و رفتار بقیه را غیرعادی میخواند و از همه مهمتر نوع حضورش روی تشک کشتی که مانند یک ورزشکار حرفهای واکنش نشان میدهد. مهران احمدی بدون شک برگ برندهی سریال است. احمدی که در سالهای اخیر در هر دو مدیوم سینما و تلویزیون درخشان عمل کرده با قبول نقش بهبود که مدام باید روی شکم خوابیده باشد و امکان استفاده از زبان بدن را در انتقال حس ندارد مهمترین ریسک دوران بازیگریاش را رقم زده که با توجه به تجربهگرایی او در کار با میمیک صورت و چشمانی که انحراف دارند و از همه مهمتر تاکیدی که روی برخی واژها اعمال میکند، نشان میدهد که هنوز استعدادهای نهفتهای در خود دارد. او که قبل از پایتخت 3 در ماههای آخر سال گذشته در هویت بخشیدن به ضدقهرمان سریال آوای باران به بهترین شکل ممکن عمل کرده بود حالا بهخوبی در قامت یک شخصیت ساده لوح و منفعل، پرسونایی جدید از خودش ارائه میدهد. در کنار این بازیهای خلاق میتوان به حضور موثر نسرین نصرتی اشاره کرد که نقش یک زن نگران شوهر و خانواده را بهخوبی ایفا کرد و میتوان کار او را به عنوان بهترین بازیگر سریال از جهت استفاده از شکل درست لهجهی مازندرانی و آکسانگذاری روی فعلها و انتهای جملات ارزیابی کرد.
*
مقدم با ساخت قسمت سوم پایتخت شاید به نسبت دیگر سریالهای نوروزی موفق عمل کرده باشد اما حاصل کار او در مقایسه با کارنامهی خودش، بهخصوص دو قسمت قبلی پایتخت گامی رو به جلو محسوب نمیشود. مهمترین علت این پسرفت را میتوان نگاه سادهانگارانه و دستکم گرفتن شعور مخاطب دانست که در قسمتهای پایانی به اوج خودش میرسد. وقتی تاکنون هیچ سریال نوروزی پایان تلخ نداشته و نقی یک بار طعم تلخ شکست را در قسمتهای نخست چشیده و در تیتراژ پایانی نیز به کشتیگیران خارجی اشاره میشود چهطور انتظار میرود که مخاطب تعلیق حاصل از زورآزمایی نقی مقابل حریفان را دریابد؟ آن هم با انواع و اقسام تصویرپردازی که کمتر ظرافتی در طراحی آن صورت گرفته و دیگر از خلاقیت بصری مقدم که در قسمتهای قبلی به امضای او بدل شده بود، خبری نیست.
پایتخت در مقایسه با سریالهای ضعیف خوب، بد، زشت - تکرار پرسونای امین حیایی در مهمان و اخراجیها- و روزهای بد به در- تکرار پرسونای هومن برقنورد در دزد و پلیس و دودکش- برگ برندهی تلویزیون در ایام نوروز بود اما باید دید با ادعای مقدم مبنی بر ساخته نشدن سری چهارم پایتخت، در سالهای آتی چه سرنوشتی در انتظار کنداکتور نوروزی تلویزیون خواهد بود؟